دوستی‌های غلط ​عامل ورود پسر جوان به دنیای مجرمان

خانواده‌ام طردم کردند

نام و تاهل: آرش‌ـ ق، مجرد سن: 29سال تحصیلات: دیپلم اتهام و محل دستگیری: سرقت، استان تهران یگان دستگیرکننده: پلیس پیشگیری
کد خبر: ۶۷۳۵۲۶

آرش تا قبل از این‌که گرفتار دوست‌های ناباب شود، زندگی ساده و معمولی داشت. او می‌گوید: پدرم کارمند بازنشسته بانک است. یک خواهر و یک برادر بزرگ‌تر از خودم دارم که هر دوشان ازدواج کرده‌اند. من هم باید تا حالا ازدواج کرده باشم، اما دوستانم زندگی‌ام را آتش زدند، خودم هم مقصر بودم اما آنها بودند که مرا از راه به در کردند.

متهم می‌گوید: پدر و مادرم تا آنجا که در توانشان بود به من، خواهر و برادرم کمک کردند و از این نظر مشکلی نداشتم. من بعد از این‌که دیپلم گرفتم، به سربازی رفتم. اصلا در کنکور شرکت نکردم؛ چون علاقه‌ای نداشتم به دانشگاه بروم. می‌خواستم جذب بازار کار شوم و زودتر برای خودم سرمایه‌ای فراهم کنم. به مکانیکی خیلی علاقه داشتم و بعد از این‌که از سربازی برگشتم، مدتی در یک مکانیکی مشغول شدم. البته آنجا کارآموز بودم و حتی
یک ریال هم به من پول نمی‌دادند. بعد از دو ماه هم وقتی یک خرابکاری پیش آمد، همه کاسه کوزه‌ها را سر من شکستند و اخراجم کردند. من قبل از آن هم رفاقت‌های نادرستم را شروع کرده بودم. با چند پسر جوان در محله​مان صمیمی شده بودم. آنها را از خیلی قبل و زمانی که مدرسه می‌رفتم، می‌شناختم و گاهی با هم به پارک می‌رفتیم یا درددل می‌کردیم، اما هیچ وقت با آنها صمیمی نشده بودم، ولی از وقتی از سربازی برگشتم، رفاقتم با آنها بیشتر شد. یکی از آنها خانه مجردی داشت و بچه‌ها معمولا خانه او جمع می‌شدند. همان‌جا بود که مصرف مشروبات الکلی را شروع کردم. قبل از آن اهل چنین برنامه‌هایی نبودم و فقط برای این‌که جلوی آنها کم نیاورم، مصرف را شروع کردم. مدتی بعد با دختری آشنا شدم و به او علاقه​مند شدم. چند بار با هم بیرون رفتیم تا این‌که بعد از مدتی فهمیدم پسر دیگری هم دنبال اوست. خیلی عصبانی شدم. وقتی موضوع را با دوستانم مطرح کردم، آنها به جای این‌که مرا آرام کنند، تحریکم کردند تا این‌که با آن پسر قرار گذاشتم و دعوا کردیم. او را با چاقو زدم و به زندان افتادم. از آن به بعد بود که دیگر هیچ‌وقت نتوانستم زندگی سالمی داشته باشم.

پدر و مادر آرش در آن ماجرا سعی کردند از فرزندشان حمایت کنند، اما پسر جوان بعد از آزادی از زندان در همان مسیر نادرست پیش رفت. او می‌گوید: بعد از آزادی از زندان دوباره دنبال آن دختر رفتم، اما فهمیدم از محله رفته است. حالم خیلی گرفته شد، از آن به بعد بیشتر مشروب می‌خوردم و دیگر دنبال کار نبودم، این وضع ادامه داشت تا این‌که یکی از دوستانم مرا با مواد آشنا کرد. اوایل وقتی شیشه می‌کشیدم، حالم بهتر می‌شد اما این فقط برای اوایل مصرف بود. در همان دوران برای دومین بار به زندان افتادم و اتهامم حمل مواد مخدر بود. این دفعه پدر و مادرم دیگر از من حمایت نکردند. برادرم خیلی سعی کرد کارهایم را پیگیری و مرا زودتر خلاص کند، اما پدرم جلویش را گرفت. او می‌گفت من دیگر اصلاح بشو نیستم. وقتی فهمیده بود معتاد شده‌ام، شوکه شده بود. از وقتی بچه بودیم همیشه به ما درباره خطرات مواد و سیگار می‌گفت. خودش در همه عمر حتی لب به سیگار هم نزده بود و از دود خیلی بدش می‌آمد. به نظر او، من گناهی غیرقابل بخشش مرتکب شده بودم.

آرش توسط والدینش طرد شد. او وقتی از زندان بیرون آمد، به خانه یکی از افرادی رفت که در زندان با او آشنا شده بود، اما نمی‌توانست بدون پول در آن خانه بماند. هم باید خرج مواد و خورد و خوراکش را تهیه می‌کرد و هم بخشی از اجاره اتاق را می‌داد. به همین دلیل به پیشنهاد همان شخص شروع به دزدی کرد. متهم توضیح می‌دهد: من همیشه سعی کردم اشتباهم را با اشتباه بزرگ‌تری جبران کنم و همین هم مرا به این روز انداخت. من یک سابقه سرقت هم دارم و این دفعه باز هم به همین اتهام دستگیر شده‌ام. این بار احتمالا حکم سنگینی برایم می‌نویسند، چون کارنامه‌ام سیاه است. خانواده‌ام از این‌که باز هم زندانی شده‌ام، خبر ندارند. خیلی وقت است ارتباطی با آنها ندارم، فقط چند بار به برادر و خواهرم تلفن زده و از آنها پول گرفته‌ام. من از سوی خانواده‌ام کاملا طرد شده‌ام و سرنوشتم برای هیچ‌کس مهم نیست.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها