اساسیترین موضوعات مورد بحث در این جلسات، بازجستن نغمههای اصیل و کهن موسیقی مناطق ایران بود و سرانجام این تلاش سال 1389 با آلبوم «رنگوارههای کهن» نمود یافت و سپس با انتشار آلبوم «همه اقوام من» در همان سال شهرتی چشمگیر برای گروه رستاک و سرپرستش «سیامک سپهری» به ارمغان آورد زیرا گروهی جوان برای نخستینبار پس از سالهای طولانی به موسیقی فولکلور کشور اهمیت دادند و با جدیت تمام، درصدد برآمدند تا میان توده مردم این نوع از موسیقی را رواج دهند.
یکی دیگر از ویژگیهای گروه رستاک این است که متمرکز به پایتخت نیست و دائم به شهرها و مناطق مختلف ایران سفر میکند تا موسیقی همه ایران را بشناسد و به مردم معرفی کند. در آستانه دور تازه اجراهای گروه رستاک در شهرهای مختلف ایران گفتوگویی با سیامک سپهری سرپرستگروه داشتیم که در ادامه میخوانید.
گروه رستاک در اجرای موسیقی فولکلور تنها به مایههای قدیمی تکیه نداشته است، در واقع سعیتان در مدرن کردن و نوعی توجه به مخاطب جوان امروزی هم بوده است، برای آغاز این گفتوگو میخواهم بپرسم به نظر شما این کار موسیقی محلی را از اصالت نمیاندازد؟ این مهمترین انتقادی است که برخی کارشناسان و اهل فن به شما وارد میدانند.
شاید این اتفاق بیفتد و آن اصالت کمتر شود ولی فکر میکنم در فرآیند هر تغییری ما ناگزیر از انتخاب هستیم و انتخاب ما، تلاش برای استفاده صحیح از فضای موسیقی فولکلور بوده است. ما در رستاک سعی میکنیم ویژگیهای اصلی هر سوژه را حفظ کنیم (به عنوان مثال عنصر شور و تحرک در موسیقی کردستان) و در بقیه عناصر دگرهای ایجاد کنیم که برای مخاطب امروزی قابل پذیرش باشد چرا که پایداری هر سنتی، در هماهنگشدن آن سنت با زمانه اتفاق میافتد.
البته همیشه این موضوع یک ریسک محسوب میشود چون وقتی یک کار را انتخاب و آن را تنظیم مجدد میکنید، باید بپذیرید که حداقل یک و گاهی چند نمونه بسیار قوی از آن وجود دارد. سختی دیگر کار این است که مربوط به منطقهای است که باید بپذیرید به آن اندازه آنجا را نمیشناسید. شاید در وهله اول به نظر برسد که این قطعات آهنگهای خیلی خوبی هستند، بنابراین کار کردن با آنها خطر زیادی ندارد؛ اما واقعیت این است که وقتی به سمت کاری میروید که از لحاظ اجرایی و گویشی خیلی قوی است، با کوچکترین تغییر شما این احتمال وجود دارد که حداقل از طرف مردم آن منطقه موردپسند واقع نشود.
فرزاد و بهزاد که خواننده گروه هستند، اهل بلوچستان نیستند یا یک کار مازندرانی را فقط میتوانند بخوانند. یک فرد محلی که درباره بحث موسیقایی یک اثر نظری ندارد یا نمیخواهد اظهارنظر کند، براحتی میتواند گویش شما را قضاوت کند. بنابراین فکر میکنیم گاهی اوقات ریسک این نوع کارها بیشتر است. ضمن این که ما در اجرای قطعات هر منطقه و محلی بیشک خود را ملزم میکنیم که از حضور استادان آن منطقه به طور کامل بهره ببریم و استادان خوب کشور در کنار اعضای گروه قرار بگیرند. مثلا آقای عاشیق ایمران حیدری و وحید اسدالهی در قطعه آذری کنارمان بودند، همینطور آقای داوود بامری پسر مرحوم استاد ماشاءالله بامری در موسیقی بلوچستان و استاد بیژن کامکار در قسمت پایانی قطعه «سرنای نوروز» که از موسیقی کردی الهام گرفته شده، حضور داشتند. ما برای رسیدن به هر نوع گویش موسیقایی مدتهای طولانی را در شهرها و حتی روستاهای مخصوص آن گویش میگذرانیم و علاوه بر استادان آن رشته، از مردم بومی آن جا نیز برای درک درست فرهنگ موسیقایی و لهجه صحیح آن ناحیه خاص بهره میبریم.
اشاره کردید که موسیقی رستاک ریشه در موسیقی محلی ایران دارد و با ارائه تنظیم نو از آوازها و نغمههای شناخته شده موسیقی ایرانی شکل گرفته است، میخواهم بدانم سازهای هر منطقه بر چه اساسی انتخاب میشوند؟ آیا بر مبنای تنظیم گروه رستاک یا با توجه به سازهای محلی؟ با توجه به اینکه رستاک موسیقی هر منطقه را با نوع نگاه و تعریف خودش به مخاطب عرضه میکند.
در تمام قطعات از ابتدا دو عنصر در موسیقی رستاک ثابت بوده است؛ یکی کلام، دیگری ملودی اصلی. وقتی این دو عنصر ثابت است در کنار آن در تنظیم همیشه سعی کردیم یک یا دو نشانه سازی از آن منطقه را نیز داشته باشیم. مثلا اگر قطعه آذری مینوازیم، سعی میکنیم تنظیم به صورتی باشد که ساز «عاشیقی» یا «قوپوز» در کنار «ناقارای آذری» حضور داشته باشد. بنابراین هر کدام از قطعاتی که اجرا شده به فراخور این که از چه منطقهای بوده، سازهای کوبهای و سازهای ملودیک خاصی در تنظیمش حضور داشتند.
با این اوصاف، گروه رستاک برای این که آلبومهای جدیدی خلق کند نیاز دارد به مناطقی که شکل اصیل این نغمهها در آن رواج دارد، سفر کند، سفرهایتان به نقاط مختلف کشور برای شنیدن شکل اصیل نغمههای موسیقی از استادان فن را چگونه انجام میدهید و هزینه سنگین این شهر به شهر و روستا به روستا چرخیدن و مدتها در اینجا و آنجا اسکان داشتن را چگونه تامین میکنید؟ آیا حقیقتا فروش آلبومها به اندازهای درآمدزاست که از عهده این مخارج برآیید یا از کمکهای دیگری نیز بهره میبرید؟
این سفرها به شکلهای متفاوتی انجام میشود، اما بسیاری مواقع لازم است، تعداد زیادی از اعضای گروه در این سفرها حضور داشته باشند و به این ترتیب سفرها با یک گروه ۱۵ تا ۲۰ نفره انجام میشود و البته هزینههای این سفرها نیز به عهده خودمان است. نکته این است که سفرها در بسیاری موارد با تجهیزاتی انجام میشود که برای ضبط و ساخت موسیقی نیز لازم است.
حتی سازها و آلات موسیقی با وجود حساسیت زیاد باید همراه اعضا گروه باشد تا در محلی که برای سفر انتخاب شده، اصل قطعه تمرین شود. بحث تصویربرداری نیز هست . بخشی از این سفرهای پژوهشی برای آگاهی مخاطبان در آلبومها ارائه میشود و بنابراین باید به شکل حرفهای تصویربرداری شود. درو اقع روند سفرهای گروه رستاک یک روند دور و دراز و پرهزینه است. در این روند کل هزینه گروه تفکیک میشود، به هر حال هر کس که هر کاری انجام میدهد در هر زمینهای برای خودش محاسباتی دارد.
در بسیاری مواقع در زمینه امور فرهنگی باید کاری را انجام داد که در نگاه نخست ممکن است منافع مالی به همراه نداشته باشد، اما به هر صورت باید توجه داشت که این کاری است که برای تولید آلبومهای رستاک مجبور به انجام آن هستیم.
از طرفی کنسرت موسیقی نیز منافع مالی چندانی برای گروه ندارد یا میزان آن خیلی کم است، اما سعی داریم در عین حال به کیفیت فرهنگی قضیه نیز فکر کنیم.
شما به سفرهای داخلی و شهرهای کوچک اشاره کردید، اما بخشی از کار شما به سفرهای خارجی و اجرای برنامه در کشورهای دیگر اختصاص دارد که ممکن است همه هزینههای آن را نیز کشور مقصد پرداخت نکند. اگر قرار باشد هزینهها از طرف گروه تامین شود، این کار به چه شکلی برنامهریزی و اجرا میشود؟
حضور در کشورهای دیگر برای اجرای برنامه نیازمند حواشی خاص خود است. تامین هزینههای این سفرها و نوع برنامهریزی برای آنها از اساس با سفرهای تحقیقاتی داخلی متفاوت است.
در واقع مسالهای که فرمودید به شکل ملموس در مورد این سفرها وجود دارد ولی نمیتوان گفت که حیطه وسیعی دارد و گسترش آن به لحاظ آمار خیلی وسیع نیست زیرا جنس کاری که ما انجام میدهیم، از نوع خاصی است که در رقابت با موسیقی متداول خارج از ایران قرار نمیگیرد و بنابراین نیاز به برنامهریزی خاص خود دارد تا برپایی کنسرتهای رستاک به اندازه کافی مورد توجه قرار گیرد، اینجا دیگر مسأله تبلیغات است، نه اینکه ما چطور میتوانیم آنجا حضور داشته باشیم و کجا اجرا کنیم.
اما مساله از وجه تبلیغات گروه مهمتر و پیچیدهتر است. در هر اجرای رستاک در واقع یک ارتباط و کار فرهنگی در یک کشور دیگر اتفاق میافتد یعنی رستاک به عنوان یک گروه فرهنگی ایرانی در کشوری دیگر بخشی از فرهنگ ما را که ریشه عمیقی هم در هویت فرهنگیمان دارد ارائه میکند، بازخوردی که شما از آن اتفاق فرهنگی دریافت میکنید چیست؟ آیا تاکنون شاهد بازخورد مثبت از مردم کشورهایی که چندان با موسیقی نواحی ایران مانوس نیستند بوده اید یا در اجراهای خارج از کشور مخاطب شما به شکل صرف ایرانیان مقیم آن کشورها بودهاند؟
ما همواره در اجراهای خارج از کشور مخاطبانی از طیفهای مختلف مردم آن کشورها داشتهایم و مخاطب ما به ایرانیان ساکن آن کشورها محدود نبوده است. در تمام این موارد نیز ما در حد توان خودمان تا آنجایی که برایمان امکان داشته سعی کردیم یک اتفاق فرهنگی به شکل تعاملی دو جانبه رقم بخورد تا تجربه فرهنگ و هویت ایرانی به مخاطبان این کنسرتها به شکل عمیق ارائه شود. چنین اتفاقی در خارج از ایران به شکل خاص در برخی فضاهای مربوط به این مساله بخوبی تدارک دیده میشود. برای نمونه یکی از اتفاقات جالب وقتی بود که ما در نمایشگاههایی شرکت کردیم که مربوط به جشنوارههای جهانگردی بود و ویژگی آن، این بود که چون کشورهای دیگر هم در آن حضور داشتند در کنار تلاش رستاک برای ارائه بخشی از هویت ایرانی، آنها نیز تلاش میکردند تا هویت مردم کشورهای خود را به نمایش گذارند، اما نکته جالب این بود که با وجود غرفههای متعدد کشورهای مختلف در این نمایشگاه مردم به شکل خاص جذب موسیقی میشدند که رستاک در حال اجرای آن بود. با وجود این باید بگویم که رسیدن به نتیجه مطلوب در این زمینه نیاز به فعالیت دقیقتری دارد.
یعنی میگویید چنین هدفی نیازمند برنامهریزی بزرگتر و منسجمتر است؟
بله، همه چیز مثل امکانات، تبلیغات و دیگر موارد متصور برای این که یک رخداد در این زمینه شکل بگیرد لازم است. میخواهم بگویم هرچیزی که شما فکر میکنید که یک محصول فرهنگی نیاز دارد تا دستیابی به آن بدل به یک نیاز مهم شود، باید فراهم شود. شما یک محصول فرهنگی دارید و میخواهید این محصول را نمایش دهید . این محصول باید جزئی از یک فضای بزرگتر باشد تا برای مخاطب بهره بردن از آن واجد اهمیت شود.
سپهری: از بین رفتن تفاوتها و گوناگونی فرهنگ موجب شده است تا شاهد از بین رفتن جذابیت برای گردشگر باشیم و این مساله نهتنها در عرصه جهانی بلکه حتی در مقیاس ملی فاجعهآفرین بوده است |
اگر جریان معکوس باشد چه؟ یعنی اگر بخواهیم روزی را آرزو کنیم که این اتفاقات بزرگ فرهنگی در ایران بیفتد چه؟ فرض کنید توریستهای فرهنگی وارد ایران شوند، ما اکنون مشاهده میکنیم که گاهی در برنامههای مختلفی که برپا میشوند غیرایرانیها نیز حضور دارند، اما این حضور به دلیل ارتباطاتی است که با آشنا یا فامیلی داشتهاند و به این ترتیب به موسیقی ایرانی علاقهمند شدهاند، با وجود این فکر میکنید چطور باید برنامهریزی کرد تا بتوان معرفی موسیقی محلی ایرانی را به عنوان بخشی از هویت فرهنگی ایرانی بدل به یک روند در سطح جهانی کرد؟ جز بحث وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، آیا واقعا خود گروههای فرهنگی میتوانند کمکی کنند یا فقط برنامهریزی کلان میخواهد. واقعا چطور میتوان برنامهریزی کرد که اگر ما جشنوارههای بینالمللی و جهانی داریم که برای مثال همه دنیا به آن علاقه دارند، از جذابیت آنها استفاد کرد؟ توجه داشته باشید که نمونه این جشنوارهها برای مثال گِرِمی است که توجه جهانی را به خود جلب میکند و همه مردم میخواهند حتی اگر نمیتوانند وارد آن سالن شوند دستکم کنار ورودی سالنها باشند و موزیسینها را ببینند و به همین دلیل سالانه کلی توریست جذب محل برگزاری آن میشود. جشنواره فجر ما که اسم بینالمللی دارد در عمل چنین توان جذب مخاطبی ندارد و بندرت گروه خوب خارجی در این جشنواره حضور مییابد، واقعا چگونه میتوانیم روی توریست فرهنگی برنامهریزی کنیم که گروههای فرهنگی درست یا توریستهایی که فرهنگ دوست هستند وارد ایران شوند؟
سوال شما به قدری عظیم است که من فکر میکنم یک کلیگویی بیدلیل میشود یعنی مثلا ایکاش برنامهریزی شود و امثالهم. مساله اساسی اینجا موسیقیهای سنتی و نواحی است، بحث مربوط به یکدست شدن نواحی ایران، اتفاقی است که شاید در 60 تا 70 سال گذشته به شکل پیوسته رخ داده و یک زنگ خطر و هشداری بزرگ است؛ هم برای مردم و هم مدیران فرهنگی.
از بین رفتن تفاوتها و گوناگونی فرهنگ موجب شده است تا شاهد از بین رفتن جذابیت برای گردشگر باشیم و این مساله نه تنها در عرصه جهانی بلکه حتی در مقیاس ملی فاجعهآفرین بوده است. امروز بسیاری از رسوم نواحی ایرانی که موجب ایجاد جذابیت برای مردم دیگر نواحی بوده فراموش شده و گردشگر که تفاوتی بین نواحی مختلف نمیبیند، به دنبال حضور در این نواحی نیز نیست.
ببینید وقتی که من میبینم در ناحیه فرضا مازندران هنوز موسیقی مازنی در جریان است یا مثلا در جنوب موسیقی جنوبی ما هنوز در جریان است و میدانم اگر در طول سال بخواهم از اجرای زنده این نوع موسیقی بهرهمند بشوم باید به مازندران یا به جنوب ایران و فلان سالن موسیقی که فلان گروه موسیقی همیشه در آن برنامه دارد، سفر کنم، در این صورت، این کار را میکنم.
این نقصی است که الان وجود دارد و روز به روز نیز رفع آن سختتر میشود. یکی از هدفهای رستاک معرفی موسیقی نواحی بوده و با کنسرتها و آلبومهای آن این هدف محقق شده است. برای نمونه حالا موسیقی مازنی برای خیلیها شناخته شده، اما اگر مردم ما بخواهند از اجرای زنده موسیقی مازنی استفاده کنند جایی در مازندران نیست که شناخته شده باشد و به این کار اختصاص داشته باشد یعنی مردم نمیدانند با خانواده برای یک شب کنسرت مازنی میتوانند در فلان مرکز فرهنگی موجود در این استان گردهم بیایند.
در مورد دیگر نواحی نیز به همین ترتیب است. یعنی هیچ جایی وجود ندارد که ما بدانیم در آن محل همیشه موسیقی آن ناحیه جریان دارد، یعنی سالن کنسرتی نیست که به اجرای موسیقی آن ناحیه اختصاص داشته باشد و مثلا کنار آنجا رستورانی باشد که غذای آن ناحیه را به فروش رساند و اصالت مردم آن ناحیه را ارائه کند، حالا رستاک سهم خودش را در معرفی آنها اجرا کرده اما آیا چشماندازی را میبینیم برای اینکه به آنجا برسیم که چنین چیزی احیا شود، گفتم احیا شود چون از بین رفته است.
آرزوی ما این است که اینطور شود. همه افرادی که در این مملکت دغدغه فرهنگی دارند این آرزو را دارند و میخواهند که شاهد روند جریان خصلتها و رسوم فرهنگی هر منطقه و محلی در همانجا باشند. این موضوع اگر رخ دهد چه به لحاظ حسی و فرهنگی چه به لحاظ اقتصادی و مالی، میتواند در بهبود وضع زندگی مردم مناطق مختلف کشور موثر باشد.
شما خودتان برنامهای برای گسترش معرفی فرهنگ نواحی از سطح آثار شنیداری به دیگر گونههای هنری دارید؟
بله، در یکی از برنامههای گروه رستاک در زمینه فضاهای بصری کار شده است مجموعهای از مُهرهای چهار هزار ساله ایرانی دستمایه کار قرار گرفته است. این هیجانانگیز است که در یک مُهر مربوط به چهارهزار سال قبل فضایی وجود داشته که یک گرافیست امروزی میتواند از آن استفاده کند و گردنبندهایی تولید کند که نقش آن برگرفته از آن مهرها باشد.
مطمئنا اگر یک نفر در خارج آن را ببیند بیشتر از هر چیزی حیرت میکند، کما اینکه ما همین الان ایمیلهایی داریم که پرسیدند لباس شما در زمان اجرا برای کجاست و میخواهند این لباس را داشته باشند، خیلی از این لباسها طرحهای ایرانی دارند یعنی در تلاش بودیم این اتفاق بیفتد، میخواهم بگویم این چیزی است که از ما برمیآید، البته در نسبت جامعهای که داریم بسیار کوچک است ولی تلاش ما این است که کاری انجام دهیم. حالا از هر صد هزار نفر شاید ده نفر دوست داشته باشند که این مهر را وقتی دیدند فلسفه آن را پیدا کنند یا اینکه بدانند این موسیقی چه مضمونی دارد.
آلبومهای موسیقی شما اکنون از شهرت زیادی برخوردار است و مخاطبان زیادی در کشورهای همسایه ایران نیز داشته است. تجربه ارتباط با این مخاطبان چگونه بوده است؟
در طول ماه ما ایمیلهایی از شهروندان خارجی داریم؛ مثلا از ترکیه، عراق، عمان که حتی عربی پیام ارسال کرده بودند و ما خواستیم به انگلیسی ارتباط برقرار کنند، بیشتر از این کشورها پیام بوده است.
این ارتباط به چه شکل بوده است؟ چون آلبوم شما به صورت فارسی منتشر میشود؟ توضیح ندادند که به چه شکل شناختند و ارتباط چطور برقرار شده است؟
عمدتا این افراد کلیپهایی را که در شبکههای اجتماعی قرار میگیرد مشاهده کردهاند و خیلیها نیز از طریق مسافران ایرانی که آلبوم را با خود به خارج از ایران میبرند.
تورهای کنسرتی که شما در شهرهای مختلف برگزار میکنید به نوعی تمرکززدایی فعالیتهای فرهنگی از تهران محسوب میشود ولی میخواهم بپرسم چه مقدار شاهد این بودید که از شهرهای نزدیک برای تماشای اجرای رستاک به محل کنسرت شما آمده باشند؟
بسیار اتفاق افتاده ولی زمانی که فاصله شهرها بیشتر میشود شرایط فرق میکند. مثلا اطراف شیراز بسیار شهرهای مختلف وجود دارد چون ممکن است تهران آمدن برای او سختتر از رفتن به شیراز باشد. در کنسرتی که در ارومیه داشتیم از تبریز و نقده! و شهرهایی که به طور مثال دو ساعت فاصله دارد آمده بودند. در مازندران نیز به دلیل اینکه شهرهای کناره نزدیک بودند استقبال خوبی شد.
باید بگویم مردم مازندران و گیلانیها افراد با فرهنگی هستند. مثلا در کنسرت ساری مردم از شعاع حدود 30 کیلومتری آمده بودند، در چالوس به دلیل اینکه زمان آن بعد از عید بود خیلی از مخاطبان مسافران بودند، مسافرانی که برای این کنسرت برنامهریزی نکرده بودند و به صورت اتفاقی دیده و برنامه خود را تغییر داده بودند
در شهرستانها امکان تبلیغات تا چه حد تاثیرگذار است و چه میزان امکان تبلیغات دارید؟ معمولا یکی از معضلاتی که به آن اشاره میکنند این است که مثلا مجوزها دیر آماده میشود یا میگویند موقعیت شهری به نحوی است که نمیتوان تبلیغ کرد؟ میخواهم بدانم برای رستاک که در نواحی کار میکند و مربوط به موسیقی نواحی است چه میزان همکاریها بیشتر است و شرایط چه تفاوتی میکند؟ تا به حال از نظر تبلیغات برای برگزاری کنسرت به مشکل برخوردید یا خیر؟ افراد مشغول در موسیقی پاپ معمولا به مشکل میخورند، اما چون شما در موسیقی محلی فعالیت دارید انتظار میرود همکاری زیادی با شما صورت گیرد.
به هر حال مشکلات موجود دلایل مختلفی دارد،اشاره کردید مثلا دیر مجوز صادر میشود و در فاصله چند روز تا کنسرت نمیتوان تبلیغات انجام داد یا زمانی که تبلیغات میشود عکس آماده نشده یا عکس اشکال دارد و باید اصلاح شود ولی عموما تبلیغ به شکلی انجام میشود که عمده مخاطبان مطلع میشوند
شما در گروه رستاک از نقش مُهر استفاده میکنید و به نظر میرسد که از آنها در قالب آویز بهره میبرید، ممکن است در مورد این آویزهای تزئینی و مهرها که اشاره هم داشتید توضیح دهید که مخاطب شناخت بیشتری پیدا کند، برای خیلی از علاقهمندان این پرسش وجود دارد که داستان مهرها چیست؟
این مُهر متعلق به سه تا چهار هزار سال قبل از میلاد و نقش اولین ارکستری است که در جهان وجود دارد و متعلق به ایران است، در واقع این مهرها نقش چند نفر را نشان میدهد که در کنار یکدیگر ساز مینوازند.
فردی را نشان میدهد که چنگ مینوازد و شخص دیگری آواز میخواند و شخص دیگری از ساز کوبهای استفاده میکند شبیه باس امروزی که مشخص است ساز کوبهای است، اینها نمادهای تصویری بودند که از گرافیک آنها در رستاک استفاده کردیم تا نوعی گردنآویز برای طرفداران رستاک تولید کنیم. میخواهیم این گردنآویزها وسیلهای باشند که برای زندگی امروز قابل استفاده باشد.
این مساله در دیگر موارد مربوط به رستاک نیز رعایت میشود . برای نمونه طراحی لباس رستاک نیز ویژگی منحصر به فردی دارد؟
بله ، خیلیها فکر میکنند چرا رستاک که موسیقی محلی کار میکند لباس محلی نمیپوشد یا مثلا چرا هر فرد لباس یک منطقه بخصوص را نمیپوشد، اما ما میخواستیم اگر درمورد لباس فکر میکنیم لباسی باشد که امروز نیز قابل استفاده باشد.
درباره لباس هم فکر کردیم کاش لباسی باشد که در عین حال که زیباییهایی دارد برای اجرا مناسبت داشته باشد و درعینحال من بتوانم در خیابان نیز از آن استفاده کنم ، حتی با یک تغییر اندک که اگر لباسی میشود که به نحوی نشانههای ایرانی در آن وجود دارد شاید در تهران نیز شخصی دوست داشته باشد آن لباس را برای یک مهمانی به تن کند.
شما در اجراهای جدید خود کار مشترکی با آقای محسن شریفیان نوازنده و آهنگساز خوب بوشهری داشتید که سرپرستی گروه لیان را هم به عهده دارد، شخصی مثل شریفیان خود هنرمندی شناخته شده است . حضور چنین شخصی در گروه دیگر بعضی اوقات میتواند ایجاد استرس یا فشار کند یا بالعکس. این حضور را شما چطور دیدید؟
اگر قرار باشد درباره مسالهای که شما گفتید صحبت کنم، برای بنده استرسی نداشت و اتفاقا این حس بهوجود آمد که سازی که مینوازم که مثلا ساز دایره است قطعا اگرالان ایرادی در نواختن آن داشته باشم حتما ایراد برطرف میشود و اینکه خود آقای شریفیان نیز رفتارشان به حدی خوب و گرم است و دید مثبت به همه چیز دارند و کمک میکنند به افراد . در رابطه با گروه رستاک به این شکل بوده و به هیچ وجه حس استرس برای من وجود نداشت.
این که قصد داشتید وارد موسیقی بوشهری شوید و اینکه موسیقی بوشهری را آقای شریفیان تجربه کرده است، این را چطور ارزیابی کردید ؟ احساس نمیکردید به نحوی ریسک باشد. با در نظر گرفتن این که از جشنواره موسیقی چند ماه میگذرد و آلبوم منتشر شده و کنسرتهای مختلف را تجربه کردهاید، بازخوردی که از مخاطب میگیرید در لحظه متوجه میشوید، چه برسد به اینکه چند ماه گذشته باشد. موسیقی بوشهری که رستاک اجرا کرد با موسیقی خیامخوانی که لیان! اجرا میکرد تفاوتهایی داشت و هر طرف روایتهای خودش را داشت، شما از ابتدا چطور این قضیه را مشاهده کردید و فکر میکردید که این قضیه ریسک باشد و در طول این سه ماه بازخورد مخاطب را چطور ارزیابی کردید؟
به نظر من بازخوردها خوب بود یعنی یکی از قطعههایی بوده که میتوان گفت همه از این قطعه بوشهری به عنوان اثر محبوبشان نام میبرند و اینکه فکر میکنم این نیز مثل کارهای دیگر رستاک کاری بود که انتخاب شد برای اینکه کار کنیم روی این منطقه و اینکه رستاکی است و امضای مخصوص رستاک مشخص است چون به روش خودمان کار را انجام دادیم.
صبا رادمان / جامجم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
بازگشت ترامپ به کاخ سفید چه تاثیری بر سیاستهای آمریکا در قبال ایران دارد؟
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
رضا جباری: درگفتوگو با «جام جم»:
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم: