برداشت پول از حساب ناصر ثابت میکرد، میثم در این قتل واقعا بیگناه است و قاتل الان آزاد در شهر میچرخد. ستوان ظهوری به دستور رئیسش راهی بانک مورد نظر شد و تصاویر فردی را که از عابربانک مقتول استفاده کرده بود، گرفت. پیدا کردن چنین فردی مثل گشتن دنبال سوزن در انبار کاه بود. ضمن اینکه این شخص هیچ شباهتی به تصویری که میثم کشیده بود، نداشت.
شهاب ترجیح داد ابتدا در میان افراد سابقهدار جستجو کند، این کار نتیجه داد. برداشتکننده پول مجرمی سابقهدار به نام بابک بود که چهار بار به اتهام خرید و فروش مواد مخدر به زندان افتاده بود.
کارآگاه، پرونده بابک را بدقت مطالعه کرد و بعد از هماهنگی قضایی، گروهی را برای دستگیری بابک به نشانی ثبت شده در پروندهاش فرستاد.
دستگیری مرد مواد فروش کار سختی نبود. ساعت هنوز یک نشده بود که شهاب و ظهوری بازجویی از بابک را شروع کردند. او هم ارتکاب قتل را انکار کرد و گفت اصلا از موضوع خبر ندارد: این کارت را یکی از مشتریانم به من داد. شماره رمز هم رویش نوشته شده بود. آن را گرفتم و کمی مواد دادم، همین. اصلا خبر نداشتم قتلی انجام شده و پیش خودم گفتم فوقش کارت مسروقه است.
شهاب مشخصات خریدار مواد را پرسید. توضیحات بابک شبیه توصیف میثم از قاتل بود. ستوان ظهوری نقاشی را به مظنون نشان داد و بابک بعد از دیدن آن، گفت: «خیلی شبیهاش است.»
ـ چند وقت است او را میشناسی؟
ـ بیشتر از دو سال، اما چند ماهی است که از خانه بیرونش کردهاند و در خیابان میخوابد. قبلا حوالی پل مدیریت میخوابید، اما آخرین بار که سراغم آمد، گفت اگر کاری با او داشتم میتوانم اطراف میدان تجریش پیدایش کنم.
بابک به دستور کارآگاه به اتهام خرید و فروش مواد مخدر روانه بازداشتگاه شد و چند مامور هم به میدان تجریش رفتند تا آنجا را زیر نظر بگیرند، اما اثری از قاتل نبود. مراقبتها و جستجوها سه روز طول کشید تا اینکه بالاخره متهم اصلی بازداشت شد.
او بعد از انتقال به پلیس آگاهی، خیلی زود به قتل اعتراف کرد و گفت: سه سال است که به کراک معتاد شدهام، در این مدت خانوادهام چند بار سعی کردند مرا ترک بدهند، اما من هر دفعه مصرف مواد را شروع میکردم. این داستان ادامه داشت تا اینکه مرا از خانه بیرون انداختند.
چند روزی را خانه این و آن گذراندم، اما بالاخره بیجا و مکان شدم و شبها در خیابان میخوابیدم. بدبختی اینجا بود که برای تهیه مواد پول نداشتم. چند بار دزدی کردم، اما هیچ وقت پول کلانی گیر نیاوردم. آن شب مواد کشیده بودم و حال درستی نداشتم. داشتم روی پل میرفتم تا همان جا بخوابم که مردی را دیدم.
خیابان خلوت و تاریک بود چاقویم را بیرون کشیدم و به او گفتم هرچه پول داری بده، اما مقاومت کرد. خیال کرد چون معتاد هستم، زورش به من میرسد اما اصلا مهلت ندادم و سه بار پشت سر هم با چاقو زدمش، بعد جیبهایش را گشتم و هر چه داشت برداشتم. کارت شناساییاش به دردم نمیخورد، آن را در جوی آب انداختم، اما کارت عابربانکش را به بابک دادم تا بتوانم مواد بخرم. اصلا فکر نمیکردم دستگیر شوم و کسی بفهمد مقتول کیست چون من همه مدارکش را برداشته بودم.
کارآگاه متهم را به بازداشتگاه فرستاد سپس میثم را فراخواند تا با او صحبت کند. به او گفت کاری که کرده از نظر قانونی جرم است، اما کمکش میکند تا مجازات سنگینی نداشته باشد. شهاب گفت ممکن است بازپرس او را به پزشکی قانونی بفرستد، اما تا روشن شدن موضوع، فعلا در بازداشت خواهد ماند./ ضمیمه تپش
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد