جام جم : آدمها 3 دستهاند، اما...
به نظر ما، آدمها کلا سه دستهاند؛ دسته اول، دسته دوم و دسته سوم، نگرفتید؟ پیچیده است نه؟ مهم نیست، بیشتر توضیح میدهیم.
عرضم به حضورتان که به نظر ما این روزها آدم ها کلا سه دسته اند... جانم؟ این را قبلا گفته بودیم؟ دسته اول، دوم و سوم را هم گفته بودیم؟ خیلی خوب، چرا عصبی می شوید؛ چشم، الان می رویم سر اصل موضوع، آن هم با جزئیات بیشتر.
اما قبل از هر چیز عنایت داشته باشید که شما قطعا در یکی از این سه دسته ای که عرض می کنیم قرار خواهید گرفت، شک نکنید.
اما دسته اول؛ آدم های این دسته کسانی هستند که سرشان را عینهو کبک زیر برف کرده اند و انگار دوروبرشان هیچ خبری نیست! بین خودمان باشد خوب می دانند چه خبر است، فقط جسارتا خودشان را به نفهمی زده اند! کلا آدم های ساده ای هستند؛ آدم هایی که کم فکر می کنند و در عوض خیلی زود حرف دیگران را می پذیرند، زود اعتماد می کنند، زود باورند و خیلی زودتر در گل می مانند و از کرده های خود پشیمان می شوند! خلاصه دور از جان شما آدم های این دسته کمی خنگ هستند ـ تقریبا مثل ما ـ راستی شما جزو دسته اول نبودید؟ طبیعیه!
آدم های با ذکاوتی مثل شما قطعا در دسته اول قرار نمی گیرند. اما گفته باشیم، دیر یا زود از این که در دسته اول نیستید پشیمان می شوید!
بگذریم، دسته دوم آدم هایی هستند که حداقل خودشان بر این باورند که خیلی باهوشند. کلا اعتماد به نفس بالایی دارند ـ البته از نوع کاذب آن ـ اصلا استاد گند زدن به باورهای آدم هستند و بدون در نظر گرفتن دیگران، هرکاری که دلشان بخواهد، می کنند. افراد این دسته به پوست خیاری همه را می فروشند و...
راستی شما جزو دسته دوم هم نبودید؟ نه؟ چندان مهم نیست، اما اگر دلتان خواست کمی فکر کنید شاید جزو یکی از دو دسته ای که عرض کردیم، باشید. بی فایده است می دانیم شما نه مثل ما آن قدر ساده اید که در دسته اول قرار بگیرید، نه آن قدر بد که در دسته دوم باشید. الهی بمیریم برایتان، شما قطعا جزو دسته سوم هستید!
و اما دسته سوم؛ آنهایی که در این دسته هستند خیلی نجیبند! از دیوار صدا در می آید، اما از آنها نه! کلا کاری به کار آدم ندارند، یعنی فرصت زیادی هم ندارند و از این رو سرشان به کار خودشان است؛ آدم های این دسته بی خود و بی جهت با همه مهربان هستند! کار خیر انجام می دهند و... خلاصه از خوبی های این دسته هرچه بگوییم کم گفته ایم.
می دانیم، شما جزو دسته سوم هستید؛ روحتان شاد! چون آدم های این دسته یا در قید حیات نیستند یا در نهایت تا آخر همین هفته دعوت حق را لبیک خواهند گفت.
در آخر اگر این هفته به پایان رسید و خدای نکرده شما هنوز زنده بودید! جسارتا آینده مبهمی برای شما متصور هستیم!
سیاست روز : تاسیس وزارتخانه افزایش موالید ذکور
سردار کمالی: باتوجه به کاهش موالید ذکور، احتمال افزایش مدت خدمت سربازی وجود دارد.
با توجه به این اظهارنظر، کدام یک از پیشنهادهای زیر را عملی میدانید؟
الف) وزارتخانهای به نام وزارت افزایش موالید ذکور تاسیس شود.
ب) با اشخاصی که نسبت به افزایش موالید ذکور بیتوجهی میکنند، برخورد شود.
ج) از روی این جمله سیزده بار بنویسیم و برای سیزده نفر بفرستیم تا بلکه مشکل "کاهش موالید ذکور" حل شد.
د) هر سه پیشنهاد عملی است.
فرماندار کرج: به دلیل گستردگی حادثه و سرایت آتشسوزی به واحدهای مختلف ساختمان پنج طبقهای در کرج و همچنین نگرانی از سرایت آتشسوزی به ساختمانهای مجاور بلافاصله پس از اطلاع از حادثه در محل حضور یافتم.
با توجه به این اظهارنظر نتیجه میگیریم که:
الف) در صورتی که یک فرماندار در صحنه آتشسوزی باشد هیچ آتشی به ساختمانهای مجاور سرایت نمیکند.
ب) نردبان ماشین آتشنشانی خیلی بیجا میکند در حضور آقای فرماندار باز نشود.
ج) با ازدیاد نسل "فرمانداران همیشه در صحنه" ضریب آتشسوزی در کشور به صفر میرسد.
د) اگر فرماندار تهران هم همیشه در صحنه بود آن دو زن کارگر بیگناه در ماجرای آتشسوزی ساختمان پنج طبقه خیابان جمهوری جان خود را از دست
نمیدادند.
شرق: تبدیل جامعه طبقاتی به جامعه همکف
خبرگزاری مهر گزارش داده است: «هزینه یک خانوار چهارنفره به 1/8 میلیونتومان در ماه رسیده.» خیلی هم خوب. به نظر ما کسی آقای احمدینژاد را درک نکرد و حرفش را جدی نگرفت. اما او خودش خودش را درک کرد و حرفش را جدی گرفته بود. آقای احمدینژاد گفته بود که آمده فاصله طبقاتی را بردارد و چوب بگذارد لای چرخ پولدارها. یادتان است؟ او برای این کار چند راه داشت:
1- فقرا را پولدار کند.
2- پولدارها را فقیر کند.
در ابتدا هم سعی کرد پول پولدارها را بگیرد، تا فقیر شوند، اما نشد. چون پولدارها خسیس بودند و پولشان را الکی به کسی نمیدادند. او سپس سعی کرد بیپولها را پولدار کند برای همین گفت پول نفت را میآورد سر سفره. منتها پیت نفت را داد دست چندنفر شبیه بابک زنجانی که ببرند توی بازار و پیت نفت را پول کنند و برگردند، ولی نشد.
یعنی یکی مثل محمودرضا خاوری رفت نفت را پول کرد ولی برنگشت. یکی هم مثل زنجانی نفت را پول کرد ولی دقت نکرده بود و نفتی شده بود و بوش درآمده بود. یکی هم مهآفرید خسروی اصلا معلوم نشد چاه نفت پیدا کرده بود یا نفتها را توی چاه میریخت. خیلی پیچیده است. پس در نتیجه پولدارها بیپول نشدند، اما بیپولها هم پولدار نشدند.
ولی بهصورت نمونه چندنفر خیلی فقیر خیلی پولدار شدند که بهنظر ما عیبی هم ندارد. چون از قدیم گفتند یک ده آباد بهتر از صدتا شهر خراب است. یعنی یک بابک زنجانی خیلی فربه و خیلی پولدار بهتر از هزاراننفر آدم متوسط است. وقتی پروژههای بالا شکست خورد، دولت مهرورزی تصمیم گرفت برای اینکه فاصله طبقاتی را بردارد، یک حرکت ویژه بزند.
ببینید خط فقر در سال 84 حدود 280هزارتومان بود اما جامعه طبقاتی بود و یکسری «میلیونر» بودند. خط فقر در سال 88 حدود 850 هزارتومان بود اما باز هم جامعه طبقاتی بود و باز هم تعدادی «میلیونر» بودند. الان چی؟
الان طبق گزارش خبرگزاری مهر، خط فقر شده یکمیلیونو800هزارتومان. این یعنی چی؟ یعنی حتی فقرا هم «میلیونر» هستند. یعنی پرایدسوار و پورشهسوار، جفتشان «میلیونر» هستند و این یک جامعه بیطبقه است که همه میلیونر باشند. البته توجه کنید که وقتی جامعه طبقاتی نباشد همه همکف هستیم و از جایمان تکان نمیخوریم که بهخاطر این مهم رسما از آقای احمدینژاد تشکر و قدردانی میکنیم.
تهران امروز : چرا بحث سبد پایان ندارد!؟
پس از هر رفت اگر آمد نمیشد
کسی از کوچه ی ما رد نمیشد
اگر اقلام خوبی داخل اش بود
سبد هرگز بدین حد بد نمیشد
چه فرقی میکند،او بد،تو یا من
خدا نامرد مردم ما،خدا من
سبد هم بد شود توجیه دارد
چرا من با تو بد باشم تو با من
یکی آمد یکی را با لگد کشت
لگد را خوب زد اما چه بد کشت
در این غوغا و در این کشت و کشتار
مرا کیفیت جنس سبد کشت!
یکی نان دارد و دندان ندارد
یکی دندان، ولیکن نان ندارد
تمام بحث ها پایان گرفته
چرا بحث سبد پایان ندارد
فقط من بودم آنجا مشکل صف
که تنها مانده بودم در دل صف
دهانم اندکی کج بود قبلاً
که آن هم صاف شد در داخل صف
کلاسم نیست بیاندازه بالا
نه...!این مصرع چه ربطی داشت حالا
بسازم یک سبد جنس اش ز الیاف
بریزم توی آن انواع کالا
نمی آید خوش این جوری خدا را
که سازند این چنین علّاف ما را
من از بیگانگان هرگز ننالم
که در صف آشنا زد آشنا را
یکی با قهوه یا چایی بسازه
نشسته یا که سر پایی بسازه
ندارم غیر از این هرگز توقع
ریاضت کش به کالایی بسازه
یکی کیفیت اجناس بازار
یکی هم ازدواج و مشکل کار
شدم بیزار از این در پرده گفتن!
خدایا زین معما پرده بردار
ندارد ته، سخن ،چون سر ندارد
که آدم چارهای دیگر ندارد
اگر هم من رها سازم سبد را
سبد دست از سر من بر ندارد
کیهان : غنچه
گفت: حسین قدیانی، نویسنده متعهد و خوشقلم را با شکایت شورای عالی امنیت ملی به دادگاه احضار کردهاند.
گفتم: اتهامش چیست؟ او که قلم و قدمش را وقف دفاع از اسلام و انقلاب و نظام کرده است.
گفت: ایشان را به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی»! احضار کردهاند!
گفتم: حتما به بهانه خوردن ساندویچ در فتنه 88 شرکت کرده بود؟! یا شاید هم روز عاشورای 88 با سنگ به نمازگزاران حمله کرده بود؟! یا شاید هم قصد داشته کتابهای ضاله صادق هدایت و غلامحسین ساعدی را چاپ و منتشر کند؟! و یا...!
گفت: مرد حسابی! اینها که میگویی راست راست راه میروند و چپ چپ به مردم نگاه میکنند وکسی هم به آنها نازکتر از گل نمیگه!
گفتم: خدا را شکر، نمردیم و معنی اعتدال را دیدیم!... آدم خیلی چاق و فربهای در تاکسی نشسته و تقریبا همه صندلی عقب را اشغال کرده بود. راننده پرسید؛ ببخشید، اسم شما چیه؟ گفت؛ غنچه! راننده گفت؛ اگر باز بشی، چی میشی؟!
قدس : مش غضنفر و افزایش نرخ عوارض و بهای خدمات
هَموجور که دِرِم به عید نِزدیک مِرِم، ما کارمندا که از بی پولی کُخ تَیِ جیبِ تُنبونِما بندری مِرِقصه، ...
هِی گوشامایِ تیز مُکُنِم بیبینِم چِقذَر عیدی مِدَنُ کُجه سِبدِکالا مِدَنُ یارانه ها چِقذَر قِرارِ اِضاف بِره یُ حوقوقا چِقذَر زیات رِفته یُ اَزیجور چیزا. حالا اوشَب نشستُم تو خِنه دِرُم روزنِمه مُخوانُم مِبینُم نیویشته از سالِ دِگه کرایه اُتوربوسایِ واحِدِ مِشَد 350تومن مِره. واز او وَرقِ دِگه یِ روزنِمه نیویشته نرخِ عوارضُ بهایِ خدماتِ شهری به مِشَد از سال دِگه افزایش پیدا مُکُنه. جالبیش اینجه یِ که هنوز عید نِرِفته یُ سال جِدید نِیمَده، ای شهردِریما به فِکِر ایه که هَمّه چیز رِ گیرون کُنه.
عوضِ ایکه بیه بِگه بِرِیِ عید مِخه شهر رِ چیکار بُکُنه یُ چی عیدی بِره مِشَدیا دِره یُ اَزیجور حرفایِ مَقبول بِزِنه، از یَکماه به عید مُنده فِقط حرفِ ایره مِزِنه که بعدِ عیدی چیا قِراره گیرون بِره. شُنُفته که دولت 18درصد حوقوقامایِ مُبُره بالا، حالا ای مِخه 180درصد از حُلقومِما بیکیشه بیرون!
حالا مو یِ مَش غضنفر موندُم چیکار مِرَفت اگِر شهردِری هَمیقذَر که به فِکِر گیرون کِردنِ پولِ بیلیتِ اُتوربوس واحِدُ قِطارشهریُ کرایه تاکسیُ بالا کیشیدنِ نرخِ عوارضُ بَهای کاراییکه بِرِیِ شهروندا مُکُنه هستِگ، هَموقذَرَم به فِکِر زیات کِردنِ خدماتُ بالابردنِ کیفیت کارایی مُبود که بِرِیِ مِشَدیا انجام مِده.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
به نظر بنده حقیر این سبد كالا برای كشور آبرو ریزی شد وزارت صنعت و معدن و تجارت جنس های بنجل و بی كیفیت را بین مردم بزرگ ایران توزیع نمود . و چهره كشور را خراب كرد . با تشكر
چون عادت كردیم همیشه سرمونو با چیزای بیخودی گرم كنیم. یه موضوعی رو بندازیم وسط و ماه ها در مورش بحث و گفتمان و همایش راه بندازیم ...
چون خوشمون میاد با این كارها خودمون رو كوچیك كنیم و آتو بدیم دست رسانه های مخرب.
چون همیشه برخی نخبگان ما خودشون رو اینجوری ثابت كردن و این طرح ها حاصل كار كارشناسی برخی نخبگان و مدیران شایسته مون هست ...
نمیشد پولشو بدیم ؟ اگه بحث نقدینگی هست نمیشد بن كالا بدیم ؟ نمیشد كوپن های قدیمی رو زنده كنیم (اونم خاطره شد) ؟ نمیشد هزار تا كار دیگه انجام بدیم تا فرهنگمون رو آسیب نزنیم ؟
تجربه نشان داده است وقتی می خواهند چیزی را حذف نمایند و گران كنند . روزنامه ها به كمك دولت می آیند .با طنز و ...... آخر مردم را وادار می كنند كه قبول كنند