ـ همین شفافیتت منو کشته!... (این مدح شبیه به ذمّ را نفهمیدیم کی گفت و برای چی گفت.هرکی بود، یحتمل ریگی چیزی در کفش داشت.
بعد از این باید بگویم که کفشهای خوانندگان از زیر گیت بازرسی عبور داده شود. محض کشف و شناسایی ریگ!)
راستش سخت سرگرم ساخت و پاخت بودیم. فکر بد نکنید. ساخت و پاختش بد نبود. داشتیم برای شبهای ماه مبارک، سری جدید برنامه تلویزیونی قندپهلو را میساختیم.
10 شب، یک کله تا هشت صبح مشغول ضبط بودیم. سولهای اجاره کرده بودند که میبایست 30 برنامه برای 30 شب را در مدت ده شب ضبط کنیم. پخش امپیتری دیده بودیم، اما ضبط امپیتری را نه!... آخرش خودمان نشانش دادیم. حق کشفش به نام خود ما محفوظ و مضبوط است.
اقرار کنید که کار سختی است. طنزپردازی با اعمال شاقه است. دم دمای صبح که میشد، هم شرکتکنندگان خسته و کوفته بودند و اصطلاحا مغزشان نمیکشید و هم مجری و داوران هنگ میکردند.
شبی در حین اجرا، برگشتم به سمت یکی از خانمهای شرکت کننده و خواستم بگویم که چه شعری درباره عکسی که دیده، سروده است که متوجه شدم طفلکی خواب است! منتهی کات ندادم و ضبط را به همان شکل ادامه دادم. عرض نکردم شفافم! (این هم یک سندش!)
و باز شبی دیگر که با یک گروه از خانمهای طنزپرداز، ضبط قندپهلو داشتیم، یک دفعه وسط برنامه، دیدم که یکی از شرکتکنندگان که اتفاقا دانشجوی پزشکی هم هست، دارد میگوید: «قند...قند...». گفتم لابد منظورش قندپهلوست. دقت که کردم، متوجه شدم رنگش پریده است.
کات دادم و سریع قند و آب قند به او رساندیم. ظاهرا فشارش پایین افتاده و رنگش پریده بود. به شوخی گفتم: «پزشکی که باشد ورا زرد روی/ از او داروی سرخ رویی مجوی»
شبی دیگر هم یکی از داوران که طبق توصیه مسئول محترم نظارت کیفی بر هماهنگ بودن لباسهای مجری و داوران، یک کت نسبتا ضخیم تری پوشیده بود، در گرمای شدید تیرماه و در زیر حرارت صدتا نورافکن بالای سر، چنان گرمازده برافروخته و منقلب شد که نتوانست بیش از اینها شکیبا باشد و برید. بنابراین در وسط برنامه از او خواستم تا برود تعویض لباس کند، بلکه حالش جا بیاید. تا برگردد، من علاوه بر مجریگری، در جای او نشستم و داوری هم کردم. و الحق سخت بود. بابا، ما دیگه کی هستیم!
***
به هرحال، از همکاری شما دوستان اهل«بزن دررو» که نبود و کمبود وجود مبارک ما را صمیمانه تحمل کردید و دست ما را باز گذاشتید تا به کار قندپهلومان برسیم، کمال تشکر را دارم و امیدوارم آنچه گفتم، بهانه خوبی بوده باشد برای این چند روز غیبت به ظاهر غیرموجه که قلم را غلاف کرده بودیم. بر عکس زبان لاکردار!....فلذاست که:
مدتی این طنز ما تأخیر شد
قندپهلو در عوض تکثیر شد
رضا رفیع
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد