شرق: رمزشناسی از نسبت محمود و اسفندیار
داشتم رانندگیام را میکردم و راه خودم را میرفتم که یکهو یک آقایی خودش را انداخت زیر آمبولانس. زدم روی ترمز. با آرامش از آمبولانس پیاده شدم و بیمار را سوار کردم. با دقت سیپیآرش کردم. با مهربانی تنفس دهان به بینیاش دادم که شایبهای پیش نیاید. بعد که حالش خوب شد و چشمهایش را باز کرد با خشم چنان فریادی سرش زدم که دوباره از حال رفت:چراااااا پریدی جلو آمبولانس من... اگر مرده بودی من چه خاکی بر سرم میکردم؟ میدانی دیه چقدر شده؟ هااااان؟ چرااااا پریدی؟
بیمار از حال رفته بود. دوباره با دقت و مهربانی تنفس دهان به بینی دادم تا شایبهای پیش نیاید.
وقتی بهوش آمد گفت: سلام. ممنون من را نجات دادی. من سیدرضا صالحیامیری، رییس سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران هستم.
گفتم: خب؟ یعنی هر کسی رییس شد حق دارد خودش را بیندازد زیر ماشین؟
رییس سازمان اسناد و کتابخانه ملی گفت: نه. ولی من کم آوردم.
گفتم: ریلکس خودت را شل کن و بگو چرا کم آوردی؟
صالحیامیری گفت: ببین، هیچی نمانده... وقتی میگویم هیچی یعنی هیچی. به گزارش ایسنا «متاسفانه کل اسناد و کتابهای کتابخانه در سال 89 به شیراز انتقال داده شد. تعدادی از اسناد مفقود، برخی پاره و تعدادی هم در شرایط نامساعد قرار گرفتند. متاسفانه اسناد و کتابخانه یکروزه با حضور یکنفر و تعدادی کارگر بار کامیون شد و به شیراز رفت.»
گفتم: عزیز من، پول و ارز و طلا را با تریلی از کشور خارج کردند و فرستادند ترکیه، حالا شما میخواهی چهارتا سند و کتاب را با کامیون جابهجا نکنند و نفرستند شیراز؟ بد است؟ بد است با کتاب شبیه دلار و طلا برخورد کردند؟ این نشان میدهد چقدر کتاب برای دولت پیش مهم بوده.
صالحیامیری بغض کرد و گفت: کتاب را نباید با پول و طلا مقایسه کرد.
گفتم: دوست داشتی با کتاب همان کاری را میکردند که با محصولات کشاورزی و باغداری کردند؟ یعنی در مرحله شخمزدن و کوددادن میماندیم؟
صالحیامیری گفت: نهنه... اینطوری نیست... تو از انحرافی پول گرفتی که همهچیز را ماستمالی کنی و روی همهچیز ماله بکشی...
گفتم: خودت را انداختی زیر ماشین، ضربه اساسی خوردی.
صالحیامیری به نقل از ایسنا گفت: آنچه در چندسال گذشته بهخصوص در سازمان میراثفرهنگی و گردشگری رخ داده، در مقابل وقایع دوران مغولها ناچیز است.
گفتم: ببین صالحی؟ دیگر داری حرف بد میزنی. مغول؟ اصلا مغولها را میشناسی؟ بابا مغولها معلوم بود آمدند چیکار کنند. اصلا مغول یعنی چی؟ یعنی «مو + غول» یعنی من غولم. ولی ... .
صالحی محو تجزیه و تحلیل و زبانشناسی من شده بود.
گفتم: اما، یک نکته وجود دارد. ماه یعنی قمر. از طرفی انحرافی یعنی کج. کج هم که همان کژ است. پس انحرافی میشود کژدم. کژدم یعنی چی؟ یعنی عقرب. در نتیجه علامت اسفندیار در نسخه خطخطیشده «علامات اسفندیارات» عقرب ذکر شده است. پس متوجه شدیم ممکن است محمود یعنی حالوهوا و اما محمود کنار اسفندیار یعنی «قمر در عقرب».
سیدرضا صالحیامیری، رییس سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، از تحلیل من ریخته بود بههم. گفت: بیا توی کتابخانه ملی ثبتت کنیم. حیفی.
گفتم: آره. که بعد بار کامیونم کنید بفرستید شیراز؟
سیاست روز : آه ای مستمعان مختلط زن و مرد !
مسعود پزشکیان: ۳۵ سال است که افراد را تغییر میدهیم و به جای اینکه بگذاریم افرادی که تجربه دارند کارشان را پیش ببرند جوانگرایی میکنند و بااین کار پول مملکت را هدر میدهند.
به نظر شما مفهوم کلی این جمله چیست؟
الف) بیخودی جوانگرایی نکنید چون اگر بنا به باد دادن پول مملکت باشد، سن و سالدارها هم میتوانند اینکار را انجام بدهند.
ب) اگر سی و پنج سال پیش یک نفر را تغییر بدهیم آن فرد جانشین با سی و پنج سال سابقه کار هنوز جوان و خام است.
ج) آخر چرا نمیگذارند "مسعود پزشکیان" وزیر بهداشت بشود؟
د) تا امروز حتی یک ریال پول مملکت به باد نرفته و "مسعود پزشکیان" نگران است مبادا به باد برود.
در کدام یک از اخبار زیر یک نکته "ظریف" وجود دارد؟
الف) معصومه ابتکار: خوشحالم که در مسیر حرکت به جلسه هیات دولت برای بررسی موضوع آلودگی هوا دچار حادثه شدم.
ب) امیر قلعهنویی: آبروی ۲۰ سالهام رفت.
ج) ابراهیم اصغرزاده: شاید به خاطر گروگانگیری در سفارت آمریکا، عذرخواهی کنم.
د) برادر رسایی: هیچکس مثل ظریف در مقابل کشورهای اجنبی کوتاه نیامده است.
معاون رئیس جمهور: بالا بردن قدرت خرید جامعه جز با کاهش نرخ تورم حاصل نمیشود؟
این عبارت یادآور کدام یک از گزینههای زیر است؟
الف) کار شاگرد خواندن درس است / کار استاد نیز تدریس است
ب) هیچ آبی به جز آبلیمو / مزه آبلیمو ندارد
ج) از کرامات پیر ما چه عجب / پنجه را باز کرد و گفت: وجب
د) گل گفتی آی گل گفتی / مثل یه سنبل گفتی / جواب عالی دادی / غنچه بودی شکفتی
نماینده اسدآباد - عضو کمیسیون صنایع و معادن -: چندی قبل در قزوین یک خواننده زن کنسرتی را برگزار کرد که مستمعان آن به صورت مختلط زن و مرد بودند در همینباره خواستار ارائه توضیحاتی از سوی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی شدم.
با توجه به این اظهارنظر کدام یک از نکات زیر اهمیت بیشتری دارد؟
الف) عضو کمیسیون صنایع و معادن مجلس هر چند "همدانی" است اما روی "قزوین" تعصب عجیبی دارد.
ب) چه معنی دارد در "قزوین" یکی پیدا بشود و مختلط بخواند؟ آن هم برای زن و مرد؟!
ج) زن خواننده و مستمعان مختلط زن و مرد هیچ ربطی به کمیسیون صنایع نداشته باشد لااقل با مساله "معادن" ارتباط تنگاتنگی دارند.
د) هر سه گزینه فوق صحیح است.
کیهان : ارباب (گفت و شنود)
گفت: روزنامههای زنجیرهای کسانی را که مخالف دفن جاسوس آمریکایی در اصفهان هستند، تنگنظر مینامند و در همان حال دولت آمریکا را به خاطر مخالفت با ورود نماینده ایران به سازمان ملل حتی قابل ملامت هم نمیدانند!
گفتم: ای بابا! تو رو بگو که از این روزنامههای زنجیرهای و اجارهای چه انتظاراتی داری؟... آخه، خونهخرس و بادیه مس؟!
گفت: این کار روزنامههای مدعی اصلاحات غیر از وطنفروشی و کاسهلیسی دشمنان مردم ایران چه اسم دیگری میتواند داشته باشد؟!
گفتم: از نوکری پرسیدند رابطه تو با اربابت چطوریه؟ گفت؛ هر وقت من حرف میزنم اربابم میگه بازهم آروق زدی؟ و هر وقت اربابم آروق میزنه، من میگم؛ قربان چی فرمایش کردید؟!
قانون : خدا از آدم ربایی کمت نکنه
حتما خبر دارید چند روز پیش آدم ربایان یکی از خبرنگاران خبرگزاری ایلنا را هنگام خروج از محل کارش انداختند توی ون و بعد از طی یک مسیر وقتی چهره این خانم خبرنگار را با عکس مورد نظر تطبیق دادند و فهمیدند که اشتباه کردهاند خبرنگار را رها کردند و گفتند ما میریم یه دوری میزنیم بعدا باز مزاحم میشیم.
من نمیدانم مملکت مگر قانون ندارد که در روز روشن این کارها را انجام میدهند؟ آن هم اقدام حساسی مثل آدم ربایی که حتما باید در چهارچوب قانون صورت بگیرد. البته بنده نسبت به آینده آدمربایی بسیار خوشبینام و حدس میزنم این مورد هم مانند اختلاس و زیرمیزی و حمله و تجاوز و... در آیندهای نه چندان دور به امری عادی تبدیل شود. مثلا تصور کنید داریم در خیابان راه میرویم، ناگهان آدمربا جلویمان سبز میشود، بعد از سلام و علیک و دست و روبوسی و حال و احوال میپرسد شما فلانی هستید؟ ما هم میگوییم بله فلانی هستیم.
میگوید «اگه ممکنه من شما رو بربایم!» ما هم میگوییم: «قابل شما را نداریم. اصلا به قتل برسون. بیتعارف میگم.» اما آدمربای نجیب و قناعتپیشه در جواب میگوید: «نوکرتم، با همین آدمربایی هم کارم راه میافته.»
بعد دوتایی سوار ماشین میشویم. میبینم علاوه بر آدمربای نجیب و قناعتپیشه یک راننده هم او را در این امر مهم همراهی میکند. از راننده آدمربا میپرسم وضع و اوضاع چطور است؟ از آدمربایی راضی هستی؟ از وضع بازار گله میکند و میگوید: «دست زیاد شده، قبلا کجا این همه آدمربا بود؟»
این را که میگوید ترمز میزند و از همان حوالی دو تا آدم دیگر میربایند. پنج نفری چپیدهایم توی یک پراید کوچیک. راننده آدمربا در حالی که از آینه به ما نگاه میکند دوباره شروع میکند به غر زدن: «آقا! ما سال 92،93 یه ون داشتیم، با این که ماهی فقط یه آدم میربودیم وضعمون توپ بود. همین دوستمون فقط برای اعتقاداتش آدم میربود. زیر رجل سیاسی کار نمیکرد. ولی الان چی؟ برای این که شکم زن و بچهاش رو سیر کنه خبرنگار هم میربائه!»
پرسیدم: حالا علت ربایش ما چیه؟ رباینده نجیب و قناعتپیشه گفت: «حاجی اگه خودت در حال حاضر چیزی تو جیب میبات داری ما زورگیری کنیم، اگه نداری هم اصلا جای نگرانی نیست. میتونیم گروگانگیری کنیم. هرجور خودت راحتی.» گفتم: «خب مثل این که شما بدون تحقیق و مطالعه قبلی اقدام به ربایش بنده کردید.» هر دو با هم پرسیدند: «چطور؟» گفتم: «ببینید من واقعا نمیخوام ناراحتتون کنم ولی حقیقت اینه که من طنزنویسم.»
دو آدم ربا با چهرههای نگران به همدیگر نگاه کردند، راننده ناگهان پایش را گذاشت روی ترمز و فریاد زد: «یعنی طنزنویس مطبوعاتی؟» سرم را انداختم پایین و گفتم: «متاسفم.» راننده سرش را گذاشت روی فرمان و هی تکان میداد، آدم ربای نجیب و قناعت پیشه گفت: «هنوزم حقوق شما همون چندرغازه نه؟»
گفتم: «آره دیگه همونه. شرمنده هم شدیم پیش شما.» گفت: «اشکال نداره. پیش میاد دیگه. ممکن بود من هم الان به جای آدمربا طنزنویس مطبوعاتی بودم و هیچی تو جیبهام نبود.» گفتم: «پس من رفع زحمت میکنم.» گفت: وایسا. بعد دست کرد توی جیبش و پانزده هزار تومان گذاشت کف دستم و گفت «دربست بگیر.»
پانزده تومان را گرفتم و گفتم: «خدا خیرت بده، خدا بچههاتو واست نگه داره، خدا از آدمربایی کمت نکنه.» خداحافظی کردیم، من هم رفتم یک وعده غذای گرم خوردم و برای همین مجبور شدم پیاده تا خانه بروم. ما از این داستان نتیجه میگیریم که آدمی که طنزنویس یا روزنامهنگار است همیشه باید قبل از این که برای مقاصد مالی دزدیده شود شغلش را به آدمربا بگوید تا طرف تکلیف خودش را بداند. بالاخره مردم علاف و مسخره ما که نیستند! والا.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد