برگزیده سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح چهارشنبه

چرا همکار امریکا در بحران عراق نمی‌شویم

برگزیده سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح شنبه

آن خاطرات فردوست این انگلیسی‌های مهربان!

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود ه مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «بن بست آمریکایی و مواضع متفاوت آقای ظریف»،«آمریکا، کمی تا پایان ماجرا»،«پاسخ به دموکراسی از لوله تفنگ»،«ارزیابی پاسخ رئیس‌جمهور به یک سئوال»،«بختی نو بر بامِ دوهوایی»،«آن خاطرات فردوست این انگلیسی‌های مهربان!»،«فرصت‌‌های بحران عراق»،«فوتبال با طعم جنگ»،«دولت یا شبه‌دولت؟!»و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۶۸۶۴۱۶
آن خاطرات فردوست این انگلیسی‌های مهربان!

خراسان:بن بست آمریکایی و مواضع متفاوت آقای ظریف

«بن بست آمریکایی و مواضع متفاوت آقای ظریف»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم محمدسعید احدیان است که در آن می‌خوانید؛سرانجام آقای ظریف هم به صورت رسمی اعلام کرد که نوشتن توافق جامع را شروع کرده اند اما همزمان با لحنی شدید انتقاداتی از طرف مقابل کرد که می توان گفت محتوا و لحن اظهارات او برای اولین بار در فضای رسانه ای صورت گرفته است او به صراحت به اختلافات مبنایی ایران و طرف مقابل و تعداد زیاد پرانتزها و درخواست های زیاده خواهانه آن ها پرداخت.

براساس اعلام های رسمی و غیر رسمی منظور آن ها از اختلافات یعنی تعداد سانتریفیوژها و حجم غنی سازی، ادامه فعالیت های تحقیقاتی، راکتور آب سنگین اراک، طولانی یا کوتاه بودن زمان توافق و رفع کامل تحریم ها. به عبارت دیگر موارد اختلاف (جز بحث بررسی بحث موشکی که ظاهرا آمریکایی ها فعلا از آن عقب نشینی کرده اند) یعنی همه خط قرمزهایی که آقای روحانی و ظریف بارها آن را به عنوان خط قرمزهای ایران اعلام کرده اند و آقای عراقچی نیز چندروز پیش دوباره بر تغییرنکردن آن ها تصریح کرد. حال سوال این است وقتی دو طرف برسر خط قرمزها اختلافات مبنایی دارند پس چرا دارند نوشتن توافقنامه جامع را آغاز می کنند؟

جواب روشن است آمریکا با اصرار بر مواردی که ارتباطی به صلح آمیزبودن فعالیت های ایران ندارد، مذاکرات را به بن بست رسانده است می توان مدعی شد حالا دیگر با گذشت زمان پیش بینی رهبرانقلاب مبنی بر بدبین بودن به آمریکایی ها در مقایسه با دیگر نظرات خوش بینانه پیش بینی درست تری بوده است و نتیجه همه ارتباطات تلفنی و مذاکرات مستقیم با آمریکایی ها این بوده است که آن ها با زیاده خواهی های خود و با اینکه ایران تمام همراهی های لازم و تضمین های ممکن مبنی برصلح آمیزبودن فعالیت هایش را داده است، مذاکرات را به بن بست رسانده اند اما ماندن در شرایط بن بست مخصوصا اعلام آن چندان مطابق میل دو طرف نیست. شکست رسمی مذاکرات راهی که دولت اوباما برای مجاب کردن ایران به عقب نشینی در پیش گرفته است را ناتمام می گذارد و تیم هسته ای ایران نیز نمی خواهد بن بست مذاکرات تبدیل به شکستی رسمی شود چرا که هم به مردم وعده حل مساله را داده است و هم حداقل در شرایط فعلی از شکست رسمی مذاکرات چیزی عاید کشور نمی شود.

نتیجه آنکه نوشتن متن توافقنامه در بخش هایی که دو طرف توافق دارند و اتفاقا از نظر حجم و نه اهمیت بخش زیادی از توافقنامه خواهد بود می تواند سیگنال مثبتی به کنشگران داخلی کشورها باشد که آن ها را مجاب به صبوری و تمدید مذاکرات کند.

آمریکایی ها که تصور می کنند تحریم ها، ایران را پای میز مذاکره نشانده است امیدوارند با گذشت زمان در حالی که ایران فعالیت های هسته ای خود را تعلیق کرده است، «تصمیم سخت» را بگیرد و با امتیازهای کوچکی مانند داشتن تعداد معدود سانتریفیوژ (به قول لاریجانی اسباب بازی غنی سازی) از خط قرمزهایش عدول کند و آقای روحانی و ظریف نیز چاره ای جز تمدید مذاکرات پیش روی خود نمی بینند و امیدوارند آمریکایی ها با گذشت زمان دست از زیاده خواهی بردارند و در قبال تضمین های کافی برای صلح آمیز بودن فعالیت های ایران (مانند امضای پروتکل الحاقی و ....) حداقل های منافع مردم ایران را بپذیرند این نگاه در اظهارات روز گذشته آقای ظریف دیده می شد وقتی که گفت :«امیدوارم به برکت ماه رمضان همه سرعقل بیایند»

البته قبلا هم تصریح کرده ام که توافق نامه ژنو و مذاکرات حتی اگر شکست بخورد می تواند در حوزه دیپلماسی عمومی دستاوردهای گرانسنگی را نصیب ما کند چرا که هم باعث روشنگری برای مردم و اجماع ملی در این مساله مهم می شود و هم می تواند به دیگر کشورها و اندیشمندان مستقل دنیا چهره مقصر واقعی را نشان دهد همچنان باید تاکید کرد که این دستاورد مشروط به آن است که دولتمردان ما از فرصت به دست آمده استفاده کنند و اظهارات متفاوت روز گذشته آقای ظریف که برای اولین بار بخشی از فضای واقعی زیاده طلبی های آمریکایی ها در جلسات مذاکره را به صحنه افکارعمومی آورد نشانه امیدوارکننده ای برای رسیدن به این دستاورد مهم است البته در صورتی که این تغییر رفتار ناشی از تغییر استراتژی در حوزه دیپلماسی عمومی بوده و تداوم داشته باشد.

در مجموع و به طور خلاصه می توان گفت برای جلوگیری از شکست رسمی مذاکرات و زمینه سازی تمدید آن طرفین بهترین راه را کنارگذاشتن موقتی موارد اختلاف و تمرکز بر نوشتن موارد تفاهم دانسته اند تا مذاکرات بی هیچ دستاوردی هم نباشد.

آغاز نوشتن متن توافق جامع یعنی همان مثل قدیمی خودمان که می گوید از این ستون تا آن ستون فرج است فقط تجربه نشان داده است که آمریکایی ها برای «آن ستون» برنامه ریزی کرده اند اما آیا تیم هسته ای ایران نیز برای «آن ستون» برنامه ای دارد یا فقط به امید فرج است؟ باید منتظر ماند و سیاست ها و رفتارهای بعدی را رصد کرد.

کیهان:آمریکا، کمی تا پایان ماجرا

«آمریکا، کمی تا پایان ماجرا»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن می‌خوانید؛
«تغییر دولت در عراق» به یک مخمصه بزرگ برای غرب و متحدان منطقه‌ای آن تبدیل شده است. چرا که از یک سو تغییر دیپلماتیک این دولت امکان‌پذیر نیست و نتایج انتخابات اردیبهشت‌ماه پارلمان از آن خبر می‌دهد و از سوی دیگر تغییر خشن آن نیز امکان‌پذیر نیست و توقف روند حرکت ارتش بعثی تکفیری- موسوم به داعش- از آن حکایت می‌کند. هم‌اینک آمریکا نه مایل به کمک به بغداد برای برون‌رفت از این شرایط است و نه قادر است حمایت موثر پنهانی از تروریست‌ها در عراق را علنی انجام دهد. باراک اوباما در این میان امیدوار بود ایران در حمایت از هم‌پیمان خود در بغداد نیروی نظامی به سمت استان‌های سنی‌نشین صلاح‌الدین، نینوا و الانبار اعزام کند تا اقدامات علنی ترکیه، اردن و عربستان در حمایت علنی و موثر از تروریزم عملی گردد اوباما معتقد بود ایران نمی‌تواند در برابر تهدید عتبات عالیات شیعه واکنش فوری نظامی نداشته باشد از این رو مقامات وزارت خارجه آمریکا پس از آن که نشانه‌ای از اقدام نظامی ایران نیافتند، موافقت رسمی خود را با این نحوه مداخله اعلام کردند. جان کری وزیر امور خارجه هفته پیش پا را از این هم فراتر گذاشت و گفت ما حتی به ایران برای ورود نظامی به عراق کمک هم می‌کنیم! وی گفت: «اگر ایران آماده ایفای نقش سازنده در عراق باشد، واشنگتن برای گفت‌وگو با تهران آماده است در این میان همکاری نظامی نیز غیرممکن نیست.»

بحران جاری برای آن ایجاد شد تا دولت جدید عراق که به زودی تشکیل می شود، متحد جبهه مقاومت نباشد. پیش از این هم آمریکایی‌ها با صراحت از لزوم تغییر در بغداد سخن گفته بودند. چهار سال پیش در روز انتخابات دوم پارلمانی عراق، باراک اوباما با یک جمع‌بندی غلط اعلام کرد که این انتخابات فرایند سیاسی و دولت را تغییر می‌دهد که البته اینطور نشد و دولت عراق متحد جبهه مقاومت باقی ماند و حتی خود نوری‌ مالکی باردیگر به نخست‌وزیری رسید این در حالی بود که در آن مقطع حدود 300 هزار نیروی نظامی و اطلاعاتی آمریکا در عراق حضور داشتند و به طور مستقیم می‌توانستند مخالفان داخلی دولت عراق را برای جداسازی عراق از جبهه مقاومت مدیریت نمایند.

الان هم آمریکایی‌ها بیش از داعش، انگشت اتهام را به سمت دولت فعلی عراق نشانه رفته و مدعی‌اند که عامل اصلی بحران امنیتی کنونی شخص «نوری‌ مالکی» و سیاست‌های هشت سال اخیر او می‌باشد! باراک اوباما می‌گوید بحران کنونی راه‌حل نظامی ندارد و بدون کناره‌گیری مالکی از قدرت به سرانجام نمی‌رسد. روزنامه U.S.A.today سه‌ روز پیش نوشت: «اوباما در سخنرانی خود بغداد را به اتخاذ سیاست‌های تبعیض‌آمیز متهم و کمک به این کشور را به تغییر وضعیت فعلی مشروط کرد.» وزیر خارجه سابق آمریکا، هیلاری کلینتون نیز در گفت‌وگو با شبکه فاکس‌نیوز، مالکی را مسبب بی‌ثباتی عراق نامید و ارائه کمک‌های نظامی آمریکا به عراق را تنها به شرط برکناری نخست‌وزیر از قدرت ممکن دانست.

آمریکایی‌ها در حالی که مهمترین اتهام نوری‌المالکی را هم‌پیمانی با جبهه مقاومت می‌دانند، از ایران می‌خواهند که نیروهای نظامی خود را برای مهار تروریزم به عراق بفرستد! آمریکا برای آنکه ملاحظات ایران را در ورود نظامی به پرونده امنیتی عراق کم کند اعلام کرد که حاضر است در این مواجهه، کمک‌های نظامی را در اختیار ایران قرار دهد. واشنگتن از این سیاست چند هدف را پیگیری می‌کند:

1- ورود ایران به پرونده امنیتی عراق، تهران را درگیر مخمصه‌ای می‌کند که ضمن تحمل هزینه‌های فراوان، انتهای آن مشخص نیست و البته طولانی مدت شدن آن خالی از تصور نیست از منظر آمریکا، چنین مداخله‌ای توان نظامی ایران را مستهلک می‌کند و اتهام قدیمی و بی‌دلیل دخالت ایران در امور همسایگان را مدلل می‌گرداند.

2- مداخله نظامی ایران در عراق به دولت‌های ترکیه، اردن، عربستان، امارات و قطر امکان می‌دهد تا سیاست‌های غیررسمی حمایت از تروریزم در عراق که تأثیر عمده‌ای در معادله امنیتی عراق ندارند را به سیاست‌های رسمی و جدی‌تر تبدیل کرده و حضور نیروهای نظامی و شبه نظامی خود که هم اینک هم بنا بر اسناد افشا شده در کنار تروریست‌های بعثی تکفیری- موسوم به داعش- را توسعه داده و توجیه کنند 3- مداخله نظامی ایران در عراق، انفعال نسبی آمریکا در امور عراق را که ناشی از شکست سابق و ناتوانی فعلی در تأثیرگذاری بر روند سیاسی عراق است، توجیه می‌نماید یعنی دولت اوباما می‌تواند ادعا کند که انفعال سیاست واشنگتن در عراق ناشی از این است که میان اهداف آمریکا و اهداف ایران از یک سو و اهداف تروریست‌ها در عراق از سوی دیگر ناهمخوانی جدی وجود دارد و در نهایت آمریکا از شکست هر کدام از این دو منتفع می‌شود، بنابراین نیازی به مداخله و اتخاذ سیاست فعال ندارد. دقیقاً در این راستا سه روز پیش روزنامه آمریکایی «وال‌استریت ژورنال» به نقل از یک مقام بلند پایه آمریکا نوشت: «آمریکا گزینه حمله هوایی علیه مواضع گروه تروریستی داعش را کنار گذاشته است.»
اما ایران در مواجهه با بحران‌های امنیتی منطقه از جمله آن دسته از بحران‌های امنیتی که علیه هم‌پیمانانش تدارک دیده شده و از آبشخور مشترک بین‌المللی - منطقه‌ای بهره‌مند می‌باشد، سیاست خاص خود را دارد و به تجربه هم ثابت شده است که این سیاست موفق بوده است.

ایران ضمن رصد جدی و لحظه‌ای تحولات منطقه، نیازی به مداخله نظامی در عراق نمی‌بیند. ایران حتی در سوریه 2011 تا 2014 هم نیازی به مداخله نظامی ندید و حال آنکه یک توطئه فراگیر و همه‌جانبه بین‌المللی و منطقه‌ای با محوریت آمریکا علیه سوریه شکل گرفته بود. ایران البته برای برون رفت متحد خود در دمشق اقدامات موثری انجام داد ولی این اقدامات هیچگاه شامل اعزام نیروی نظامی نشد. مهمترین اقدام ایران این بود که به توانایی دولت و ملت سوریه در خنثی کردن تهدیدات چند لایه و فراگیر که اسد از آن به درستی به «جنگ‌جهانی» تعبیر کرد، کمک کرد.

از منظر ایران دولت و مردم عراق به مراتب از دولت و ملت سوریه قوی‌ترند در حالیکه بحران امنیتی عراق به مراتب ضعیف‌تر از بحران امنیتی سوریه است. آن روزی که آمریکا، اروپا، رژیم صهیونیستی، ترکیه، اردن، عربستان، قطر به صحنه آمدند تا دولت دمشق را سرنگون کنند و در این راه سه جریان تروریستی - شامل داعش، جبهه‌النصره و ارتش آزاد - به وجود آوردند، خیلی‌ها گمان می‌کردند طی چند هفته دولت دمشق سقوط می‌کند اما امروز کمتر کسی در اینکه دولت عراق بر جبهه تروریزم غلبه خواهد کرد، تردید دارد.

ایران البته هیچگاه متحدان خود را در بحران تنها نمی‌گذارد و با تمام وجود از آنان دفاع می‌کند سیاست ایران در مسایل منطقه‌ای کاملا اخلاقی و جوانمردانه است و همه جاذبه سیاست‌های منطقه‌ای ایران، به اخلاقی بودن آن باز می‌گردد. سیاست ایران در مواجهه با بحران امنیتی عراق بر ورود نظامی استوار نیست اما این به معنای انفعال نیست.

ایران، حل بحران کنونی را در توان داخلی دولت و ملت عراق می‌داند و همه تلاش خود را در تقویت همگرایی داخلی بخش‌های مختلف پازل قدرت در عراق معطوف کرده و نشانه‌های موفقیت این سیاست را می‌توان در نزدیکی مواضع بخش‌های مختلف حاکمیتی و مردمی در عراق مشاهده کرد. آگاهان سیاسی به خاطر دارند که حدود 7 ماه پیش نزدیک به بیست میلیون شیعه عراقی در روز اربعین حسینی در کربلا حضور پیدا کردند و قدرت و عرق ملی و مذهبی خود را به رخ جهانیان کشیدند. چگونه ممکن است چنین مردمی حریف چند هزار تروریست مزدور نشوند؟ از سوی دیگر بر خلاف سوریه که نیروهای آن تجربه درگیری‌های داخلی و مواجهه فراگیر با پدیده تروریزم را نداشتند و تنها به ارتش کلاسیک خود متکی بود، عراق دست‌کم 30 سال تجربه چنین درگیری‌هایی را دارد و سازمان‌های شبه نظامی نظیر سپاه بدر، جیش‌المهدی، عصائب حق و... را در اختیار دارد و می‌تواند در مدت کوتاهی مناطق اشغال شده در سه استان سنی‌نشین را آزاد نماید.

آمریکا در عراق به مخمصه عجیبی گرفتار آمده است. تغییر دولت در عراق از طریق تروریزم وحشی آخرین شانس و ابتکار آمریکا به حساب می‌آید. اگر دولت کنونی عراق از این بحران، سربلند بیرون آید، مسلما دولت عراق به اصلاح «نظم کنونی» و مسامحه‌های خسارت‌باری که در اعمال حق حاکمیتی اکثریت انجام شده، مبادرت می‌ورزد.

ارتش عراق قطعا اصلاح جدی خواهد شد و از وضع متفرق کنونی به وضع منسجم تبدیل می‌شود. کما اینکه این اصلاحات جدی، دستگاه امنیتی عراق را نیز دربر خواهد گرفت. این ضمن آنکه موضع دولت در مواجهه با اختلافات داخلی را تقویت کرده و به آن امکان فیصله‌دهندگی می‌دهد، آمریکا و رژیم‌های ترکیه و عربستان را به شدت نگران می‌کند.

روند شرایط عراق بیانگر آن است که عراق بدون کمک آمریکا به بغداد و حتی با وجود کمک آمریکا به تروریزم، از بحران کنونی خارج می‌شود. در این صورت همکاری بغداد- تهران تقویت می‌شود بدون آنکه با دخالت نظامی ایران توام شده باشد. انفعال آمریکا در بحران عراق، ترکیه و عربستان و رژیم صهیونیستی را به شدت عصبانی می‌کند چرا که چنین انفعالی، آخرین امیدهای این دولت‌ها به غلبه منطقه‌ای بر جبهه مقاومت را به یاس مبدل می‌کند. ترکیه بعد از شکست در سوریه و پس از ناکامی در تغییر دولت بغداد با بحران بزرگی مواجه می‌شود چرا که عراق و سوریه تنها کشورهایی هستند که جغرافیای ترکیه را به منطقه عربی متصل می‌کنند. عربستان نیز با شکست در عراق و به دلیل رو شدن سیاست‌های تروریستی آن، به انزوا می‌رود. پیروزی جبهه اصیل مقاومت دو مدل ترکی و سعودی را منزوی می‌کند و زمانی که این دو رژیم با بن‌بست مواجه ‌شوند، امید رژیم صهیونیستی نیز در اینکه با یک اتحاد منطقه‌ای بتواند نگرانی‌های امنیتی حیاتی خود را کاهش دهد به یاس مبدل می‌گردد.

جمهوری اسلامی:پاسخ به دموکراسی از لوله تفنگ

«پاسخ به دموکراسی از لوله تفنگ»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛بحران ناشی از تهاجم داعش به عراق درحالی دومین هفته خود را سپری می‌کند که دیگر تردیدی درباره حضور آمریکا در پشت پرده این تهاجم وجود ندارد.

گروه تروریستی داعش، برآیند همکاری دستگاه‌های اطلاعاتی غربی و رژیم‌های مرتجع عرب است که مدتها از آن به عنوان اهرم و ابزاری برای به زانو در آوردن نظام سیاسی سوریه استفاده شد لکن پس از مقاومت دلیرانه ملت و ارتش سوریه در برابر مداخلات خارجی و شکست طرح‌های نظامی،‌ نیروهای داعش برای در امان ماندن از ضربات پی در پی به داخل عراق عقب نشینی کرده و در استان الانبار متمرکز شد. تروریست‌های داعش، طی سه ماه گذشته در الانبار به سازماندهی مجدد پرداخته و آماده بازگشت به سوریه بودند ولی نتایج انتخابات عراق و پیروزی نوری مالکی که دولت آمریکا و رژیم‌های مرتجع عرب سرمایه‌گذاری زیادی برای شکست وی به عمل آورده بودند، تروریست‌های بعثی و داعشی را به ماندن در عراق و انجام عملیاتی گسترده براساس نقشه‌های داده شده ترغیب کرد.

ائتلاف داعشی‌ها و بعثی‌ها طی یکماه و نیم گذشته با ساز و برگ‌های نظامی که در اختیار آنها قرار گرفت و میلیون‌ها دلاری که به آنها تزریق شد، از غفلت دولت مرکزی عراق که درحال برگزاری انتخابات سراسری مجلس و تلاش برای تشکیل دولت جدید بود، حداکثر استفاده را به عمل آورد و در تماس با برخی فرماندهان ارتش و سران عشایر آنها را تطمیع کرد.

اما در این میان از لابلای تحولات نظامی و سیاسی روزهای اخیر عراق، نکات جدیدتری بدست آمده که نشان می‌دهد عملیات تروریستی داعش، اهداف سیاسی پنهانی را دنبال می‌کرده که در خارج از عراق و عمدتاً از محافل سیاسی آمریکا و رژیم‌های متحد عربی واشنگتن منشأ گرفته و عبارتند از:

1 - همانگونه که سخنگوی حزب الدعوة عراق که ریاست آن را نوری مالکی نخست‌وزیر برعهده دارد و حزب پیروز انتخابات است اعلام کرد، نوری مالکی تمام تلاش خود را صرف مقابله با هجوم تروریسم به عراق و اهداف شوم سیاسی که در پشت آن نهفته است،‌ خواهد کرد و شرط آمریکا مبنی بر استعفا در قبال حمایت آمریکا از عراق در مقابله با داعش را رد کرده است. این مقام عراقی ضمن پرده برداشتن از شرط شوم و مداخله جویانه آمریکا برای حمایت از دولت عراق در مقابله با تروریسم، آنرا باج خواهی آشکار کاخ سفید و نشان دهنده عدم رضایت مقامات آمریکایی از نتایج انتخابات مردمی در عراق دانست که حمله تروریستی داعش مقدمه این مطالبه شوم برای برهم زدن نتایج انتخابات غیرمطلوب آمریکاست.

مقامات آمریکائی این روزها با بی‌شرمی، سخن از برکناری نوری مالکی (برنده اصلی انتخابات عراق) بر زبان جاری ساخته و به اعتراف رسانه‌های غربی فشارهای زیادی را برای استعفای مالکی اعمال می‌کنند. روزنامه انگلیسی "ایندیپندنت" به نقل از منابع آگاه آمریکایی اعلام کرد واشنگتن در قبال کمک به عراق برای کنترل هجوم داعش، شرط استعفای مالکی را مطرح کرده است. "گاردین" دیگر روزنامه انگلیسی نوشت: "غرب باید هرچه سریعتر از تلاش دولت عراق علیه داعش حمایت کند نه اینکه خواستار تغییر دولت کنونی شود."

شبکه خبری آمریکایی "فاکس نیوز" نیز گزارش داد محافل سیاسی آمریکا درحال اعمال فشار برای وادار کردن نوری مالکی به استعفا هستند. به گزارش این شبکه خبری نزدیک به وزارت دفاع آمریکا، مقامات آمریکایی به طور علنی از نخست‌وزیر عراق خواسته‌اند استعفا کند و مدعی هستند نوری مالکی قادر به وارد کردن شهروندان سنی به بدنه قدرت دولت عراق نبوده و تمایلی در گذشته به این کار نداشته و باید از قدرت کناره بگیرد.

این باج خواهی‌ها درست از زمانی پر رنگ‌تر شد که همزمان با آغاز حمله تروریست‌های داعش به شهرهای عراق،‌ شبکه‌های تلویزیونی "الجزیره" و "العربیه" متعلق به قطر و عربستان به همراه حکام این دو کشور عربی، تلاش داشتند با طرح ادعای واهی عدم حضور تمامی گروه‌های مذهبی و قومی در بدنه دولت عراق، مالکی را مقصر بحران امنیتی جلوه دهند و با قومی و مذهبی وانمود کردن بحران اخیر عراق، تروریست‌های داعش را نیز از اتهام جنایات مرتکب شده در شهرهای عراق مبرا کرده و در عوض، انگشت اتهام را به سمت دولت عراق نشانه رفته و حاکمیت اکثریت در عراق را که از سال 1382 و در انتخابات کاملاً مردمی و مورد تأیید جهانیان از صندوق‌های رأی بیرون آمده و در راستای منافع آمریکا نبوده، تغییر دهند.

این مطالبه شوم کاخ سفید در گزارش دیروز روزنامه آمریکایی "وال استریت ژورنال" نیز انعکاس داشته و اینگونه بازتاب یافت که "آمریکا تمایل خود برای اینکه احزاب سیاسی و گروه‌های دیگر عراق، دولتی جدید بدون نوری مالکی تشکیل دهند را اعلام کرده است." وال استریت ژورنال می‌افزاید: "متحدان آمریکا در منطقه از جمله عربستان، قطر، ترکیه و امارات هم در این دیدگاه با آمریکا مشترکند و از کاخ سفید خواسته‌اند در ازای فراهم آوردن کمک‌هایی برای باز گرداندن ثبات به عراق، به حضور دولت مالکی پایان دهد!"

هر چند باج خواهی آمریکا از نوری مالکی و تلاش برای برهم زدن نتایج انتخابات قانونی مجلس عراق می‌تواند بهترین دستاورد دولتمردان آمریکا و همدستان آنها از توطئه بعثی داعشی اخیر و حاصل بازیگردانی دست‌های پشت پرده ناآرامی‌های ماه‌های اخیر عراق باشد، ولی دولت اوباما نه تنها به این هدف نخواهد رسید بلکه از هم اکنون با این سؤال بزرگ مواجه شده که مدعیان طرفداری از دموکراسی چرا با نتایج یک انتخابات دموکراتیک، از لوله تفنگ سخن می‌گویند؟ چرا شخص اوباما حمایت خود از عراق برای مقابله با تهاجم ائتلاف داعش و بعثی‌ها را مشروط به کنار رفتن دولت قانونی مالکی کرده و حتی از ایران نیز می‌خواهد همین پیام را به عراق بدهد؟

2 - دومین هدف آمریکا از ایجاد بحران در عراق، فرصت طلبی برای کشاندن پای ایران به موضوع همکاری تهران - واشنگتن و جلب مشارکت ایران بر سر موضوع عراق است. درحالی که دولتمردان آمریکائی همیشه خود را با نفوذترین کشور در منطقه و داعیه‌دار رهبری جهان می‌دانند، حاضر نیستند به نقش آفرینی قدرت‌های رقیب اعتراف کنند.

نکته قابل توجه اینست که پیشنهاد همکاری ایران و آمریکا چند هدف همزمان را دنبال می‌کند. نخست آنکه می‌تواند بر نقش آمریکا در شکل گیری گروه‌های تروریستی و افراطی در منطقه و اینکه آمریکا، خود عامل همه ناامنی‌های بوجود آمده در جهان اسلام است، خط بطلان کشیده و مقامات آمریکایی را به عنوان منجی و منادی صلح و مقابله با تروریسم در کنار ایران قرار دهد. کسانی که خود عامل شکل گیری داعش و ایجاد کننده آشوب و بلوا در منطقه هستند، چگونه می‌توانند خود را عامل ایجاد صلح و ثبات جا بزنند؟ این از جمله تناقضاتی است که دولتمردان آمریکائی هیچ توجیهی برای آن ندارند.

دیگر آنکه قرار گرفتن ایران در کنار آمریکا درحالی که مردم عراق آمریکا را اشغالگر می‌دانند و سابقه‌ای جز تجاوزگری برای آمریکا سراغ ندارند،‌ صرفاً با هدف کسب مشروعیت برای آمریکا کاربرد دارد.

و سوم اینکه آمریکا قصد دارد تهران را وارد یک بازی نظامی در عراق کند که خود تابحال بازنده آن بوده و سعی دارد با کمک جمهوری اسلامی ایران و مقبولیت آن در میان مردم عراق، اقدام به بازسازی چهره منفور و مخدوش خود نماید. ضمناً آنچه دولتمردان آمریکائی از آن تحت عنوان "نقش سازنده ایران" یاد می‌کنند، در واقع مطالباتی است که آنها از ایران در جهت پیروی سیاست‌های آمریکا در عراق دارند، انتظاری که فقط در چارچوب زیاده‌خواهی‌های سران کاخ سفید قابل توجیه است و با هیچیک از موازین منطبق نیست.

3 - سومین هدف آمریکا از بحران آفرینی در عراق، ایجاد بهانه برای بازگشت مجدد به این کشور و حضور در صحنه تصمیم‌گیریهای سیاسی و اعمال حاکمیت بر مردم این کشور است. به عبارت دیگر آمریکا که پس از 10 سال اشغال عراق و سلطه بر مقدرات این کشور مجبور شده بود در پی برگزاری انتخابات مردمی عراق را ترک کند، اکنون بهانه‌ای برای بازگشت و ادامه پی گیری مطامع خود در عراق است. آمریکا، دیروز اعلام کرد فعلاً 300 نظامی برای حفاظت از سفارت خود در بغداد و مشاوره دادن به نیروهای مسلح عراق به این کشور اعزام می‌نماید. این، یعنی گام اول برای بازگشت. روشن است که مقامات جمهوری اسلامی ایران با توجه به اطلاعاتی که از پشت صحنه ماجرای حمله داعش به عراق و پیشنهاد همکاری آمریکا دارند هرگز به وسیله و بهانه‌ای برای بازگشت آمریکا به صحنه معادلات عراق تبدیل نخواهند شد.

رسالت:ارزیابی پاسخ رئیس‌جمهور به یک سئوال

«ارزیابی پاسخ رئیس‌جمهور به یک سئوال»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که در آن می‌خوانید؛رئیس جمهور محترم در گفتگو باخبرنگاران داخلی و خارجی در پاسخ به سئوال خبرنگار اطلاعات که پرسید؛ "مسئولان اقتصادی کشور بارها اعلام کردند که تورم کاهش یافته ولی آنچه بیش از هر چیزی مردم را اذیت می‌کند مسئله گرانی‌هاست. با توجه به سیاست‌های اقتصادی دولت چه زمانی مردم می‌توانند کاهش تورم را لمس کنند؟" پاسخ خوبی در مورد سیاست‌های اقتصادی دولت داد و گفت:" کاهش تورم را مردم می‌توانند لمس کنند. اسب سرکش تورم که می‌دوید را ما عنانش را کشیدیم و این خیلی آرام دارد راه می‌رود. ما تاکید داریم که پایه پولی بالا نرود، تصمیمات یک شبه نگیریم، سعی می‌کنیم در روابط خارجی دشمن‌تراشی نکنیم."

رئیس‌جمهور محترم پس از این پاسخ بلافاصله می‌گویند؛ "بسیار بسیار به آینده امیدوارم. این‌قدر گذشته را یاد نیاوریم. برخی سرشان را به پشت گرفته‌اند و راه می‌روند. ما می‌ترسیم اینها زمین بخورند. حالا یه وقت کاری شد چیزی بود، بگذریم تمام کنیم. هی می‌خواهیم کش بدهیم و بادش کنیم. در این کشور هرکس جرمی کرده قوه قضائیه ببرد محاکمه‌ کند. اگر نگرفت یعنی پاک است ولش کنیم. اگر کسی دستگیر نشده و در خیابان راه می‌رود یعنی گناهی و جرمی نکرده. صبح تا شب متهم نکنیم."(1)

نگارنده هرچه فکر کردم که قسمت آخر پاسخ رئیس‌جمهور ناظر به کدام قسمت سئوال خبرنگار روزنامه اطلاعات است، چیزی پیدا نکردم! روزنامه اطلاعات به سرپرستی جناب حجت‌الاسلام والمسلمین دعایی یک روزنامه معتدل است و هیچ‌گاه در مسیر افراط و تفریط نرفته و احتمالا هم نخواهد رفت، سئوال خبرنگار این روزنامه هم ناظر به دغدغه اقتصادی مردم بود و اصلا رنگ و بوی سیاسی نداشت.

پس مخاطب رئیس‌جمهور در این پاسخ کیست؟
چه کسانی سرشان را به پشت گرفته‌اند و راه می‌روند و رئیس‌جمهور را دلواپس کرده‌اند که مبادا به زمین بخورند؟
رئیس جمهور می‌گوید؛ "حالا یک وقت کاری شد، چیزی بود، بگذریم و تمام شد. هی می‌خواهیم کش بدهیم و بادش کنیم." چه کاری بوده، انجام شده و تمام شده، باید بگذریم و دیگر دنبالش را نگیریم و این امر چه ربطی به موضوع سئوال که در مورد کاهش تورم و سیاست‌های اقتصادی دولت است، دارد!؟ چه کسی است که قوه قضائیه او را نگرفته، پس پاک است و کسی حق ندارد او را متهم کند؟!

هدف از این ابهام‌گویی چیست؟ مخاطب رئیس‌جمهور قطعا خبرنگار روزنامه اطلاعات و آقای دعایی نیست! پس کیست؟

هرکس که کمترین هوش سیاسی داشته باشد می‌تواند حدس بزند سخنان رئیس‌جمهور محترم ناظر به فتنه سال 88 است، هرچند کمترین اشاره در سئوال خبرنگار اطلاعات در آن وجود ندارد. پاسخ ناظر است به کسی که دستگیر نشده و در خیابان راه می‌رود، پس گناهی و جرمی نکرده، پس کسی حق ندارد او را متهم کند. حال آن فرد کیست؟ شاید یکی از رهبران فتنه است که به هر دلیل قوه قضائیه او را مورد تعقیب قرار نداده اما از سوی رسانه‌های اصولگرا و افکار عمومی مورد تعقیب است.

همچنین پاسخ ناظر است به اینکه فتنه را فراموش کنیم چون "یک وقت کاری شد، چیزی بود، بگذریم،‌تمام کنیم."
اگر حدس نگارنده در رمزگشایی از این سخنان رئیس‌جمهور درست باشد، چند اشکال را می‌توان مطرح کرد؛
1- رئیس‌جمهور اگر به عنوان یک سیاستمدار مصلحت‌سنجی می‌کند و این توصیه‌ها را می‌فرماید، شاید بتوان از او پذیرفت. رئیس‌جمهور محترم اگر به عنوان یک روحانی توصیه اخلاقی می‌کنند و می‌گویند به گذشته‌ها صلوات بفرستیم، شاید بتوان از او پذیرفت. اما اگر به عنوان "حقوقدان" بخواهند این توصیه را بفرمایند محل تأمل است! در فتنه 88 حداقل 22 نفر از شهروندان مظلوم‌ تهرانی در مظلومانه‌ترین شکل ممکن به شهادت رسیدند. کسانی که این جنایت را مرتکب شدند چه مباشر باشند چه آمر، مرتکب جرایم عمومی و خصوصی شدند. آیا رئیس‌جمهور از طرف اولیای دم این شهدای مظلوم می‌تواند قاتل یا قاتلین آنها را عفو کند و بگوید حالا یک وقتی یک "کاری شده است، بگذریم و تمام شد"!؟

فتنه‌گران امنیت و اقتدار ملی را در یک آشوب 8ماهه به حراج گرگ‌های بین‌المللی گذاشتند. آنها تمام قوانین و مقررات حاکم بر رقابت‌های انتخاباتی را نادیده گرفتند و در جاده لجاجت بر اسب سرکش جاه‌طلبی نشستند و تاختند و تا امروز هم حاضر نشده‌اند از آن پیاده شوند. آیا رئیس‌جمهور به عنوان رئیس‌شورای امنیت ملی این حق را دارد از آنها بگذرد، آن هم در شرایطی که سران آنها روی موضع خود ایستاده و یک ذره هم عقب‌نشینی نکردند؟

2- در فتنه 88 اصل نظام و ارزش‌های الهی انقلاب و از همه مهم‌تر امام بزرگوار (ره) مورد هجوم، اهانت و تمسخر قرار گرفتند. منافقین، سلطنت‌‌طلب‌‌ها، بهایی‌ها و سرویس‌های امنیتی کشورهای اروپایی 8 ماه امنیت و آرامش مردم را سلب کردند. با تردستی و هنرمندی از گوگوش تا سروش را کنار کروبی و موسوی و برخی کسانی که شرم دارم نام آنها را ببرم قرار دادند و مرتکب بی‌شرمانه‌ترین و وقیحانه‌ترین برخوردها با مردم، رای ملت،‌جمهوریت و اسلامیت نظام شدند. آیا به عنوان یک حقوقدان می‌توانیم مردمی را که در 9 دی به خیابان‌ها ریختند و این مفاسد سیاسی و آلودگی‌های وابستگی به اجانب را شستند، بگوییم؛ "برخی سرشان را به پشت گرفته‌اند و راه می‌روند؟" یعنی ما حق نداریم به تاریخ پشت سرمان نگاه کنیم و ببینیم چه فجایعی رخ داده است و چه کسانی به این مملکت خیانت کردند و استقلال و شرف مملکت را می‌خواستند بفروشند؟ یعنی حتی پنج سال گذشته را فراموش کنیم!؟ چرا؟

3- این توصیه‌های اخلاقی،‌ سیاسی اما غیرحقوقی سربسته و رمزآلود در حوزه سیاست، آن هم در پاسخ به یک سئوال اقتصادی را در یک صورت می‌توان پذیرفت. آن هم در شرایطی که سران فتنه متنبه شده باشند و موتور فتنه را خاموش کنند. اما کسی که کمترین هوشمندی را داشته باشد می‌داند که آنها و حواریون داخلی و خارجی آنها منتظر فرصت برای باز تولید فتنه جدید هستند. آقای روحانی مگر همین شعارهای ضدانقلابی و موهنی را که در میتینگ سیاسی جشن سالگرد انتخاب رئیس‌جمهور در تهران و شهرستان‌ها دادند نشنیده است؟ آنها از موضع دروغ بزرگ تقلب در سال 88 که به نظام و به ملت بستند ذره‌ای کوتاه نیامده‌اند. آنها خود را طلبکار و ملت را بدهکار می‌دانند. آیا رئیس‌جمهور محترم به عنوان یک حقوقدان می‌توانداین بدهی دروغین را از جیب ملت پرداخت کند؟
اگر این خبط عظیم صورت بگیرد باید منتظر سیل بنیان‌کن مردم در خیابان‌ها بود که برای هزارمین بار شعار مرگ بر فتنه‌گر را به گوش فلک برسانند.

پی‌نوشت:
1- فایل صوتی مصاحبه رئیس‌جمهور با خبرنگاران داخلی و خارجی 24/3/93

سیاست روز:بختی نو بر بامِ دوهوایی

«بختی نو بر بامِ دوهوایی»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم مهدی رجبی است که در آن می‌خوانید؛«دل ما با کسی که سال ۸۴ پیروز شد اصلاً صاف نشد و هیچ وقت نتوانستیم او را به عنوان مظهر جمهوریت مردم فهیم و با فرهنگ و صادق جمهوری اسلامی ایران بدانیم. شاید هم اشتباه می‌کردیم اما به هرحال اگر دوباره به عقب برگردیم فکر می‌کنم انتخاب‌های من درست بود، هرچند به وسیله اکثریت تایید نشد.»
این جملات محمدباقر نوبخت در برنامه شناسنامه است. سخنانی عجیب که قابل نقد و بررسی است.

اول) اجتماع نقیضین
جمهور در واژه، به معنی توده مردم است. اما اینکه آقای سخنگوی دولت، رئیس‌جمهور نهم جمهوری اسلامی را نتوانسته مظهر جمهوریت مردم بداند جای ایراد است. ایشان مردم ایران را افرادی فهیم، بافرهنگ و صادق می‌داند، اما نمی‌تواند رای همین مردم را بپذیرد. حال این تناقض پیش می‌آید که ممکن است به کار بردن این صفت‌ها به معنی عدم وجود آنان در منتخب مردم باشد. شاید از نظر آقای نوبخت، فهم و فرهنگ و صداقت در رئیس‌جمهور منتخب مردم، ظهور نداشته است که قطعا این می‌تواند یک اتهام به رئیس‌ دو دولت گذشته باشد (که احتمالا منظور آقای نوبخت چنین نبوده است) اما اگر چنین نبوده، انگشت اشاره به سمت و سوی چه کسی یا کسانی است؟ خود مردم؟
این هم بعید است. چرا که وقتی ایشان از مردم ایران با صفت‌های نیکو یاد می‌کند، نمی‌تواند فهم و فرهنگ آنان را زیر سوال ببرد و رای همین جمهور را با چالش مواجه کند. پس اشکال کار کجاست؟ شاید بهتر بود ایشان می‌گفتند، «هیچ وقت نخواستیم او را به عنوان مظهر جمهوریت مردم بدانیم» آن‌وقت می‌شد به این نتیجه رسید که فضای دوقطبی آن زمان و غلبه احساس بر منطق در برخی نخبگان سبب شده که آنها نتوانند پیروزی حریف را تحمل یا هضم کنند.

به‌هرحال بسیاری از نخبگان سیاسی ما در تابستان ۸۴ در خواب زمستانی به سر می‌بردند و تفکرشان این بود که آقای هاشمی با توجه به سبقه مسئولیت‌هایشان، قطعا پیروز انتخابات خواهد بود و یک رقیب جوان و نه چندان مشهور، نمی‌تواند از ایشان سبقت بگیرد. همین تفکر غلط و عدم شناخت مردم فهیم و بافرهنگ ایران سبب شد تا شکستی تاریخی در کارنامه رئیس‌دولت سازندگی و اطرافیان خوش‌خیالش ثبت شود.

دوم) یک بام و دو هوا
پس از انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری، عده‌ای مدام در‌پی پاسخگویی و تحقیر منتقدان دولت برآمدند. انواع و اقسام برچسب‌ها، استفاده از ادبیاتی خاص و البته فشار برای پذیرفتن برخی اشتباهات دولت، روش‌های جدیدی را در ساختار اجرایی کشور رونمایی کرد. اینکه با کوچک‌ترین انتقادی، منتقدان را به عدم احترام به رای ملت متهم می‌کردند و با واژه‌هایی نظیر «باید» جماعت منتقد را به سمت تمکین هدایت می‌کردند.

با نگاهی به آمار انتخابات سال ۸۴ در می‌یابیم که منتخب مردم در آن سال در روزی که حدود ۲۸ میلیون از واجدان شرایط در انتخابات شرکت کردند، با کسب بیش از ۱۷ میلیون رای توانست نظر حدود ۶۲ درصد مردم را به خود جلب کند. در انتخابات سال ۹۲ نیز منتخب مردم از مجموع بیش از ۳۶ میلیون رای مردم، بیش از ۱۸ میلیون رای را به نام خود ثبت کرد، اما با این تفاوت که این میزان اعتماد مردم به کاندیدای پیروز چیزی حدود ۵۱ درصد آرا را به خود اختصاص می‌داد.

حالا با این تفاصیل می‌توان این جمله را از زبان برخی شنید که «دل ما با کسی که سال ۹۲ پیروز شد اصلاً صاف نمی‌شود و هیچ وقت نمی‌توانیم او را به عنوان مظهر جمهوریت مردم فهیم و با فرهنگ و صادق جمهوری اسلامی ایران بدانیم»

قطعا نه. چرا که نظام جمهوری اسلامی ایران برآمده از رای مردم است و همواره باید بر این خواسته مردم احترام گذاشت. منتخب مردم، رای خود را از مردم می‌گیرد و تنفیذ خود را نیز از دست رهبر انقلاب دریافت می‌کند. همه چیز براساس قانون پیش می‌رود و آنها که نتوانند رئیس‌جمهور مملکت را بپذیرند، قطعا یا دچار مشکلات شخصی هستند یا قانون را تا زمانی که به سودشان باشد می‌پذیرند.

وطن امروز:آن خاطرات فردوست این انگلیسی‌های مهربان!

«آن خاطرات فردوست این انگلیسی‌های مهربان!»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم حسین بابازاده مقدم است که در آن می‌خوانید؛حسین فردوست، یکی از ویژه‌ترین چهره‌های امنیتی رژیم پهلوی به شمار می‌آید. او از جمله افرادی است که برای فراگیری آموزش‌های اطلاعاتی و امنیتی در سمت یکی از نزدیک‌ترین شخصیت‌های سیاسی ایرانی به شاه به انگلیس سفر کرد و مطابق آنچه در خاطراتش نوشته است، توسط یکی از بازنشسته‌های‌ MI6 مورد آموزش‌های ویژه‌ای قرار گرفت. فردوست در بخشی از خاطراتش می‌نویسد هیچگاه مربی انگلیسی‌‌اش به او اجازه نمی‌داد مخارجی که متحمل می‌شدند در معاشرت‌ها و اقامت مثلا خوردن ساندویچ و قهوه و نظایر اینها را او بپردازد اما وقتی به ایران سفر کرد شاه به او می‌گوید این مدتی که در انگلیس بوده‌ای فاکتوری فرستاده‌اند که دستور بدهید از محل بودجه سری ساواک پرداخت کنند. فردوست در خاطراتش نوشته است فاکتور را که مرور می‌کند می‌بیند آن قهوه‌هایی را که در فضای به زعم او دوستانه و با همسر آن فرد مربی از ‌MI6 خورده‌اند را هم به حساب افزوده و برای تامینش به ایران فرستاده‌اند.حالا چه اتفاقی افتاده که انگلیسی‌ها سعی دارند مجانی خدمات بدهند و سرویس‌هایشان را به‌روی ایرانی‌ها باز کنند.

انگلیسی‌ها به خوبی می‌دانند باید طوری افراد را آموزش دهند که تا آخر عمر یادشان نرود فرهنگ انگلیسی، سیاست انگلیسی، اجتماع و اقتصاد انگلیسی یعنی چه و چه شاخصه‌هایی را باید پیاده کنند تا همواره بر لب‌های انگلیسی‌ها لبخند را بنشانند و همواره این اشخاص در ایران به ایفای نقش پرداخته و کماکان مدافعان آن رویه‌ها به شمار می‌آیند. این خیلی عجیب نیست که کسانی در روزهای اخیر سعی کرده‌اند با وارد‌کردن دولت به فاز فشارهای سیاسی و رسانه‌ای بسترهای لازم برای بازگشایی سفارت انگلیس در ایران را فراهم بیاورند، چرا که برخی از این قلم‌ها و برخی از این قبیل اندیشه‌ها در انگلیس آموزش دیده‌اند و چه باک که منتقدان خود را به متوهمان توطئه محکوم کنند، کسانی پیش‌تر در تاریخ نوشته‌اند و دیگرانی نیز می‌دانند کسانی که مدافع حضور انگلیس در ایران هستند از کدام جنسند و برای کدامین هدف فعالیت می‌کنند. بالاخره برخی اشخاصی که در انگلیس تحصیل کرده‌اند و نه لزوما همه آنان و کسانی که تصور می‌کنند انگلیس بهشت تحصیل فرزندانشان است و این خیرخواهی‌های انگلیسی در اینکه مثلا رئیس فلان دانشگاه مهم انسانی در ایران را برای مدت چندین ماه مجانی به سفر برای بازدید از کشورشان دعوت می‌کنند، باید منطقا منافع انگلیس را لااقل در حد صدبرابر هزینه‌ها تامین کند، این را تاریخ روایت می‌کند که انگلیسی‌ها در هیچ پرونده‌ای بدوا وارد نشده‌اند مگر اینکه در قبال برنامه‌ریزی و سرمایه‌گذاری‌های انجام‌شده لااقل صدبرابر برداشت داشته‌اند.

انگلیسی‌ها خوب می‌دانند هدایت نخبگان چقدر قیمت دارد و البته به‌خوبی می‌دانند چگونه باید تا پایان مسیر با سمپات‌های تبلیغاتی، اندیشه‌ای، سیاسی و اطلاعاتی‌شان همراه باشند و به‌خوبی می‌دانند همت چندانی برای شکستن برنامه‌هایشان در کشورهای رقیب وجود ندارد و بیشتر با برخوردهای منفعلانه روبه‌رو خواهند شد تا بدل‌های تکنیکی و بسیار نیرومند که قادر به خنثی‌سازی باشد. البته انگلیسی‌ها نه بدتر از سایر قدرت‌های جهانی‌اند و نه از منظر سیاست خارجی و عرصه دیپلماسی بسیار متفاوت، بلکه موظفند درباره خیانت‌هایی که در حق و حقوق ملت ایران مرتکب شده‌اند، پاسخگو بوده و نسبت به جبران خسارت‌های وارده به ایران اقدام کنند، آنجاست که ایده بازگشایی سفارت می‌تواند مطرح شود اما مشخصا انگلیسی‌ها وظیفه دارند به جبران و عذرخواهی خسارت‌های وارده به کشور در جریان حوادث سال 1388 پرداخته و حضور ضدامنیتی خود را توضیح دهند.

این کمترین میزان مسؤولیت کشوری است که در طول تاریخ همواره به دسیسه‌چینی، تربیت جاسوس، کارشکنی و تبانی برای غارت منابع ملی ایران فعال بوده است. حالا اگر دوستان انگلیسی‌ها در ایران صدهاهزار صفحه دیگر نیز قلم‌فرسایی کرده و زمین و زمان را برای بازگشایی سفارت به هم بدوزند، باز در کلیت ماجرا تغییری نمی‌کند چرا که افکار عمومی همچنان نسبت به این کشور حساس است و نمی‌توان حافظه تاریخی ملتی را به این سادگی‌ها پاکسازی کرد.

جوان:فرصت‌‌های بحران عراق

«فرصت‌‌های بحران عراق»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم دکتر عبدالله گنجی است که در آن می‌خوانید؛پس از تثبیت نظام جمهوری اسلامی به عنوان یک نظام برآمده از اندیشه بومی که فرا روایتی از قطب‌بندی‌‌های موجود در جهان به نمایش گذاشت، تلاش‌‌های همه‌جانبه‌ای برای حذف و هجو آن صورت گرفت. بدیل سازی اسلام سیاسی در افغانستان (طالبان) نمونه‌ای خشن برای انطباق و همان‌نمایی بود.
پس از تثبیت نظام جمهوری اسلامی به عنوان یک نظام برآمده از اندیشه بومی که فرا روایتی از قطب‌بندی‌‌های موجود در جهان به نمایش گذاشت، تلاش‌‌های همه‌جانبه‌ای برای حذف و هجو آن صورت گرفت. بدیل سازی اسلام سیاسی در افغانستان (طالبان) نمونه‌ای خشن برای انطباق و همان‌نمایی بود.

مدل اسلام همسو با غرب را نیز در ترکیه به نمایش گذاشتند اما هیچ کدام نتوانست این مدل بی‌بدیل را خدشه‌دار کند. تحجر و واپس‌‌‌گرایی و قتل و خشونت‌های طالبان و القاعده از یک سو و عدم اجرای شریعت توسط دولت اسلامگرای ترکیه نشان داد که مدل جمهوری اسلامی نه بر قتل و خشونت استوار است و نه بر بزک اسلامی. ماجرای آدم‌کشی و قتل‌‌های بی‌رحمانه در عراق نیز همانند سوریه در راستای تضعیف این الگوی مستقل، پویا و پیش‌رونده است.

خشک‌مغزان داعش را طوری تربیت کرده‌اند که با صراحت خود را فاتح تهران می‌خوانند و همانند مسعود رجوی نگون‌بخت با رؤیاهای‌ خیالی زندگی می‌کنند اما از آنجا که جمهوری اسلامی در تبدیل تهدید به فرصت هنرمندترین و باتجربه‌ترین نظام سیاسی جهان است، از وضع موجود نیز فرصت‌‌های طلایی را درو خواهد کرد و مدل مثال‌زدنی خود را از دل بحران عراق درخشنده‌تر از قبل رونمایی خواهد نمود. ماجرای اخیر عراق ضمن آمیختگی به نفاق، قتل، خیانت و جنایت، منشأ تحولات بزرگی خواهد شد که دریچه‌‌های امید آن اکنون سوسو می‌نماید.

1- از سال 2003 تاکنون هیچ موقع رهبران تشیع در عراق بسان امروز متحد و یکپارچه نبوده‌اند. فصل مشترک آنان یعنی تهدید مقدسات و حیثیت دینی و ملی‌شان آنان را دور یک میز جمع نمود و آمیختگی نیروهای جهادی و نظامی آنان در این نبرد آنها را برای همیشه در مسیر وحدت سوق داد که شاید هیچ عاملی بهتر از این یافت نمی‌شد.

2-تحولات اخیر محکی برای سنجش ارتش ملی عراق بود. بنابراین پاکسازی و اصلاح مدیریت ارتش عراق از دل این بحران خودنمایی نمود. قطعاً محوریت فرماندهان سپاه بدر و اهل سنت میانه‌رو می‌تواند از ارتش عراق یک نیروی مکتبی و انقلابی تولید نماید که در آینده روابط کشورهای منطقه عربی با عراق را نیز تنظیم خواهد نمود.

3- تشکل بسیج مردمی و جریان مذهبی مسلح برای دفاع از عراق از دستاوردهای مبارک بحران موجود است. تشکیل بسیج مردمی با مدل و الگوی ایران اسلامی، امروز بیش از همیشه در عراق احساس می‌شود و همانگونه که در سوریه این بسیج منشأ تحولات شد، در عراق نیز تأثیرات ماندگار خود را بر جای خواهد گذاشت. الگوی بسیج مردمی ایران که امروز در ابعاد قشری و تخصصی خودنمایی می‌کند، می‌تواند به مدل عراق تعمیم یابد و نه فقط برای امروز که برای همیشه محور تحولات اجتماعی – فرهنگی عراق شود.

4-به کارگیری ظرفیت‌‌های آموزشی عراق تداعی‌کننده سال‌‌های 1360 و 1361 ایران است. آموزش مردم می‌تواند یک جریان اجتماعی توجیه را سامان دهد که در یک «سازماندهی بدون ساختار» در شهر و کوی و برزن خود به مقابله برخیزند و مقاومت را از درون محلات و شهرها هویدا و بازدارنده نمایند.

5- میدان‌داری مرجعیت دینی در عراق محکی برای وهابی‌ها و غربی‌ها بود تا بدانند نقش رهبری دینی در عالم تشیع برهم زننده معادلات آنان است و همانند قدرت نرمی عمل می‌کند که می‌تواند سازمان‌دهنده قدرت سخت و نیمه‌سخت نیز باشد. لبیک بیش از 2 میلیون جوان عراقی به حکم کفایی مرجعیت نشان داد مذهب همچنان در عراق حرف اول را می‌زند و این مرجعیت است که سرنوشت عراق را رقم خواهد زد.

6-شهادت 12 نفر از علمای اهل سنت در موصل و فتوای جهاد علمای تسنن در عراق نشان داد که جنگ موجود جنگ شیعه و سنی نیست بلکه جنگ خشک‌مغزان متحجر و اجیرشده با مسلمانان آزاده است. مواجهه عقلای اهل سنت در ایران و عراق و جهان اسلام با این پدیده نشان داد قطب‌بندی شیعه – سنی رهاورد رسانه‌‌های غربی است که در ادبیات رسانه‌‌های انگلیس و امریکا با عنوان «پیکارجویان سنی» و «پیکارجویان شیعه» معرفی می‌شوند.

7- مشروط کردن کمک امریکا به حذف مالکی از قدرت نشان داد که دموکراسی ادعایی غرب روز به روز چهره دروغین خود را بیشتر برملا می‌سازد. در نبرد بین تروریسم خشن و دولت دموکراتیک، امریکا خواستار حذف دولت دموکراتیک است و این نشان می‌دهد که آنچه با امریکا همسو باشد مبنای قضاوت آنان است. مهم نیست این همراهان محصول دموکراسی باشند یا تروریسم.

8- ترجیح درخواست کمک دولت عراق از ایران تا امریکا، نشان از جایگاه منطقه‌ای و بدون پیش‌شرط بودن کمک‌‌های ایران دارد. دولت عراق ثابت نمود که در نبرد با تروریسم حاضر به باج دادن به غرب نیست. این موضع دولت عراق به پشتوانه جمهوری اسلامی ایران اعلام می‌شود چرا که باور به جایگزینی جمهوری اسلامی مهم‌ترین عامل دست رد عراقی‌ها به سینه امریکا است.

9- فشار دولت عراق و زمینگیر شدن داعش و جریان بعثی – تکفیری در عراق باعث جیغ بنفش پشتیبانان آنان در منطقه همچون ترکیه و عربستان شد و اسناد منتشره از ارتباطات این دو کشور با جریان مذکور نشان داد که ناکامان سوریه، میدان‌داران بحران عراق هستند و دولت عراق در مواجهه با این همسایگان به این نتیجه می‌رسد که خیرخواه‌تر و صادق‌تر از جمهوری اسلامی برای ملت عراق وجود ندارد.

10- تحولات امروز عراق، افغانستان،پاکستان، سوریه، لبنان، ترکیه و یمن نشان می‌دهد که اکنون ایران امن‌ترین و باثبات‌ترین کشور خاورمیانه است و به صورت طبیعی می‌تواند لنگرگاه و محل رجوع حل بحران‌‌های منطقه‌‌ای باشد. کارشناسان سیاسی و دانشگاهی امریکا این روزها صراحتاً به این مسئله اعتراف کردند.

11- انتخابات سوریه، عراق و افغانستان و به قدرت رسیدن دوستان جمهوری اسلامی در این انتخابات‌ها نشان داد که جمهوری اسلامی پرچم‌دار دموکراسی در خاورمیانه و غرب پرچم‌دار حمایت از تروریسم است چرا که اگر غیر از این بود انتخابات سوریه موجب پذیرش غرب قرار می‌گرفت و از دولت مالکی به عنوان مهم‌ترین جریان مورد اقبال مردم عراق درخواست کناره‌گیری از قدرت نمی‌شد. این افتخار انقلاب اسلامی است که امروز پرچم‌دار صندوق و رأی در خاورمیانه اسلامی است و مدعیان دموکراسی 200 ساله غرب، پرچم‌دار ترور و ارسال پول و اسلحه برای آدمکش‌‌های بی‌نظیر تاریخند.

ابتکار:عراق نقطه تلاقی دو خط موازی ایران و آمریک

«عراق نقطه تلاقی دو خط موازی ایران و آمریکا»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن می‌خوانید؛در مناسبات بین الملل گفته می شود که دوستی و دشمنی دائمی بی معنا است، ولی منافع ملی دائمی است. هرکجا منافع ملی اقتضا کند، دشمنِ دیروز به دوست امروز و دوست امروز به دشمن فردا تبدیل می شود. اگر چه این اقتضا، به خاطر نگاه ابزاری اش به مفاهیم، با اصول اخلاقی سازگاری ندارد، ولی روابط بین الملل بر اصول عینی و تئوریهای واقع گرا مبتنی است. اصل موازنه و چرخش قدرتها بر اساس دائمی بودن منافع ملی و مقطعی بودن دوستی ها و دشمنی هاست. با این حال ما در آموزه های دینی خود ملاک خوبی را برای دوستی و دشمنی داریم. امیرالمومنین علی (ع) در نهج البلاغه حکمت 295 می فرماید: (اصدقاؤک ثلاثه و اعداوک ثلاثه ) دوستان تو سه کس اند و دشمنان تو نیز سه کس؛ فاصد قاؤک:صدیقک و صدیق صدیقک وعدو عدوک ؛ دوستان تو عبارتند از: دوست خودت و دوست دوستت و دشمن دشمنت.

واعداؤک:عدوک و عدو صدیقک و صدیق عدوک؛ دشمنان تو عبارتند از: دشمن خودت و دشمن دوستت و دوست دشمنت. بر اساس این ملاک دوست منحصر به دوستی مستقیم نیست و دشمن در دشمنی خودت خلاصه نمی شود، بلکه دشمن دشمنت نیز در دایره ی دوستان به حساب می آید. در گزاره ی دشمنِ دشمنت، قیدِ قصدِ کمک به تو ذکر نشده است، یعنی اینگونه نیست که دشمنی با دشمن تو، مشروط به قصد تقویت شما، دوست به حساب آید. بلکه تضعیف دشمنت به عنوان ملاک دوستی کفایت می کند. با این ملاک معلوم می شود که کنش و واکنش ها در نظام بین الملل قادرند بر فراز نیت ها، جبهه ی دوست و دشمن را ایجاد و تعریف کنند. به عبارتی لازم نیست که کشوری به نیت تقویت کشور A اقدام به تضعیف کشورB نماید تا دوست Aبه حساب آید. با این فرض پاسخ این روزهای محافل داخلی در خصوص روابط ایران و آمریکا در مواضع مشترک روشن می شود. این روزها در نتیجه ی حمله ی تروریستهای آدمکش به عراق، نگاهها به مواضع مشترک ایران و آمریکا جلب شده است. دو کشوری که بیش از سه دهه است در نتیجه ی تفاوت نگاه و تعارض رویکرد در مقابل همدیگر قرار دارند و دشمن یکدیگر محسوب می شوند.

اما ظرف ده سال گذشته این چندمین مورد است که دو کشور منافع مشترکی داشته اند. آمریکا درسال 2003 خود پیشقدم شد و مهمترین دشمن ایران را (که روزی جنگ نیابتی را به نمایندگی از آمریکا و غرب علیه ایران فرماندهی می کرد) از صحنه روزگار حذف کرد و زمینه را برای انتخاباتی فراهم آورد که در نهایت ایران برنده آن شد. آمریکا (دشمن ایران) در افغانستان فرماندهی سرنگونی رژیم طالبان را، که دشمن ایران به حساب می آمد، بر عهده گرفت. ایران و آمریکا با مساعی همدیگر زمینه تقویت دولتهای پس از طالبان و صدام را در افغانستان و عراق فراهم آوردند و حالا یک بار دیگر دوخط موازی ایران و آمریکا در نقطه ای به نام عراق به هم برخورد کرده اند و به منافع مشترک رسیده اند. دولت کنونی عراق دستی را به طرف ایران و دست دیگرش را به سوی آمریکا دراز کرده و طلب کمک میکند. هر دو دولتِ آمریکا و ایران نیز با لحنی مشابه نسبت به عواقب سرکشی، طغیان و آدمکشی گروه تروریستی داعش هشدار داده و اعلام آمادگی کرده اند؛ به عبارتی، یک بار دیگر آمریکا حاضر شده دشمنی اش را با دشمن ایران (گروههای تروریستی ) نشان دهد. هر دو کشور برغم اختلافات بنیادی، در مقابل دشمن مشترک صف آرایی کرده اند. حالا پرسش این است که آیا این موضع مشترک برای اطلاق رابطه ی دوستی ایران و آمریکا کافی است یا نه؟

برخی با این استدلال که چون گروههای تروریستی دست پرورده ی خود آمریکایی ها هستند، پس نباید این موضع مشترک را به عنوان ملاک دوستی به حساب آوریم. برخی نیز معتقدند که این گروهها یک پوشش به حساب می آیند و کار، کار خود آمریکایی هاست و بنا دارند با این گروه و با دست ایران بی کفایتی مالکی را در تأمین امنیت ثابت کنند و در یک کلام، آمریکایی ها تغییر دولت عراق را در دستور کار خود قرار داده اند. اما بسیاری هم مدعی اند که سیاست بین الملل میدان سیالی است که دوستی و دشمنی در آن شناور است. دوستی و دشمنی بهانه می خواهد و همین مقدار منافع مشترک برای اطلاق عنوان دوستی، کفایت می کند؛ نکته ی مهم این است که جهان چشم انتظار اقدامی عاجل برای رام کردن این گروه تروریستی است و توقع دارد این ماشین آدمکشی متوقف شود. اگر این اتفاق با مساعی مشترک ایران و آمریکا حاصل آید، نباید درنگ کرد. درعرف بین الملل نام این اقدام مشترک هر چه باشد مهم نیست؛ ولی در عرف انسانی، توقف ماشین آدمکشی تروریستها یک اقدام انسانی، اخلاقی و تاریخی خواهد بود که خواست و مطلوب همه ی جهان است.

آفرینش:شهری برای همه

«شهری برای همه»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم زهرا کیان‌بخت است که در آن می‌خوانید؛یکی از 365 روز تقویم‌ به نام‌شان است و هر سال به مناسبت فرارسیدن آن روز، یعنی دوازدهم آذر ماه یادی هم از آن‌ها و مسایل و دغدغه‌های‌شان می‌شود. آن‌هایی که به طور مادرزادی و یا در اثر حوادث و بیماری‌ها، دچار نوعی نقص عضو و معلولیت شده‌اند. افرادی که در زمینه‌های مختلف اجتماعی دارای مشکلات کمی نیستند و لذا برنامه‌ریزی دقیق در جهت حمایت از آن‌ها امری ضروری است.

اما یکی از مشکلاتی که این قشر، همواره در طول شبانه‌روز خود را با آن مواجه می‌بینند و نیازمند اصلاح و تغییر است مساله امکانات و تجهیزات شهری و مشکلاتی است که با هر بار رفت و آمد به خارج از منزل، برای این دسته از افراد پیش می‌آید. مساله کمبود امکانات برای معلولان، چیزی است که نیاز به اثبات و ایراد توضیحات خاصی ندارد.

بسیاری از خیابان‌ها، آن هم خیابان‌های پرتردد و شلوغی که هر آن احتمال حادثه و سانحه در آن‌ها می‌رود، هنوز به پل‌های مکانیزه و یا عادی، مجهز نیستند و چه بسا افرادی که مشکل جسمانی و بدنی خاصی ندارند، برای عبور و مرور از این خیابان‌ها با مشکل روبرو هستند.

حال تصور کنیم فرد دارای معلولیتی را که می‌خواهد از عرض چنین خیابان‌هایی عبور کند. مخصوصا اگر تنها بوده و فردی برای کمک به او، همراهش نباشد. این نکته طبیعی است که خانواده‌های افراد معلول نمی‌توانند همیشه و در هر زمانی در کنار آن‌ها باشند.

اگر بنا باشد هر فرد معلولی برای عبور کردن از یک خیابان، این قدر با مشکل مواجه شود چگونه می‌توان انتظار داشت بدون دغدغه و با آرامش خاطر به امورات زندگی خود بپردازد؟ و از طرفی، خانواده‌های این افراد هم در چنین شرایطی همواره در حالت نگرانی به سر خواهند برد. در بسیاری از مکان‌های عمومی هر چه قدر به دنبال یافتن تجهیزات و امکانات اولیه برای رفت و آمد معلولان بگردیم کمتر به نتیجه خواهیم رسید.

این در حالی است که معلولان از جمله افراد مراجعه‌کننده به این گونه مکان‌ها هستند و نمی‌توان نسبت به این فقدان، بی‌تفاوت بود. یکی از مواردی که در طراحی‌های شهری اخیرا اضافه شده، رمپ‌هایی هستند که برای عبور فرد معلول تعبیه شده‌اند تا این اشخاص، هنگام عبور و مرور از آن مکان خاص، با کمترین مشکل و رنج مواجه شوند.

اما متاسفانه حتی همین رمپ‌ها هم از کیفیت و استاندارد کافی و لازم برخوردار نبوده و چندان تسهیل‌کننده عبور و مرور برای این دسته از افراد نبوده‌اند. درواقع بسیاری از رمپ‌های مزبور به گونه‌ای ساخته و تعبیه شده‌اند که هم فرد معلول و هم کسی که قصد کمک به وی را دارد با مشکل مواجه می‌کنند.

یکی از مواردی که پیمانکاران ملزم به توجه به آن هستند همین مساله و درنظرگرفتن امکانات عبور و مرور آسان معلولان است اما متاسفانه این امر، هنوز هم در بسیاری از پروژه‌های ساختمانی لحاظ نمی‌شود و با بی‌مهری بدان نگریسته می‌شود و این یکی از مسائلی است که می‌تواند این قشر را به انزوا و کناره‌گیری از فعالیت‌های اجتماعی بکشاند.

طبیعی است زمانی که یک فرد معلول برای وارد شدن به ادارات، بانک‌ها، بیمارستان‌ها و سایر مراکز عمومی دیگر با حداقل و ابتدایی‌ترین امکانات و تسهیلات درنظرگرفته شده برای خود، مواجه نشود چگونه می‌توان انتظار این را داشت که بار دیگر، خودش برای انجام کار به آن مکان مراجعه کند.

این مساله‌ای است که فقط به محدود شدن فعالیت‌های اجتماعی محدود نمی‌ماند و آثار روحی و روانی ناخوشایندی را در این دسته از افراد، موجب می‌شود. مناسب‌سازی فضاهای شهری و لحاظ کردن امکانات اولیه برای تردد این افراد در سطح شهر، خواسته کوچک اجتماعی‌ای است که موجب رفع و حل مشکلات بزرگی برای این افراد و خانواده‌های‌شان می‌شود.

مردم سالاری:فوتبال با طعم جنگ

«فوتبال با طعم جنگ»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم روح الله اسلامی است که در آن می‌خوانید؛بشر دارای سرشت شر و غریزه مرگ خواهی و دگر آزاری است. در قرآن آمده است که انسان‌ها را در رنج آفریده‌ایم و دنیا سرشار از تلخی و مصیبت است. تا کنون راهکارهای زیادی برای سرگرم کردن انسان‌ها اختراع شده است. یکی از ایدئولوژی‌های کاذب و بسیار اثرگذار برای سرگرم کردن بشر و دوری او از جنگ ورزش به خصوص فوتبال می‌باشد. فوتبال جام جهانی نبرد صلح آمیز دولت ملت‌ها و ابراز وجود آنها با بمباران تبلیغات و ابزارهای رسانه‌ای است که کمی از سرشت شر را ارضا می‌کند. در حالی جام جهانی شروع شده است که انسان‌های کره زمین خیره تحولات خشن، شورش‌ها و جنگ‌های منطقه‌ای را شاهد می‌باشند. قرار بود در عصر اطلاعات با شهرنشین شدن انسان‌ها، دسترسی به فضای سایبر، جهانی شدن، پیشرفت تکنولوژی، افزایش ارتباط ملت‌ها جنگ و خشونت کاهش پیدا کند اما توانمند شدن انسان‌ها به خصوص افزایش سطح تحصیلات و دسترسی به امکانات سایبری همان روندهای وحشیانه قرن بیستم را تکرار کرده است. امسال جام جهانی نمی‌تواند ایدئولوژی و مخدر خود را بر کره زمین جهت لحظه‌ای ایجاد صلح تزریق نماید. در برزیل با آنکه تصاویر و اعداد بازنمایی توسعه یافته را نشان می‌دهند اما اعتراضات و اعتصاب‌ها بر امر دیگری دلالت دارد، همانطور که تئوری‌های علم سیاست گویای این مطلب است که اعتراض در شرایط رفاه به وقوع می‌پیوندد و به گونه‌ای توقعات فزاینده و بی‌حد و حصر را نباید نادیده گرفت. در آفریقای مرکزی و نیجریه گروه‌های بنیادگرا جنگ‌ها و کشتارهای قبیله‌ای به راه انداخته‌اند. بوکو حرام مخالف مدرنیته است و به خصوص با مدرسه و دانشگاه و باسوادی دختران مشکل دارد و در دو نوبت دختران محصل را دزدیده است.

در افغانستان از جمعیت 28 میلیونی نزدیک 7 میلیون با ترس در انتخابات شرکت کردند. طالبان همه را تهدید می‌کنند و در بی‌سابقه‌ترین اقدام انگشت 11 رای دهنده را قطع و به 150 حوزه رای دهی تیراندازی کردند. در حالی که اروپا رکود بی‌سابقه و بحران اقتصادی را سپری می‌کند در اروپای شرقی میان استقلال خواهی، پیوستن به اتحادیه اروپا و میزان وفاداری به روسیه شورش‌ها و انقلاب‌هایی در جریان است که در تازه‌ترین آنها جنگ‌های مدنی و شهری اوکراین را رقم زد. اوضاع عراق از همه بدتر است به نحوی که براثر دعواهای قدرت، فرقه‌گرایی و دموکراسی‌های ناقص و همینطور دخالت خارجی این کشور دچار اختلاف در سیاست‌گذاران گردید و با حمایت عربستان و کشورهای عربی شاهد کوچ گروه بدوی داعش به سمت عراق هستیم. این گروه با کینه نسبت به شیعیان دست به کشتارهای جمعی زده‌اند.

در اقدامی تازه 1600 جوان شیعی در قبرهای دسته جمعی ریخته شدند و در سر آنها تیر خالی گردید. استراتژی داعش همانند مغول‌ها ایجاد رعب و وحشت و بهره‌گیری از عملیات روانی جهت فرار مردم و دولت و تخلیه شهرها است. همانند سرهایی که مغولان بر سر نیزه می‌زدند تا قبل از جنگ مردم شهر را فلج روانی نمایند. بدویت و جاهلیت در قرن بیست و یکم بازگشته است و سرشت شر انسان در عصر اطلاعات نیز رام نگردیده است. ایران با همه امکانات خود در میان امواج بنیادگرایی و جاهلیت گرفتار شده است و از همه مرزهایش تهدیداتی می‌رسد که بودجه‌ها را با قصدیت‌های امنیتی همراه می‌سازد. داعش گروهی بنیادگرا است که ادعاهای سرزمینی دارد و براساس قرائت نقلی و دگماتیسم از اسلام به همراه حمایت‌های مالی رژیم مستبد، فاسد و پیر عربستان در حال تلاش برای ایفای نقش منطقه‌ای و خارج کردن بحران‌ها از داخل کشور خود می‌باشد. ایران می‌تواند با رویه‌ای واقع‌گرا مبتنی بر فرایند دولت ملی به عراق نزدیک شده و همه نوع حمایتی جهت سرکوب و خاموش کردن این گروه بدوی انجام دهد. از سوی دیگر باید از کشورهای منطقه، سازمان‌های منطقه‌ای و به خصوص سازمان ملل کمک گرفت تا بنیادگرایی را در منطقه به حاشیه کشاند. اگر ایران بتواند نقش اقتصادی عربستان برای جهان را ایفا کند امکان اجماع بین‌الملل برای تغییر رژیم عربستان فراهم می‌گردد. مادر همه فسادها و خشونت‌ها در منطقه استبداد و بنیادگرایی عربستان است که به صورت مخفی همه کارکردهای بعثی صدام را به همراه دارد. ایران اگر کمی هوشیار باشد به راحتی می‌تواند رهبری مبارزه با تروریسم و حفظ صلح و امنیت در منطقه را برعهده گیرد و اگر خنثی باشد امواج بدویت و جاهلیت در استراتژی‌های شفاهی خود هدف خود را قبل از اسرائیل، ایران تعیین ساخته‌اند. شاید امواج جنگ و خشونت و خبرهای ناگواری که باور کردنی نیست کمرنگ‌تر شوند و این در صورتی است که بشر عقل خویش را به کار گیرد. هنوز جام جهانی نتوانسته است معرکه‌ها را کنار بزند و کمی بشر سرکش را رام نماید.

شرق:افغانستان؛ مردمسالاری در اغما

«افغانستان؛ مردمسالاری در اغما»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم محمدحسین عمادی است که در آن می‌خوانید؛درخواست توقف شمارش آرا در افغانستان از سوی نامزد پیشرو دور اول انتخابات، آینده سیاسی این کشور را بار دیگر با ابهام و مخاطره جدی روبه‌رو کرده و شمارش معکوس برای آغاز ناگوار‌ترین سناریوهای ممکن را کلید زده است. ادعای تقلب‌های سازمان‌یافته و فراگیر در مرحله دوم انتخابات و عدم دریافت پاسخ‌های سریع و منطقی از سوی مقام‌های مسوول اعم از قوای دولتی، کمیسیون مستقل انتخابات و کمیسیون بررسی به شکایات باعث شد دکتر عبدالله ارتباط ستاد خود با مراجع انتخاباتی را به‌طور رسمی قطع و تقاضای توقف شمارش آرا را ارایه کند.

این توقف نه‌تنها یک بن‌بست انتخاباتی تلقی می‌شود، بلکه به باور کارشناسان بن‌بستی برای مردمسالاری، امنیت و آینده افغانستان خواهد بود و می‌تواند تلاش‌های 13سال اخیر و نتایج آن را به ورطه نابودی بکشاند. تاریخ نیم‌قرن اخیر افغانستان نیز نشانگر این واقعیت تلخ است که نمی‌توان ضرورتا فرآیند تحولات سیاسی را بر مبنای قاعده آینده، بهتر از امروز و امروز؛ روشن‌تر از دیروز پنداشت.

نتایج مرحله اول انتخابات هر چند نشانگر مشارکت فعال و هوشمندانه مردم افغانستان بود و طلیعه آینده بهتر در سایه مردمسالاری را نوید می‌داد، اما موکول‌شدن انتخابات به دور دوم این نگرانی را دامان زد که بار دیگر گرایشات قومی مبنای دسته‌بندی‌ها قرار خواهد گرفت و منافع ملی متاثر از احساسات و هیجان‌های نژادی و فرقه‌ای خواهد شد. تجربه تلخ پنج‌سال پیش در زمان دور دوم انتخابات نیز خود موید این پیش‌بینی بود. کارزار انتخاباتی و ائتلاف‌های جدید کاندیداهای به‌جامانده با دو کاندیدای اصلی در دور دوم، اولین زنگ خطر تحریکات قومی و نژادی را به صدا درآورد و شیوه و شور تبلیغاتی دور دوم این آتش را بیش از پیش مشتعل کرد تا زمینه‌های ایجاد و ادعای تقلب انتخاباتی به صورت گسترده فراهم شود.

اخبار و شایعات منتشره در قبل و بعد از انتخابات در کنار کلیپ‌های متعدد منتشره در سایت‌های اجتماعی که مدعی تقلب گسترده بود همراه با پاسخ‌های کند و غیردقیق مسوولان مربوطه باعث شد که درخواست توقف فرآیند شمارش آرا صادر و شمارش معکوس مردمسالاری نوپای افغان‌ها در تلاطم موج‌های سنگین تضادهای قومی بار دیگر آغاز شود. با بحران پدیدآمده؛ هر سناریو پیشرو با هزینه‌های جدی برای نظام نوپای افغانستان همراه است. بدترین سناریو ممکن، رودررویی گروه‌های قومی و نژادی به بهانه حمایت از دو نامزد خواهد بود به‌نحوی که انسجام و اداره امور جاری کشور با بن‌بست روبه‌رو شده و طالبان نیز به این بحران امنیتی قطعا دامن خواهند زد. خوشبینانه‌ترین سناریو، تفاهم و توافق کاندیداها به ادامه روند شمارش خواهد بود.

حتی در این‌صورت نیز کاندیدای پیروز همواره با اعتراضات و انتقادات اپوزیسیون خود روبه‌رو خواهد بود و هیچ‌گاه نمی‌تواند با اقتدار کامل سکان هدایت کشور را بر عهده گیرد. هر چند دو نامزد اصلی این مرحله مواضع کاملا متفاوتی در قبال تحولات از خود نشان می‌دهند، اما مواضع دولت حاکم در قبال تحولات اخیر یکسان است. این مواضع حتی برخی از تحلیلگران را بر این داشته که ضمن اذعان به تاریخی‌بودن این مشکل، دولت موجود را صحنه‌گردان این بحران معرفی و تاکید کنند از این طریق؛ نهایتا، همه جناح‌های داخلی و خارجی جهت حفظ امنیت و یکپارچگی کشور به ادامه عمر دولت حامد کرزای رای خواهند داد. بدیهی است ادامه چنین روندی نه‌تنها یک بن‌بست سیاسی تلقی می‌شود، بلکه امید به مردمسالاری و فردای بهتر را در دل مردم افغانستان نیز به یأس تبدیل خواهد کرد.

آرمان:نکات فنی ایران - آرژانتین

«نکات فنی ایران - آرژانتین»عنوان سرمقاله روزنامه آرمان به قلم مجتبی تقوی است که در آن می‌خوانید؛تیم ملی کشورمان در دومین مسابقه خود باید روبروی آرژانتین قرار بگیرد این سخت‌ترین دیدار ایران در جام جهانی است. در واقع مسابقات ایران برابر نیجریه، آرژانتین و بوسنی را می‌توان به ترتیب مهم‌ترین، سخت‌ترین و حساس‌ترین دیدار دانست.

مصاف با نیجریه مهم بود چون می‌توانست تکلیف ایران را در دیگر دیدارها مشخص کند. وقتی توانستیم از این مسابقه یک امتیاز کسب کنیم یعنی در جام جهانی باقی مانده و به دو دیدار بعدی امیدوار شدیم. تقابل با مسی و یارانش بدون شک سخت‌ترین دیدار ایران خواهد بود و بعد از این مسابقه باید روبروی بوسنی قرار بگیریم و اگر شانس داشته باشیم با کسب نتیجه برابر این تیم می‌توانیم راهی دور بعد شویم یا در بدبینانه‌ترین حالت در گروه خود سوم شویم نه چهارم و قعر‌نشین! آرژانتین از لحاظ آمادگی جسمانی، ذهنی ، تکنیکی و تاکتیکی بر تیم ما برتری دارد.

مهاجمان نیجریه تک مهارتی بودند و همین مساله باعث می‌شد آنها فقط به فکر بازی مستقیم و حمله به قلب دفاع ما باشند اما بازیکنان آرژانتین اینگونه نیستند. شاگردان سابلا چندمهارته هستند و برای رسیدن به دروازه حریف خود می‌توانند از کارهای سرعتی، ترکیبی، تدریجی و ضدحمله بهره ببرند.

تیم کی‌روش در بازی اول هرچند در دفاع خوب عمل کرد اما روی ضدحملات برنامه‌ای نداشتیم. در اصل باید بگویم ساختار دفاعی ایران برابر نیجریه خوب بود اما برابر آرژانتین داستان متفاوت است. مقابل حریف دوم‌مان نباید فاصله خط دفاع و دروازه‌بان کم شود چرا که بازیکنانی مانند مسی، آگرو، ایگواین و دی‌ماریا به محوطه جریمه ما نزدیک شده و بهترین استفاده را خواهند برد.

نکته بعدی اینکه سه هافبک پشت تک مهاجم ایران در بازی با نیجریه عملکرد خوبی نداشتند. دوندگی آنها زیاد بود ولی توپ‌گیری نداشتند و چندان مفید واقع نشدند. وقتی دژاگه، حاج‌صفی و حیدری به عقب برمی‌گشتند از بازیکن حریف توپی نمی‌گرفتند و این مدافعان کناری بودند که این وظیفه را انجام می‌دادند. بازیکنان ایران همچنین نباید احساسی بازی کنند. تیمی که قرار است دست به دفاع بزند و از ضدحملات استفاده کند باید برنامه ویژه‌ای داشته باشد.

تیم های اینچنینی وقتی گلی دریافت می‌کنند شیرازه آنها از هم می‌پاشد بنابراین بازیکنان کشورمان باید فوق‌العاده دونده و جنگنده باشند. ساختار دفاعی‌مان باید نظم بهتری داشته باشد. در مورد تیم آرژانتین نیز باید گفت سرمربی این تیم اگر مقابل ایران از سیستم 2-4-4 لوزی استفاده کند و مسی را پشت مهاجمان قرار دهد با چالشی مهم مواجه می‌شود و آن عدم توازن بین خط دفاع و حمله است یعنی هماهنگی و توازنی بین بازیکنان خط حمله و دفاع این تیم وجود نخواهد داشت.

اصولا تیم‌هایی که برای قهرمانی مسابقاتی مانند جام جهانی آماده می‌شوند بازیکنانی در یک سطح دارند ، ساختار دفاعی آنان مانند خط حمله‌شان مقتدر است و سخت گل می‌خورند اما آرژانتین اینگونه نیست! برای تیم ملی کشورم آرزوی موفقیت می‌کنم.

دنیای اقتصاد:دولت یا شبه‌دولت؟!

«دولت یا شبه‌دولت؟!»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم رضا بخشیانی است که در آن می‌خوانید؛یکی از محورهای مورد تاکید مقام معظم رهبری در ابلاغیه سیاست‌های کلی اقتصاد مقاومتی تاکید ایشان بر این امر است که سیاست‌های کلی اقتصاد مقاومتی «در ادامه و تکمیل سیاست‌های گذشته، خصوصا سیاست‌های کلی اصل ۴۴ قانون اساسی» است. بر همین اساس، می‌توان برای اقتصاد ایران در سال‌های پس از انقلاب دو نقطه عطف راهبردی در نظر گرفت. نقطه عطف اول در خرداد ماه 1384 همزمان با ابلاغ سیاست‌های کلی اصل 44 توسط مقام معظم رهبری شکل گرفت.

تا قبل از ابلاغ این سیاست‌ها، اقتصاد ایران در یک دوگانگی فکری انتخاب بین اقتصاد دولتی چپ‌گرایانه یا اقتصاد غیردولتی متکی بر بازار رقابتی گرفتار شده بود. این دوگانگی به حدی بود که حتی برخی احزاب سیاسی که خود مدعی اقتصاد غیردولتی بودند، در زمان حضور در دولت، عملا سیاست‌های منتج به بسط و توسعه دولت و حضور انحصاری آن را در بخش‌های مختلف اقتصادی در پیش گرفته و از این جهت تمایزی بین آنان و سایر جریانات سیاسی مدعی اقتصاد دولتی وجود نداشت. البته در کنار این دو دیدگاه‌فکری، جریان اقتصادی قدرتمند شامل شرکت‌ها و بانک‌های عظیم دولتی نیز وجود داشت که با استفاده از منابع اقتصادی و رسانه‌ای خود، خط فکری اقتصاد دولتی را تقویت می‌کردند. همچنین جذابیت رسانه‌ای و مردم پسند تفکرات چپ‌گرایانه که به‌صورت بالقوه می‌توانست – و همچنان نیز می‌تواند - سبب جلب آرای عمومی برای برخی جریانات سیاسی شود نیز مزیدی بر علت بود تا هیچ‌گاه اجماع روشن و شفافی جهت انتخاب بین دو گزینه اقتصاد دولتی چپ‌گرایانه و اقتصاد غیردولتی متکی بر بازار رقابتی در کشور شکل نگیرد.

با توجه به جایگاه راهبردی رهبری معظم انقلاب در تبیین خطوط راهبردی نظام، ابلاغ سیاست‌های کلی اصل 44 قانون اساسی توسط معظم له را می‌توان نقطه پایانی بر دعوای دیرین گذشته ارزیابی کرد. اهداف مورد اشاره در صدر سیاست‌های کلی از جمله «گسترش مالکیت در سطح عموم مردم به‌منظور تامین عدالت اجتماعی، ارتقای کارآیی بنگاه‌های اقتصادی، افزایش رقابت‌پذیری در اقتصاد ملی، افزایش سهم بخش‌های خصوصی و تعاونی در اقتصاد ملی، کاستن از بار مالی و مدیریتی دولت در تصدی فعالیت‌های اقتصادی» به خوبی نشان‌دهنده سمت و سوی آتی اقتصاد ایران و روح حاکم بر سیاست‌ها است.

نقطه عطف دوم اقتصاد ایران در 29 بهمن ماه 1392 و با ابلاغ سیاست‌های کلی اقتصاد مقاومتی رقم خورد. پیش از آن به‌رغم تاکیدات مکرر مقامات عالی کشور بر اهمیت راهبردی حوزه اقتصاد جهت پیشبرد اهداف سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، همواره مسائل و اولویت‌های اقتصادی کشور در پیچ‌وخم‌های مجادلات سیاسی روزمره به حاشیه رفته و به این ترتیب از اولویت خارج می‌گشت. ابلاغ سیاست‌های کلی اقتصاد مقاومتی مهر تاییدی بر اولویت و جایگاه راهبردی حوزه مسائل اقتصادی کشور نسبت به سایر مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بود. به ویژه آنکه وضع تحریم‌های گسترده اقتصادی طی سال‌های گذشته نیز نشان از توجه کشورهای متخاصم و دشمن به این نقطه راهبردی داشت. ابلاغ سیاست‌های کلی اقتصاد مقاومتی، همچنین نشان‌دهنده دستیابی به حداقلی از اجماع کارشناسی درخصوص الگوی بومی اقتصاد جمهوری اسلامی ایران است که هدف نخست آن، کاهش آسیب‌پذیری راهبردی در حوزه‌های مختلف اقتصادی است.

اما آنچه در این میان محل پرسش و البته تردید نگارنده است آنکه به‌رغم شکل‌گیری این دو نقطه‌عطف راهبردی در عرصه نظری و فکری نظام جمهوری اسلامی، در عرصه عمل و عینیت اقتصاد، نه‌تنها تحول چشمگیری مشاهده نشده است، بلکه بررسی و تحلیل روند یک دهه گذشته نشان‌دهنده عدم تحقق سیاست‌ها و عملکرد خلاف روح حاکم بر سیاست‌ها است. این موضوع به‌ویژه درخصوص سیاست‌های کلی اصل 44 و بحث خصوصی‌سازی به طور کامل قابل مشاهده است. به زعم نگارنده، می‌توان روح حاکم بر سیاست‌های کلی اصل 44 را در دو هدف «کاهش تصدی‌گری دولت» و «شکل‌دهی بازار رقابتی» خلاصه کرد: هدف اول ناظر به جایگاه دولت به‌عنوان سیاست‌گذار اقتصادی است که نیل به این هدف جز با کاهش حجم فعالیت‌های تصدیگرانه و تقویت حوزه‌های سیاستگذاری در دولت محقق نمی‌شود.

هدف دوم نیز ناظر به رفع انحصار و شکل‌دهی بازار رقابتی به منظور فعالیت بخش غیردولتی است. باید توجه کرد که از بین این دو هدف، هدف اول شرط لازم برای تحقق هدف دوم ارزیابی شده که بدون آن، امکان دستیابی به یک بازار رقابتی میسر نیست. دولت تصدی‌گری که عمده زمان و مشغولیت خود را صرف شرکتداری و حل و فصل معضلات ریز و درشت بنگاه‌های خود می‌کند، همواره عنصر رقابت را خلاف منافع بنگاه‌ها و شرکت‌های انحصاری خود ارزیابی کرده و به این جهت با شکل‌گیری فضای رقابتی همواره مقابله خواهد کرد.

بر اساس سیاست‌های کلی اصل 44، دولت موظف شده است تا فعالیت‌های تصدی‌گرایانه خود را به بخش غیردولتی واگذار کند. درواقع «خصوصی‌سازی» یکی از ابزارهای کلیدی جهت دستیابی به دولتی سیاستگذار و نه تصدیگر است. همچنین در بند «د» سیاست‌های کلی اصل 44 تحت عنوان «سیاست‌های کلی واگذاری» بر محورهای زیر تاکید شده است:

- توانمندسازی بخش‌های خصوصی و تعاونی بر ایفای فعالیت‌های گسترده و اداره بنگاه‌های اقتصادی بزرگ.
- نظارت و پشتیبانی مراجع ذی‌ربط بعد از واگذاری برای تحقق اهداف واگذاری.
- استفاده از روش‌های معتبر و سالم واگذاری با تاکید بر بورس، تقویت تشکیلات واگذاری، برقراری جریان شفاف اطلاع‌رسانی، ایجاد فرصت‌های برابر برای همه، بهره‌گیری از عرضه تدریجی سهام شرکت‌های بزرگ در بورس به‌منظور دستیابی به قیمت پایه سهام.

- ذی‌نفع نبودن دست‌اندرکاران واگذاری و تصمیم‌گیرندگان دولتی در واگذاری‌ها.
همان‌طور که از محتوای موارد فوق مشاهده می‌شود، مقامات عالی نظام استفاده از ابزار خصوصی‌سازی و واگذاری فعالیت‌های تصدی گرایانه را تحت شرایط برابر و رقابتی به منظور توانمندسازی بخش خصوصی و تعاونی اقتصاد کشور مجاز دانسته‌اند. اما بررسی روند خصوصی‌سازی طی یک دهه گذشته، نشان‌دهنده عدول مسوولان دولتی از موارد فوق و نقض روح حاکم بر سیاست‌های کلی اصل 44 است. درواقع عنصر کلیدی استفاده از ابزار خصوصی‌سازی، جایگزین کردن مدیریت دولتی پرخرج، ناکارآمد و متکی بر رانت با مدیریت خصوصی کارآمد و کم هزینه‌ای است که کسب سود بیشتر را نه از مسیر کسب رانت‌های اقتصادی بلکه در پرتو تلاش جهت ارتقای بهره‌وری و کسب سهم بیشتر از بازار رقابتی جستجو می‌کند. پس از منظر دانش اقتصاد، تمایز اصلی بین یک بنگاه دولتی و غیردولتی را می‌توان در سازوکار انگیزشی حاکم بر بنگاه ارزیابی کرد. در یک بنگاه دولتی، مدیریت دولتی و مالکیت دولت بر بنگاه ضمن کاهش انگیزه اقتصادی بنگاه در ارتقای بهره‌وری، سبب انحراف بنگاه از فعالیت صحیح اقتصادی و تلاش مدیران آن برای کسب رانت‌های سیاسی و اقتصادی می‌شود. در مقابل بنگاهی که تحت مالکیت و مدیریت بخش خصوصی حقیقی اداره می‌شود، به دلیل عدم دسترسی به رانت‌های دولتی و به شرط حضور در بازار رقابتی، چاره‌ای جز اتکا بر توان رقابتی خود ندارد.

روند خصوصی‌سازی بنگاه‌های دولتی طی یک دهه گذشته نشان می‌دهد بخش مهمی از بنگاه‌های دولتی به جای آنکه در اختیار بخش غیردولتی، خصوصی و تعاونی حقیقی قرار گیرد، با استفاده از ضعف و ابهام در قوانین کشور، عملا در اختیار بخشی قرار گرفته که از آن با عنوان «شبه‌دولت» یاد می‌شود. استفاده از عنوان شبه‌دولت برای این بخش البته خیلی پربیراه نیست. همان‌طور که گفته شد تمایز اصلی مابین یک بنگاه دولتی و غیردولتی، در نوع ساز و کار انگیزشی حاکم بر مدیریت و بدنه آن بنگاه نهفته است؛ بنابراین اگر یک بنگاه دولتی به نوعی خصوصی‌سازی شود که ساز و کار انگیزشی حاکم بر بنگاه با حالت قبل از خصوصی‌سازی تفاوت چندانی نکند، نمی‌توان این بنگاه را یک بنگاه خصوصی ارزیابی کرد. از طرف دیگر با توجه به عدم مالکیت دولت بر این بنگاه نمی‌توان آن را دولتی دانست، اما با توجه به مشابهت ساز و کار انگیزشی حاکم بر آن با بنگاه‌های دولتی، می‌توان آن را یک بنگاه شبه‌دولتی نامید. واگذاری شرکت‌ها و بنگاه‌های بزرگ دولتی به بخش‌های شبه‌دولتی که در آنها ساز و کارهای انگیزشی مشابه دولت و متکی بر رانت‌های سیاسی و اقتصادی حاکم است، نمی‌تواند به‌عنوان یک تحول کلیدی در اقتصاد ایران قلمداد شود؛ بلکه برعکس، این نوع خصوصی‌سازی نه تنها سبب رفع انحصار از فضای اقتصادی کشور نخواهد شد، بلکه سبب نظارت‌ناپذیری و عدم‌شفافیت اقتصادی می‌شود.

شبه‌دولت هم به دلیل آنکه کاملا دولتی نیست، از تیررس دستگاه‌های نظارتی مانند مجلس و قوه قضائیه دور نگاه داشته می‌شود و هم به دلیل آنکه کاملا خصوصی نیست، همچنان می‌تواند از مسیر رانت‌های سیاسی-اقتصادی و با تکیه بر انحصارات گذشته به فعالیت‌های خود ادامه دهد. مجموعه عوامل فوق سبب می‌شود تا نگارنده خطر اقتصاد شبه‌دولتی را در بلندمدت به‌مراتب بیشتر از اقتصاد دولتی ارزیابی کند. اقتصاد دولتی به‌رغم ناکارآمدی و شکل‌دهی انحصار و رانت‌های اقتصادی، نظارت‌پذیرتر و پاسخگوتر بود. اقتصاد شبه‌دولتی با داشتن همان ویژگی‌های ناکارآمدی و ایجاد حلقه‌های انحصار و رانت در اقتصاد ایران، به‌شدت نظارت‌گریز و غیرپاسخگو است به‌گونه‌ای که با ایجاد انحصارات و رانت‌های متنوع اقتصادی، نه‌تنها موجب شکست تحقق هدف اول سیاست‌های کلی اصل 44 – یعنی کاهش تصدی‌گری دولت – خواهند شد، بلکه دستیابی به هدف دوم – شکل‌دهی بازار رقابتی – را نیز به کلی منتفی خواهند ساخت. در واقع از منظر اقتصادی، پدیده شبه‌دولت، دولتی در میان دولت دیگری است که البته فاقد ویژگی‌های دولت به معنای علمی آن است. اگر دولت‌ها در قبال سیاست‌های اقتصادی خود بایستی در برابر نهادهای قانونی دیگر، مردم و رسانه‌ها پاسخگو باشند، شبه‌دولت در عین برخورداری از قدرت اقتصادی، هیچ‌گونه الزامی برای این پاسخگویی نداشته و ندارد.

از آنجا که منافع شبه‌دولتی‌ها، در استمرار وضعیت انحصاری، غیررقابتی و متکی بر رانت‌های اقتصادی-سیاسی موجود است، این نگرانی وجود دارد که به تدریج با قدرت یافتن آنها امکان پیاده‌سازی سیاست‌های علمی اقتصادی از سیاست‌گذاران گرفته شود؛ بنابراین این احتمال قوت می‌گیرد که اقتصاد ایران در بلندمدت گرفتار یک دور باطل شود. دور باطلی که یک طرف آن تقویت مستمر بخش شبه‌دولتی و طرف دیگر آن تقویت وضعیت انحصاری و متکی بر بازتوزیع رانت در اقتصاد ایران است. وقوع این چرخه منفی در اقتصاد ایران سبب خواهد شد تا دو نقطه عطف راهبردی کشور که با ابلاغ سیاست‌های کلی اصل 44 و سیاست‌های کلی اقتصاد مقاومتی طی سالیان گذشته رقم خورده است، در عمل بی‌اثر شده و اقتصاد ایران در وضعیتی غیررقابتی، درون‌گرا، وابسته و به‌شدت آسیب‌پذیر قرار گیرد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها