آغاز جرایم حرفه‌ای با مشروبات الکلی و مواد

می‌خواستم خلاف را تجربه کنم

نام و تاهل: فرهاد ـ ج، مجرد سن: 25سال تحصیلات: دانشجوی انصرافی اتهام و محل دستگیری: حمل مواد مخدر ـ استان تهران یگان دستگیرکننده: پلیس پیشگیری
کد خبر: ۶۹۴۲۵۶
می‌خواستم خلاف را تجربه کنم
فرهاد تا زمانی که در خانه پدری بود، سر به راه به نظر می‌رسید البته این فقط تصور خانواده‌اش بود. خودش می‌گوید: از همان دوران دبیرستان کارهای خلاف را شروع کردم البته جدی نبود. گاهی با بچه‌ها مشروب می‌خوردم. چند بار هم حشیش کشیدم. پدر و مادرم از این موضوع خبر نداشتند. بعد هم به سربازی رفتم و دیگر نمی‌توانستند از اوضاع و احوالم خبر دقیق داشته باشند.

متهم توضیح می‌دهد: از بچگی دوست داشتم کارهای هیجان‌انگیز انجام بدهم. به همین دلیل بعضی وقت‌ها در مدرسه کارهایی می‌کردم که برایم دردسرساز می‌شد. درسم هم زیاد خوب نبود، اما خانواده‌ام مشکلی با این موضوع نداشتند و همین‌که هر سال بالاخره با هر ضرب و زوری که شده قبولی‌ام را می‌گرفتم، برایشان کافی بود. همان حس ماجراجویی و کنجکاوی‌هایم باعث شد با دوستم به سمت مشروب و مواد بروم. دلم می‌خواست همه چیز را تجربه کنم البته هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم گرفتار شوم تا این‌که اواخر دوره سربازی وقتی به خودم آمدم، دیدم مصرفم زیاد شده است. البته هنوز معتاد نشده بودم یعنی پیش می‌آمد که چند روز مواد نزنم و مشکلی برایم به وجود نیاید.

فرهاد بعد از پایان دوره خدمت به شهر خودشان در شمال کشور برگشت. او می‌گوید: هدفم این بود کاری پیدا کنم، اما خواهر بزرگم خیلی اصرار داشت به دانشگاه بروم. می‌گفت با مدرک دیپلم هیچ‌وقت به جایی نمی‌رسم. او خودش برایم دفترچه کنکور خرید و مرا ثبت‌نام کرد. در آن دوران چند جایی دنبال کار رفتم و حتی دو ماه هم در یک پیتزافروشی مشغول شدم، اما نتوانستم کار ثابتی پیدا کنم و بیشتر وقتم را با دوستانم می‌گذراندم و پای مشروب و موادهم وسط بود. آن زمان برای این‌که مشکل مالی پیدا نکنم، شروع به شرط‌بندی کردم. شرط بندی بر سر بازی‌های فوتبال در محل زندگی ما رایج بود اما هیچ وقت از این راه نه پول زیادی گیر آوردم و نه پول زیادی از دست دادم. بیشتر یک سرگرمی بود. معمولا برای تماشای بازی‌های فوتبال در خانه یکی از دوستان‌مان که مردی میانسال و مجرد بود، جمع می‌شدیم و آنجا همان بحث مواد و الکل پیش می‌آمد.

فرهاد سرانجام در دانشگاه قبول شد. او می‌گوید: خودم هم باور نمی‌کردم. واقعا شانسی بود البته رشته من متقاضی هم نداشت. بعد از آن چمدانم را بستم و به تهران آمدم. اوایل خیلی آرام و سر به راه بودم. حقیقتش جو مرا گرفته بود. احساس غریبی می‌کردم،کسی را نمی‌شناختم، خیابان‌ها را بلد نبودم و پول کمی داشتم اما بعد از مدتی دوباره سراغ همان برنامه‌های سابق رفتم و این دفعه چون کسی نبود جلویم را بگیرد، خیلی بد گرفتار شدم.

پسر جوان از سال دوم دانشگاه ترک تحصیل کرد. او چنان به مواد مخدر اعتیاد پیدا کرده بود که دیگر به درس، زندگی و آینده‌اش فکر نمی‌کرد. متهم توضیح می‌دهد: اولین‌بار مرا به جرم سرقت گرفتند. ناشی بودم و زود گیر افتادم. آن روز پول نداشتم و موادم هم تمام شده بود همین‌طور که در خیابان راه می‌رفتم، مردی را دیدم که کیف سامسونت دستش بود اما اصلا حواسش به دور وبرش نبود. در یک لحظه کیف را قاپیدم و شروع به دویدن کردم اما چند متر جلوتر مردم مرا گرفتند و تحویل کلانتری دادند.

فرهاد آن دفعه زود آزاد شد، اما از اتفاقی که برایش رخ داده بود، درس عبرت نگرفت: بعد از آن دیگر خلافکار واقعی شدم. با افرادی زندگی می‌کردم که همه نوع خلافی در برنامه‌شان بود. با خانواده‌ام قطع ارتباط کرده بودم و اصلا به آنها فکر نمی‌کردم. این‌طور بود که دفعه دوم هم به جرم سرقت دستگیر شدم این بار جرمم سرقت لوازم ماشین بود، البته هر چه پول از این کار گیر می‌آوردم، خرج خورد و خوراک و مواد می‌کردم.

متهم بعد از تحمل یک سال حبس از زندان آزاد شد و دوباره سراغ دوستان خلافکارش رفت. او می‌گوید: زمانی که زندان بودم، همه چیز را به خانواده‌ام گفتم. پدرم گفته بود بعد از آزادی مرا به خانه‌مان برمی‌گرداند تا دیگر در این دام‌ها نیفتم اما خودم نخواستم و دوباره سراغ همان جمع سابق رفتم تا این‌که به اتهام حمل مواد دستگیر شدم و نمی‌دانم چند وقت باید در زندان بمانم.

متهم در پایان می‌گوید: من در زندگی‌ام چند بار فرصت داشتم که دور کار خلاف را خط بکشم اما همه را خودم از دست دادم و هیچ‌کس غیر از خودم در بدبختی‌هایم مقصر نیست. این دفعه تصمیم گرفتم بعد از آزادی به شهر برگردم و از پدر و مادرم بخواهم مرا ببخشند و به من فرصتی دوباره بدهند. (ضمیمه تپش)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها