گفت‌وگو با جوانی که یک زن مسن را کشت

فقط می‌خواستم سرقت کنم

گفت‌وگو با جوان متهم به قتل

نباید اعتماد می‌کردم

بیست و هشت ساله‌ است و عاشق هنر. می‌خواست هنرمند شود، اما قتلی که مرتکب شد، مسیر زندگی‌اش را تغییر داد. حالا سیاوش متهم به قتل پیرمردی است که جسدش را در خانه‌اش پیدا کرده‌اند. او که دو هفته قبل در شعبه 113 دادگاه کیفری ‌استان تهران محاکمه ‌شد، درباره زندگی‌اش توضیح می‌دهد.
کد خبر: ۶۶۶۳۸۷
نباید اعتماد می‌کردم
بیشتر از یک‌سال است که به اتهام قتل در زندان هستی. این اتهام را قبول داری؟

بله، قبول دارم. مجبور شدم دست به قتل بزنم.

چرا مجبور شدی؟ مگر در چه شرایطی بودی؟

مقتول می‌خواست مرا آزار بدهد. چاره‌ای نداشتم. اگر او را نمی‌زدم، مرا مورد آزار قرار می‌داد.

با مقتول از قبل آشنایی داشتی؟

یکی دو ساعت قبل از این حادثه با او آشنا شده ‌بودم. در پارک همدیگر را دیدیم.

توضیح بده چطور با هم دوست شدید؟

من هنرجوی تئاتر بودم. در کلاس‌های آزاد شرکت می‌کردم و پیشرفتم خوب بود. خیلی دوست داشتم هنرپیشه بشوم. در ساعات بیکاری به تئاتر شهر می‌رفتم و نمایش‌های خیابانی را تماشا می‌کردم. روز حادثه هم برای تماشای نمایش رفتم و مقتول را هم آنجا دیدم. او هم داشت نمایش تماشا می‌کرد. سر صحبت را با من باز کرد و درباره این‌که چرا برای دیدن نمایش آمده‌ام، پرسید. من هم گفتم دوست دارم هنرپیشه شوم اما پول کافی ندارم در کلاس‌های آموزش تئاتر شرکت کنم و برای این‌که ایرادهایم را برطرف کنم به اینجا می‌آیم. از من درباره شغلم پرسید. گفتم مسافرکشی می‌کنم. ماشین قسطی خریده ‌بودم و با آن کار می‌کردم تا هزینه زندگی‌ام را تامین کنم و کمک خرج خانواده ‌باشم. گفت شغلی برایم سراغ دارد که هم درآمد خوبی دارد و هم وقتم بیشتر آزاد است و می‌توانم به علاقه‌ام برسم. خیلی خوشحال شدم. نمایش که تمام شد، به من گفت بیا با هم برویم تا در خانه‌ام صحبت کنیم. سوار ماشینش شدم و این‌طور بود که با هم آشنا شدیم.

به محض این‌که او دعوت کرد به خانه‌اش بروی، قبول کردی، بدون این‌که بدانی این مرد کیست، شغلش چیست و وعده‌ای که داده، واقعی است یا دروغ؟

اشتباه کردم، ولی متاسفانه این کار را کردم. اعتماد بیجا باعث شد مرتکب قتل شوم.

گفتی خودت خودرو داشتی. چطور شد سوار خودروی مقتول شدی؟ خودروی خودت را چه کردی؟

ماشینم را پارک کرده ‌بودم. سوار ماشین مقتول شدیم و با هم به سمت خانه او حرکت کردیم. در راه برایم از کاری که در نظر گرفته‌ بود، گفت. بعد هم جلوی یک ساندویچ‌فروشی توقف کرد و دو ساندویچ خرید. آن را روی صندلی عقب گذاشت و حرکت کرد. وقتی مقابل در خانه رسیدیم، متوجه شدم آنجا خانه مجردی است.

یعنی تا قبل از آن فکر می‌کردی مقتول متاهل است؟

بله، فکر می‌کردم با خانواده‌اش زندگی می‌کند. نمی‌دانستم موضوع چیست. جلوی در که رسیدیم، به من گفت اینجا خانه دوستش است. یکدفعه توی دلم خالی شد.

گفتی در راه مقتول ساندویچ خرید. به این فکر نکردی کسی که زن و بچه ‌دارد، چرا باید از مهمانش با ساندویچ ‌پذیرایی کند؟

فکر نمی‌کردم مساله مهمی باشد. همه آدم‌ها ساندویچ می‌خورند و متاهل و مجرد ندارد.

گفتی وقتی جلوی در فهمیدی خانه‌ای که وارد آن می‌شوید، مجردی است، ترسیدی. پس چرا وارد خانه شدی؟

وسوسه شدم. گفتم می‌رویم و درباره کار صحبت می‌کنیم، نمی‌خواستم این موقعیت خوب را از دست بدهم. با این‌که یکهو توی دلم خالی شد، اما اصلا فکر نمی‌کردم مقتول قصد آزار مرا داشته ‌باشد.

وقتی وارد خانه شدید، چه کردید؟

اول از من پذیرایی کرد. ساندویچ‌ها را باهم خوردیم. کمی صحبت کرد و گفت کاری که قولش را داده ماساژوری است. پرسید بلد هستی ماساژ بدهی؟ گفتم نه، اما اگر آموزش ببینم خیلی زود یاد می‌گیرم. حقوقی که گفت برایم خیلی خوب بود. گفت صاحب باشگاهی که ماساژور می‌خواهد، دوستش است و چون خیلی با هم صمیمی هستند، می‌تواند سفارشم را بکند.

چه زمانی فهمیدی قصد آزار دارد؟

بعد از مکالمه‌ای که داشتیم، رفتارش عوض شد.

مقاومت نکردی؟

مسلم است مقاومت کردم. گفتم تو حق نداری این کار را بکنی. چاقوی ضامن‌داری از زیر تخت بیرون کشید. من هم در یک لحظه چاقو را از دستش گرفتم و چند ضربه به او زدم. بعد هم از خانه خارج شدم.

ادعای تو با مدارک موجود همخوانی ندارد. آن‌طور که خانواده مقتول گفته‌اند و مدارک پزشکی نشان می‌دهد، مقتول چند سال قبل عمل جراحی انجام داده و به واسطه این عمل، توانایی جنسی نداشته‌ است. چطور می‌خواسته به تو تعرض کند.

من از این موضوع خبر ندارم و آنچه را که اتفاق افتاده‌ است، گفتم. او قصد داشت به من تعرض کند. به همین دلیل هم مرا به خانه برد.

بعد از این‌که دست به قتل زدی، ماشین و کارت سوخت مقتول را سرقت کردی. اگر قصد تو فقط دفاع از خود بود، چرا دست به سرقت زدی؟

نه، قبول ندارم. من اصلا قصدم سرقت نبود. بعد از این حادثه خواستم از خانه خارج شوم اول همه جا را تمیز و آثار انگشت را پاک کردم. بعد هم سوار ماشین مقتول شدم تا دوباره به سمت ماشین خودم بروم. وقتی به ماشینم رسیدم، ماشین مقتول را همان‌جا رها کردم.

کارت‌های سوخت را هم برداشته ‌بودی.

نمی‌دانم چرا در آن لحظه این اتفاق افتاد. اصلا یک‌جوری شدم، شیطان گولم زد، چون بنزین زیاد لازم داشتم و مسافرکشی می‌کردم، کارت‌های سوخت را برداشتم. موقعی که داشتم از ماشین مقتول پیاده ‌می‌شدم، دستم سمت داشبورد رفت. دیدم چند کارت سوخت آنجاست. وسوسه شدم و آن را برداشتم و متاسفانه از طریق همین کارت سوخت‌ها بازداشت شدم.

وقتی پلیس تو را دستگیر کرد، مدعی‌شدی کارت‌ها را از جایی پیدا کردی، چرا همان ابتدا واقعیت را به ماموران نگفتی؟

خیلی ترسیدم. تا قبل از این مساله اصلا سمت کلانتری هم نرفته ‌بودم و نمی‌دانستم اگر راستش را بگویم، به نفعم است به همین دلیل سعی می‌کردم پنهانکاری کنم. اما بعد اعتراف کردم، واقعیت را گفتم و همه چیز را توضیح دادم.

گفتی هنرجوی تئاتر بودی و به این کار هم خیلی علاقه داشتی، چرا دانشگاه نرفتی؟

وضع مالی خانواده‌ام خوب نبود. پدر ندارم و مادرم سرپرست ما بود. وقتی توانستم روی پای خودم بایستم، مدرسه را ترک کردم و سر کار رفتم. از همان موقع سعی می‌کردم پول جمع‌ کنم تا برادر و خواهرم راحت زندگی کنند. خواهرم دم‌بخت بود و جهیزیه نیاز داشت. ماشین خریده‌ بودم تا هم برایم سرمایه شود و هم بتوانم هزینه جهیزیه خواهرم و تحصیل برادرم را فراهم کنم. وقتی بازداشت شدم هم خواهرم بی‌جهیزیه ماند و هم برادرم ترک تحصیل کرد و حالا او به جای من کار می‌کند تا خرجی خانواده را بدهد. ما به لحاظ مالی خیلی ضعیف ‌بودیم و بعد از این ماجرا ضعیف‌ترهم شدیم.

تو مدعی‌شدی مقتول قصد تعرض داشته و حتی با چاقو تهدیدت کرده‌است، اولا او نزدیک به هفتاد سال داشت و تو به لحاظ جثه از او قوی‌تر هستی. دوم این‌که چرا بعد از گرفتن چاقو از او، فرار نکردی؟

در موقعیتی نبودم که فرار کنم. همین که خواستم بلند شوم و بروم، او به سمتم آمد و مجبور شدم برای دور کردنش دست به قتل بزنم.

اولیای‌دم که مادر و فرزند مقتول هستند، درخواست قصاص کرده‌اند، سعی کرده‌ای رضایت آنها را جلب کنی؟

متاسفانه به فرزند مقتول دسترسی نداریم و او خارج از ایران زندگی می‌کند. تا به حال موفق نشدیم خانواده مقتول را ببینیم. منتظر اعلام نظر دادگاه هستیم. هرچند مقتول برای خانواده‌اش عزیز بود و پذیرش این‌که او قصد تعرض داشت برای آنها خیلی سخت است، اما واقعا قصد چنین کاری را داشت. به علت اتفاقی که افتاده من واقعا متاسفم و از آنها عذرخواهی می‌کنم، اما فکر می‌کنم هر شخص دیگری جای من بود، چنین کاری می‌کرد. اگر من به کار نیاز نداشتم و خانواده‌ام وضع مالی خوبی داشتند، هیچ‌وقت همراه مقتول نمی‌رفتم. او هم متوجه این نقطه ضعف من شد و سعی‌کرد از آن سوءاستفاده کند.

حالا خانواده‌ات در چه وضعی هستند؟

مادر و خواهرم پیگیر کارم هستند و تلاش می‌کنند از اولیای‌دم رضایت بگیرند. خودم هم همه تلاشم را برای جلب رضایت اولیای‌دم خواهم کرد./ ضمیمه تپش

مریم عفتی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها