او سالهاست در این کشور اقامت دارد و علاوه بر نوشتن، ترجمه و کارگردانی، نمایشنامههای زیادی را نیز به زبان آلمانی نوشته و روی صحنه برده است. او اولین نویسنده ایرانی است که توانست جایزه نمایشنامهنویسی آلمان را دریافت کند و از ویژگیهای کارهایش جستجو برای کشف ریشههای مشترک فرهنگ ایرانی و اروپایی است.
کوشک جلالی هرازگاهی که به ایران سفر میکند، کاری را نیز روی صحنه میبرد. از آخرین کارهای او اجرای نمایش «خدای کشتار» یاسمینا رضا بود که با استقبال علاقهمندان روبهرو شد. از دلمشغولیهای دیگر او سفر به شهرستانها، برگزاری کارگاه و ورکشاپ، راهاندازی گروه و کارگردانی نمایشهایی برای اجرای عموم است. به بهانه کارگردانی نمایش «پستچی پابلو نرودا» در کاشان با بازی احمد صابر، مجتبی جدی، سحر خداداده و زهره استادی با او همکلام شدهایم.
شما ساکن آلمان هستید و هرازگاهی که به ایران میآیید، در شهرستانها حضور پررنگی دارید. این اتفاق دلیل خاصی دارد؟
همان 13 ـ 12 سال پیش که به ایران آمدم، برای مرکز هنرهای نمایشی نامهای نوشتم و گفتم میتوانم برای حرفهایتر شدن تئاتر شهرستانها هر سه چهار ماهی در یک شهرستان کار کنم تا گروهی تشکیل شود و این گروه خودش منبع و موتوری برای تئاتر آن شهرستان باشد و مانع این شود که جوانها مجبور شوند برای کار تئاتر بروند تهران؛ اما هیچگونه عکسالعملی نشان داده نشد و آن طرح کمکم فراموش شد.
متاسفانه در ایران برنامههای درازمدت وجود ندارد و مدیران فقط به مقطع کوتاهی که خودشان هستند فکر میکنند و برای بعد از خودشان برنامهای ندارند. گذشت تا اینکه به دعوت بچههای تئاتر تبریز بهصورت خصوصی در آنجا کارگاهی برگزار کردم. از دل آن کارگاه گروهی تشکیل شد که نمایشنامه «رابینسون کروزوئه» را با آنها در تبریز روی صحنه بردیم و با استقبال خوبی هم مواجه شد. بعد به جشنواره تئاتر فجر دعوت شد و الان هم به ترکیه و آلمان دعوت شده. این یعنی با سرمایهگذاری و کار روی استعدادهای خوبی که در شهرستانها وجود دارد، میشود کارهای بزرگی انجام داد.
چه شد تصمیم گرفتید کاری را در کاشان روی صحنه ببرید؟
پیرو این اتفاق، دوست کاشانی من خیام وقار که در تهران است، از من دعوت کرد همین کار را در کاشان هم انجام بدهم. من قبلا به مناسبت نهمین جشنواره تئاتر مهر که مهرماه هر سال در کاشان برگزار میشود، برای یک کارگاه یکروزه به کاشان رفته بودم. توافقاتش انجام شد و این دومین کارم در شهرستانها بود. قبلا گاهی به من میگفتند یکی از عوامل موفقیتت این است که میتوانی از هر هنرپیشهای بخواهی استفاده کنی. من میگفتم این تنها یک عامل است.
یعنی بهنظر شما کار با گروهها و بازیگران حرفهای چندان مهم نیست؟
چرا، اما این کارها نشان میدهد با بچههای کمتجربهای که چهره نیستند هم میشود کار خوب ارائه داد. بهعنوان نمونه در سال 91 با جوانانی که چندان چهره نبودند، نمایشنامه «راهزنان» را کار کردم که در یکی از جشنوارههای معتبر و بینالمللی آلمان پذیرفته شد و در تیرماه سال گذشته آن را در آلمان اجرا کردیم.
برای همین فکر میکنم مثل فوتبال و همه رشتههای دیگر استعدادهای زیادی در تئاتر وجود دارد که فقط باید با برنامهریزی از آنها استفاده کرد، وگرنه جوانها راهی تهران میشوند، در حالیکه تمرکزگرایی مرگ تئاتر است. چرا باید در همه رشتهها همه چیز در تهران جمع باشد؟ در آلمان و بقیه کشورها در پایتخت بودن اصلا مهم نیست و یک گروه کوچک هم میتواند توانایی خودش را ثابت کند. این نگاه و مدل تربیت در آلمان باعث شد من هم این کار را در ایران شروع کنم.
برایم جالب است که شما متولد تهران هستید و شهرستانی هم نبودهاید که درک موقعیت آنها شما را به این کار واداشته باشد.
شهرستانی بودن یا نبودن خیلی مهم نیست. وقتی در کشوری بمب میاندازند، با اینکه مال آنجا نیستی دلت به درد میآید و ناراحت میشوی. اگر خودتان را جهان شهروند بدانید این موضوع ابعاد دیگری پیدا میکند. من تازه با این موضوع روبهرو نشدهام و از سالها پیش که برای داوری به شهرستانها میرفتم، تفاوت چشمگیر امکانات آنها با تهران و شهرستانها در مورد همهچیز و از جمله تئاتر دغدغهام بود.
جلالی: حضور در شهرستانها از یک نظر برایم مثبت است. مثلا وقتی به شهری مثل کاشان میروم بیشتر با مختصات و ویژگیهای کشور خودم آشنا میشوم و ضمن کار بیشتر به مردم کشورم نزدیک میشوم |
تمرکززایی و تمرکزگرایی یکی از ویژگیهای کشورهای جهان سوم است و در کشورهای دیگر همه چیز متعلق به یکی دوجا نیست. من هم سعی کردم در حد توانم این شرایط را فراهم کنم. البته دولت هم باید از این کار حمایت کند. انجامش به تنهایی سخت و نفسگیر است و من هم نمیدانم تا کی بتوانم تحمل کنم. الان در رشت در حال برگزاری یک کارگاه آموزشی هستم و کار در اهواز و شیراز هم پیشنهاد شده. باید ببینم برای انجامش چقدر انرژی دارم.
از نظر فردی این کار برای خودتان چه تجاربی دارد؟
حضور در شهرستانها از یک نظر برایم مثبت است. مثلا وقتی به شهری مثل کاشان میروم بیشتر نسبت به مختصات و ویژگیهای کشور خودم آشنا میشوم و ضمن کار بیشتر به مردم کشورم نزدیک میشوم. در عین حال در تهران هم کار میکنم، ولی شهرستانها برایم در اولویت است، گرچه تمرکز کار و فشار کار در کاشان خیلی شدید بود و از کسانی که بیرون گود نشسته بودند و هیچ کمکی نکردند خیلی دلگیرم.
اسم چیزی را که باعث میشود شرایط خاص شهرستانها را تحمل کنید، چه میگذارید؟
خودم هم نمیدانم. یکبار یکی از من پرسید چطور وارد کار تئاتر شدی؟ گفتم یکبار که روی پشتبام کوچیکه خانه مادربزرگم عقبعقب میرفتم، افتادم و احتمالا همان موقع جمجمهام تکان خورده. از آن به بعد این دیوانگی و عشق و علاقه به تئاتر و خاک ایران وجود دارد. فکر میکنم باید دانشی را که در خارج از ایران آموختهام به جوانهای کشورم منتقل کنم. بزرگترین عشق من همین است که نمیدانم اسمش چیست. دوستان دولتی خیلی تشویق میکنند و بهبه و چهچه میگویند، ولی پای عمل چیزی وجود ندارد و همه چیز بهطور خصوصی و به کمک خود من و بچهها پیش میرود.
کمی روی خود متن و کار متمرکز شویم. گویا این سومین باری بود که نمایشنامه «پستچی پابلو نرودا» را کارگردانی میکردید، درست است؟
بله، اولینباری که در سال 78 به ایران آمده بودم، همین متن و همینطور نمایش «مسخ» را در جشنواره تئاتر فجر اجرا کردم. بازیگران این نمایش کاظم هژیرآزاد، کیکاووس یاکیده، رویا تیموریان و نرگس هاشمپور بودند و جایزه هم گرفتیم. یکبار هم در سال 2008 در تئاتر کلن آلمان آن را به صحنه بردم. «پستچی پابلو نرودا» نوشته اسکارمتا متن شاعرانه و عاشقانهای است که در کنارش به سیاست هم میپردازد. من عاشق شعر و عاشق پابلو نرودا هستم و برای همین چندبار ترغیب شدهام این نمایشنامه بسیار لطیف و شاعرانه را با گروههای مختلف کار کنم.
از منظر شما پسزمینه سیاسی کار چه تناسبی با جامعه ما دارد؟
این پسزمینه برایم مهم نبود، نه در اجرای آلمان و نه اینجا. شعر نرودا هم مثل شعر حافظ آدمها را عاشق میکند و متن از تاثیر ادبیات بر مردم میگوید. او نسلی را شاعر و عاشق کرد و متن هم بیشتر به این موضوع و تاثیر شعر و هنر بر مردم میپردازد تا چیزهای دیگر. در نمایشنامه هم بیشتر جوانک پستچی و بعد عشق پستچی به دختر را میبینیم.
بهطور کلی چقدر تناسب متن با مناسبات فرهنگی هر شهرستان را در نظر میگیرید؟
خیلی زیاد، ولی این کار خیلی کار سختی بود و بخشی از مشکلات ما در کاشان که مناسبات سنتی بر آن حاکم است، از این بابت بود. ولی خیلی خوشحالم که بالاخره موفق شدیم.
توان و پتانسیل بازیگران کار را چطور ارزیابی میکنید؟
از احمد صابر بگیر که از نظر سنی از همهشان بالاتر بود تا سحر خداداده که از همه کوچکتر بود، استعدادهای خیلی خوبی بودند و پتانسیل بسیار خوبی دارند که باید به آن بها بدهند و با کارگردانان متفاوتی کار کنند تا این پتانسیل به فعل درآید.
بازیگران ما عادت نداشتند مثل من و با روش کار در آلمان فشرده و شلاقی روزی هفت ساعت کار کنند. با روش آنها ممکن بود این کار در چند ماه بسته شود، ولی ما آن را در طول چهار پنج هفته بستیم. گاهی هم اعتراض میکردند، ولی در نهایت با من همراهی کردند و متوجه شدند که در چند هفته هم میشود کار را جمع کرد، به شرط این که با یک سیستم جدیتر کار کنید. خوشحالم که متوجه شدند میتوانند بیشتر کار کنند و گامهای بهتر و بلندتری بردارند.
کاشان اولین شهری است که خانه تئاتر کاشان بهعنوان شعبهای از خانه تئاتر تهران در آن تشکیل شد، نگاه شما به وجود این تشکل چیست؟
ایجاد تشکلهای صنفی خیلی خوب و مثبت است و به پیشرفت تئاتر بسیار کمک میکند. امیدوارم تشکلهای صنفی در بقیه شهرستانها هم پا بگیرد.
جابر تواضعی / جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد