داعش؛ اهرم پنهان اسرائیل

با بهره از تعریف ولفز، امنیت دارای دو بعد عینی و ذهنی است. در بعد عینی، نبود تهدیدات نسبت به ارزش‌ها، منافع و اهداف و در بعد ذهنی، نبود ترس از این‌که بنیان‌های ملی (ارزش‌ها، منافع و اهداف) مورد هجوم فیزیکی و غیرفیزیکی واقع شوند، مبنای سنجش امنیت در یک جامعه است. همچنین برای به دست آوردن فهمی از بنیان‌های امنیتی در یک جامعه باید سطوح مختلف ملی، منطقه‌ای و بین‌المللی را در نظر گرفت.
کد خبر: ۶۸۷۳۷۵
داعش؛ اهرم پنهان اسرائیل

بری بوزان محدود کردن هر گونه تحلیل امنیتی به یکی از دو سطح ملی یا بین‌المللی را خطا می‌داند و معتقد است برای طراحی راهبرد امنیتی باید چهار سطح فردی، ملی، منطقه‌ای و بین‌المللی را لحاظ کرد و متغیرهای اقتصادی، اجتماعی و زیست‌محیطی را نیز هم ‌وزن متغیرهای سیاسی و نظامی در نظر گرفت.

ناامنی در عراق پس از تهاجم آمریکا به این کشور در سال 2003 نیز ریشه در سطوح مختلف داخلی و خارجی دارد و از منظر عینی و ذهنی قابلیت تحلیل و تبیین دارد.

در سطح داخلی، چهار مؤلفه شاکله و ساختار نامتجانس قومی، شیفت قدرت از اقلیت حاکم در دوره صدام به اکثریت شیعی، حیات سیاسی و خودبسنده کانون‌های قدرت در جامعه و رشد ناموزون اقتصادی در جامعه عراق را می‌توان به عنوان مهم‌ترین زمینه‌های ناامنی داخلی برشمرد.

این چهار عامل در جولان دادن گروه تروریستی داعش در عراق حتما موثر بودند، اما ظهور قارچ‌گونه گروه‌های تروریستی از قبیل داعش در عراق را بیشتر می‌توان در سطح سیستمیک (سطح منطقه‌ای و بین‌المللی) جستجو کرد.

دولت آمریکا که پس از فروپاشی شوروی در برهه‌های مختلف به دنبال پی‌ریزی نظمی نوین برای خاورمیانه بوده است، پس از حمله به عراق در سال 2003 و بخصوص پس از آغاز موج بیداری اسلامی، راهبرد کلان خود را جهت شکل دادن به ساختاری جدید در خاورمیانه که منافع خاص آمریکا و اسرائیل را دربر داشته باشد، معطوف کرده است.

مهندسی قیام‌های مردمی در تونس، یمن و مصر بر همین اساس قابل ارزیابی است. گسست و تضعیف زنجیره مقاومت شامل ایران، سوریه، حزب‌الله و حماس هم قسمتی از این مهندسی بود که با مقاومت ارتش سوریه و اقبال مردمی به بشار اسد در انتخابات اخیر سوریه، این مهندسی آمریکایی به شکست انجامید، هر چند در جدایی نسبی حماس از این زنجیره نسبتا موفق بود.

اما نظم نوین آمریکایی ـ اسرائیلی در خاورمیانه به دنبال چیست؟ هدف نهایی این نظم بی‌شک، تضمین بقای اسرائیل و حراست از این رژیم است.

تجربه سیاست خارجی آمریکا و رفتار روسای جمهور این کشور در طول 66 سال گذشته بخوبی این راهبرد آمریکا را به ناظران تحولات خاورمیانه نشان می‌دهد.

این ادعا با توجه به نقش کمپانی‌های سرمایه‌داری و لابی‌های اسرائیلی در آمریکا، بخصوص ایپک در تکوین سیاست خارجی آمریکا برای تحلیلگران و دانش‌‌پژوهان روابط بین‌الملل بارها ثابت شده است.

برای رسیدن به این هدف، استفاده از هر اهرم و ابزاری در ساختار سیاست خارجی آمریکا مشروع و مقبول است. بهره‌گیری از گروه‌های تکفیری و دیگر گروه‌های تروریستی که در یک فرآیند بلندمدت بتوانند با اقدامات سلبی و انتحاری خود به امنیت و بقای اسرائیل کمک کنند، گزینه‌ای جدی برای دولتمردان آمریکاست.

تردیدی نیست که آمریکا از قدرت گرفتن کامل گروه‌های تروریستی و تکفیری در هراس است و نمی‌خواهد تسلط آنها منجر به تشکیل دولتی تکفیری و تروریستی شود؛ زیرا آنها نیز در بلندمدت برای منافع اسرائیل و آمریکا ایجاد خطر می‌کنند، اما آتش و شناسنامه تفرقه‌افکن آنها به صورت کنترل شده برای تضعیف دنیای اسلام، گزینه‌ای مطلوب و مفید برای آمریکا و اسرائیل است.

نگاه کاسبکارانه آمریکا در سیاست خارجی بارها این تجربه را ثابت کرده است که در سیاست خارجی آمریکا، هدف هر وسیله‌ای را توجیه می‌کند.

نگاهی به تحولات سوریه روشن می‌کند که بیشترین سود از جنگ داخلی سوریه متوجه رژیم صهیونیستی بود.

رژیم اسرائیل نه سوریه فعال در جبهه مقاومت را مطلوب می‌دانست و نه سوریه‌ای که به دست گروه‌های تکفیری اداره شود.

برای این رژیم، ادامه جنگ داخلی در سوریه و در یک کلام بشار مشغول به تهدیدات داخلی، بهترین گزینه است. هرچه قدرت جهان اسلام معطوف به اختلافات داخلی باشد، امنیت بیشتری برای اسرائیل به ارمغان می‌آورد.

تامل بر این نکته که چرا القاعده که دشمن اصلی خود را مبارزه با آمریکا تعریف کرده بود، از سال 2005 بتدریج به مبارزه با مسلمانان روی آورد، نکته‌ای کلیدی در فهم این ادعاست.

بر این اساس تیغ فاسد داعش بر پیکره اسلام، تقویت‌کننده منافع راهبردی آمریکا در بلندمدت خواهد بود.

بسیار ساده‌لوحانه است اگر کسی تصور کند دولت آمریکا از این همه تحرکات نظامی داعش در سوریه و عراق و نیز حمایت لجستیکی برخی از کشورهای منطقه از آنها بی‌خبر بوده است.

آمریکا در نظم نوینی که برای خاورمیانه تعریف کرده است، مهندسی ناامنی را راهبرد اصلی خود تعریف کرده، به گونه‌ای که نیروهای مقاومت به جای تقابل فعال با رژیم اسرائیل، دچار سایش و تحلیل در یک فرایند بلندمدت شوند.

عراق و سوریه در پازل نظم اسرائیلی ـ آمریکایی، محلی راهبردی برای تحلیل جبهه مقاومت است. این راهبرد با حمایت لجستیکی و مالی عربستان و قطر دنبال می‌شود؛ دو کشوری که همواره توازن ضعف(Balance of Weakness) ایران و عراق را جستجو می‌کنند.

بنابراین دولتمردان آمریکا با توجه چهار عامل مدیریت انقلاب‌های مردمی در منطقه، تضعیف و تحلیل جبهه مقاومت با محوریت ایران ـ عراق ـ سوریه، تقابل هویتی با امواج فرارونده انقلاب اسلامی و کاهش آسیب‌پذیری رژیم اسرائیل که همگی در جهت ایجاد نظم نوین اسرائیلی و آمریکایی در منطقه تعریف می‌شود، هر گزینه‌ای از جمله حمایت پنهان از گروه‌های تکفیری و تروریستی از قبیل داعش را از نظر دور نگه نمی‌دارند.

فرضیه حمایت پنهان اسرائیل و آمریکا از گروه‌هایی نظیر داعش در قلم توماس فرید‌من مستتر است که در یادداشت اخیر خود در روزنامه نیویورک تایمز آمریکا نوشته است: ایران از ما می‌خواست در عراق نباشیم. دولت اوباما هم با خروج نظامیان آمریکا از عراق این خواسته را استجابت کرد و حالا ما نیرویی در عراق نداریم و باید ایران به عنوان کشوری که داعیه هژمونی بر منطقه خاورمیانه دارد، این بحران را حل کند.

دکتر سید محمد حسینی - استاد روابط بین‌الملل

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها