قسمت پایانی ـ قتل مرموز مرد مسن

اعتراف به قتل

داستان پلیسی - قسمت اول

مرگ مرموز در مهمانی دو نفره

سرگرد شهاب و دستیارش ستوان ظهوری در اداره بودند که متهمی را دست بسته آوردند. مردی جوان و خوش‌تیپ که بعید به نظر می‌رسید در نزاع خیابانی مرتکب قتل شده باشد. پس به چه دلیل دستگیر شده بود؟ ماموری که متهم را همراه خود آورده بود، نامه‌ای به دست شهاب داد. در آن نوشته شده بود متهم به نام مسعود مظنون به قتل دوستش فرشاد است. جزئیاتی از واقعه هم در نامه آمده بود که سرگرد با دقت خواند و بعد تصمیم گرفت از مسعود بازجویی کند.
کد خبر: ۶۶۱۱۳۷

مرد جوان با این که خونسرد به نظر می‌رسید، از دستگیری‌اش بشدت ناراحت بود: «اصلا نمی‌فهمم چرا با من این طور رفتار می‌کنند؟ من در خانه فرشاد بودم که حالش بد شد و او را به بیمارستان رساندم. بعد از این که او فوت شد، مرا دستگیر کردند. می‌پرسم چرا، می‌گویند بعدا مشخص می‌شود.»

سرگرد با لحنی آرام گفت: «شما مظنون به قتل هستید. ظاهرا دوست شما به مرگ طبیعی نمرده، بلکه مسموم شده است. در بیمارستان آثار مسمومیت با سیانور را تشخیص داده‌اند. حالا هم جسد را برای تشخیص علت مرگ به پزشکی قانونی برده‌اند.»

ـ قتل؟ امکان ندارد. ما داشتیم با هم حرف می‌زدیم که فرشاد یکدفعه حالش بد شد.

ستوان که در این فرصت گزارش اولیه را خوانده بود، وارد بحث شد و گفت: «برای چه کاری به خانه فرشاد رفته بودی؟»

ـ او به من هفت میلیون تومان بدهکار بود. تلفن زد و گفت بیا طلبت را بگیر. من هم رفتم.

متهم ادعا کرد مقدار زیادی لوازم بهداشتی وارد کرده و به فرشاد فروخته و در دو قسط اول بخشی از پول را گرفته و فقط هفت میلیون تومان از کل مبلغ باقی مانده بود. دو چک اول بموقع نقد شده و هیچ مشکلی هم پیش نیامده بود. کارآگاه نشانی دقیق خانه مقتول را از مسعود گرفت و به او گفت چاره‌ای ندارد جز انتقال او به بازداشتگاه.

دو همکار بلافاصله راهی محل حادثه شدند و با حکمی که در دست داشتند، در خانه فرشاد را باز کردند. همه چیز در منزل طبیعی به نظر می‌رسید و هیچ اثری از درگیری به چشم نمی‌خورد. در سالن پذیرایی خانه دو فنجان نیم‌خورده قهوه وجود داشت و روی یکی از عسلی‌ها دسته چک فرشاد دیده می‌شد. شهاب آن را برداشت و نگاهی انداخت. مقتول چک هفت میلیون تومانی را نوشته و امضا کرده بود؛ یعنی مسعود می‌توانست آن را بردارد و از خانه فرار کند. اگر او قاتل بود، دلیل و انگیزه‌ای برای رساندن دوستش به بیمارستان نداشت. در حالی که او از چک چشم‌پوشی و حتی بظاهر سعی کرده بود به فرشاد کمک کند. این کار منطقی به نظر نمی‌رسید. کارآگاه ته چک‌های مقتول را بررسی کرد. دو ته چک صحت اظهارات مسعود را ثابت می‌کرد. ستوان ظهوری از رئیس‌اش پرسید: «اگر مسعود قاتل است، چرا آنقدر در بیمارستان ماند تا ماموران سر رسیدند و او را دستگیر کردند؟»

شهاب هم پاسخی برای این پرسش نداشت. او گوشی تلفن همراه مقتول را که روی میز آشپزخانه بود، برداشت و فهرست مکالمات را بررسی کرد. این بار هم مسعود راست گفته بود و تردیدی وجود نداشت که فرشاد خودش با او تماس گرفته است.

کارآگاه به دستیارش گفت: «مسعود یا واقعا بی‌گناه است یا کارش را خیلی حرفه‌ای انجام داده، باید از کارهایش سر دربیاوریم .حساب‌های بانکی‌اش را بررسی کن. پرینت تلفنش را هم بگیر. درباره لوازم بهداشتی هم باید تحقیق کنیم. در ضمن این دو لیوان قهوه هم باید به آزمایشگاه فرستاده شود. به احتمال زیاد سم از این طریق وارد بدن فرشاد شده است.»

روز بعد اولین تردید درباره صحت ادعاهای مسعود به وجود آمد. بررسی حساب بانکی او نشان می‌داد پنج مرد غیر از فرشاد در مقاطع مختلف مبالغ کلانی را به حسابش واریز کرده‌اند. این در حالی بود که هیچ مدرک رسمی دال بر این که متهم در زمینه واردات کالا فعالیت داشته، به دست نیامد. مسعود مدعی شد اجناس را به صورت قاچاق وارد کشور می‌کرد. همین اعتراف کافی بود تا او فعلا در بازداشت بماند و تحقیقات ادامه یابد. شهاب تصمیم داشت از هر پنج مردی که به متهم پول داده بودند، تحقیق کند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها