
رضا یک مداد داشت که خیلی آن را دوست داشت، ولی چون که دوستش علی، مداد نداشت تصمیم گرفت برای مدت کوتاهی مدادش را به او بدهد تا بعد از استفاده برگرداند. علی از رضا تشکر کرد و مشغول نوشتن شد. علی آن قدر مداد رضا را روی کاغذ فشار میداد که سر مداد تند تند میشکست و مجبور بود آن را بتراشد. رضا که شاهد شکستن و تراشیده شدن مدادش بود، غصه میخورد ولی حرفی نمیزد.
علی آن قدر این کار را تکرار کرد تا بالاخره رضا مجبور شد به علی تذکر بدهد.
زنگ تفریح به صدا در آمد و همه بچهها به حیاط مدرسه رفتند، علی و رضا هم مثل بقیه در حیاط مدرسه مشغول بازی شدند. بعد از پایان زنگ تفریح به کلاس برگشتند و مشغول درس خواندن شدند. ناگهان علی متوجه شد مداد رضا ناپدید شده. همه جا را گشت ولی هیچ اثری از آن نبود و تصمیم گرفت به رضا نگوید تا فردا یک مداد نو برایش بخرد.
بعد از پایان ساعت مدرسه، رضا پیش علی رفت و گفت: علی اگر کاری با مداد من نداری لطفا آن را پس بده.
علی با من و من گفت: رضا من مدادت را گم کردم ولی ناراحت نباش برایت یکی میخرم.
رضا گریهاش گرفت و گفت: ولی من آن را به تو قرض داده بودم، تو باید مواظبت میکردی تا گم نشود و بعد با حالت قهر از علی دور شد.
علی خیلی ناراحت شد و در راه مدرسه به فروشگاه لوازمالتحریری رفت و یک مداد قشنگ برای رضا خرید. فردای آن روز مداد را پیش رضا برد و گفت: بفرمایید آقارضا، این به جای مدادت.
ولی رضا گفت: نه، من مداد خودم را میخواهم، چون یادگاری بود، دیگر با تو دوست نیستم.
علی گفت: خب ببخشید،من نمیخواستم اینجوری شود! اما رضا قبول نکرد. چند روز گذشت و علی و رضا با هم قهر بودند. یک روز علی پشت نیمکتش نشسته بود که یکدفعه پاککن از دستش روی زمین افتاد و خم شد که آن را بردارد، ناگهان متوجه مداد گمشده رضا شد. با خوشحالی مداد را برداشت و پیش رضا رفت و ماجرا را برایش توضیح داد.
رضا که متوجه شده بود دوستی بالاتر از این حرفهاست با علی آشتی کرد و علی هم قول داد که امانتدار باشد و از وسایل دیگران بیشتر از مال خودش مراقبت کند.
گلنوشا صحرانورد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
علیامین حسنی، بازیگر نقش بهروز در سریال پایتخت در گفتوگو با «جامجم» از خاطرات حضورش در این سریال میگوید
خانمگل جام ملتهای آسیا در گفتوگو با «جامجم»: