کمتر صحنه حساسی از تاریخ زندگانی پیامبر(ص) را توان یافت که علی(ع) سایهوار در ظل وجود ختمی مرتبت نباشد و از رشحات معنوی و لحظه به لحظه ایشان بهره نبرده باشد، این بزرگمرد تاریخ را بزرگ پیامبر تاریخ پرورش داد و از شیره جان خویش که همانا تجلیات توحیدی و مشاهدات ربوبی بود در کام جانش ریخت.
از اینرو علی(ع) آیینه تمامنمای پیغمبر بود و هرچه در علی(ص) ظاهر میشد اثر تعلیم پیغمبر بود بر صفحه لوح وجود پاک علی(ع) و تا زمانی که رسول خدا(ص) حیات جسمانی نمود در کنار او و زیر سایه پرفروغ حضرتش بود.
علی که کون و مکانش غلام حلقه به گوشند فخر کنان گفت منم غلام محمد(ص)
عرفان اسلامی نیز از این منظر بدان ساحت پاک مینگرد؛ نه فقط به خاطر اینکه جسم علی(ع) نزدیک جسم پیغمبر(ص) و به زبانی دیگر زندگی مادی علی(ع) آمیخته با زندگی مادی رسول خدا(ص) بود، بلکه در مقامات معنوی نیز هرجا پیغمبر اسلام بود علی نیز در زیر سایه معنوی حضرتش بود.
مقام خاتمیت که مختص پیامبر عظیمالشان اسلام است با آغاز دور ولایت که سردمدار آن علی مرتضی است عجین میشود، یعنی کسی که یارای به دوش کشیدن مقام ولایت کلیه و استحقاق ساری و جاری کردن آن را در ثلاله مطهرش داشته است.
در روایات اسلامی آمده است که پیغمبر فرمود من و علی پدران این امت هستیم و منظور حضرت، پدران روحی و معنوی است، چرا که هرکس از امت بخواهد سیر الیالله کند و به مقامات معنوی دست یابد لاجرم از کسب فیض از وجود مبارک ختمی مرتبت(ص) و امیرالمومنین(ع) است، از حیث اینکه مراتب بالاتر به مراتب پایینتر افاضه فیض میکنند و ایشان را به سوی خویش جذب مینمایند.
و باز از این روست که رسول خدا، علی مرتضی را باب علم خویش خواند که هرکس بخواهد از مکمن علم لدنی و حضوری پیامبر کسب فیض نماید لاجرم باید از مقامات باطنی علی مرتضی(ع) استمداد بجوید چه خود بداند یا نداند. یعنی طریق وصول به باطن پیغمبر، باطن صاحب ولایت علی(ع) است.
مولوی نیز با توجه به این مقام حیدر کرار است که طلب کسب فیوضات معنوی را از آن ساحت روحانی دارد.
باز باش ای باب بر جویای باب تا رسند از تو قشور اندر لباب
باز باش ای باب رحمت تا ابد
بارگاه ما له کفواً احد
این نورافشانی حضرت چنان بود که خود میفرمود بپرسید از من قبل از آنی که مرا نیابید؛ چنان که بودند کسانی مانند کمیل که از خلوت عارفانه خویش از مولا چیستی حقیقت را پرسش نمودند و حدیث حقیقت یادگاری شد از این پرسش در اذهان عارفان و عاشقان تا هرکس به فراخور فهم روحانی خویش شرحی بدان بنگارد و از این باده جرعهنوشی نماید. شاید این ابیات میرزا حبیب خراسانی آن عارف وارسته را وصفالحال کمیل دانست در پرسش از چیستی حقیقت از محضر حقالیقینی حق و حقیقت و ترازوی معنویت.
امروز امیر در میخانه تویی تو
فریادرس این دل دیوانه تویی تو
مرغ دل ما را که به کس رام نگردد
آرام تویی دام تویی دانه تویی تو
اما این رسم سرای طبیعت است که مردان حقیقت را با دست توطئهگری که از آستین خدعه و نیرنگ بیرون میآید و فشارهای قشریت اطرافیان میفشارد و اینگونه بود که مولای متقیان از جهل جاهلان و خشم معاندان که به ظاهر اسلام را علم ساخته و در باطن مطامع دنیوی خویش را مد نظر داشتند فرق مبارکش شکافته شد و رستگاری ابد یافت و دنیای دون را با اهلش تنها گذارد.
شاید این شمشیر ابن ملجم نبود که فرق مبارکش را شکافت، بلکه شمشیر آخته جهل و ستیز بود که سالها در کارگاه حسادت و قشریت و عناد تیز میشد و زهرآلود میگشت تا در شب نوزدهم رمضان بر فرق عدالت فرود آید و جهانی را در غم فراق تجلی تامه حق که «حق با علی و علی با حق است» داغدار نماید.
ای ساربان آهسته ران کارام جانم میرود وان دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
من مانده و مهجور از او بیچاره و رنجور از او گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود
او میرود دامنکشان من زهر تنهایی چشان دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم میرود
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
هوشنگ شکری / جام جم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد