در طول سالهای گذشته دخالت صهیونیستها، کشورهای عربی و غربی موجب شد تا انسجام و وحدت ملی گروههای فلسطینی از بین برود بنابراین هرگونه توافق را که موجب شکست مداخلات وحدتشکنانه فلسطینیها بشود باید دستاوردی مهم برای فلسطین دانست.
درباره دلایل وقوع چنین توافقی باید گفت سرخوردگی گروههای فلسطینی از روند سازش و پایبند نبودن صهیونیستها و آمریکا به تعهداتشان و نیز به نتیجه نرسیدن اقداماتشان در میان کشورهای عربی و سازمانهای بینالمللی عامل اصلی این رویکرد بود.
تشکیلات خودگردان بهرغم تن دادن به مذاکرات سازش و امتیازدهی به صهیونیستها و آمریکا نهتنها دستاوردی نداشت، بلکه هر روز با چالشهای متعددی مواجه میشد.
از این رو جایگاه مردمی تشکیلات خودگردان روز به روز تضعیف شده و میرفت تا آغاز انتفاضهای را در کرانه باختری برای مقابله با رژیم صهیونیستی و سرنگونسازی تشکیلات خودگردان به ریاست ابومازن رقم بزند.
حمایت کشورهای عربی از تشکیلات خودگردان نیز پاسخگو نبود و تشکیلات عملا به حاشیه رانده شده بود. در این شرایط تشکیلات خودگردان و شخص ابومازن گزینهای جز رویکرد به آشتی ملی برای بهبود جایگاه مردمی و نیز ابراز خشم و نارضایتی از مذاکرات سازش، آمریکا، کشورهای عربی و سازمان ملل نداشت.
در نقطه مقابل جنبش حماس نیز در کنار آنکه بر اصل مقاومت تاکید داشت در سه سال اخیر و با آغاز بیداری اسلامی در منطقه تحت تاثیر القاهای اخوانالمسلمین و وعدههای برخی کشورهای عربی برخی اقدامات را صورت داده که از یک سو چندان خوشایند مردم فلسطین نبود و از سوی دیگر جایگاه منطقهای و جهانی حماس را تحتالشعاع قرار داد.
مواضع برخی اعضای حماس در قبال سوریه و قرار گرفتن آنها در کنار اخوان و برخی کشورهای عربی زمینهساز این چالشها بود.
نکته مهم آنکه خیانتهای کشورهای عربی به حماس و نیز حذف اخوان از معادلات منطقه نوعی سرخوردگی را در میان اعضای حماس به همراه داشت.
اخوان و کشورهای عربی و ترکیه نشان دادند دوستان صادقی برای حماس و فلسطین نخواهند بود و صرفا جبهه مقاومت تنها عامل وفاداری است که در هیچ شرایطی فلسطین را رها نمیکند.
در این میان یک سوال اساسی مطرح است و آن اینکه راهبرد نهایی وحدت ملی فلسطینیها چه خواهد بود و چه مولفههایی میتواند گروههای فلسطین را با هم متحد و یکپارچه کند و آشتی ملی آنها را قوام و دوام بخشد؟
این مساله در دو حوزه قابل بررسی است.
اولا ملت فلسطین تاکید دارد که تنها راهکار تحقق آرمانهایش رویکرد به مقاومت و انتفاضه است، چنانکه دستاوردهای آن را در جنگ 22 روزه و هشت روزه میتوان مشاهده کرد.
مقاومت تنها گزینهای است که آزادی اسرا، حق بازگشت آوارگان فلسطینی به وطن، مقابله با حملات نظامی صهیونیستها و حتی شکسته شدن محاصره غزه و... را در پی داشته است.
بر این اساس دولت وحدت ملی فلسطین در چارچوب اجرای مطالبات مردم باید رویکرد به مقاومت را در دستور کار قرار دهد تا در برابر تهدیدات و تحرکات صهیونیستها و آمریکا از پشتوانه مردمی برخوردار شود.
ثانیا در عرصه منطقهای و جهانی نیز کارنامه تحولات نشان میدهد که صرفا مقاومت منطقه شامل ایران، سوریه و حزبالله است که در کنار ملت فلسطین قرار دارند و در این عرصه نیز از هیچ اقدامی فروگذار نکردهاند. نمود این مقاومت در جنگ 33 روزه لبنان، 22 روزه و هشت روزه لبنان قابل مشاهده بود.
آنچه این وضع را سخت می کند گسترش روابط دولت وحدت ملی فلسطین با مقاومت منطقه است که هراس کشورهای مرتجع عربی، صهیونیستها و آمریکا از این پیوند را به دنبال داشته و این امر خود سندی بر لزوم اجرای چنین راهکاری است.
در جمعبندی کلی از آنچه ذکر شد، میتوان گفت که رویکرد به مقاومت مهمترین مولفه پیشروی دولت وحدت ملی فلسطین است که هم از حمایت ملت فلسطین برخوردار بوده و هم اینکه در سطح منطقهای و جهانی ظرفیتهای عظیمی را برای تحقق حقوق فلسطینیها به وجود خواهد آورد بنابراین مقاومت تنها ضامن حفظ وحدت فلسطینیها بوده و نشان داده است که تنها حامی واقعی فلسطین است.
مقاومت میتواند سرنوشت معادلات را به نفع فلسطین تغییر دهد و حتی رویکرد حضور فلسطینیها در نهادهای مختلف بینالمللی را تقویت کند.
قاسم غفوری - جامجم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد