در گفتگو با جامجم آنلاین مطرح شد
این را من میگویم که تنهاییام فراگیر است و اندوهم مسری. من که بارها از خودم تا دلت دویدهام و دست خالی بازگشتهام. من که با وضوی تو نماز میخوانم، من که آسمانآسمان بال میزنم تا بر شانههای تو ـ که خاستگاه پریان پردهنشین است ـ فرود بیایم.
این را من میگویم، مرد آرزوهای تو که با اسبی سپید آمد، با پیراهنی از بهار، با دلی از ابر که روزی هزار بار به پایت افتاد تا تو ایستاده زندگی کنی. این را من میگویم که از پیراهنت قصیدهای ساختم و در گوش بادهایی که از قبله میآیند، زمزمه میکنم.
این را من میگویم که بهار را تنها در گلهای روسریات میبینم و پاییز را در افتادنم به پایت.
این را من میگویم که سرانگشتانم سالهاست در نیایش تو قد میکشند و قلبم، ضربانش را با ساعت نگاه تو کوک میکند.
با من با تمام دلت بایست و غزلهایی را که از نگاهت میتراود، تلاوت کن. با من با تمام چشمهایت زندگی کن. با تمام دستهایت که جز در آستان آسمان ندویده است. با من بمان تا در سایه رشید تو قد بکشم و آسمانی شدن را بار دیگر تجربه کنم.
میگویند آسمان آبی است و خورشید از صبح تا شب به تماشای تو در آسمان راه میرود.
میگویند باران که ببارد، زمین سبز میشود، دریا آواز میخواند، برگها کف میزنند. میگویند وقتی تو بخندی:
گل میشوند ماسه و شن زیر پای ما/ کف میزنند برگ درختان برای ما میگویند با تو میشود از زمستان رفت، در سایه بهار نشست و گرمای تابستان را انتظار کشید، میگویند... بگذریم. «شنیدن کی بود مانند دیدن!» من با چشمهای خودم دیدهام که چگونه گیسوان تو مسیر بادها را نشان میدهد و ابرها چگونه در برابر چشمهای تو میشکنند و قطره قطره به پای تو میریزند. من با همین چشمهایی که جز در قدم تو ندویدهاند و جز برای تو سرازیر نمیشوند، دیدهام که چگونه پریان پردهنشین به قبلهای که تو میشناسی نماز میگذارند.اما باور کن:
«نذر کرده بودم که خاک پای تو باشم
قسمتم ولی این شد، دیدن رد پایت»
باور کن زندگی آنقدر مهم نیست که ما برای دوست داشتن هم دنبال دلیل بگردیم. باور کن ما میتوانیم خانهمان را دوباره بسازیم با ستونهایی از اعتماد و سقفی از ایمان، آنگاه با چشم هم به تماشای زیباییهای دنیا بایستیم در زمانی که درختان در سایه ما نشسته نفس میکشند و بهار میآید مینشیند گوشه دامانت و نسیم، نوازشگری میکند در گوشه شالی که برایم بافتهای.
باور کن دنیا آنقدر بزرگ نیست که ما برای ندیدن هم بدویم، برای ندیدن هم سفره نذر کنیم و برای از هم دویدن مسابقه بگذاریم. باور کن، زندگی به هر دوی ما نیاز دارد.
علی بارانی
در گفتگو با جامجم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
صادق ورمزیار در گفتوگو با جامجم مطرح کرد
روح الامینی در گفتوگوی تفصیلی با «جامجم»:
در گفتگو با جامجم آنلاین مطرح شد