یکی بود، یکی نبود. زیر گنبد کبود، یک راننده تاکسی نشسته بود. داشت حساب کتاب می‌کرد.
کد خبر: ۶۶۸۷۱۶
داستان تکراری تاکسی

- چقده روش بکشم؟... /- چقده گرون کنم؟!... /- کسی کاری نداره؟... /- حالا یک کم می‌کشم.... ببینم چطور میشه!

***

راننده عزیز و زحمتکش تاکسی، در حالی که پا روی پدال گاز و ترمز دارد و دست به دنده است، با دست دیگرش پیچ رادیو را باز می‌کند ببیند در مملکت چه خبر است.

خلاصه اخبار است:

- سازمان تاکسیرانی تهران با صدور اطلاعیه‌ای گفت:«بامتخلفان و افزایش‌دهندگان کرایه برخورد خواهد شد.»

***

راننده در حال عبور از مقابل یک جایگاه بنزین است. لبخند می‌زند و همزمان، موج رادیو را عوض می‌کند تا موسیقی بشنود. خواننده‌ای خوش صدا آواز می‌خواند:

-آن که دائم هوس سوختن ما می‌کرد‌/ ‌کاش بنزین مرا نیز مهیّا می‌کرد...

***

- خیلی ممنون آقا... همین بغل پیاده میشم!

- کرایه من چقدر شد؟

- شد هزار تومان.... ولی خب قابل نداره!

- تا دیروز که کرایه‌این مسیر،800 تومان بود!

- بله، اما به قول خیام: «دی چون که گذشت، هیچ از او یاد مکن»!

- نه آقا، نخواستیم. به قول باباطاهر: «اگر دستم رسد بر چرخ گردون‌/ ‌از او پرسم که این چون است و آن چون»؟

- الان داری پاسخگویی مسئولان را زیر سوال می‌بری؟

- نه آقاجان؛ من کسی رو زیر سوال نمی‌برم. شما مواظب باش کسی رو زیر نگیری!

- ما رفتیم ولی این بالابر شیشه‌های ماشینت رو برندار بذار توی داشبورتت. ملت که زندانی تو نیستند. اگه یارانه‌ات‌رو گرفتی، این روکش صندلی هات رو هم عوض کن. بوی گربه مرده میدن!

- نگفتم داری هدفمند حرف می‌زنی؟ از چرخ گردون شروع کردی که به چرخ ما گیر بدی؟... اونم برای همه‌اش 200 تومن کرایه اضافه!

- آقا، من همین ته ستون پیاده میشم...

- حیف که پیاده شدی!....

رضا رفیع

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها