و گذشتیم از سبز و زرد روزگار. از بالا و پایینش. از تمام روزها و ساعتها و دقیقهها. چرخ که نمیماند، می گردد، میچرخد و هر سال هم انگار چرخ زمان هرزتر میشود، نرمتر میگردد. از چشم برهمزدن گذشته که هر چشم بر هم زدنی شده چند سال، شده یک نسل. ماندهایم با «یادش بهخیرها»، با «سال به سال دریغ از پارسال.»
ما آدمهای امروزی شدهایم. دیروزها نوستالژی است. گیرم آدمهای سیاه و سفید عکسها را دوست داشته باشیم با دوربین دیجیتالمان چه کنیم؟ بخشش آسمان نباشد باغچهمان خشک میشود. گلدانها خشک میشود، اما برنمیتابیم باد، آنتنمان را بتاباند. پلهها را چهار تا یکی تا پشتبام بیاییم و بنشینیم و از صفحه رنگی، گل تماشا کنیم. ما که میگذریم، روزگار که میگذرد، هر روز چیزی که تکنولوژی باشد در کاسه ما میگذارد و ما ناگزیریم از اینها. همین کلمههایی که مینویسم دیگر به کرشمه و ناز قلم نیست، کلید مینویسد و گویا ناگزیر میشویم تبریک شب عیدمان را پیامک کنیم یا میل بزنیم و دلمان که برای مادربزرگ و ننه جان تنگ شد عکسش را از فایل زردرنگ رایانه باز کنیم و اگر دلمان خواست روی چشمهایش زوم کنیم. بزرگ، بزرگتر. چقدر از این که همه چیز به فرمان ماست خشنودیم و گویا ناگزیر میشویم پلاستیکهای تخممرغشکل را که رنگ کردهاند بگذاریم سر هفتسین، کنار چمن مصنوعی بهجای سبزه، سیب بدلی که هنرمندانه شبیهسازی شده است، ماهیهای قرمز کوکی را تا ته کوک کنیم و بیندازیم توی تنگ تا بچرخد. راستی خانمها! آقایان! چند نفر از شما امسال گندم و عدس را دو هفته مانده به عید سبز کردید؟ سمنوپزان که نداشتید؟
حالا بیخیال سبزی هفتسین و سمنو. چند نفر از شما شب چهارشنبه آخر سال بدون ترس پا گذاشتید به خیابان و پیادهرو؟ چهارشنبهسوری قدیمها صدادار نبود، اگر هم صدا داشت این صداها نبود. بوی باروت نمیداد، مردم از سر آتش میپریدند نه از سر ترس. نه که بگویم خیلی قدیمها که بگوییم ما پیرمردیم. ما که همه جوانیم، قدیمهای ما همین نزدیکیهاست.
بهار آمده. عید شده. «بوی عیدی، بوی سیب» فرهاد را از موج FM گوش کنید. روزی چند بار. بهار را بو بکشید. زیاد عمیق نه! یک کمی ماشین زیاد شده. یک کمی دود بیشتر. یک کمی هم لایه ازن آسیبدیدهتر. در و دیوار شهر را نگاه کنید. رنگ و وارنگ. دیوارها هزار لایه از کاغذ. مغازهها را نگاه کنید. چه شوری چه شوقی. چقدر اسکناس سبز. چقدر لباس خوشگل. چقدر موز و پرتقال کنار هم.
چقدر پستهها خوشگل میخندند. به! چه آهنگی. چه سرنا و دهلی. چقدر این حاجیفیروزها عوض شدهاند. بیخیال گلهگذاری. آقا! نود و دو خوب بود. نود و سه بهتر است. اصلا همه سالها خوب بودند. نود و دو با بهار سبز شد، نود و سه هم با بهار میآید. حالا باید نشست و دید این سال آبستن چه اتفاقی است. که میداند؟ فعلا مانده تا مستی نوروز و عید بپرد. مانده تا روز از نو روزی از نو./ ضمیمه چمدان
پوریا علیزاده
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد