بعضیها نیز روز که میشود وعده شیرین بازگشت به نزد معشوق از میدان نبردی در مسکو را به کلی از یاد میبرند و اصلا بالاتر از این با شستن صورتی خوابآلود و چشمانی پفکرده فراموش میکنند که دیشب سربازی روسی بودند در جنگ جهانی دوم.
آدمی سراسر عمرش با خوابها، رویاها و کابوسهایی از این دست مواجه میشود و حتی با این همه پیشرفت علم و تکنولوژی نتوانسته راه و چاره موثری برای مهار و هدایت آنها پیدا کند. راستش ضرورتی هم برای این کار نیست و بگذارید پیوند ضمیر ناخودآگاه و خودآگاهی که امثال یونگ و فروید و دیگران از آنها صحبت کردهاند، در مراکز علمی، تحقیقاتی و دانشگاهی باقی بماند و تلاش برای کشف اسرار هستی و ابعاد پیچیده و ناشناخته بشریت همچنان ادامه داشته باشد.
همه لذت خواب، رویا، ترس و وحشت ناشی از کابوس، خود زندگی است و هرگونه فرار یا مدیریت آن نظام طبیعت را دستخوش تغییری ناخوشایند و حس خوب تخلیه و هیجانهای ضروری را سرکوب میکند. از مبارزه با نظام طبیعت و خلقت، نمونههای خوش و موفقی سراغ نداریم.
خواب، بخشی مهم و تفکیکناپذیر از زندگی ماست و اساسا ما بیش از یکسوم حیات خود را در استراحتی عمیق به نام خواب شبانه به سر میبریم. همین زمان عمده نشان از اهمیت مقوله خواب دارد و از فعل و انفعالات و مشتقات آن هم گریزی نیست و باید به سازوکار آن احترام گذاشت و آن را پذیرفت. از این رو تصاویری گاه منظم و زیبا و گاه آشفته، نامنظم و بیمعنی که در عالم خواب میبینیم تا همیشه با ما هستند. برخی را تا ابد در ذهن خواهیم داشت و چه خوب و چه بد آن را برای دیگران بازگو خواهیم کرد یا نخواهیم کرد و همچون یک راز سربه مهر حفظ میکنیم. بعضی از آنها را نیز با دمیدن نور سپیده صبح و روزی دیگر برای همیشه از یاد خواهیم برد، با برخی چنان دچار وجد و شور و شعف شدهایم که دلمان میخواست هیچگاه ما را از چنین دنیایی بیرون نکنند و دوست میداشتیم شهروند افتخاری سرزمین رویا باقی میماندیم و برخی کابوسها نیز چنان واقعی مینمایند که عرقهای درشت ناشی از وحشت عمیقش بالشهایمان را خیسخیس میکند؛ همانهایی که در میانهاش چنان مستاصل میشویم که فریاد میزنیم و در کارزاری بییاور نومیدانه به اینسو و آنسو میرویم و از خدا میخواهیم هرآنچه میبینیم فقط یک خواب باشد، اما در آن لحظه آن صحنه و موقعیت دهشتناک از هر واقعیتی واقعیتر است و جسم ناتوان ما را از آن گریزی نیست.
حتما که برای بعضی از این خوابها، رویاها و کابوسها علتی وجود دارد که ریشهاش را باید در گذشته، حال یا آینده زندگی شخصی خودمان جستجو کرد و از آنسو، خوابهای خوب و بد زیادی هم هستند که همچون خنکای نسیمی ملایم یا گردبادی ویرانگر از فراز جسم و جانمان میگذرند و روحمان را جلا یا خراش میدهند بیآنکه علتی داشته باشند.
یکی از ویژگی خوابها، رهایی زمانی و مکانی آنهاست. هویت در بسیاری از رویاها و کابوسها دچار تغییر میشود و اساسا خیلی از آنها فاقد قصه و مسیری منسجم و باورپذیر است.
چنین جهانی پر از شگفتی و کلمه و تصویر و بیانتهایی، حتما مایههای مضمونی و ساختاری زیادی را در اختیار ادبیات، ادبیات داستانی، تئاتر، تلویزیون، سینما، موسیقی و دیگر شاخههای هنری قرار میدهد و باعث میشود هنرمندان و ادبا با تکیه بر عالم خواب و محصولات ناشی از آن دست به خلاقیت و نوآوری و هنرآفرینی بزنند.
ظهور جنبش هنری سوررئالیسم (فراواقعگرایی) اوایل قرن بیستم میلادی محصول بحثها و تبادلات و جدلهای فکری زیادی بود که تحت تاثیر نظریههای فروید درباره ضمیرناخودآگاه و رویا پایهگذاری شده بود؛ مقولهای که بسرعت وارد حوزههایی همچون سینما شد و فیلمسازان سرشناسی چون لوئیس بونوئل با ساخت آثاری مثل «سگ آندلسی» ـ که جزو نخستین فیلمهای سوررئال تاریخ سینماست ـ گامهای اساسی و موثری برای بازتاب آشفتگیها، ناملایمات و کابوسهای بشر معاصر برداشتند. مکتبی که در سالهای اخیر یکی دیگر از فیلمسازان صاحبنام جهان یعنی دیوید لینچ آن را یدک میکشد و افکار کابوسوار خود را در فیلمهای شاخصی چون «مرد فیلنما»، «جاده مالهالند» و «بزرگراه گمشده» به تصویر کشیده است. فیلمهای لینچ با آن ذهن بیمار و مالیخولیایی همچون همه آثار این مکتب و گونه سخت فهم هستند و برای درک کامل آنها اگر ممکن باشد، نیاز به تفسیرها و تاویلهای راهگشای جانبی هم هست. فیلمهای او و آثار دیگرانی چون او بخوبی در راستای کابوسها، رویاها و خوابهای آدمها حرکت میکنند و فضای کلی آنها یا حتی برخی سکانسها و صحنههایشان تمام و کمال متاثر از مشاهدات شبانه ماست.
نمایش «کابوسنامه، بیداری کاذب» تجربه جدید وحید رهبانی، بازیگر و کارگردان جوان تئاتر است که این روزها در تماشاخانه سه نقطه اجرا میشود و شاخهای نوظهور از هنر نمایش است که برای اولین بار از سوی گروه تئاتر نقشینه به ثبت جهانی رسیده است.
قسمت اول نمایش کابوسنامه پیشتر با ایدهای جدید و جالب از سوی این گروه در مکان دیگری اجرا شد که متن آن برمبنای خوابهای نقاشی شده هنرجویان به نگارش درآمده بود.
اعوجاج و آشفتگی ذهنهای تربیت شده مکتب سوررئالیسم در اینجا به تغییرشکلی محسوس رسیده و مخاطب به جای دیدن نمایش بازتابهای مبهم و پیچیده روحی و روانی انسان معاصر، خود جزئی از آن میشود.
روال نمایش پیشین و فعلی براساس تجربه است و اصلا به همین خاطر گروه، تماشاگران را تجربهگر خطاب میکنند. چون براساس قانون کابوسنامه، مخاطبان باید با چشمبندی بر چشمهایشان این نمایش را لمس و حس کنند و در تمام مدت یکساعته اجرا، به جای دیدن اثر با سایر حواس خود همچون شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه نمایش را تجربه کنند.
تجربهای که همچون ساعتی خواب ملغمهای است از رویا و کابوس و قصههای بیآغاز و بیسرانجام یا حکایتهایی تو در تو و غریب و درعین حال قریب. تجربهای یگانه برای تجربهگران که در بیشتر مواقع پس از اجرا، جز تصاویری محو و قصههایی مبهم از آن را در یاد نخواهند داشت.
از آنجا که هیچ تجربهای مصون از خطا و اشتباه نیست و لاجرم به نتیجهای درخشان تبدیل نمیشود، کابوسنامه هم میتوانست بهتر از اجرای فعلی باشد و حس یگانهتری به مخاطب بدهد. تجربهگر در تجربه فعلی با برخی صحنهها همچون فضای جبهه و جنگ ارتباط ملموستری پیدا میکند و در بسیاری جاها نیز از فضا منفک میشود. در حالیکه بستر اولیه برای تاثیرگذاری فراوان روی مخاطبان وجود دارد، اما عملا این اتفاق آنطور که باید نمیافتد. از همین رو در پایان، گرچه تجربهگر فضای جدیدی را تجربه میکند، اما حوادث و رویدادهای این خواب نمایشی چندان قدرت ندارد که در ذهن و یاد او برای همیشه ثبت شود.
اما همه کاستیهای این کار را میشود به حساب تجربه بودن آن تاب آورد و با تکیه برهمین عنصر مهم که شالوده گروه و نمایش کابوسنامه را تشکیل میدهد، موارد جزئی آن را با دیده خطاپوش نگاه کرد و برای قضاوت و اظهارنظر دقیقتر، به انتظار دیگر کابوسها و تجربههای گروه تئاتر نقشینه نشست.
با این همه، کابوسنامه تجربهای ضروری برای تماشاگرانی است که پس از مدتها دیدن خوب و بد روی صحنههای مختلف تئاتر به ساعتی آسودن، رویارویی و هماوردی با رویا و کابوس و از همه مهمتر شریک شدن در فضایی یگانه و تکرارنشدنی نیاز دارند. شاید مهمترین حسن کابوسنامه موقعیت نابی است که دراختیار تجربهگر قرار میدهد و اگر مخاطب داوطلبانه مشارکت کند و روحش را به فضا و بازیگران بسپارد، دست به تمرین تزکیه نفس خواهد زد. چه اشکالی دارد پس از عمری تماشا کردن، تماشا شویم و دیدن را با ادراکی ناب و دیدی ذهنی تاخت بزنیم؟ اگر از من میپرسید هیچ.
علی رستگار / گروه فرهنگ و هنر
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد