با سارا خسروآبادی یکی از نویسندگان سریال هفت‌ سنگ

قصد خنداندن مردم را نداشتیم

درباره سریال شبکه سه

قصه خانواده مدرن ایرانی در «هفت سنگ»

این روزها، زندگی روزمره به عنوان یک سوژه علمی‌ ـ‌ پژوهشی اهمیت مضاعفی پیدا کرده است. این اتفاقات و رخدادها هم یک تجربه مشترک انسان‌هاست و هم دارای عناصر و مؤلفه‌های دراماتیک.
کد خبر: ۶۹۹۷۳۴
قصه خانواده مدرن ایرانی در «هفت سنگ»
هفت‌سنگ را بیش از این‌که قصه‌ای خانوادگی بخوانیم یا بیش از آن که لحنش را طنز بنامیم، باید روایت زندگی روزمره درمدیوم نمایش و قاب تلویزیون بدانیم که به‌واسطه پیوند نزدیک با تجربه‌های روزمره مردم از ظرفیت همذات پنداری بالایی برخوردار است و حتی آنها که سریال را الگوبرداری مطلق از یک مجموعه خارجی می‌دانند نیزاز تماشای آن بی‌نصیب نیستند و همین تجربه‌های مشترک که اتفاقا تلاش شده بومی باشد موجب جلب مخاطب می‌شود.

مخاطبی که مناسبات و روابط زناشویی و خانوادگی را در یک موقعیت مدرن نظاره می‌کند گاه در موقعیت پیچیده‌ای قرار می‌گیرد، نکته‌ای که اتفاقا نقطه قوت سریال است به همین موضوع مربوط می‌شود این که الگو برداری آن در فرم و شمایل ظاهری ماجرا بوده وگرنه مضمون و درونمایه اثر کاملا ایرانی است و در واقع هفت‌سنگ را باید بازنمایی خانواده مدرن دانست نه کپی آن.

در این مجموعه روابط بین اعضای خانواده‌ها به‌گونه‌ای کنار هم چیده شده است که بیانگر شرایط روز جامعه باشد. برای مثال تفاوت نسل‌ها یکی از وجوه بارزی است که می‌توان از آن یاد کرد و در مقاطع مختلفی از سریال در نوع روابط میان کودکان و نوجوانان بویژه در میان خانواده محسن به آن اشاره می‌شود.

قصه از اینجا شروع می‌شود؛ سه خانواده از گروه‌های سنی جوان و میانسال در جریان زندگی هر روزه‌شان با چالش‌هایی مواجه می‌شوند. این چالش‌ها آنقدر بزرگ نیستند که بتوان نام آن را فاجعه گذاشت. سریال هفت‌سنگ داستان جریان عادی و روال زندگی روزمره است و می‌توان مصادیق رویدادها و ماجراهای آنها را در میان خانواده‌های ایرانی پیدا کرد.

هفت‌سنگ در عین این‌که از روایت‌های کلاسیک برای بیان قصه خود استفاده می‌کند، اما سویه اپیزودیک هم دارد و حضور بازیگر یا بازیگران مهمان در هر قسمت از سریال باعث پرهیز از یکنواختی ریتم روایت داستان آن می‌شود. همچنین فرصتی برای طرح مفاهیم و مضامین دیگر را در اختیار کارگردان قرار می‌دهد.

از سویی دیگر فرم تقریبا اپیزودیک مجموعه باعث می‌شود، مخاطب در صورت آشنایی با بن مایه داستانی در صورت از دست دادن یک یا چند قسمت از مجموعه نیز باز می‌تواند ارتباط خود با کاراکترها را حفظ کند. ضمن این‌که استقلال قصه‌ها در عین پیوستگی دراماتیکی آن نیز به ایجاد این فضای اپیزودیک کمک کرده، چرا که هر قسمت تم و مضمونی مشخص دارد.

جریان سرکشی به داستان‌های هر سه خانواده در هر قسمت، ریتم تند و سرعت مناسبی را درمجموعه ایجاد کرده است و از طرفی به لحاظ بصری نیز تنوع آن را تأمین کرده است. به‌نظر می‌رسد در این باره حتی پرداخت یکدست و نسبتا متعادلی بین قصه‌های سه خانواده صورت گرفته است و دست کم حضور سه خانواده در کنار هم با قصه‌های مستقل خود، تصویر جامع‌تری از خانواده ایرانی را به تصویر می‌کشد به‌طوری که هر یک از خانواده‌های ایرانی می‌تواند شمایل و مسائل خود را به نوعی به یکی از آنها نزدیک‌تر دیده و از همین طریق با کلیت قصه پیوند بخورد. به عبارت دیگر هر قسمت در عین روایت خرده داستان‌هایی از سه خانواده ماجرای روزمره یکی از آنها پررنگ‌تر شده و پایان آن هم با نریشن کاراکتری رقم می‌خورد که سهم مهمی در پیشبرد رویدادها داشته است.

در اینجا لازم است که به برخی منتقدان سختگیر این مجموعه گفت که باید بین کپی و اقتباس و الهام تفکیک ماهوی قائل بود به این معنی که گرچه این اثر به سریال «خانواده مدرن» نزدیک شده است، اما نمی‌توان آن را یک کپی‌برداری صرف دانست. ضمن این که باید در نظر داشت سریال‌هایی با مضامین خانوادگی که رویدادها و ماجراهای روزمره‌ انسان‌ها در جریان زندگی را به تصویر می‌کشند، معمولا یک تم یا مضمون انحصاری و صرفا متعلق به جغرافیا و کشوری خاص نیست که حالا در کشوری دیگر کپی برداری شود.

یادمان باشد قبل از اینها و پیش از خانواده مدرن در تلویزیون خودمان نمونه‌های مشابه‌ای از این نگاه و رویکرد سریال‌سازی را تجربه کرده بودیم. در پاسخ برخی منتقدان که هفت‌سنگ را کپی یک سریال مشابه خارجی می‌دانند باید گفت ما پیش از این تجربه موفق سریال‌هایی خانوادگی و آپارتمانی همچون «خانواده سبز» و «همسران» را پشت سر گذاشته‌ایم که در دوران پخش خود جزو پربیننده‌ترین برنامه‌های سیما بوده‌اند، بنابراین این ژانر زوایای گسترده‌ای دارد. ضمن این‌که نزدیک بودن یک یا چند سکانس محدود از یک اثر 26 قسمتی این تعمیم را به تعمیمی ناروا تبدیل می‌کند. مهم‌تر از همه این‌که هرچه جلوتر می‌رویم شاهد ورود قصه‌هایی ایرانی و از جنس فرهنگی جامعه خودمان هستیم به‌طوری که به ماجراهایی اشاره می‌شود که اساسا دارای رنگ و بویی کاملا بومی هستند هرچند گاهی شخصیت‌پردازی‌های قصه به‌دلیل خلأ‌های اجرایی دچار نوعی اغراق شده که وجه رئالیستی آن را تضعیف می‌کند و در نهایت موجب می‌شود تا مخاطب گاهی حس کند این آدم‌ها ما به ازای بیرونی ندارند مثلا کاراکتری که مهدی سلطانی بازی می‌کند به‌واسطه جنس بازی او و ذهنیتی که مخاطب ازسابقه نقش‌های او دارد باورپذیری این شخصیت را کم می‌کند.

هفت‌سنگ را باید بدون هیچگونه رنگ و لعابی دید و در پس این فرم مدرن به‌دنبال مفاهیم کهنی گشت که همچنان به‌عنوان ارزش‌های اصیل خانواده ایرانی معتبر است. (محمدحسین نکو/ ضمیمه قاب کوچک)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها