در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
اما آفت سیاسی شدن مباحث، این است که اغلب طی این بحثها، موضوع اصلی بحث گم میشود و نهایتا طرفهای بحث، بهواسطه جبههگیریهای سیاسی، موضوع بحث را از مسیر اصلی منحرف میکنند. جهان عاری از خشونت، طرح نیکویی است و اگر از هرکسی بپرسیم که آیا موافق این پیشنهاد هستید یا خیر، عمده افراد پاسخ مثبت خواهند داد. اما چرا عمده افراد از خشونت بیزار هستند؟ «خشونت» چیست؟ ماهیت این پدیده چیست؟ میتوان به جرات مدعی شد که خشونت، هم در طول تاریخ و هم در عصر ما، بسیار فراگیر بوده و هست و هر روز قربانیان بیشتری میگیرد. اما اگر براستی چنین است که اغلب انسانها، از خشونت بیزار هستند، چرا خشونت تا این حد فراگیر است؟
تعریف خشونت، کار سادهای نیست، زیرا هرچند این مفهوم برای همه انسانها مفهومی ملموس است و عمده انسانها در زندگی خود، از آن تجربهای دارند، اما مصادیق این مفهوم، گاه آنقدر متعدد و وسیع میشود که پیدا کردن خصوصیتهای مشترک بین این موارد مشکل میشود.
برای مثال به نظر میرسد همه افراد موافق باشند که یکی از خصوصیتهای خشونت را میتوان «اعمال زور و جبر» دانست، زیرا فردی که خشونت میورزد، حتما هدفی را دارد که میخواهد از طریق خشونتورزی به آن دست پیدا کند. اگر کسی که فرد خشن، علیه او دست به خشونت میزند، از روی اراده و خواست خود، این هدف را تامین میکرد، دلیلی وجود نداشت که فرد خشن،
علیه او دست به خشونت بزند. بنابراین به نظر منطقی میرسد که خشونت در درجه اول مبتنی بر اعمال زور برای تحمیل انجام کاری به افراد دیگر است.
اما مصادیقی از خشونت وجود دارد که حتی بدون چنین ویژگی عام و فراگیر «خشونت» هستند که نمونه بارز آن خشونت بیمارانی است که از خود «رفتار خشن» نسبت به دیگران، لذت میبرند. در اصطلاح روانپزشکی به چنین بیماریای «سادیسم» میگویند. فردی که رفتار سادیستیک از خود بروز میدهد، بهدنبال تحمیل چیزی بر دیگران نیست و قصد ندارد بهواسطه خشونت به هدفی دست پیدا کند، بلکه هدف او همان خشونتورزی است و از این کار لذت میبرد! در برابر چنین بیماریای، بیماریای مشابه وجود دارد که طی آن، فرد از اعمال خشونت نسبت به خود، ابراز رضایت میکند! بنابراین، خشونت لزوما مبتنی بر «اعمال زور» نیست.
شاید بتوان وارد کردن «صدمه» و «آسیب» را از سوی یک انسان، بر انسان (یا هر جاندار) دیگر، خصوصیت مشترک همه انواع خشونت دانست. تعریف «خشونت» بر اساس این خصوصیت، مناسب به نظر میرسد؛ ولی یک نقیصه دارد و آن اینکه برای پرهیز از خشونت، چندان اطلاعاتی به ما ارائه نمیدهد. ما با تعریف خشونت به رفتارهای آسیبرسان، میتوانیم مصادیق خشونت را تشخیص دهیم، ولی قادر نخواهیم بود از بروز چنین پدیدهای جلوگیری کنیم. برای پرهیز از خشونت، باید به سمت شناخت چیزی رفت که علت پدید آمدن رفتار خشن است.
هر چند پیشتر ذکر شد که برای برخی از افراد، خود رفتار خشن، موضوعیت دارد و لذتبخش است، اما عمده افراد به علت رسیدن به هدفی که فکر میکنند بدون اعمال خشونت به آن نخواهند رسید، دست به خشونت میزنند. بنابراین خشونت ابتدا و به صورت عمومی، محصول «کمبود» منابع است. انسانهای اولیه برای دست یافتن به یک منبع تغذیه، مثلا برای دسترسی داشتن به یک برکه مجبور به نزاع و اعمال خشونت نسبت به همنوعان خود بودند، زیرا این منابع به نسبت تعداد این افراد، اندک بودند. شبیه همین مطلب تا امروز بین بسیاری از حیوانات صادق است. پس اعمال خشونت در درجه اول محصول اراده درونی و طبیعی افراد، برای تسلط هر چه بیشتر بر منابع اندک زیستی است. این نزاع برای زیستن یا همان «تنازع بقا» امروز نیز در بین انسانها، به انواع و انحاب طرق بسیار پیچیدهتر برقرار است. برای مثال در عرصه سیاست، چاههای نفت مانند همان برکههای اجداد نخستین ما هستند. قدرتهای سیاسی به هر چاه نفتی در هر جای دنیا طمع دارند و هرگاه فرصت را مناسب ببینند، برای هجوم به سمت این منبع بقا، تاخیر نمیکنند. این هجوم نیازمند ابزارهای «خشن» نظامی است. نمونه دیگر خشونت پیچیده جهان امروز، در نظام سرمایهداری خام و ناپخته مشهود است، آنجا که سرمایهداران و صاحبان صنایع برای بقا نیازمند رقابت تام و تمام با همقطاران خود هستند و برای سبقت گرفتن از رقیب، با خشنترین طرق از کارگران خود بهره میبرند؛ ساعات طولانی کار طاقتفرسا و دستمزد پایین برای بالا بردن راندمان کار. در چنین مواردی، خشونت به شکل واردکردن آسیب جسمی مستقیم ایجاد نمیشود، بلکه میتواند به شکل یک برگه جریمه یا حکم اخراج به دست یک پادوی روزمزد اعمال شود.
بنابر آنچه بیان شد، خشونت در دنیای معاصر لزوما رفتاری ناهنجار و خارج از قاعده نیست، بلکه بسیاری از مصادیق خشونت وجود دارند که مورد حمایت قدرتها و نظامهای سیاسی و قانونی هستند. خشونت در جهان معاصر ما به شکل بهترین ابزار برای گروکشیهای سیاسی مبدل شده است. نمونه آن، تهدید ژاپن از سوی دولت آمریکا در اواخر جنگ دوم جهانی است. حمله خشونتبار به دو شهر ژاپن، حاکم این کشور را تسلیم خواسته آمریکاییها کرد. در این وضع، صاحب قدرت با اعمال خشونت حتی بر سر مردم بیگناه مقصر یا مجرم قلمداد نمیشود، زیرا قانون طبیعت وحشی هنوز در میان انسانها زنده است: «عمل هر آنکه قدرت بیشتری دارد، موجه است.» این حکم در عمل حتی درون نظامهای حقوقی نیز صادق است. مثلا آنجا که افراد برای رضایت گرفتن از یکدیگر، طرف مقابل را تهدید به وارد کردن صدمات بیشتر میکنند. در بسیاری از جوامع قانون عملا حمایتی از فرد تهدید شده نمیکند. چنین مواردی نشاندهنده این است که نقد خشونت و زیستن در جهان عاری از خشونت نیازمند درک ارتباط این مفهوم با مفاهیمی چون ترس، تهدید و کمبود است.
ساعد عالمی / جامجم
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم