جوان متهم به قتل در گفت‌وگو با تپش:

اگر مشروب نمی‌خوردم ، آدم نمی‌کشتم

بابک، جوان متهم به قتلی است که ادعا می‌کند تحت تاثیر مشروبات الکلی و در حالت مستی دست به این کار زده‌است. بابک وارد دعوایی شد که هیچ ‌ربطی به او نداشت. او جوانی را به قتل رساند که از دوستانش بود. متهم که دو هفته قبل در شعبه 71 دادگاه کیفری ‌استان تهران محاکمه شده ‌است درباره روز حادثه و قتل توضیح می‌دهد.
کد خبر: ۶۵۷۳۱۴

متهم به قتل هستی. این اتهام را قبول داری؟

بله، قبول دارم، در دادگاه هم گفتم قتل کار من بود.

با مقتول از قبل آشنا بودی؟

بله، پرهام دوست صمیمی‌ام بود. ما مثل دو برادر بودیم.

چرا او را کشتی؟

قصدم این نبود که کشته ‌شود. همه چیز یکدفعه اتفاق افتاد. من خواستم برادر پرهام را بترسانم که این‌طوری شد.

چه مشکلی با برادر پرهام داشتی؟

من با او مشکلی نداشتم. یکی از فامیل‌هایم با وی مشکل داشت و با هم دعوا کرده ‌بودند. از من خواست آنها را آشتی دهم، من هم پرهام و پدرام را بردم تا به دعوای آنها خاتمه دهم.

اگر برای آشتی رفته بودی، پس چرا درگیر شدی؟

برای آشتی رفته‌ بودیم، اما دعوا شد. من از آنها پرسیدم دعوا سر چیست و آنها هم به من حمله کردند.

فردی که با پدرام دعوا کرده ‌بود، در درگیری دوم حضور داشت؟

نه، او نبود. قرار بود من با پدرام و پرهام صحبت و مشکل را حل کنم.

اگر می‌خواستید صحبت کنید، چرا با خودتان قمه برده‌ بودید؟

من قمه نداشتم. یکی از دوستانم که با فامیل ما هم دوست بود قمه را آورد. او گفت این قمه همراهمان باشد بد نیست، چون ممکن است دعوا شود.

پس حدس می‌زدید درگیری ایجاد شود؟

چون پدرام و پرهام برادر بودند ما فکر کردیم ممکن است هوای هم را نگه ‌دارند و بخواهند با ما دعوا کنند، به همین دلیل قمه را بردیم.

تو که در این درگیری سودی نداشتی؟

نه نداشتم، فقط چون هر دو طرف را می‌شناختم، تصمیم گرفتم با پدرام و پرهام صحبت کنم.

آن‌طور که پدرام تعریف کرده‌ است، درگیری ربطی به پرهام نداشت و دعوای اصلی با او بود. چرا اصرار کردی پرهام هم حضور داشته باشد؟

چون فکر می‌کردم حضور او می‌تواند به آشتی دادن کمک کند.

اما روی او قمه کشیدی.

من روی پدرام قمه کشیدم و به اوگفتم چرا دعوا کردی، چرا می‌خواهی فامیل ما را بترسانی که پرهام دخالت کرد. خودم هم نفهمیدم ضربه چطور وارد شد، یکدفعه دیدم خون زیادی روی زمین ریخته ‌است. من آن موقع مست بودم.

یعنی به‌دلیل مستی دست به این کار زدی؟

مست بودم و نمی‌توانستم خودم را کنترل کنم. آدم مست متوجه اطرافش و کارهایی که می‌کند، نیست. من هم متوجه نبودم دقیقا چه کاری می‌کنم. فکر می‌کردم ضربه‌ای که می‌زنم فقط در حدی است که کمی زخمی شود، نه این‌که بمیرد.

تو پدرام را هم زدی؟

بله درست است، اول با پدرام درگیر شدم، چند ضربه با دسته قمه به او زدم و گفتم چرا با فامیل ما درگیر شدی؟ ضربه‌ای نبود که زخمی‌اش کند. البته به پا و سرش هم ضربه ‌زدم، اما اصلا زخمی‌نشد.

پرهام را چطور به قتل رساندی؟

وقتی با پدرام درگیر شدم، پرهام به سمتم آمد تا جلوی مرا بگیرد. گفتم تو دخالت نکن، اما یکدفعه به سمت شکمم حمله کرد و قصد داشت مرا زمین بزند که من هم یک ضربه به او زدم.

چرا ضربه را به قسمت حساس بدنش وارد کردی؟ می‌توانستی به دستش یا جایی که باعث مرگش نشود ضربه بزنی.

نمی‌خواستم او را بکشم فقط می‌خواستم یک ضربه بزنم تا از من دور شود، متاسفانه قمه خیلی تیز بود و رگ گردنش را برید.

چرا به شاهرگش زدی؟

من اصلا نمی‌دانستم شاهرگ کجاست. فکر می‌کردم مهره گردنش زخمی می‌شود، نمی‌دانستم این اتفاق می‌افتد. خیلی پشیمان هستم.

بعد از قتل چه کردی؟

بلافاصله فرار کردم. من آن‌قدر ترسیده‌ بودم که نفهمیدم باید چه کنم. پدرام فریاد می‌زد داداشم را کشتی، گریه می‌کرد و کمک می‌خواست، من هم چون خیلی ترسیده‌ بودم فرار کردم.

قمه را چه کار کردی؟

با خودم به خانه بردم. وقتی هم که ماموران آمدند، آن را تحویل دادم. وقتی به خانه رسیدم، تازه فهمیدم چه اتفاقی افتاده است. آن موقع مستی از سرم پریده ‌بودم. خیلی ناراحت شدم. آن‌قدر حالم بد بود که چند ساعتی گریه کردم، انگار برادر خودم را از دست داده‌ بودم. واقعا برایم سخت بود

چند وقت بعد از قتل بازداشت شدی؟

فردای آن روز خودم را تسلیم پلیس کردم. قصد فرار نداشتم، مستی که از سرم پرید، عذاب وجدان شدیدی سراغم آمد و از ناراحتی خودم را تسلیم پلیس کردم، حتی همان موقع هم گفتم آماده مرگ هستم.

کسی که به خاطرش دعوا کردی، سراغی از تو گرفت؟

هیچ‌وقت سراغی از من نگرفت. او در این مدت حتی یک‌بار هم به خانواده‌ام سر نزده‌ است، البته این اشتباه خودم بود، او به من گفت برو و دعوا کن. من باید عاقل می‌بودم و چنین کاری نمی‌کردم. خیلی از کارم پشیمان هستم.

فکر می‌کنی مشروب خوردن چقدر در کاری که کردی تاثیر داشت؟

من زیاد مشروب می‌خوردم. آن روز هم حالت مستی داشتم، اما این‌طور نبود که کاملا اراده‌ام را از دست بدهم. مشروب طوری است که چون قدرت تصمیم‌گیری درست را از آدم می‌گیرد، آدم بی‌خود احساس شجاعت می‌کند و به عاقبت کارش فکر نمی‌کند. مثلا چاقو می‌کشد بدون این‌که به عواقب آن فکر کند، فقط متوجه می‌شود چاقو کشیده و کسی را زخمی کرده، اما این‌طور نیست که بترسد و بگوید الان بازداشت می‌شوم. به همین دلیل است که آدم در مستی مرتکب جرم می‌شود. من هم چون مست بودم این کار را کردم و واقعا هم پشیمان هستم. پرهام مثل برادرم بود، ما خیلی رابطه خوبی باهم داشتیم و خانواده پرهام هم این موضوع را می‌دانند.

تنها راهی که داری، جلب رضایت اولیای دم مقتول است. تا به حال کاری در این زمینه کرده‌ای؟

منتظر رای دادگاه بودیم. خودم هم می‌دانم فقط باید رضایت بگیرم و اگر این کار را نکنم، اعدام خواهم شد. خانواده‌ام قرار است بروند و درباره رضایت صحبت کنند. آن‌طور که شنیده‌ام، پدرام نمی‌گذارد مادرش رضایت بدهد و می‌گوید قاتل باید اعدام شود. او خیلی ناراحت است.

تو برادرش را جلوی چشمش کشتی، این ناراحتی طبیعی است.

بله درست است. کاملا طبیعی است و من به او حق می‌دهم. بخصوص این‌که روز حادثه او تیغه قمه را گرفت و به من گفت کاری با تو ندارم، دعوایی هم نداریم، از اینجا برو، اما وقتی پرهام به من حمله کرد و تیغه را سمت او چرخاندم، خون از گردنش بیرون زد، آن هم درست جلوی چشم برادرش، شاید اگر من هم جای او بودم، از ناراحتی حاضر نبودم رضایت بدهم.

تو به شخصی که روز حادثه همراهت بود گفته بودی از درگیری فیلمبرداری کند. این کار به چه دلیل بود؟

دلیل خاصی نداشت. می‌خواستم پدرام را بترسانم و مثلا بگویم ببین چقدر زور دارم، تو را می‌زنم، فیلم می‌گیرم و بعد هم همه جا پخش می‌کنم. در واقع قصد تهدید داشتم، اما فیلمی از آن صحنه تهیه نشد. این فقط یک نقشه برای ترساندن بود.

حالا در زندان چه کار می‌کنی؟

روزها را بسختی می‌گذرانم. حالم خوب نیست، داروی آرامبخش می‌خورم. روزی که آرامبخش نداشته ‌باشم، حالم بشدت بد می‌شود. خیلی عذاب وجدان دارم. پرهام بی‌گناه بود. من اشتباه بزرگی کردم، ای کاش مشروب نمی‌خوردم. اگر این کار را نکرده‌ بودم، قتلی هم اتفاق نمی‌افتاد.

چرا سعی نمی‌کنی با پدرام صحبت کنی؟

او به قدری ناراحت است که حاضر نیست به حرف‌های من گوش بدهد. در ضمن من به او چه بگویم؟ کار خیلی بدی کردم. آنها هیچ ‌وسیله دفاعی نداشتند، حتی به من حمله نکرده‌ بودند. خیلی اشتباه کردم و بسیار پشیمانم. از روی پدرام خجالت می‌کشم و نمی‌توانم به چشمانش نگاه کنم. عذابی که می‌کشم، آن‌قدر زیاد است که چند بار تصمیم به خودکشی گرفتم، ولی باز پشیمان شدم. تا زمانی که اولیای‌دم مرا نبخشند، این عذاب با من خواهد بود.

حرفی با اولیای دم مقتول داری؟

از آنها عذرخواهی می‌کنم و می‌گویم واقعا پشیمان هستم. مرا نه به‌خاطر خودم، به‌خاطر خانواده‌ام ببخشند. مادرم خیلی عذاب می‌کشد. از مادر پدرام خواهش می‌کنم به مادرم رحم کند و به‌خاطر او رضایت بدهد.

مریم عفتی

شما چه فکر می‌کنید؟

برای ما به شماره 300011224 پیامک بزنید و بنویسید درباره این پرونده چه فکر می‌کنید؟ دلایل اصلی وقوع این جنایت چیست و چطور می‌شد از آن پیشگیری کرد؟

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها