متهم ادعا می‌کند قتلی اتفاق نیفتاده است

اسرار مرگ مرد معتاد

ایستادن در جایگاه اولیای‌دم و درخواست قصاص برای قاتل پدر، دوره کردن روزهای خوش کودکی و روزهای سخت نوجوانی و جوانی در کنار پدر، دیدن پدر در حالت نشئگی و خماری و بی‌مهری‌های او و در نهایت از دست‌دادنش آنقدر ناراحت‌کننده و عذاب‌آور هست که کسی بر رکسانای جوان برای اشک‌هایی که می‌ریزد، خرده نگیرد. او روزهای سختی را قبل از مرگ پدرش و پس از قتل او گذرانده ‌است.
کد خبر: ۶۹۴۲۳۸
اسرار مرگ مرد معتاد
شعبه 74 دادگاه کیفری‌ استان تهران دو هفته قبل پرونده قتل مردی معتاد را بررسی کرد. در حالی که متهم ارتکاب جنایت را انکار می‌کرد، نماینده دادستان بر مجرم بودن او اصرار داشت و اولیای‌دم خواستار قصاص بودند.

نماینده دادستان تهران که از کیفرخواست این پرونده دفاع کرده‌ است، می‌گوید: «این پرونده سال 90 تشکیل شد. ماموران ابتدا جسد مثله‌شده مردی را در اطراف تهران پیدا کردند و با شروع تحقیقات، هویت این مرد فاش و جسد توسط فرزندانش شناسایی شد. فرزندان مقتول ادعا کردند مدت‌هاست از پدرشان خبر ندارند و او خانه را ترک کرده‌ بود.» منوچهر از سال‌ها قبل اعتیاد داشت و از همسرش نیز جدا شده بود. پلیس متوجه ‌شد منوچهر به باغی همان حوالی کشف جسد رفت‌وآمد داشت. بنابراین ماموران سراغ صاحب باغ رفتند و او را بازجویی کردند. این مرد مدعی‌ شد از سرنوشت منوچهر خبر ندارد و روز حادثه او را ندیده ‌است، اما شاهدانی وجود داشتند که گواهی دادند منوچهر روز حادثه در باغ بود. این بار صاحب باغ مجبور به اعتراف شد. او گفت: « دوستی به نام حمید دارم که او متوجه مرگ منوچهر شد روز حادثه بعد از این‌که با هم مواد کشیدیم منوچهر خوابید وقتی حمید به خانه من آمد گفت از دهان منوچهر کف می‌آید متوجه شدیم او مرده ‌است و جسدش را بیرون بردیم.» حمید واقعیات بیشتری را به پلیس توضیح داد و گفت: «منوچهر با من تماس گرفت و گفت برایش شام بخرم و به باغ بروم. من هم همین کار را کردم. وقتی به باغ رفتم دیدم او در اتاقک در گوشه‌ای افتاده ‌است. فکر کردم خواب است خواستم او را بیدار کنم که دیدم مرده ‌است. از صاحب باغ پرسیدم چه شده گفت از پرویز بپرس. پرویز هم دوست ما بود او گفت منوچهر حرکت زشتی انجام داد من هم نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و او را با چوب زدم بعد هم رفت کنار دیوار خوابید. حمید در جریان تحقیقات گفت: «من آثار کبودی را روی بدن منوچهر دیدم و می‌دانم که او بشدت کتک خورده‌ و به همین دلیل هم فوت شد. چون دیگر کاری از دست‌مان برنمی‌آمد تصمیم گرفتیم جسد را خارج کنیم.»

نماینده دادستان می‌گوید: «حمید و پرویز جسد را لای پتو پیچیدند، بیرون بردند و آن را مثله کردند. هرچند آنها مدعی ‌هستند جنازه را مثله نکرده‌اند، اما زمانی که پلیس آن را کشف کرد، کاملا تکه‌تکه ‌بود، بنابراین با توجه به اعترافاتی که پرویز کرده و مدارکی که در پرونده وجود دارد، درخواست رسیدگی کرده‌ایم.»

مرجان لقایی

درخواست قصاص

دختران منوچهر برای قاتل پدرشان درخواست قصاص کرده‌اند. با این‌که پدر معتادشان زندگی را برایشان سخت ‌کرده ‌بود، اما مرگ او هم برایشان بسیار تلخ ‌بود. یکی از دختران مقتول می‌گوید: «از وقتی یادم می‌آید پدرم معتاد بود. آنچه از پدرم به یاد دارم، این است که او مدام مواد می‌کشید و با مادرم بدرفتاری می‌کرد. گاهی هم حالش خوب بود که خوشی‌های کوچک زندگی ما را تشکیل می‌داد. از پدرم خاطرات خوش کمی دارم، اما با همه اتفاقاتی که افتاده ‌است، او را دوست داشتم و دلم نمی‌خواست کشته‌ شود. همین که زنده‌ بود برایم کافی بود. پدر و مادرم چند سال قبل ازهم جدا شدند اختلاف‌شان بر سر اعتیاد پدرم بود. مادرم زندگی جداگانه‌ای برای خودش درست کرد و ما هم پیش او بودیم. پدرم هم با زن دیگری ازدواج کرد، اما نتوانست با او کنار بیاید و از هم جدا شدند. اعتیاد پدرم روزبه‌روز بدتر می‌شد ما هم نمی‌توانستیم کمکش کنیم. به حرف هیچ‌کس گوش نمی‌داد. این اواخر دنبال کار خودش بود و به ما سر نمی‌زد. شرایطش طوری نبود که سراغش برویم البته خیلی دلتنگش می‌شدیم. موضوع قتل را پلیس به ما خبر داد.»

این دختر می‌گوید: «پدرم خیلی بد اخلاق بود شاید اگر فقط اعتیادش بود، مادرم در این زندگی می‌ماند، اما دست بزن پیدا کرده ‌بود و ما را می‌زد و وقتی مواد می‌کشید، آرام می‌شد. هرچه داشتیم و نداشتیم می‌فروخت و خرج مواد می‌کرد. به هر حال وضعش بد بود، اما هرچه بود پدر ما بود و دوستش داشتیم حالا هم قاتلش را نمی‌بخشیم.

پرویز حق نداشت پدرمان را بکشد او چکاره است که در مورد مرگ و زندگی کسی تصمیم بگیرد. همه گفته‌اند پدرم را زده، آنقدر که بدنش کبود شده‌ بود پدرم خیلی لاغر و ضعیف بود. نمی‌توانست با کسی دعوا کند و پرویز هم از همین ضعف او استفاده کرده و پدرم را زده‌ است حالا باید تاوان کارش را پس دهد. ما حتی نتوانستیم جسد پدرم را سالم ببینیم بدنش را تکه‌تکه کرده ‌بودند. این رفتارها انسانی نیست. اگر پدرم اعتیاد نداشت، ما هیچ مشکلی با او نداشتیم و همیشه هم دوستش داشتیم.»

ادعای بی‌گناهی

پرویز اتهام قتل را انکار می‌کند. او می‌گوید ضربه‌ای در کار نبوده و هرچه علیه‌اش اعتراف کرده‌اند دروغ است. او می‌گوید: «شب بود که به باغ رفتم. من، منوچهر و صاحب باغ هرسه مواد مصرف می‌کردیم. در واقع باغ پاتوق ما بود. دور هم جمع می‌شدیم و هرچه مواد داشتیم باهم تقسیم می‌کردیم. آن روز هم بعد از این‌که مواد کشیدیم، منوچهر در حالت نشئگی رفتار زشتی کرد به او گفتم جای این کارها در اتاق نیست، برو بیرون اما به کارش ادامه ‌داد و من هم یک سیلی محکم به گوشش زدم. منوچهر مقاومتی نکرد معمولا این برخوردها بین ما به وجود می‌آمد چیز غیرعادی نبود. حرف زشتی به من زد و بعد هم رفت گوشه دیوار دراز کشید و خوابید. چند ساعت بعد وقتی حمید آمد، گفت منوچهر با او تماس گرفته و گفته برایش غذا بخرد. رفت تا منوچهر را بیدار کند اما وحشت‌زده ما را خبر کرد و گفت منوچهر مرده‌ است. گفت از دهانش کف بیرون آمده. بالای سرش رفتیم و متوجه شدیم او واقعا مرده‌ است. جسد را لای پتو گذاشتیم و با وانت منوچهر به بیابان بردیم و آنجا رها کردیم.»

متهم درباره اظهارات حمید مبنی بر این که مقتول را با چوب زده ‌بود، می‌گوید: «حمید دروغ گفته او حواس درست و حسابی ندارد خیلی می‌ترسد دستگیرش کنند. شاید خواسته با اینحرف‌ها خودش را جلوی ماموران خوب نشان بدهد. البته منظورم این نیست که او در قتل دست داشته اما از ترس دروغ‌هایی در مورد من گفته ‌‌است. این‌حرف‌ها اصلا درست نیست.»

پرویز متهم است جسد مقتول را مثله کرده است. اما خودش می‌گوید: «من این کار را نکردم حمید و مردی که صاحب‌ باغ بود، شاهد هستند که جسد را مثله نکردم. نیازی نبود این کار را بکنم شاید حیوانات گرسنه به جسد حمله و آن را تکه‌تکه کرده‌اند. شاید هم بعد از ما کسی بالای سر جسد رفته و آن را مثله کرده‌ است. به هر حال این کار من نیست. درست است که مواد مصرف می‌کردم اما انقدر بی‌وجدان نبودم که چنین کاری بکنم. من با منوچهر هیچ دشمنی نداشتم. من هم مثل او بچه ‌دارم و بچه‌هایم را دوست دارم و نمی‌خواهم آنها آسیبی ببینند. شاید منوچهر به دلیل مصرف زیاد مواد حالش بد شده و مرده ‌است، اما آن زمان چون جسد هم از بین رفته‌ بود، نمی‌شد علت دقیق مرگ را مشخص کنند. او چند باری بد حال و دوباره خوب شده ‌بود. خیلی مواد مصرف می‌کرد خودش می‌گفت می‌خواهد آنقدر مواد مصرف کند تا بمیرد. وضع‌اش همیشه بد بود آن روز هم حالش بد بود که حرکت زشتی کرد و من هم یک سیلی بیشتر به او نزدم. مطمئن هستم مقتول به علت ضربه من نمرده، بلکه اوردوز کرده ‌است. به دختران مقتول هم می‌گویم به دلیل اتفاقی که برای پدرشان افتاده خیلی متاسف هستم و به آنها تسلیت می‌گویم ما باید بعد از مرگ منوچهر خانواده‌اش را خبر می‌کردیم، اما آدرسی نداشتیم، دیدم جسد برایمان دردسر می‌شود تصمیم گرفتیم آن را بیرون ببریم و رها کنیم کار اشتباهی کردیم و قبول دارم، اما قاتل نیستم.» (ضمیمه تپش)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها