از حیاط روزنامه که بگذریم میرسیم به ساختمان اصلی. از در شیشهای ساختمان که عبور کنید، حراست محترم عینهو شاخ شمشاد روبهروی شما ایستاده است. باور بفرمایید حتی یک پشه هم بدون اجازه آنها وارد ساختمان نمیشود.
بعد میرسیم به رستوران شیک و نقلی روزنامه! ـ بین خودمان باشد اما به قول ناصرالدینشاه که بعد از بازگشت از اروپا و دیدن سینماتوگراف فرمود: «راستی که اخوان لومیر در آن اتاق تاریک با ما چه کردند!» ما هم دست خودمان نیست از رستوران که خارج میشویم با خودمان میگوییم: «راستی که اخوان آشپز در این رستوران زیبا با ما چه کردند!». اهمیت این رستوران نقلی در این است که آنجا معنی اتحاد را با ظرافتی بسیار به ما آموختند و به همین دلیل ما احترام خاصی برای کباب بختیاریهای محل کارمان قائلیم. کبابهایی که عینهو مرد مقابل شما میایستند و با قاشق و چنگال که هیچ، اگر یک ساعت هم با دندانهای مبارک آنها را بجوید امکان ندارد مولکولهای آن یک میلیمتر از هم فاصله بگیرند و اتحاد خود را از دست بدهند و اینگونه بود که ما معنی اتحاد را با گوشت و پوستمان لمس کردیم.
خلاصه از طبقه همکف که بگذریم میرسیم به طبقه اول؛ جایی که یک واحد محترم انفورماتیک دارد. واحدی که در ابتدای تاسیس روزنامه یک اتاق بود با سه کارمند. اما الان خیلی آرام و بیصدا نصف روزنامه را تصرف کردهاند! البته با ظهور مجدد واحد محترم آنلاین اوضاع اندکی در حال تغییر است. در واقع آنلاینیها با فرمانده کهنهکارشان بسرعت در حال بازپسگیری مواضع روزنامه از واحد محترم انفورماتیک هستند. از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان، واحد آنلاین با سایتهای جدیدش عظمتی است در نوع خود نادر، شاید هم نادری!
راستی در این طبقه آقای بازرگانی هم هست، واحدی با یک مدیر دوست داشتنی، که به گمان ما دکترای گل و گیاه دارد! به روایتی ایشان در ماسوله کردن روزنامه نقش کلیدی داشتهاند.
واحد آرام و کوچک پیامک هم در این طبقه است واحدی که قرار است روزی با پیامکهای خبری خود همه موبایلهای مردم را زیر پوشش قرار دهد.
به هرحال از پلهها که بالا برویم ـ البته آسانسور هم داریم اگرچه سرعتش کمی از آسانسور برج میلاد کمتر است، اما خوب چهار طبقه هم مسافت کمی نیست، طبیعی است ده دقیقه طول بکشد ـ به طبقه دوم میرسیم، بخش فنی روزنامه. معاون فنی روزنامه شخصیت منحصر به فردی دارد، استاد پیادهروی است. تکتک سنگفرشهای میرداماد را عینهو کف دستش میشناسد و بزرگترین تخصصش قفلکردن در ماشین بدون بالا کشیدن شیشههای آن است.
خلاصه اگر در روزنامه سوتیهای فجیع تایپی نمیبینید بخش عمده آن مرهون تلاش بسیار کارکنان قسمت فنی است.
اما طبقه سوم، تحریریه، به روایتی قلب روزنامه ـ راستی نیازی به گفتن نیست که مابقی اعضای بدن هم بین سایر واحدهای روزنامه تقسیم میشود! شاید باورتان نشود، اما روزنامه بخوبی نفس میکشد و به حیات خود ادامه میدهد ـ وارد تحریریه که میشوید کامپیوترهای بسیاری میبینید با آدمیانی پشت آنها که سر ندارند ـ چون تا نیم تنه وارد مانیتور شدهاند ـ البته کسی اینجا چت نمیکند ـ کور شویم اگر دروغ بگوییم ـ داخل تحریریه ما یک اتاق شیشهای داریم که به آکواریوم معروف است! اتاقی که عینهو آکواریوم سرسبز و جاری است اما ماهی ندارد! در عوض سه معاون نازنین دارد که کارشان خواندن مطالب و هدایت همه به راه راست روزنامه است. ما گاهی چینی نازک تنهاییشان را میشکنیم، ضمنا ما در تحریریه... بهگمانم همین مقدار معرفی کافی باشد. یک طبقه بالاتر میرویم، طبقه چهارم. اینجا طبقه مدیریت و اتاق مدیر مسئول محترم و محبوب ما است. اینجا مغز روزنامه است، اینجا... لال شویم اگر یک کلمه دیگر خوب یا بد چیزی بگوییم!
چند پله بالاتر رفتیم، به خدا نزدیکتر شدیم، نمازخانه جامجم در بالاترین نقطه روزنامه است. اصلا این نیمطبقه، نیمطبقه ارتباطات است، یک نمازخانه نقلی برای ارتباط با خدا و یک تلفنخانه با همکارانی نازنین و زحمتکش برای ارتباط با شما.
بعد از این نمیدانیم چطور شد که یکهو دیدیم وسط پشت بام روزنامه هستیم! داشتیم از آن بالا به همه چیز نگاه میکردیم که با دیدن ژنراتور در گوشه حیاط روزنامه داغ دلمان تازه شد و یاد ماجرای عاشق شدنمان افتادیم، جانم؟ نه بابا... عشق ما از آن دسته عشقهایی که شما فکر میکنید نیست، عشق ما... واقعیت این است که ما عاشق ژنراتور محل کارمان هستیم. به جان عزیزتان قسم هر شب که از روزنامه خارج میشویم چنان با حسرت و اندوه از ژنراتور گوشه حیاط خداحافظی میکنیم که اگر نظارهگر این وداع تلخ باشید، دلتان بدجور برای ما میسوزد، اما چرا از بین این همه گل و دار و درخت و آدمیزاد، عاشق این ژنراتور آهنی شدهایم، داستان دارد. عرضم به حضورتان که این ژنراتور عظیم قرار است در مواقعی که برق قطع میشود سریعا زیر بار برود و چراغهای محل کار ما را روشن نگه دارد، اما برق که قطع میشود، زیر بار نمیرود که نمیرود، ژنراتور را عرض میکنیم و ما اصولا از هر چیز و هر کسی که زیر بار حرف زور نرود، خوشمان میآید، عاشقش میشویم، به همین سادگی!
مهیار عربی / جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
گفتوگوی«جامجم» با احمد ابوالقاسمی یکی از موفقترین قاریان قرآن و میزبان برنامه «محفل»
در گفتوگو با دکتر علیرضا کیخا معاون امور استانهای رسانه ملی مطرح شد
علاءالدین بروجردی نماینده مجلس شورای اسلامی در گفت وگو با جام جم آنلاین:
ابوالفضل ظهره وند نماینده مجلس شورای اسلامی در گفت و گو با جام جم آنلاین: