نگاهی به مجموعه داستان «فقط عاشق، زبان عاشق را می‌فهمد»

تفاوت در نگاه فراست

قاسمعلی فراست، با نوشتن مجموعه داستان متفاوت خود با نام «فقط عاشق زبان عاشق را می‌فهمد» نشان داد تا چه میزان از فراست نخل‌های بی‌سر از نظر نگرش‌ها و ارزش‌های مورد نظرش فاصله گرفته است البته نه در حوزه دین و اخلاق. بلکه نگاه وی به جنگ و دفاع مقدس از نگاهی صرفا هیجانی و طرفدارانه، به نگاهی عمیق‌تر و اجتماعی‌تر و از زبانی شکیبا و شیرین، به زبانی گاه تلخ و گزنده تغییر کرده است. فراست دهه نود، نویسنده‌ای کم‌حوصله است، زشتی‌ها را برنمی‌تابد. دیگر نمی‌گوید وظیفه ایجاب می‌کند در هر حال و در هر شرایطی تحمل کرد، اگر فاصله طبقاتی زیادتر شده، اگر جانبازان و یادگاران دوران ایستادگی در دشواری و انزوا هستند، نباید سکوت کرد.
کد خبر: ۶۷۶۶۰۲

«فقط عاشق زبان عاشق را می‌فهمد» مجموعه هشت داستان کوتاه است با نام‌های: هر کس گمشده‌ای دارد، دو غریب دو آشنا، عشق در منطقه ممنوع، هرکس کامرانی دارد، عکس (مزه‌‌ انار)، مسافر، نشان و گواهی.

برای نمونه «هرکس گمشده‌ای دارد»، روایت زندگی ماشین‌زده است. صاحب کارخانه‌ای ربات را به جای انسان‌ها به کار می‌گیرد؛ بعد احساس بیهودگی می‌کند و عاقبت از سوی همان ربات‌ها که فاقد احساس‌اند، کشته می‌شود؛ وجود سرخپوست و سفیدپوست و سیاهپوست در این داستان دلیلی بر نگاه جهانی نویسنده است. این داستان نه جغرافیای مشخصی دارد و نه نژاد و ملیتی، بلکه نویسنده انسان را به طور عام در نظر داشته و بر آن بوده است تا تنهایی و بی‌پناهی این موجود را در برابر ماشینی شدن نشان دهد.

داستان «دو غریبه، دو آشنا»، برخورد دو زن از دو سرزمین در بارگاه امام رضا(ع) را به تصویر می‌کشد،که یکی عرب است و پسرش که سرباز عراقی بوده، در جنگ عراق علیه ایران کشته شده است و دیگری ایرانی، که پسرش در همان منطقه عین‌خوش و در همان جنگ جان باخته است. هر دو نیز پسرشان را شهید می‌خوانند.

این داستانی‌ است که نقطه اوج تفاوت نگرش فراست درباره دفاع مقدس، با نگرش وی در آثار گذشته‌اش محسوب می‌شود؛ هر دو مادر ایرانی و مادر عراقی فرزندان خود را شهید می‌خوانند و نویسنده هم هر دو را حق به جانب نشان می‌دهد. فراست نخل‌های بی‌سر و گلاب خانم، نظامیان عراقی را دشمن می‌خواند؛ اما در اینجا در واقع بدون اشاره به مسببان وقوع جنگ، بر مادران این جوانان ـ از هر دو طرف ـ دل می‌سوزاند و در کنه کلام خود می‌خواهد بگوید جنگ هشت ساله جنگی میان دو ملت مسلمان و سربازانی عمدتا شیعه بود، و البته این حرف تازه‌ای نیست، اما شهید خواندن جوان‌های هر دو طرف و به عبارتی بی‌گناه خواندن سربازان عراقی در ماجرای حمله صدام حسین به ایران و جدا کردن سفره این دو با هم، سخنی‌ است که از زبان فراست تازگی دارد و بیانگر تغییری در دیدگاه‌های این نویسنده است.

اما در همین مجموعه داستان کوتاه «گواهی»، از یک جانباز شیمیایی را داریم که می‌گوید گرفتن سابقه جبهه و گواهی درصد جانبازی را خلاف اعتقاداتش می‌دانسته و به همین دلیل در آزمون استخدامی پذیرفته نشده است. این داستان نشانه‌ای است از پایبندی فراست به آرمان‌های نخل‌های بی‌سر و گلاب خانم؛ ناصر نخل‌های بی‌سر و موسی در گلاب خانم. با این حال در این داستان زبان فراست برخلاف دو داستان پیشین، پر نیش و گزنده‌‌ است و زهرش را در واژه واژه‌اش می‌توان جست؛ زهری که نشان از درک نشدن جانبازان و رزمندگان از سوی جامعه و قانونگذاران و مجریان آن دارد. داستان «عکس» (مزه‌‌ انار) هم درباره جوانی به نام کیمیاست. این رزمنده‌ در جبهه به شهادت می‌رسد، اما درست زمانی که عکاسی در حال گرفتن عکس از او و دیگر شهداست، زنده می‌شود. کیمیا در بازگشت به تهران، متوجه می‌شود دارای خصوصیتی از مردان خاص خدا شده است؛ یعنی مردم را به صورت ویژگی‌های درونی آنها می‌بیند. پس از ماجراهایی، او باید به قم برود تا از قاسم حسینی بابت کندن اناری از باغش ـ در دوره نوجوانی ـ حلالیت بطلبد. صاحب باغ شرط حلالیت را ازدواج کیمیا با دخترش قرار می‌دهد. کیمیا که ابتدا می‌شنود دختر صاحب باغ مطلقه و نابیناست و فرزند دوساله‌ای دارد، تردید می‌کند، اما بالاخره می‌پذیرد. ولی یکباره با دیدن دختر که زهرا نام دارد، می‌فهمد که دختر همان کسی است که او در رویا و به هنگام شهادت در بهشت دیده است که البته نابینا و مطلقه هم نیست.

این داستان را می‌توان دلیلی محکم بر تحکیم اعتقادات دینی و سبک ذهنی نگاه فراست در خصوص نگاهش به دین محسوب کرد. به عبارتی، تغییر نگرش فراست تنها درآن لایه‌های سبک زندگی رخ داده که به دست انسان‌ها رقم خورده است و می‌توان گفت اندیشه‌های ماورایی فراست، نه‌تنها تغییر نکرده، تحکیم نیز شده است.

جنبه‌های عینی سبک زندگی در مجموعه داستان فقط عاشق زبان عاشق را می‌فهمد، بسیار متنوع‌تر و متفاوت‌تر از رمان‌های نخل‌های بی‌سر و گلاب خانم است؛ در آن دو داستان نگاهی سنتی به معماری، پوشاک و خوراک وجود داشت، درحالی که در این مجموعه داستان سبک‌های مختلف زندگی ارائه شده‌اند: با این حال در کنه کلام نویسنده، آن نگاهی که به حق می‌نماید، نگاه به شیوه زندگی شخصیت‌هایی ا‌ست که در سطح متوسط اقتصادی و در سطح سنتی اجتماعی قرار دارند. او به دنبال نگاه تبلیغی نیست بلکه می‌خواهد از تفاوت‌ها بگوید.

ذهنیات قاسمعلی فراست در این مجموعه داستان، با ذهنیاتش در نخل‌های بی‌سر و گلاب خانم تفاوت‌های آشکاری دارد. فراست از این مجموعه داستان گرچه از نظر عقاید دینی تغییر نکرده ـ‌ که می‌توان ادعا کرد به نگاه دینی پخته‌تری هم رسیده ـ اما از نظر سلیقه زیباشناختی، سرگرمی، ارزش‌های اجتماعی و بویژه ارزش‌های سیاسی تفاوت‌های فاحشی کرده است.

دکتر محمد حنیف / جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها