با تعطیل شدن مدرسه، پیرمرد دستفروش هم داخل کوچه می‌ایستاد و با صدایی ضعیف می‌گفت: چغاله بادومه، چغاله... چغاله بادومه، چغاله... . بچه‌ها هم به سمت پیرمرد می‌دویدند و هر کدام یک پاکت کوچولو می‌گرفتند و آن روز پیرمرد تا شب کلی چغاله می‌فروخت، اما من چون مامانم اجازه نمی‌داد چیزی نمی‌خریدم.
کد خبر: ۶۷۳۰۱۸

یک روز با مامان به بازار میوه رفتیم و در آنجا یک سینی چغاله بادام دیدم و از او خواهش کردم ​ برایم بخرد.

اما مامان شرط کرد که: می‌خرم، اما باید برویم خانه و بعد از شست‌وشو آنها را بخوری! اما دلم طاقت نیاورد و با این که قول داده بودم، دور از چشم مامانم چند تا چغاله سبز و خوشمزه خوردم، اما خوردن همان و دل درد همان.

به خانه که رسیدیم مادرم سریع نایلون چغاله بادام را از من گرفت و شست و داخل کاسه ریخت و جلوی من گذاشت، اما اصلا نمی‌توانستم بخورم، چون دل‌درد شدیدی داشتم. کم‌کم ناله‌ام به هوا رفت. مامان گفت: چی شد چرا این طوری شدی؟ تو که چیزی نخوردی! حالم به قدری بد بود که نمی‌توانستم قدم از قدم بردارم. مادرم زود من را به بیمارستان رساند. آقای دکتر تشخیص داد که میکروب وارد معده‌ام شده است. بله همان چغاله‌های نشسته کار خودش رو کرده بود.

آن شب را در بیمارستان گذراندم اما بعدش هم آن​قدر حالم بد بود که راه رفتن برایم سخت بود و یک هفته نتوانستم به مدرسه بروم و در مسابقه فوتبال شرکت کنم. با خودم گفتم دیگر هرگز لب به چغاله نشسته نمی‌زنم.

بعد از این ماجرا یک شب تلویزیون روشن بود و اخبار اعلام کرد: خانواده‌ها به هیچ عنوان چغاله‌بادام و میوه‌های نشسته نخورند و حتما آنها را میکروب‌زدایی کنند. چون میکروبی وجود دارد که باعث عفونت روده‌ها می‌شود. زود گفتم راست می‌گوید من هم نشسته خوردم که مریض شدم.

همان موقع بود که مادر به من گفت: مگه تو نشسته خوردی ؟

و من با خجالت سرم را پایین انداختم و گفتم: بله ولی دیگه هرگز این کار را نمی‌کنم.

گلنوشا صحرانورد

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها