مرد میانسالی هفته گذشته به اداره آگاهی شهرستان ایلام رفت و از ربوده شدن پسرش خبر داد. این مرد به پلیس گفت: پسرم امروز برای دیدن یکی از دوستانش از خانه خارج شد اما بموقع برنگشت. نگران شدم و با تلفن همراهش تماس گرفتم ولی جواب نداد تا اینکه حدود یک ساعت قبل با من تماس گرفت و گفت پنج مرد او را ربودهاند. من هم فورا خودم را به اداره آگاهی رساندم تا از شما کمک بخواهم.
با اعلام این خبر بلافاصله گروهی از ماموران مبارزه با آدمربایی وارد عمل شدند اما تحقیقات اولیه حکایت از آن داشت که آدمربایی صورت نگرفته است. سرهنگ علیرضا گوهری، رئیس پلیس آگاهی استان ایلام میگوید: در بررسیهای اولیه موفق شدیم مسیر و محل استقرار پسر نوجوان را پیدا کنیم اما باتوجه به ماجرا و مدارکی که در دست بود، از همان تحقیقات ابتدایی این احتمال وجود داشت که آدمربایی صورت نگرفته و این ماجرا سناریویی است که خود پسر نوجوان مطرح کرده است. با این حال ما به تحقیقات خود ادامه دادیم. حدود
دو ساعت بعد از شکایت مرد میانسال، او همراه پسر نوجوانی به اداره آگاهی مراجعه و ادعا کرد پسرش توانسته است از دست گروگانگیران فرار کند.
تحقیقات از پسر نوجوان آغاز شد و امیر درباره ربوده شدنش به پلیس گفت: منتظر ماشین بودم که خودروی پیکانی با چهار سرنشین جلوی پایم توقف کرد. یکی از آنها چادر به سر داشت و تصور کردم زن است اما زمانی که سوار شدم، فهمیدم او هم مرد است.بعد از طی مسافتی آنها با تهدید کیسهای را روی سرم کشیدند و مسیرشان را به طرف خارج از شهر تغییر دادند. پس از طی مسافتی متوجه شدم آنها از شهر خارج شدهاند. چند کیلومتری که رفتیم، راننده نگه داشت و من صدای خودروی دیگری را شنیدم که آن هم توقف کرد. سپس صدای فرد دیگری را که تا آن زمان نشنیده بودم، به گوش رسید.آنها کیسه را از روی سرم برداشتند و مرا تهدید کردند.خیلی ترسیده بودم و نمیدانستم چهکار کنم که یکی از آنها دلش برایم سوخت و به آرامی گفت من کمک میکنم تا فرار کنی. بعد هم با کمک یکی از آدمرباها سوار پیکان شدم و سریع از آنجا فرار کردم.
اظهارات پسر هفده ساله منطقی به نظر نمیرسید و سناریوی دروغین او برای کارآگاهان حرفهای پلیس خیلی زود برملا شد. کارآگاهان برای چندمین بار با پسر جوان صحبت کردند و هر بار با اظهارات جدیدی مواجه شدند.این پسر در نهایت وقتی دید حرفهایش برای پلیس قانعکننده نیست، داستان آدمربایی ساختگیاش را تعریف کرد و گفت: با دوستانم برای تفریح به خارج از شهر رفته بودیم. با هم خوش بودیم و متوجه گذر زمان نشدم. به خودم که آمدم، دیدم خیلی دیر شده است. میدانستم وقتی به خانه برگردم، پدر و مادرم بهدلیل تاخیرم مرا سرزنش و تنبیه میکنند. دوستانم که نگرانی مرا دیدند علت را پرسیدند و وقتی ماجرا را به آنها گفتم، قرار شد نقشهای طراحی کنیم و من به دروغ به خانوادهام زنگ بزنم و بگویم مرا دزدیدهاند تا هم کمی فرصت برای تفریح بیشتر داشته باشم و هم اینکه آنها مرا تنبیه نکنند. اینطور شد که آن سناریوی آدمربایی را طراحی کردم و با خانوادهام تماس گرفتم اما هرگز فکر نمیکردم آن تماس بچگانه اینقدر دردسرساز شود و پدرم پلیس را وارد ماجرا کند. وقتی به خانه برگشتم و از شکایت پدرم باخبر شدم، نمیدانستم چه کنم. از طرفی برملا شدن این راز به ضررم بود برای همین حرفهای قبلیام را تکرار کردم اما بالاخره دستم رو شد.
مرجان رضایی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد