خراسان:برلینی جدید در راه است؟
«برلینی جدید در راه است؟»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسام به قلم علیرضا رضاخواه است که در آن میخوانید؛همین چند روز پیش بود که ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه در جمع دانشجویان موسسه مهندسی فیزیک مسکو «به یاد شوروی» پیانو می زد. پوتین همصدا با جوانان روسی از" مرور رویاهایش " می خواند. این اولین باری نبود که مامور سابق «کا گ ب» بازی با کلیدهای پیانو را تمرین می کرد، پوتین پیش از این نیز در سالن تئاتر مسکو یکی از آهنگ های حماسی شوروی سابق را با عنوان "سرزمین مادری از کجا آغاز می شود؟ "(1) نواخته بود. پوتین چه به یاد شوروی بنوازد چه ننوازد رویاهایش برکسی پوشیده نیست. همه می دانند که او این روزها رویای احیای روسیه بزرگ را در سر میپروراند. بی جهت نیست که بسیاری از تحلیل گران تحولات این روزهای کی یف را تبلور رویاهای پوتین می دانند.
بازسازی یک رویا
به دنبال فروپاشی شوروی منابع و ظرفیت های «قدرت بزرگ» روسیه به طور قابل ملاحظه ای کاهش یافت و این کشور بخش اعظمی از نفوذ ژئوپلتیکی، جایگاه سیاسی، قدرت اقتصادی و توانمندی های نظامی خود را از دست داد. در این شرایط برخلاف آن چه در اظهارنظرهای مقامات روسیه اعلام می شد، روسیه شایستگی جایگاه یک ابرقدرت و حتی یک «قدرت بزرگ» را نداشت. روسیه نه تنها کوچک تر شده بود، بلکه خود را در یک وضعیت ژئوپلتیکی جدید می دید که باید از ادعای یک کشور «یورآسیایی» که نیروی متوازن کننده (و یا حلقه اتصال) شرق و غرب است، دست می کشید. این امر برای مردم و نخبگان فکری و سیاسی روسیه که همچنان با ذهنیت های دوره شوروی و نوستالژی «قدرت بزرگ» رفتار می کردند، قابل درک نبود. تحت این شرایط و برای پر کردن خلاء ناشی از حذف ایدئولوژی کمونیستی ایده های مختلفی از جمله «یوروآتلانتیسم»، «همبستگی دموکراتیک»، «یورآسیانیسم»، «موازنه قوا» و گونه های مختلفی از «ملی گرایی» برای احیای موقعیت «قدرت بزرگ» روسیه توسط افراد و گروه های مختلف مطرح شد.
بسیاری از این ایده ها به واسطه گرایش های ایدئولوژیکی و آرمان گرایی شدید و انطباق نداشتن با واقعیت های موجود با موفقیت همراه نبود. در دوره پوتین رویکرد احیای موقعیت «قدرت بزرگ» با تغییرات قابل ملاحظه ای همراه بود. او از ابتدای به دست گرفتن قدرت دستیابی به جایگاهی بایسته در فرآیند رقابت های جهانی و بازیابی جایگاه «قدرت بزرگ» روسیه را هدف دولت خود اعلام و برای عملیاتی کردن این هدف با انتخاب رویکردی عمل گرایانه تلاش کرد به واقعیت ها و عینیت های شرایط متحول شده داخلی، منطقه ای و جهانی توجه کند.
نگاه هانتینگتونی کرملین به اوکراین
از نظر پوتین رقابت، مهمترین انگیزه برای روابط بین المللی است و سیاست او در قبال اوکراین نیز بر اساس همین مسئله است. موضوعی که محور اصلی سخنرانی چندی پیش پوتین در پارلمان روسیه بود . پوتین معتقد بود که رقبای اصلی، "واحدهای بزرگ ژئوپلتیک" یا به عبارتی آمریکا، چین و اروپا هستند؛ در این قالب، روسیه یکی از معدود بازیگران مستقل مهم است که باید برای رقابت موفقیت آمیزتر، با ایجاد یک اتحادیه سیاسی نظامی آسیایی-اروپایی، پایه قدرت خود را تحکیم بخشد. البته ظاهرا نگاه کرملین به این رقابت هانتینگتونی است. به عقیده پوتین، روسیه علاوه بر این که یک واحد استراتژیک است، دارای تمدن جداگانه ای است که با چندین کشور دیگر از جمله اوکراین و بلاروس در آن سهیم است. این تمدن هم اروپایی است و هم مسیحی، اما نژادش اسلاو است و مسیحیت اش ارتدوکس. در سال ۲۰۰۹، روسیه با اشتیاق فراوان فعالیت برای ایجاد یک اتحادیه گمرکی با بلاروس و قزاقستان را شروع کرد. تا سال ۲۰۱۲، این اتحادیه انسجام بیشتری یافت و این سه کشور به صورت یک فضای اقتصادی واحد درآمدند. اکنون هدف ایجاد یک اتحادیه اقتصادی اروپایی-آسیایی تا سال ۲۰۱۵ است. دو جمهوری دیگر از جمهوری های اتحاد جماهیر شوروی سابق، یعنی ارمنستان و قرقیزستان نیز درخواست کرده اند به روند ادغام، بپیوندند. ولی تاثیر واقعی این اتحادیه هنگامی است که اوکراین با ۴۶ میلیون نفر جمعیت و داشتن دومین اقتصاد بزرگ منطقه (پس از روسیه) به آن ملحق شود و نیروی انسانی قابل توجهی را که آقای پوتین به دنبال آن است، در یک جا گرد آورد.
چشم طمع اروپا به اوکراین
البته روسها تنها بازیگران بحران این روزهای اوکراین نیستند. اروپایی ها هم سالهاست که چشم شان به دنبال کی یف است. اتحادیه اروپا می خواهد با اوکراین، مولداوی، بلاروس، ارمنستان، جمهوری آذربایجان و گرجستان واقع در منطقه قفقاز، روابط نزدیک تری داشته باشد. تمام این جمهوری ها که قبلا در بلوک شوروی قرار داشتند، منافع ژئواستراتژیک دراز مدت اروپا وابسته به انتخاب اوکراین هستند. جمهوری آذربایجان اکنون یک صادرکننده مهم نفت و گاز به اتحادیه اروپا محسوب می شود. بنا بر این، یک همکاری اقتصادی با ثبات با منطقه قفقاز از نظر استراتژیکی برای اتحادیه اروپا مهم است زیرا در آینده این منطقه یک راه ترانزیت برای انتقال مقدار بیشتری انرژی از جمهوری های آسیای میانه خواهد بود. با این حال اروپا در این ماجرا تنها نیست، آمریکایی ها هم پشت آنها هستند . شاید از همین روست که "میخائیل گورباچف" 82 ساله، آخرین رهبر شوروی سابق از پوتین و اوباما خواسته تا برای بحران اوکراین اقدام کنند.
سایه تجزیه بر سر اوکراین
گزارش ها از کی یف حاکی از آن است که معترضان در حال تقویت سنگربندی ها و افزایش راه بندان ها در سطح پایتخت اند. گروه بزرگی از معترضان تا بامداد دیروز در خیابان های کی یف در حال اعتراض علیه دولت یانوکوویچ بودند. بسیاری از آنها کسانی هستند که از غرب اوکراین صرفا برای تظاهرات به پایتخت آمده اند. عصر جمعه تنش و درگیری در شهر «چرکاسی» در جنوب کی یف هم بالا گرفت و مخالفان به دفاتر دولتی در این شهر حمله کردند. پلیس و نیروهای ضد شورش توانستند از تسخیر این اماکن دولتی به دست مخالفان جلوگیری کنند. در این ماجرا دست کم ۵۸ نفر از معترضان دستگیر شدند. در منطقه غربی «لوانو فرانکیوسک» هم هزاران تن از معترضان با حمله به فرمانداری آنجا را به تسخیر خود درآوردند. رویدادهای مشابه در سه منطقه دیگر از غرب اوکراین هم رخ داده است. در اوکراین شکافی عمیق میان شرق و غرب وجود دارد؛ شرقی ها بیشتر هوادار نفوذ روسیه و حامی ویکتور یانوکوویچ اند و غربی ها ناسیونالیست و هوادار پیوستن به اتحادیه اروپا. برخی از تحلیلگران هشدار داده اند که با بالا گرفتن درگیری ها در این کشور، احتمال تجزیه آن به دو بخش شرقی و غربی هم وجود دارد. ظاهرا تاریخ در حال تکرار است، برلینی جدید در کی یف در حال شکل گیری است. روز گذشته کارل بیلت، وزیر امور خارجه سوئد که سال ها در حمایت از توافق اتحادیه اروپا با اوکراین فعالیت کرده، با انتشار تصویری از مناطق تحت تصرف مخالفان در غرب اوکراین، در صفحه توییتر خود نوشت: «اگر دولت اوکراین به دنبال راه حل نظامی برای بحران جاری باشد باید بداند که این راه حل بسیار خونبار خواهد بود و سرنوشتی جز شکست نخواهد داشت.» این در حالی است که پوتین زیر لب زمزمه می کند:
" کنار پنجره/رویاهایم را/مرور می کنم /و می خوانم/مانند یک کتاب"(2)
“Where Does the Motherland Begin?”
“I love to dream under windows/I can read them like a book ”
یکی از سرودهای معروف شوروی سابق با عنوان پنجره مسکو که پوتین اخیرا آن را در موسسه مهندسی فیزیک مسکو اجرا کرد.
کیهان:آزمون وعدهها!
«آزمون وعدهها!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شمسیان است که در آن میخوانید؛است که در آن میخوانید؛عبور از هیجانات ایام انتخابات و ورود جامعه به بستر آرام و معمول زندگی و مواجه شدن دولت منتخب با نیازهای جاری و روزمره مردم، بهترین محک برای آزمون وعدهها و قولهای انتخاباتی است.
صد البته در کوتاه مدت نمیتوان انتظار داشت که همه وعدهها محقق شده و مردم به آنچه در نظر داشتهاند برسند. حتی منصفانه باید گفت ممکن است برخی وعدههای دولتها به دلایلی که از اختیار آنها خارج است هرگز اجرایی نشود و نباید آنها را به خاطر وعدهای که با مانعی پیشبینی نشده از دایره عمل خارج شده، سرزنش کرد. اما در این بین یک چیز را باید بپذیریم و آن این که صرفنظر از زمانبندی و اجرای وعدهها، هر دولتی باید برای تحقق وعدههایش، «برنامه» داشته باشد و این موضوع حتی در روزهای نخست یک دولت هم قابل راستیآزمایی است و نکته مهم دیگر، همراهی با مردم است که پایه صلاح و فلاح هر دولت است. با این مقدمه میتوان دولت یازدهم را تا حدودی قابل قبول به ارزیابی نشست ،اگرچه این ارزیابی در گذر زمان قابل تغییر خواهد بود.
واقعیت این است که اظهارات و اقدامات برخی مقامات دولتی به روشنی و البته دردمندانه حکایت از آن دارد که بر خلاف آن همه هیاهو و ادعای به کارگیری نخبگان و فرهیختگان، برنامه و راهبرد مشخصی برای تمشیت امور کشور در پی ندارد! در بسیاری از موارد علیرغم وعده همراهی و همدلی با مردم، پاسخهای مناسبی به درخواستهای منطقی و طبیعی آنان داده نمیشود. نمونههای این روش یعنی پاک کردن صورت مسئله و تحکمآمیز با مردم سخن گفتن بسیار است که صرفا جهت یادآوری به چند مورد آن اشاره میشود؛
1- گفته شد که «کلید» تدبیر، کارکردی غیر از «داس» دارد و قرار نیست مدیران با «اتوبوس» جابجا شوند. زمان زیادی برای آزمون این سخن لازم نبود. امروز و کمتر از شش ماه از استقرار دولت یازدهم بیش از 2600 تن از مدیران کشور عوض شدهاند! که در نوع خود رکوردی بینظیر در تاریخ مدیریت کشور است و البته هنوز تمام نشده و عدهای در سودای فشار برای تغییر مسئولان دیگری نیز هستند و البته از سخن یکی از وزرا برای متابعت قوه قضائیه از دولت هم نمیتوان چشمپوشی کرد! این یعنی بدعهدی با مردم و سوزاندن ریشههای اعتماد مردمی که امید دارند مدیران خلاق و با تجربه، فارغ از جناحبندیها، کماکان در خدمت کشورشان باشند نه آن که به قول نایب رئیس مجلس شورای اسلامی، کار به عوض کردن سرایدار مدارس هم برسد! اکنون باید پرسید این بود آن وعده کلید و داس!؟
2- برخورد انفعالی با مشکلات جامعه و پاک کردن صورت مسئله یکی از تلخترین و ناپسندترین رفتاری است که ممکن است با مردم صورت پذیرد. در روزهایی که تهران در فشار آلودگی از نفس افتاده و همه از پیدا کردن راه علاجی برای آن سخن میگویند، معاون رئیس جمهور که بنا به وظیفه ذاتیاش متولی چارهاندیشی برای محیط زیست مردم است در اظهارنظری شگفتآمیز و باورنکردنی، بالاترین راهکار خود را به مردم ارائه میکند و میگوید برای نجات از آلودگی هوا، از تهران بروید! واقعا این اظهارات مشعشع نیازمند در اختیار داشتن دستگاهی عریض و طویل تحت عنوان سازمان حفاظت محیط زیست است!؟ این سخنان به روشنی ثابت میکند که معیار و ملاک انتخاب و به کار گماردن افراد، سیاسیکاری و قبیلهگرایی است نه تخصص و توانمندی! چرا که به یقین یک دانشجوی رشته محیط زیست هم چنین سخنانی را بر زبان نمیآورد و مردم را از برنامهریزی و تدبیر و امید ناامید نمیکند!
3- برخورد تحکمآمیز با درخواستهای منطقی مردم که براساس وعدههای انتخاباتی شکل گرفته است نیز از نامناسبترین رفتارهایی است که شاهد آن هستیم یقینا درخواست برای تعدیل قیمت و افزایش کیفیت خودروهای داخلی که عامل بسیاری از تصادفات جادهای و آلودگیهای زیستمحیطی است، انتظار ناحق و ناروایی نیست. اما پاسخ وزیر محترم صنعت، آب سردی بود بر این انتظار بهحق! او در برخوردی تحکمآمیز اظهار میدارد که اگر نرخ دلار در بازار آزاد 2500 تومان هم بشود قیمت خودروهای تولید داخل کاهش نمییابد! بهراستی مخاطب این سخنان که کسی جز مردم نیست چه فکری با خودش میکند!؟ آیا نمیگوید قبل از انتخابات وعده بهبود کیفیت و کاهش قیمتها بود و امروز سخن دیگری در میان است؟!
4- و بالاخره کتمان حقایق از مردمی که قرار بود دانستن حقشان باشد و برخورد تحکمآمیز با صداهای منتقد موضوع دیگری است که نمیتوان به سادگی از کنار آن گذشت. نمونه ساده آن، همین توافقنامه پرحاشیه و غیراصولی ژنو است که دائم تاکید بر محرمانه بودن محتوای آن و توصیه به نپرداختن به آن میشود! آنقدر محرمانه که حتی نمایندگان مردم هم چیز زیادی از آن نمیدانند! مثلا به مردم میگویند که براساس توافقنامه غنیسازی 5 درصد ادامه دارد اما نمیگویند براساس همان توافقنامه، ادامه غنیسازی، یعنی حق قانونی کشورمان و میزان و محل آن موکول به توافق 5+1 آنهم بر اساس اعلام نیاز از جانب آنهاست. آیا این خوشحالی و ذوقزدگی دارد!؟ و این یعنی به زانو درآوردن ابرقدرتها!؟ تلختر آنجا میشود که به مردم میگویند: لطفا نفهمید! آن یکی منتقدان را با لبوفروش و راننده تاکسی مقایسه میکند و دیگری پرسش و انتقاد مردم در رسانهها را حرف بزرگی که از دهان بچه بیرون آمده میداند و با حربه تحقیر به آنها پاسخ میدهد!
اکنون به ابتدای این نوشتار برگردیم. ظاهرا برنامهای برای برونرفت از مشکلات وجود ندارد و آنچه ذکر شد، نه تحلیل بلکه عین اظهارات برخی مقامات ارشد دولتی بود که منصفانه در معرض قضاوت خوانندگان محترم قرار گرفت و صد البته مصادیق فراوان دیگری هم وجود دارد که به آنها نمیپردازیم.
یقینا انتظار نداریم مسئله آلودگی هوا ظرف شش ماه حل شود اما انتظار داریم به جای دعوت مردم به کوچ از تهران، یک برنامه 2 صفحهای برای رفع این مشکل ارائه شود. انتظار نداریم خودرویی که بیجهت و غیرمنطقی به چند برابر مشابه خارجی فروخته میشود 6 ماهه ارزان شود اما انتظار داریم به جای حرف زدن به شیوه دلالان، از یک برنامه منطقی افزایش کیفیت و کاهش قیمت- حتی در طی چند سال- خبر بدهید.
و بالاخره انتظار نداریم که همه دشمنان قسم خورده مردم- همانها که تندترین تحریمها را بر ما تحمیل کردهاند- محرم راز باشند ولی مردم حتی از دانستن متن فارسی توافقنامه محروم و آنها هم که دانستهاند و لب به سؤال گشودهاند با لبوفروش و راننده تاکسی- که افرادی با شرافت و زحمتکشاند- و یا کودک خوانده شدن، تحقیر شوند. آیا این سخنان را شما نگفتهاید!؟
جمهوری اسلامی:ضرورت تکاپوی همه جانبه برای مقابله با جریان تکفیری
«ضرورت تکاپوی همه جانبه برای مقابله با جریان تکفیری»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛فارغ از ماجرای اجلاس ژنو 2 و بحران سوریه، اکنون جهان اسلام به بلای بزرگی مبتلاست که عرض و طول جغرافیائی، پایههای امنیتی و فضای سیاسی کل کشورها و ملتهای مسلمان را تحت تأثیر خود قرار داده است. جریان تکفیری را نباید فقط یک گروه جنایتکار که مخالفان خود را گردن میزند، قلب آنها را میدرد و میخورد، زنان آنها را به کنیزی میگیرد و میفروشد، خانه هایشان را ویران میکند، اموالشان را به غارت میبرد و حرث و نسل را به هلاکت میکشاند دانست، بلکه چون عناصر این جریان تمام اقدامات خود را "جهاد فی سبیل الله" میدانند و به همراه هر جنایتی که مرتکب میشوند تکبیر میگویند، باید آنها را موریانههائی دانست که به جان اسلام افتادهاند و دین خدا را به تدریج میخورند و اگر به آنها مجال و فرصت داده شود چیزی از آن باقی نمیگذارند.
اینکه رهبر انقلاب اسلامی در دیدار شرکت کنندگان در کنفرانس وحدت اسلامی نسبت به جریان تکفیریها هشدار دادند و آن را خطر بزرگی برای جهان اسلام دانستند، واقعیت مهمی است که نباید به سادگی از کنار آن گذشت. ایشان در تشریح این خطر گفتند:
"عدهای تکفیری به جای توجه به رژیم خبیث صهیونیستی به اسم اسلام و شریعت، اکثر مسلمانان را تکفیر میکنند و زمینهساز جنگ و خشونت و اختلاف میشوند و به همین علت، وجود این جریان تکفیری مژدهای برای دشمنان اسلام است. با این وضع، آیا کسی میتواند تردید کند که وجود این جریان و پشتیبانی مالی و تسلیحاتی از آن، کار دستگاههای امنیتی و خبیث دولتهای استکباری و دست نشاندگان آنها نیست؟"
درباره عملکرد جریان تکفیری، سه نکته بسیار مهم وجود دارد که باید به آنها توجه شود و درباره مقابله با آن نیز انجام وظیفه مهمی را باید مورد اهتمام قرار داد.
اولین نکته اینست که با وجود دشمن آشکار و غداری همچون رژیم صهیونیستی که برای تمام مسلمانان و جهان اسلام به ویژه جهان عرب خطر بزرگی است، جریان تکفیری به این دشمن کاری ندارد و درست در چارچوب اهداف آن و به نفع آن عمل میکند. آیا این میتواند یک تصادف باشد؟! پاسخ قطعاً منفی است و تردیدی وجود ندارد که جریان تکفیری به مثابه ابزاری برای صهیونیسم و قدرتهای حامی آن عمل میکند. تمرکز این جریان بر روی دولت سوریه که در خط مقدم مبارزه علیه رژیم صهیونیستی قرار دارد، همین واقعیت را به روشنی نشان میدهد.
نکته دوم اینست که عملکرد جریان تکفیری، دستمایه مناسبی برای دولتهای استکباری و بوقهای تبلیغاتی آنها و صهیونیسم بین الملل است تا چهره اسلام را لکهدار کنند و آن را به عنوان دینی خشن به افکار عمومی جهان معرفی نمایند.
این اقدام، برای قدرتهای استکباری فواید فراوانی دارد که فقط بخشی از آن را میتوان در بهانههائی که با توسل به آنها توطئههای خود را در جهان اسلام به اجرا در میآورند مشاهده کرد.
و نکته سوم اینست که جریان تکفیری با عملکرد خود، هر روز درحال تضعیف امت اسلامی است و موانع موجود بر سر راه سلطه گری قدرتهای استکباری در جهان اسلام را یکی بعد از دیگری از میان برمیدارد.
قدرتهای استکباری، جریان بیداری اسلامی و از دست دادن تعدادی از مهرههای خود در کشورهای اسلامی را ضربه بزرگی به خود میدانند کما اینکه قدرتمند بودن حزبالله لبنان و حمایت این جریان قدرتمند و دولت سوریه از ملت فلسطین برای آزادسازی سرزمینهای اشغالی و ریشه کن کردن رژیم صهیونیستی برای منافع قدرتهای استکباری یک خطر غیرقابل تحمل تلقی میشود. طبیعی است که استکبار جهانی برای حفاظت از منافع نامشروع خود به تکاپو روی آورد و مرتکب هر کاری برای حمایت از رژیم صهیونیستی و دفع خطر از مهرههای باقیمانده خود در منطقه شود. به راه انداختن جریان تکفیری و حمایت از آن، آسانترین اقدامی بود که میتوانست این اهداف را تأمین کند، به ویژه آنکه این طرح به نام اسلام و خود مسلمانان به اجرا در میآید و دود آن نیز به چشم ملتهای مسلمان میرود.
حاصل جمع بندی این سه نکته بطور طبیعی اینست که عملکرد جریان تکفیری، صد درصد به نفع دولتهای استکباری و به زیان امت اسلامی است. اینکه آمریکا و دولتهای سلطهگر اروپائی با جریان تکفیری مشکلی ندارند و رژیم صهیونیستی نیز با این جریان درگیر نیست بلکه همه آنها از آن حمایت میکنند و از آن برای از میان برداشتن دولتهائی که زیر سلطه قرار نمیگیرند استفاده میکنند، به همین دلیل است. آنچه در این میان موجب شگفتی است، بیعملی نخبگان جهان اسلام در برابر این جریان منحرف است.
وظیفه مربوط به مقابله با جریان تکفیری درست در همینجاست که به عنوان رسالتی تاریخی بر دوش سران کشورهای اسلامی، علمای دینی و دانشگاهی، انقلابیون، صاحبان قلم و اندیشه قرار میگیرد. این رسالت تاریخی فقط هنگامی عملی خواهد شد که علمای صاحب فتوای مذاهب مختلف اسلامی با صدور فتوائی مشترک، تکفیر مسلمانان را مردود اعلام نمایند و تکلیف کسانی که به حربه تکفیر متوسل میشوند را روشن کنند. همزمان، سران کشورهای اسلامی تمام امکانات دولتها را برای اجرای این فتوا بسیج نمایند و با اتحاد عملی خود نمونهای از وحدت امت اسلامی را به ظهور برسانند. در این راه، از امکانات ملتهای مسلمان، اعم از نیروهای انسانی، قدرت رسانهای، تمکن مالی و توان علمی باید استفاده شود و همه باید از اختلافات معمول و گلایههای متداول صرفنظر کنند و برای تحکیم وحدت امت اسلامی بکوشند.
این تکاپوی همه جانبه قطعاً دشمنان زیادی دارد که از همان روز اول به میدان خواهند آمد و آنها نیز تمام امکانات و توان خود را برای به شکست کشاندن تلاش مسلمانان بکار خواهند گرفت. با اینحال، تردیدی نیست که جبهه اسلامی به پیروزی خواهد رسید و دشمنان ناکام خواهند ماند.
به این رسالت تاریخی اگر بیتوجهی شود و یا انجام آن به امروز و فردا موکول گردد، آینده سیاهی در انتظار مسلمانان خواهد بود، آیندهای که نه تنها قابل افتخار نیست بلکه نسلهای فردا هرگز نسل امروز را به خاطر کوتاهی در انجام وظیفهای که برعهده داشت نخواهد بخشید.
رسالت:بازگشت به نقطه صفر!
«بازگشت به نقطه صفر!»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛قانون هدفمندکردن یارانه ها در 16 ماده و 16 تبصره در تاریخ 1388 به تصویب مجلس و در تاریخ 23 دی ماه همین سال به تائید شورای نگهبان رسید.
قرار بود قیمت فروش حاملهای انرژی در داخل به گونهای افزایش یابد که به تدریج تا پایان برنامه پنجساله پنجم کمتر از 95 درصد قیمت تحویل روی کشتی (فوب) در خلیج فارس نباشد.
امسال سال سوم اجرای قانون هدفمندی یارانه ها بود و سال 93 سال چهارم آن است.
آیا دولت تدبیر و امید موفق به اجرای این قانون در چارچوب هدفهای برنامه پنجساله پنجم خواهد شد.
قیمت حاملهای انرژی در خلیج فارس چقدر است چه نسبتی با قیمتهای مصوب غیرشفاف مندرج در تبصره 21 قانون بودجه 93 دارد؟ قیمت فروش نفت خام و میعانات گازی به پالایشگاههای داخلی در طول برنامه پنجساله قرار است به 95 درصد قیمت تحویل روی کشتی (فوب) خلیج فارس برسد سال 93 ما در کجای اجرای برنامه پنجساله پنجم در این باب ایستاده ایم؟ چهارشنبه گذشته هیئت دولت تبصره 21 بودجه سال 93 را به تصویب رساند. این تبصره قرار است قانون هدفمندی یارانه ها را در سال آینده عملیاتی کند.
دولت از یک طرف در حالی که فروش نفت را بشکه ای 100 دلار پیش بینی کرده است در جزء 3 بند الف تبصره 2 قیمت فروش هر بشکه نفت به پالایشگاههای کشور را 5/18 دلار تعیین کرده است این نصاب با 95 درصد مطروحه در قانون هدفمندی یارانهها تفاوت دارد و معلوم نیست چه کسی بر چه مبنایی این رقم را تقویم کرده است. از طرف دیگر در تبصره 21 لایحه بودجه 93 درآمد حاصل از اجرای قانون هدفمندی یارانه ها را 632 هزار میلیارد ریال پیش بینی کرده است.
قرار بود وفق تبصره 2 بند ج ماده یک قانون هدفمندی یارانه ها قیمت های حاملهای انرژی برای پس از سال پایه براساس قیمت ارز منظور شده در بودجه سالانه تعیین شود. این تبصره کمک می کرد حسابدهی و حسابرسی درآمد وجوه حاصل از قانون هدفمندی یارانه ها در هر سال شفاف تر شود. اما حتی تبصره 21 لایحه بودجه 93 در مقام شفاف سازی این درآمد نیست.
وزیرمحترم اقتصاد و دارایی چندی پیش گفته بود: "درآمد حاصل از افزایش قیمت حاملهای انرژی در سال جاری 28 هزار میلیارد تومان است. این در حالیاست که در سال جاری باید 42 هزار میلیارد تومان یارانه پرداخت شود." (مشرق دوشنبه 16 آبان)
وی سخن از یک کسری 14 هزار میلیارد تومانی به میان آورده بود.
این در حالی است که دولت یازدهم هر ماه یارانه نقدی را به حساب مردم واریز می کند معلوم نیست این کسری از کجا تأمین میشود؟!
نگارنده در سرمقاله 18/8/92 در همین ستون نقدی به این گفته مطرح کردم از آن تاریخ تاکنون بیش از 2 ماه می گذرد اما دریغ از یک سطر پاسخگویی و شفاف سازی از سوی تیم اقتصادی دولت!
حداقل 20 فرآورده نفتی پالایشگاههای کشور مشمول افزایش قیمت براساس قانون هدفمندی یارانه ها هستند. باید دید قیمت تمام شده این حاملها چقدر است؟ قیمتی که دولت برای فروش در بازار داخلی تصویب می کند چقدر است و سودی که از این مابه التفاوت بدست می آید چقدر میباشد؟ سود مال صاحب سهم است صاحب سهم بنگاههای اقتصادی تولید کننده فرآورده های نفتی دولت است. درآمد حاصل به علاوه فروش نفت و گاز و میعانات نفتی و گازی به پالایشگاهها که یک درآمد انفالی است، اصلی ترین وجوه حاصل از اجرای قانون هدفمندی یارانه هاست. براساس قانون هدفمندی یارانهها قرار بود دولت هر 6 ماه گزارش تفصیلی اجرا را به دیوان محاسبات و مجلس ارائه دهد.
این گزارش کجاست و حکایت آن از اجرای قانون هدفمندی یارانه ها چیست؟ اعداد و ارقام آن چه علامتی را در سال اجرای چهارم این قانون به ما نشان می دهد و در سال 93 چه افقی را ترسیم می کند؟
اعداد و ارقام موجود در بند الف تبصره دو و نیز تبصره 21 قانون بودجه سال 93 نشان می دهد ما در حال بازگشت به نقطه صفر درخصوص اجرای قانون هدفمندی یارانه ها هستیم. اکنون هر لیتر بنزین در کشور ترکیه بیش از 8 هزارتومان است. حتی اگر گزینه بنزین لیتری 1800 تومان هم روی میز دولت باشد نشان می دهد دولت در مسیر اجرای قانون هدفمندی یارانه ها حرکت نمی کند.
دولت در تبصره 21 بودجه سال 93 به دنبال اجرای قانون هدفمندی یارانه ها نیست. مفاد این تبصره قانون هدفمندی رادر سال چهارم اجرای آن دور زده است این رویکرد طی کردن همان مسیری است که دولت دهم طی کرد.
طبیعی است که در سال پنجم وضع به همان منوال خواهد بود.
دولت و مجلس مجاز نیستند در قالب بودجه سنواتی خارج از قانون برنامه پنجساله بدون نصاب دو سوم آراء و نیز قانون هدفمندی یارانه ها که قانون خاص موضوعه است قانون جدیدی وضع کنند بدون آنکه تکلیف قوانین عام و خاص موضوعه را مغایر اعلام کنند.
قیمت حاملهای انرژی قیمت فروش نفت در داخل 5 برابر کمتر از قیمت حاملهای انرژی در کشورهای همسایه و نیز فوب خلیج فارس در سال 93 است که نوعی کارآفرینی برای قاچاقچیان ریسک پذیر محسوب میشود.
این نشان می دهد دولت یازدهم، قانون هدفمندی یارانه ها را که بیش از 2 سال در دولت و مجلس روی آن کار شده در اولین سال بودجه ریزی و بودجه بندی خود مورد بی مهری قرار داده است. دولت بدون آنکه اعلام کند نمیخواهد به آن عمل کند. خیلی محترمانه با وضع قانون جدید در قالب تبصره 21 لایحه بودجه 93، قانون برنامه و قانون هدفمندی یارانه ها را به طاق نسیان کوبیده است.
اولین آسیب این دور زدن تشدید قاچاق سوخت به کشورهای همسایه است. دومین آسیب اجرا نکردن قانون هدفمندی یارانه ها آن است موضوع فروش نفت در داخل به تدریج به فراموشی سپرده میشود و بر می گردیم به دوران دولت اصلاحات و دولت سازندگی که روسای دولت مایل نبودند حرفی از سرنوشت وجوه حاصل از فروش 000/500/1 بشکه نفت در روز به پالایشگاه های کشور بشنوند. آن دولتها، دریافت ها و پرداخت های ناشی از فروش نفت در داخل را هیچگاه در اعداد و ارقام بودجه سنواتی نمی دیدند. این یعنی بازگشت به پرسشهای بی پاسخ در حوزه
شفاف سازی درآمدهای نفتی و در یک کلمه بازگشت به نقطه صفر!
سیاست روز:پاسخ به لُغزخوانی جان کری
«پاسخ به لُغزخوانی جان کری»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛این که هر از گاهی آمریکاییها سخن از گزینه نظامی بر زبان میآورند و ایران را تهدید به حمله نظامی میکنند از سر چیست؟ آیا آمریکاییها تنها رجز خوانی میکنند؟ جرأت حمله نظامی را دارند؟ سخنان آنها تنها تهدید است؟ یا عملیاتی میشود؟ شاید هم برای این که به مردم خودشان نشان دهند که هنوز قدرت و اقتدار دارند کشوری را تهدید کنند تا ثابت کنند همچون گذشته قدرت بلامنازع دنیا آمریکاست؟!
تهدیدات و فشارهای آمریکاییها علیه جمهوری اسلامی ایران تازگی ندارد. اینگونه مواضع از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون با شدت و حدت وجود داشته است. این خصلت آمریکاییها است که کشورهای مستقل را تهدید کنند و تحریم؛ تا با آنها هماهنگ شوند.
در این دنیا هر کشوری که با سیاستهای آمریکا مخالف باشد، دشمن آمریکا به حساب میآید. پس باید همواره در تهدید و تحریم باشد. این رفتار هم برای آن است که آن کشور تضعیف شود. نشان دادن ضعف به طرف مقابل که همان آمریکا باشد به چه نتیجهای خواهد رسید؟
نقطه ضعف نشان دادن در مقابل کشوری که همواره از موضع قدرت رفتار میکند، باعث خواهد شد تا او جری تر شود و تهدیداتش را علاوه بر این که افزایش میدهد هنگامی که احساس کند اکنون زمان عمل است دست به اقدام بزند.
اما همواره اقتدار و قدرت نظامی مردمی است که از چنین تهدیداتی جلوگیری میکند. در کنار این ظرفیتهای نظامی و دفاعی کشورمان باید در حوزه سیاسی و اقتصادی نیز به ظرفیتهایی برسیم که دشمن دیگر خیال تهدید هم به سر راه ندهد.
پاسخ به چنین تهدیدات لفظی همواره باید قاطع باشد. نشان دادن قابلیتها و ظرفیتها بالای جمهوری اسلامی برای مقابله با چنین تهدیداتی باعث میشود آمریکا و رژیم صهیونیستی همواره خود را در معرض پاسخ سهمگین توانمندیها و تواناییهای ویژه ایران ببینند.
آمریکا تاکنون در مقابل یک ارتش و سپاه «قدر قدرت» که پشتوانه مردمی دارد، به جنگ نپرداخته است. سابقه جنگهای آمریکا را اگر بررسی کنیم میبینیم که حتی در جنگ جهانی دوم زمانی وارد شد که کشورهای اروپایی هزینههای جنگ را متحمل شده بودند و زمانی که در مقابل ژاپن قرار گرفت برای پایان شکستهای خود از بمب اتم استفاده کرد و هیروشیما و ناکازاکی را با بمب اتم هدف قرار داد.
در جنگ ویتنام نیز علیرغم این که از گستردهترین و مجهزترین نیروها و تجهیزات نظامی استفاده کرد و برای نخستین بار بمب ناپالم و سلاحهای سمی علیه مردم این کشور استفاده کرد اما بازنده آن جنگ نابرابر بود.
آمریکا حتی در جنگ عراق یک تجربه جنگ واقعی را نداشت. ارتش عراق کوچکترین مقاومتی در برابر آمریکا نکرد. تنها ژست پیروزی و قدرت برای سربازان آمریکایی باقی ماند. ژستی که پوشالی بود.
اما اگر در سالهای گذشته هر هنگام که آمریکا به عنوان ناجی وارد معرکه جنگ میشد و مورد حمایت مردم خود قرار میگرفت، اکنون دیگر مردم آمریکا در پی چنین سیاستی نیستند.
مردم آمریکا هم از جنگ افروزیهای دولتمردانشان به تنگ آمدهاند و علنی با سیاستهای جنگ طلبانه مخالفت میکنند.
جان کری یا هر مقام دیگر آمریکایی اگر هر گاه درباره حمله به ایران و تهدید کشورمان سخن میگویند، به خاطر آن است که میخواهند همچنان این ژست قدرت خود را حفظ کنند. لفاظیهای آنها تنها در زبان باقی میماند. آنها باید درباره ظرفیتهای ایران، هنگام مقابله و جنگ رو در رو با ارتش و سپاه پاسداران جمهوری اسلامی بیشتر مطالعه کنند و آگاه باشند که در صورت چنین درگیری نظامیف تنها با ایران درگیر نخواهند شد.
قابلیتهای فرامنطقهای جمهوری اسلامی ایران بسیار فراتر از آن چیزی است که آمریکاییها تضورش را میکنند. به همین خاطر است که فرمانده کل سپاه پاسداران بی درنگ به تهدید جان کری پاسخی قاطع میدهد و میگوید؛«چند هزار مسلمان انقلابی در سراسر جهان در انتظارند تا شما گزینه نظامی را از روی میز به صحنه عمل بیاورید. بعید میدانم مردان عاقل دولت آمریکا اجازه دهند این گزینه مضحک از روی میز به صحنه عمل بیاید.»
پس خود را فدای رژیمی نکنید که در حال اضمحلال است و دست و پا میزند تا شاید بتواند علاوه بر این که چند صباحی به جان کندن خود ادامه دهد، شما را هم با خود به قعر منجلاب و باتلاق بکشاند.
آمریکاییها باید این را بدانند که جنگ رو در رو با ایران سرنوشت کاخ سفید بلکه سرنوشت دنیا را تغییر خواهد داد. آقای «کری» نیروهای نظامی شما تنها یک کار را درست انجام میدهند. هواپیمای مسافری را سرنگون کنند و زنان و کودکان را قتل عام! ارتش شما به خاطر سیاستهای غلط سیاستمداران خود، ارتشی جنایتکار است و همچنان به جنایات خود در اقصی نقاط دنیا از افغانستان گرفته تا پاکستان و عراق و سوریه با حمایت از تروریستهای جنایتکار ادامه میدهد و هنر شما در همین اندازه است. سالهای سال ضعیف کشی کردهاید و اکنون که کشوری با اقتدار، مانند جمهوری اسلامی ایران در مقابل همه زیاده خواهیهای شما ایستاده است کم آوردهاید و تنها «لغز» میخوانید. به فرهنگ لغات دهخدا سری بزنید تا معنی و مفهوم لغز را هم بدانید!
جوان:مدل مفهومی قطعنامه 598 برای توافق هستهای
«مدل مفهومی قطعنامه 598 برای توافق هستهای»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم عبدالله گنجی است که در آن میخوانید؛مفهومسازی «نوشیدن جام زهر» توسط امام راحل در پذیرش قطعنامه 598 به مدلی تبدیل شد که در مقاطع مختلف تاریخی بارها توسط اصلاحطلبان بازخوانی میشد. نامه معروف حدود 130 نفر از نمایندگان اصلاحطلب مجلس ششم به مقام معظم رهبری درباره رابطه با امریکا و به کارگیری این مفهوم در آن، بارزترین نوع تشابهسازی از درون حاکمیت بود.
در مسئله اخیر نه تنها چنین مفهومی توسط جانشین امام (ره) به کار برده نشد، بلکه عنوان «نرمش قهرمانانه» به جای آن مفهومسازی شد زیرا ظرفیتهای کشور چنین مفهومی را تجویز نمیکرد. اما این بار اصلاحطلبان نبودند که مفهوم جام زهر را به کار بردند بلکه رسانهای که خود را منتسب به اصولگرایان میداند از این مفهوم برای توصیف وضع موجود استفاده کرد. با این تفاوت که مدعی خوراندن جام زهر شد نه خوردن آن. اما به نظر میرسد شرایطی که اصلاحطلبان و اعتدالگرایان برای وضع موجود طراحی کرده بودند همان چینشی بود که برای امام(ره) طراحی و استدلال شد. اما اینبار به دلیل تجربه دیروز و ظرفیتهای بالای کشور، خروجی آن «نرمشقهرمانانه» شد و از جام زهر خبری نشد.
علل پذیرش قطعنامه 598 را نه از تحلیلها و تصمیمات آشکار و نهان بلکه به جهت درگیر نشدن در تفسیرها و منازعات به خود امام(ره) ارجاع میدهیم. حضرت امام (ره) در نامهای که چند سال پیش توسط هاشمی رسانهای شد(دستخط شخص امام (ره)) چهار عامل را زمینهساز پذیرش قطعنامه 598 میدانند:
1- خزانه خالی و نداشتن پول جهت استمرار دفاع و مقاومت
2- مردم حاضر نیستند به جبهه بروند
3- تکنولوژی نظامی و آلات جنگی برای ادامه جنگ نداریم
4- بنبست در ادامه جنگ.
البته حضرت امام(ره) صادقانه مراجع مدعی هر بخش را نیز نام میبرند. نخستوزیر خالی بودن خزانه را به امام نوشته بود (موسوی)، رضایی فرمانده وقت سپاه لیست بلند بالایی از تجهیزات را نوشته بود (البته به هاشمی نوشته بود نه امام). و مسئولان تبلیغات جبهه و جنگ نرفتن مردم به جبهه را تأیید کرده بودند و این چهار مورد به علاوه استدلالهای خود هاشمی مبنای تصمیمگیری حضرت امام (ره) شد. البته نگارنده در تبعیت از امام معتقد نیستم که منازعات سیاسی با موسوی، خاتمی، هاشمی و رضایی را باید به قطعنامه کشاند چرا که امام فرمودند من به مسئولان کشور اعتماد دارم و آنان را شماتت نکنید و آنان نیز از این تصمیم ناراحتند. اما در ادامه خواهید دید که همان مدل را برای این مقطع از تاریخ انقلاب طراحی کردند و به اجرا درآوردند. این مقایسه نه در نقد دیروز و امروز که در جهت تبیین اقدامات تصمیمساز است.
1- رئیسجمهور چند بار به صورت تلویحی و یک بار در دانشگاه تهران با صراحت مسئله خالی بودن خزانه را طرح کردند.
2- رئیسجمهور هنگام خروج از فرودگاه مهرآباد در نقد معترضان به مکالمه وی با اوباما آنان را به نظرسنجیها ارجاع داد و بعد به صورت گسترده در رسانههای اصلاحطلب آورده شد که مردم خواستار مذاکره با امریکا هستند (در پذیرش قطعنامه 598 میگفتند مردم حاضر نیستند به جبهه بروند) بنابراین با دو گزینه مذکور مسئله نبود پول و ذائقه مردم مدلسازی شد.
3- بنبست در پرونده هستهای و ناامیدی از سلسله نشستها، مسیر را به سویی کشاندند که فکر و ذهن مردم و مسئولان خسته شد. بنابراین از جهت ذهنی - روانی اصل توافق مقدم بر محتوای آن شد. گویی اگر اعلام میشد به توافق رسیدهایم، افکار عمومی آرام میگرفت و مهم نبود بر سر چه توافق شده است؟ ادعای قرار گرفتن کشور بر لبه پرتگاه بارها توسط جریان حاکم و اصلاحطلبان به صورت عیان و مخفی به کار برده شد و شرایط کشور همانند تابستان 1367 ترسیم شد که چشماندازی برای پیروزی در جنگ وجود ندارد، مردم از جنگ خسته شدهاند و جنگ به بنبست رسیده است و چارهای جز پذیرش قطعنامه 598 نیست.
4- نچرخیدن چرخ تولید و عدم سرمایهگذاری در ایجاد کارخانه و در نتیجه عدم ایجاد اشتغال را اگر با نبود توپ و تانک و هلیکوپتر (آنطور که در نامه رضایی به هاشمی آمده است) انطباق دهیم، مدلسازی وضع موجود با شرایط پذیرش قطعنامه 598 کاملاً انطباق دارد. جالب اینکه سردمداران حرکت امروز نیز سردمداران آن روز بودند، هاشمی و خاتمی دو ضلع پذیرش قطعنامه 598 هستند و امروز هم مشاور و میداندارند (هاشمی چند روز پیش اعلام داشت تا این مسئله (مسئله هستهای) حل نشود، گشایشی اتفاق نخواهد افتاد). آن روز امام میدانست که اگر ایثارگرانه مسئولیت را بر عهده نگیرد، دیگران در میان مردم دچار آسیب تاریخی خواهند شد. لذا فرمود:« مسئولان مورد اعتماد من میباشند و آنها را از این تصمیمی که گرفتند، شماتت نکنید که برای آنان نیز چنین پیشنهادی سخت و ناگوار بوده است».
مقام معظم رهبری نیز ایثارگرانه مذاکرهکنندگان را فرزندان انقلاب خواندند و از همگان خواستند که آنان را سازشکار خطاب نکنند.
اما امام (ره) به کسانی که دست برداشتن از «غرور مقدسشان» سخت بود، فرمودند طرف مقابل همچنان دشمن است و از دشمنی او چیزی کاسته نشده است. همین تعبیر در بیان مقام معظم رهبری است که ما با «دشمن» مذاکره میکنیم. بنابراین امام(ره) به آنانی که بیتب و تاب بودند، فرمودند «بغض و کینه انقلابیتان را در سینهها نگه دارید، با غضب و خشم بر دشمنانتان بنگرید و بدانید پیروزی از آن شماست». به نظر میرسد این راهبرد امروز باید مدنظر حزبالله باشد. مقام معظم رهبری نیز فرمودند در این قضیه هر نتیجهای داشته باشد به نفع ماست. اگر مشکلات حل شود، به نفع ماست و اگر حل نشود ظرفیت شناختی ملت ما از دشمن بیشتر خواهد شد.
امام (ره) هنگام پذیرش قطعنامه فرمودند «در جنگ پیروزی از آن ما گردید و دشمنان در تحمیل آن همه خسارت، چیزی به دست نیاوردند» یعنی ما آسیب دیدیم اما اهداف مدنظر دشمن محقق نشد (نابودی انقلاب یا تسلط بر اروند و...). در مسئله هستهای نیز دشمن با تحریم به ما آسیب رساند اما چیزی در سبد خودش قرار نگرفت.
امام (ره) در پذیرش قطعنامه فرمودند: « عدهای که تا دیروز زیر نقاب صلح و صلحطلبی خنجرشان را از پشت به قلب ملت فرو کرده بودند، ممکن است امروز طرفدار جنگ شوند» امروز نیز همه اپوزیسیون از این توافق به عنوان از دست دادن منافع ملی یاد میکنند در حالی که تا دیروز برای تحریم بیشتر ایران به غرب التماس میکردند. امام (ره) بعد از جنگ، میداندار آینده کشور را کسانی میدانستند که در جنگ استقامت کردند و آنانی را که به هر دلیل از این مقاومت طفره رفته بودند، «کوتهنظران دیروز خواندند که نباید به صحنهها برگردند» اما امروز مقاومتکنندگان در مسئله هستهای مورد شماتت و در حاشیه و منزویاند و آنانی که برای یک لحظه به مقاومت اعتقاد نداشتند، میداندار عرصهها شدهاند.
از نگاه امام (ره)، دیروز قائدین کوتهنظر که از پشت خنجر به قلب ملت فرو کرده بودند، نقطه مقابل کسانی بودند که حاضر نبودند «از غرور مقدسشان دست بردارند» اما امروز در پرتو شعار «ایران برای همه ایرانیان» دیوار ذهنی خودی و غیرخودی حتی درون حاکمیت نیز وجود ندارد. نه غرور مقدس به رسمیت شناخته میشود و نه تکریم میشود. امروز ایستادن مقابل دشمن در یک تفسیر موسع به ایستادن مقابل ملت تعبیر میگردد اما آنچه مهم است دیروز غرور ایرانیان شکسته نشد امید است امروز نیز شکسته نشود.
حمایت:نسبت بیداری اسلامی وگسترش تکفیری ها!
«نسبت بیداری اسلامی وگسترش تکفیری ها!»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن میخوانید؛اخیرا رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامیکه همزمان با ایام سالروز ولادت نبی مکرم اسلام(ص) برگزار شد تحلیلی را مطرح فرمودند مبنی بر اینکه دشمنان اسلام با بروز بیداری اسلامی در چند کشور که سالها در سیطره قدرتهای جهانی بوده اند ، حربه ای را از درون جهان اسلام بکار گرفتند تا تحرک ملتها را از مسیر اصلی عدالت خواهانه خود دور سازند وبجای آن جهان اسلام را در درون خود با مسائل مختلف درگیر کنند تا مبادا منافع آنها به خطر بیفتد. حربه مورد استفاده زورگویان برای رسیدن به هدف یاد شده تکفیریها وجنایات کورکورانه آنها بوده است. این مطلب حایز اهمیت بسیار و موشکافی دقیق است در یاد داشت امروز چند نکته در این زمینه تقدیم می شود با این امید که مفید واقع شود.
نکته اول این است که بیداری اسلامی در چند کشور مسلمان منجر به این شد که برخی از حُکّام سرسپرده غرب برکنار شده وملتها به سمت اعتقادات دینی خود رو آوردند. پس از بروز انقلاب های مردمی در کشورهای تونس، مصر،لیبی بحرین وبرخی کشورهای دیگر و نتایج آراء مردمی در کشورهای مزبور، این نکته روشن شد که اگر در کشورهای مختلف اسلامی آزادی حاکم باشد، مردم رو به اعتقادات دینی خود میآورند وحاضر نیستند که الگوهای غربی را برگزینند.
همین نکته کافی بود که دولتهای غربی احساس خطر کنند وبه شکل های مختلف فشار خود را وارد سازند تا انقلابهای مردمی از مسیر اصلی خود خارج شود. مجموعه تلاشهای آنها در داخل کشورهای تازه انقلاب کرده مسلمان این نتیجه را ببار آورد که چند دستگی در کشورهای مزبور بروز یافت ونقطه عطف آن مصر بود که رئیس جمهور منتخب مردم سر از زندان در آورد وحزب دارای اکثریت نامشروع اعلام وممنوع شد و پس از کشتارهای مختلف مردمی دوباره نظامیان بر قدرت تکیه زدند بی آنکه غرب در مقابل این پدیده غیردموکراتیک صف آرائی کند یا فریاد بزند که کجا رفت اصول مردم سالاری وحقوق بشر؟!
نکته دوم اینکه غربی ها با همه تلاشهایشان در کشورهای تازه انقلاب کرده باز نتوانستند تمرکز ملتهای مختلف از حرکت به سمت مبانی اعتقادی خود را متوقف سازند فلذا توسل به راهکار دیگری را مکمل اقدامات داخلی خود در کشورهای تازه انقلاب کرده قرار دادند و آن اینکه تلاش نمودند از درون، جوامع اسلامی را به شدت درگیر یکدیگر ودشمن خونی هم سازند .در این راستا چه ابزاری راحت تر وبهتر از تندروها وافراطیها می توانستند در خدمت این هدف قرار گیرند. در همین راستا به یک باره اقدامات تروریستی تندروهای افراطی در سراسر جهان اسلام رشد بی سابقه ای یافت آن گونه که بمب گذاری ها در عراق، سوریه ،افغانستان، یمن لبنان ، و برخی کشورهای دیگر به یک باره خبرهای اول جهان شدند ودر این مجال تا توانستند بر علیه اسلام چهره سازی منفی نیزکردند . ظاهر رویدادها این بود که تندروها از تحولات سوریه وشکستهای مختلف ناراحت هستند و بدین ترتیب رو به تخریب در دیگر کشورها آورده اند ولی باطن قضیه این بود که دستگاههای ناامن کننده برخی کشورها خصوصا رژیم صهیونیستی در این زمینه بیشترین حمایت وهدایت را بکار گرفتند تا بدست خود مدعیان اسلام ، مسلمانان را تضعیف واز صحنه اصلی دور سازند .
نکته سوم اینکه در روند رشد بکارگیری تروریسم علیه مطالبات ملتهای مسلمان شاهد نوعی همراهی یا سکوت برخی دولتها وحاکمان منطقه نیز بوده ایم که این خود جای بسی تاسف دارد. برخی از دولتها علنا با تندروها اعلام همبستگی نموده یا در تجهیز آنها به انواع سلاح های مخرب یا کمک مالی از هیچ مساعدتی دریغ نورزیده اند. دولتهای حامی تکفیری ها در سطح جهانی شناخته شده هستند. در قبال این دولتها اغلب مقامات غربی سکوت پیشه کرده اند چرا که حاکمان هماهنگ با منافع غرب از این رانت برخوردار هستند که هر جنایتی را علیه مردم خود یا سایر ملتها اعمال کنند بی آنکه در معرض حساب کشی جدی قرار گیرند.این نکته بسیار تلخی است که در جهان امروز نباید از توجه بدان غافل ماند خصوصا برای حقوقدانان تمرکز بر این امر بسیار حائز اهمیت است.
نکته چهارم اینکه علمای شناخته شده ،روشنفکران جهان اسلام و متفکرین واهل قلم در این زمینه وظیفه سنگینی بر عهده دارند تا بدرستی این تحولات برای مردم روشن سازند. مردم کوچه وبازار بخوبی باید دریابند که در گردونه تلاشهای خونین برخی دولتهای غربی برای به جان هم انداختن ملتهای مسلمان ، مهم ترین واکنش هوشیاری وتلاش برای وحدت وهمدلی ملتهای اسلامی است . از این حیاتی تر این است که درون جوامع اسلامی زمینه های همبستگی وهمدلی بین اقشار مختلف جامعه خصوصا در روابط هر ملت با مسئولان خود، تقویت شود تا دشمنان اسلام این مجال را پیدا نکنند که با ایجاد تفرقه ، گروههای مختلف جوامع اسلامی را به جان هم بیندازند.
نکته پنجم اینکه در ماههای اخیر تلاشهای قابل تقدیری از سوی دولت جدید ودیگر نهادهای جمهوری اسلامی صورت گرفته تا وفاق وهمدلی بین اقشار مختلف جامعه از جمله بین اکثریت شیعی با دیگر مسلمانان مقیم ایران یا با دیگر هموطنان غیر مسلمان گسترش یابد وهر گونه چالش موجود با تدبیر ومشارکت همه مردم بر طرف گردد. این رویکرد حیاتی را باید هر روز با جدیت دنبال کرد واجازه نداد که دیگران برای ملت ایران تفرقه افکنی کنند وملت را از هم جدا سازند.
سخن آخر اینکه بیداری اسلامی را باید در فکر وعمل دنیای اسلام با جدیت تقویت نمود تا با گسترش عقلانیت ومنطق و رویکردهای صلح طلبانه ومهربانانه ندای معنویت اسلام به جان دل همه انسانها نشیند . بیداری اسلامی نیاز به تولید فکر ودانش وکارآمدی دارد. شعار تنها راهگشا نیست. باید در عرصه عمل نشان داد که بازگشت به اسلام ومبانی الهی برای نجات بشر معاصر و نسل های آتی راهگشاست. در این مسیر انتظار تحرک بیشتر از حقوقدانان جهت نهادینه سازی جوامع قانونمند در سراسر جهان اسلام، انتظار بر حقی است.
آفرینش:اوکراین؛ صحنه برخورد میان غرب و شرق
«اوکراین؛ صحنه برخورد میان غرب و شرق»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم خدایار سعیدوزیری است که در آن میخوانید؛چند ماهی است که اوکراین بار دیگر بعد از چند سال، دستخوش تحولات و اغتشاشات است. این مخالفت ها از آنجا آغاز شد که دولت اوکراین از امضای یک توافقنامه با اتحادیه اروپا خودداری نمود. امضای این توافقنامه، اوکراین را ملزم به رعایت قوانین اتحادیه اروپا و اجرای برنامه ی اصلاحات فراگیر می نمود و در مقابل لزوم اخذ ویزا برای شهروندان اوکراینی برای سفر به اروپا لغو می شد.
خواسته ی معترضان که اصطلاحا euromadian نامیده میشوند، در ابتدا امضای توافقنامه با اتحادیه اروپا و آزادی یولیا تیموشنکو (نخست وزیر سابق و رئیس حزب میهن، از احزاب طرفدار غرب) بود، اما در روزهای اخیر خواسته ها رادیکال تر شده و خواستار استعفای رئیس جمهور نیز شده اند و سه حزب اصلی اپوزیسیون در پارلمان اوکراین نیز خواستار استعفای رئیس جمهور و برگزاری انتخابات زودهنگام شده اند.
اوکراین کشوری است که هم برای روسیه و هم برای غرب از اهمیت فراوانی برخوردار است، چراکه هم به لحاظ محصولات کشاورزی و مزارع گسترده اش مورد توجه است (چنانکه پیش از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، اوکراین را انبار غلات شوروی می نامیدند) و هم از طرف دیگر به لحاظ ژئوپلیتیک اهمیت زیادی دارد چراکه حد فاصلی است میان غرب و روسیه؛ به همین دلایل و بسیاری دلایل دیگر همواره غرب خواستار آن است که بر این کشور نفوذ داشته باشد و روسیه نیز در پی جلوگیری از این نفوذ است. در حقیقت اوکراین حیاط خلوت روسیه است و این کشور نمی تواند اجازه دهد قدرتهای غربی در مرزهایش مستقر شوند! لذا درگیری های اخیر در اوکراین را باید صحنه تلاش غرب برای گسترش حوزه ی نفوذ خود و مقاومت روسیه برای جلوگیری از دخالت ها و نفوذ غرب در کنار مرزهایش و آسیای مرکزی دانست تا یک اختلاف جدی میان دو گروه داخلی در اوکراین.
حال در این میان به نظر می رسد منافع اوکراین در اتحاد و نزدیکی با روسیه بیشتر تامین می گردد تا در اتحاد با اروپا. اوکراین کشوری سردسیر است که همواره نیازمند انرژی و از همه مهمتر گاز می باشد که با توجه به موقعیت جغرافیایی این کشور تنها روسیه است که می تواند تامین کننده ی انرژی برای این کشور باشد، همچنین به لحاظ فرهنگی نیز اوکراین نزدیگی فرهنگی زیادی با روسیه دارد، تا جاییکه زبان این کشور نیز روسی است.
این در حالی است که آنچه اروپا در توافقنامه ای که به اوکراین ارائه کرده، به عنوان امتیاز پیشنهاد داده است یعنی لغو روادید برای سفر به اروپا و همکاری های بازرگانی و اقتصادی، در مقابل نیازهای این کشور به روسیه بسیار ناچیز است. این روند آینده ی مبهمی را برای اوکراین رقم زده است که نمی توان گفت چه پیش خواهد آمد. لکن به نظر می رسد بهترین کار در شرایط فعلی مذاکره دولت و مخالفان و تلاش برای متقاعد کردن یکدیگر برای در پیش گرفتن راهی میانه و رسیدن به بازی برد-برد است تا هرچه سریعتر از گسترش خشونت ها و سوءاستفاده خارجی ها از این فضای ملتهب جلوگیری شود.
شرق:یادگار ماندگار
«یادگار ماندگار»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم غلامعباس توسلی است که در آن میخوانید؛دکتر ناصر میناچی به دیار باقی شتافت. «وَلْتَکنْ مِنْکمْ أُمَّه یدْعُونَ إِلَی الْخَیرِ» این آیهای است که بر سر در حسینیه ارشاد نقش بسته است، یاد و خاطرهای را زنده میدارد که در دوران فعالیت «دکتر علی شریعتی» این موسسه مملو از جمعیت میشد.
این مکان مقدس نیاز به تنظیمات و تدارکات داشت، اگر دکتر شریعتی سخنران شناختهشده این مکان بود و محمد همایون عمر خود را صرف ساخت این مکان کرد، اما میتوان گفت که بدون همکاری مرحوم ناصر میناچی این کار به نتیجه نمیرسید.
دکتر میناچی بههمراه دکتر علیآبادی دو شخصیت حقوقدانی بودند که جزو شورای حسینیه ارشاد بودند و همراه دکتر شریعتی فعالیت میکردند. در حسینیه ارشاد اقدامات ماندگاری انجام شد و امروز هم برنامههایی در آن برگزار میشود.
در حالی که این مکان شریف در روند انقلاب هم تاثیرگذار بود اما برخلاف انتظار چراغ حسینیه به خاموشی گرایید در حالی که میتوانست نقش مهمی حتی پس از انقلاب داشته باشد. بههرحال تلاش مرحوم میناچی در حسینیه ارشاد ماندگار بود و از او به یادگار مانده است.
مردم سالاری:سراب کارشکنیهای هستهای
«سراب کارشکنیهای هستهای»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم علی اکبر اولیا است که در آن میخوانید؛دستگاه دیپلماسی دولت یازدهم در شرایطی کارش را به محوریت پرونده هستهای شروع کرد که در هشت سال گذشته، مشی تهاجمی باعث شده بود تا بین جمهوری اسلامی و نظام بینالملل فاصله زیادی به وجود بیاید و به همین دلیل تحریمهایی تحمیل ایران شد که موجب بروز مشکلات و محدودیتهایی را فراهم کرد و به همین دلیل حتی گروه کثیری از اصولگرایان هم با شعار «عبور از وضعیت بحرانی» به بحث مهم انتخابات ورود پیدا کردند تا مشخص شود که کشور، واقعا دشواریهای زیادی را متوجه خود میدید.
دقیقا به همین دلیل دولت یازدهم با شعار «تنش زدایی به جای تنش زایی» شروع به کار کرد و در وهله اول «ماموریت هستهای» را از شورای عالی امنیت ملی به وزارت خارجه ارجاع داد که تیم جدید، در مذاکرات پیچیده و نفس گیر سه گانه ژنو توانست به 1+5 توافق کند که این توافق هم از جانب جمهوری اسلامی و هم از جانب آمریکا و غرب توافقی محترم و به نفع همه خوانده شد تا در دنیا این امیدواری به وجود آید که بالاخره تکلیف پرونده پیچیده هستهای ایران بعد از یک دهه چالش و تنش در حال مشخص شدن است.
همچنین در فضای داخلی ایران هم امید به کاهش مشکلات و افزایش رضایتمندی عمومی به بالاترین حد خود رسید و همه منتظر رسیدن 30 دی ماه بودند تا با اجرایی شدن قرارداد ژنو3، شاهد تاثیرات آن باشند که اتفاقا فضای اقتصاد از همان روز اول واکنش نشان داد تا اذهان عمومی به این نتیجه برسند که «اتفاقی خوب و امیدوار کننده افتاده است.»
نکته قابل تامل و تاسف اما این است که گروهی که از سوی جامعه، افراطیون خوانده میشوند، در اقدامی شک برانگیز و زیر سئوال از همان صبح 30 دی تحرکات رادیکال خود را آغاز کردند و با طرح «هولوکاست هستهای» یا «عزای عمومی» درصدد این برآمدند تا توافق ژنو3 را «زیر پا گذاشتن اصول انقلاب» عنوان کنند تا بلکه ذهنها را نسبت به رفتار دستگاه دیپلماسی دولت مشوش کنند که باید گفت این قبیل موضعگیری نشانگر این است که آنها در هر شرایطی اصل را بر مصالح سیاسی و درون جناحی خود میدانند و به همین دلیل حتی حاضر هستند به راحتی منافع ملی را هم با رفتارشان تهدید کنند که البته باید گفت اتفاق 24 خرداد و واکنش مردم در پای صندوقهای رای نشان میدهد که جامعه به ماهیت وجودی و رفتاری این گروه پی بردهاند و به همین دلیل مشخص میتوان گفت تحرکات اینچنینیشان سرابی بیش نیست.
نکته قابل ذکر این است که دولت و مشخصا دستگاه سیاست خارجی باید نسبت به چنین رفتارهایی بیاعتنایی کنند و به جای پاسخگویی به حرکتهای اینچنینی تمام انرژی خود و همچنین پتانسیل موجود در کشور را به خدمت بگیرند تا بلکه بتوانند با ترمیم فضای مابین جمهوری اسلامی و دنیا، شرایطی به وجود بیاورند تا برخلاف گذشته کاهش مشکلات آرزوی محال نباشد. چرا که قطع رابطه با کشورهای تاثیرگذار و همچنین تصمیم گیریهای غلط و به دور از دید کارشناسی وضعیتی را به وجود آورد که به معنای واقعی جامعه و البته مردم را با واژه بحران آشنا ساخت. این در شرایطی است که ایران با نظامی اسلامی اداره میشود و زیبنده نیست که لایههای مختلف جامعه انواع و اقسام محرومیت و محدودیتها را تجربه کنند و «آرامش» حلقه مفقودهشان باشد.
قانون:رابطه با آمریکا تابو نیست اما میتواند سراب باشد
«رابطه با آمریکا تابو نیست اما میتواند سراب باشد»عنوان یادداشت روز روزنامه قانون به قلم حشمتا... فلاحت پیشه است که در آن میخوانید؛آقای روحانی باید نگاه واقع گرایانهای به موضوع رابطه با آمریکا داشته باشد. نوع تعدیل نگاه آمریکاییها در قبال ایران ناشی از تغییر سیاست و نظر آنان نسبت به جمهوری اسلامی ایران نیست، بلکه ناشی از تعدیل مواضع آنان در قبال واقعیتی به نام قدرت ایران است. با وجود اینکه روحانی چراغ سبزی با سخنرانیاش در داووس به آمریکا نشان داد، بلافاصله جان کری، وزیر امور خارجه این کشور، موضع کاملا تخاصمی اتخاد و تهدید کرد که به گزینه نظامی درباره ایران میرسند.
تقابل مواضع روحانی و جان کری نشان میدهد که آمریکاییها میتوانند از حسن نیت ایرانیها بهرهبرداری منفی داشته باشند. بنابراین هنوز تغییری در راهبرد واشنگتن نسبت به تهران رخ نداده است و اگر تغییری هم باشد، نام آن را تغییر نمیگذارم بلکه تعدیل رفتار آمریکا واقعیت قدرت ایرانیهاست.
موضع جانکری مبین همین رابطهای است که شکل گرفته است. با توجه به همین موضوع معتقدم باید نوع تعامل با آمریکا شکل دیگری بگیرد. روحانی باید به دنبال سیاستی درقبال آمریکا باشد که این سیاست فقط مبنی بر آرمانگرایی آقای خاتمی چیده نشود. در زمان خاتمی یک آرمانگرایی همراه با حسن نیت و خوشبینی وجود داشت که هر چه بیشتر سیگنالها و علامت سبزهای بهتر و دوستانهتری از طرف ایران به آمریکا مخابره میشد، در طرف آمریکایی اشتباه محاسباتی بیشتری شکل گرفت و فشارها نسبت به ایران افزایش یافت.
بنابراین نباید اشتباه گذشته را تکرار کرد. البته روحانی هم روی خوش به آمریکاییها نشان داده و هم از شاخصهای قدرت خود استفاده میکند که این لازمه رابطه با واشنگتن است. نباید صرفا آرمانگرایانه به آمریکا چراغ سبز نشان داد. رویدادی که ظرف 24 ساعت در حاشیه اجلاس داووس شکل گرفت و طرح گزینه نظامی علیه ایران از سوی جان کری نماد این واقعیت است.
این رفتار نشان داد که آمریکاییها دوباره دچار اشتباه محاسباتی شدهاند. مجدد شاهد تکرار شرایط آمریکایی ها در دهه 90 میلادی و دو نیمه 1370 و 1380 هجری در قبال ایران هستیم. آنان تصور میکنند خوشبینی و دیپلماسی تهران به معنای ترس ایرانیها است. بنابراین انتظاری که از تیم سیاست خارجی وجود دارد، رفتاری با ترکیب دیپلماسی به همراه واقع گرایی است. ایرانیها مجبور هستند که شاخصهای قدرت خود را به رخ آمریکاییها بکشند. زیرا در طول 35سال گذشته، آمریکاییها جز در مقابل شاخصهای قدرت ایران، در مقابل هیچ چیزی در ایران موضع خود را تعدیل نکردند.
از سوی دیگر، در داخل کشور دو نگاه و نظر مخالف در قبال رابطه با آمریکا وجود دارد. یک دسته افرادی هستند که از سر دلسوزی، موضوع را اصولگرایانه میبینند. این افراد معتقدند که نباید اصول فدای برخی تعدیلها در سیاست خارجی کشور شود. شخصا اعتقاد دارم نظر این گروه، نظرات قابل تامل و قابل توجه و صائبی است. اما در مقابل این گروه، افرادی قرار دارند که نگاه تند و شعاری در مقابل رابطه با آمریکا دارند. اینها آمریکا را به عنوان تابو میشناسند که نظر این گروه را قبول ندارم. در واقع معتقدم رابطه با آمریکا تابو نیست ولی این رابطه میتواند سراب هم باشد.
ابتکار:قبیله گرایی در ساحت سیاسی
«قبیله گرایی در ساحت سیاسی»عنوان یادداشت روز روزنامه ابتکار به قلم فضل الله یاری است که در آن میخوانید؛انتشار تصاویر دو زن که در میان شعلههای آتش از طبقه پنجم ساختمانی در خیابان جمهوری تهران درخواست کمک میکنند، آن هم در حالی که ماشینهای آتش نشانی پایتخت تنها به پاشیدن آب به بدن آنان میپردازند، خود حدیث مفصلی از وضعیت دردناک مدیریت ایرانی است. به خصوص که لحظاتی پس از ثبت این تصاویر دو زن کارگر که نان آور خانوادههای خود بودند در جلوی چشم خیل تماشاگران و ماموران آتش نشانی به پایین سقوط میکنند و جان خود را از دست میدهند.
اگر چه در نگاه اول موقعیت تراژیکی رقم میخورد اما اگر نیک نگریسته شود میتوان به مسخره بودن و مضحک بودن این موقعیت هم پی برد. این که دو زن گرفتار در حضور ماموران آتش نشانی- که فرصت کافی برای نجات آنها را داشته اند- جان میسپارند، نشانه چیست ؟ جز این که نشان میدهد بسیاری از مسئولان و ماموران به جایگاه خطیر خود آگاه نیستند چه معنای دیگری میتواند داشته باشد ؟
این که در شهری به بزرگی تهران ماشینهای آتش نشانی آژیر کشان به محل حادثه برسند و به موقع هم حاضر شوند اما نتیجه کار آنان تفاوتی با نیامدن شان نداشته باشد در این روزگار چه مفهومی را به دیگران القاء میکند ؟
اما به نظر میرسد این موضوع که در جهان امروز به اتفاقی عجیب ارزیابی میشود در کشور ما موضوعی عادی است. عجیب نیست اگر در استخر یک پارک در مرکز تهران دخترکانی در آب میافتند و جان میسپارند. هیچ کس تعجب نمیکند اگر دخترانی در گوشه ای دیگر از کشور گرفتار شعلههای آتش یک بخاری نفتی کلاسی میشوند که لولههای گاز از کنار آن میگذرد. چه چیز عجیبی است که اتوبوسهای حامل دانشجویان و دانش آموزان نه یک بار و از سر اتفاق، بلکه چندین و چند بار در مسیر اردوهای دانشجویی و دانش آموزی به قعر دره سقوط کنند و مستعد ترین دختران و پسران ایران به کام هیولای مرگ فرو روند ؟
هیچ کدام از این موارد ملاکهای لازم برای عجیب بودن را ندارند؛ وقتی نمیتوان همه چیز را به «مشیت الهی» حواله کردو خیال خود را از بابت بازخواستها و عذاب وجدانهای احتمالی راحت کرد. گویی این تقدیر گرایی ایرانی بهانه خوبی است تا ماموران و مسئولان ما از زیر خطاها و سهل انگاریهای خود به راحتی سر کشیدن یک لیوان آب، فرار کنند.
تا این جای کار ظاهرا نباید تعجبی در کار باشد. اما میتوان در اطراف و اکناف این حوادث (به خصوص حادثه خیابان جمهوری) جستجو کرد و موقعیتی برای تعجب کردن پیدا کرد.
در روزهای بعد از حادثه برخی از رسانهها مطابق وظیفه ای که برای آنان تعریف شده سمت و سوی انتقادات خود را به طرف مسئولان امور شهری تهران معطوف نمودند. امری که در عالم رسانهها یکی از بدیهی ترین اتفاقات است. در این میان رسانههای اصلاح طلب بخش بیشتری از این بار را به دوش کشیدند.
اما اتفاق عجیبی که خود را نشان داد این بود که این رسانهها متهم شده اند که به دلیل همسو نبودن شهردار تهران با آنان بر آتش ماجرا دامن زده اند. متهم کنندگان، اتفاقات روز حادثه و از دست رفتن، جان دو انسان بیگناه را رها کرده و منتقدان سهل انگاری مسئولان را به سوء استفاده سیاسی از این جریان متهم کردند. اگر چه نمیتوان وجود برخی انگیزههای سیاسی در جریان انتقاد به مسئولان شهری تهران را انکار نمود، اما نمیتوان به این بهانه از این بی مسئولیتی مرگبار و خسارت زا چشم پوشی کرد.
این متهم کنندگان که بیشتر رسانههای جریان اصولگرا و برخی از فعالان سیاسی این جناح بوده اند در حالی مدعی سیاست بازی در این میدان شده اند که خود عملاً تنها به دلیل همسویی مسئولان این بی تدبیری با مواضع خود، به منتقدان تاخته اند و این چه معنای دیگری به جز سیاست بازی دارد؟
به نظر میرسد که سکوت در برابر بی تدبیریها و بی مسئولیتی برخی از مدیران کشور رویه ای است که از هشت سال گذشته شروع شده و قرار نیست تغییری در آن حاصل شود. این گروه در هشت سال گذشته منتقدان را به همین ترتیب نواخته اند که رئیس جمهور ساده زیست را تخریب میکنید و دولت خدمتگزار را تضعیف. از آن سو خود نیز در برابر تخریبهای صورت گرفته نه تنها سکوت کرده بودند که زبان و قلم به تمجید نیز گشودند تا روزی که محموداحمدی نژاد از همراهی آنان سر باز زد، به ناگهان ساده زیستی و خدمتگزاری دولت را به کناری افکندند و فسادهای مالی و بی تدبیریهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی اش را بزرگ کردند.
به نظر میرسد این گروه علیر غم رنگ باختن تعلقات طایفه ای عصر جاهلیت در جهان مدرن امروزی، عرصه سیاست را به میدانی برای پیاده کردن این نوع از وابستگی تبدیل کرده اند. در طوایف بدوی تعلق یک فرد به طایفه و خاندان کافی است تا کل قبیله به دفاع از وی برخیزند، حتی اگر او جان از بیگناهی گرفته باشد و مال از یتیمی ستانده باشد.
این گروه از فعالان سیاسی و رسانههای همسو، همه ارزشهایی که گاه خود برای آن سینه چاک میکنند و بر سر رقیب میکوبند را در موقع لزوم به کناری نهاده و جوشنی از جنس تعصب و تعلق بر تن میکنند و به هواداری از «هم قبیله» بسیاری از ارزشها همچون اخلاق، مذهب، امر به معروف و نهی از منکر، دادخواهی ستمدیدگان و... را زیر چکمههای خود لگد مال میکنند تا کیان قبیله را حفاظت کنند در این میان بی خیال ادعاهای طرفداری از حق و صیانت و اخلاق و درستی !
دنیای اقتصاد:در جستوجوی کلید اصلاح یارانهای بهینه
«در جستوجوی کلید اصلاح یارانهای بهینه»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم میثم هاشمخانی است که در آن میخوانید؛1133 روز بعد از آغاز پرداخت یارانه نقدی به خانوارها، چند پژوهش قابل اعتنا در زمینه جنبههای مختلف تاثیرات اجرای این طرح، انجام شده است؟ چند پژوهشِ باکیفیت به ارزیابی تاثیرگذاری یارانه نقدی بر «نرخ فقر» به تفکیک مناطق مختلف کشور پرداختهاند؟ چند پژوهش میزان تاثیرگذاری این طرح را بر «عرضه نیروی کار در مناطق محروم کشور» بررسی کردهاند؟ چند پژوهش به ارزیابی این مساله پرداختهاند که چه درصدی از یارانه نقدی دریافتی توسط خانوارهای محروم، برای بهبود «تغذیه»، «سلامت» و «آموزش» آسیبپذیرترین قشر اجتماعی؛ یعنی «کودکان خانوارهای محروم» صرف شده است؟
اخیرا، برای نگارش مقالهای درباره «اصلاح بلندمدت شیوه پرداخت یارانه نقدی»، مدتی را به جستوجو برای یافتن پژوهشهایی صرف کردم که در زمینه «آثار پرداخت یارانه نقدی بر رفاه خانوارهای ایرانی» انجام شدهاند.
تعجبآور و در عین حال بسیار تاسفآور بود که سه سال و یک ماه بعد از اجرای طرحی وسیع که مبلغی معادل دوونیم برابر کل بودجه آموزشوپرورش کشور را به صورت نقدی در بین خانوارها توزیع میکند، تعداد پژوهشهای مدون و باکیفیت در این زمینه، به عدد انگشتهای دو دست هم نمیرسد.
این مساله تا حد زیادی نمود رکود پژوهشی سنگین حکمفرما در دولت قبل بود؛ وضعیتی که در ترکیب با رواج تصمیمات یکشبه درباره مهمترین سیاستهای کلان اقتصادی و سیاسی کشور، سیاهچالهای را برای اقتصاد ملی ایجاد کرده بود که معلوم نیست رهایی از آن تا چه مدت طول بکشد.
در چنین شرایطی، تامل منطقی و پرهیز از شتابزدگی در دولت جدید برای طراحی تصمیمات کلان اقتصادی را باید به فال نیک گرفت. یکی از نمودهای تلاش دولت جدید برای بهرهگیری از تحلیلهای مختلف پیش از اتخاذ تصمیمات کلان را، میتوان در فراخوان «مباحثه تحلیلی پیرامون اصلاح یارانه نقدی» مشاهده کرد؛ فراخوانی که با دعوت وزارت «تعاون، کار و رفاه اجتماعی» آغاز شد و پس از گذشت دو ماه و نیم و با انتشار 34 مقاله منتخب در «دنیای اقتصاد»، امروز جمعبندی آن در قالب چهار صفحه کامل روزنامه، منتشر شده و با جمعبندی مقالات منتخب، به ارائه نقاط قوت و ضعف هشت محور اصلی مطرح در زمینه اصلاح یارانه نقدی پرداخته است.
به امید آنکه که این مجموعه مقالات بتواند سهم کوچکی داشته باشد در کمک به تصمیم دولت جدید برای «اصلاح یارانهای بهینه.»
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد