نگاهی به 2 فیلم تلویزیونی «گره سبز» و «مثل یک خواب» که هفته گذشته روی آنتن رفت

چالش‌های تله‌فیلم‌سازی

روزهای پنجشنبه و جمعه گذشته طبق معمول همیشه، فیلم‌های تلویزیونی‌ از شبکه‌های مختلف سیما روی آنتن رفت که با مناسبت‌های هفته بی‌ارتباط نبود. این هفته نگاهی داریم به دو فیلم تلویزیونی پخش شده از بین تله‌فیلم‌های آخر هفته‌ای که گذشت.
کد خبر: ۶۳۴۵۲۸

گره سبز: این فیلم تلویزیونی به کارگردانی الهه سادات شاه‌حسینی و با بازی فخرالدین صدیق‌شریف، رضا بنفشه‌خواه و فرحناز منافی‌ظاهر روز پنجشنبه ساعت 14 و 30 دقیقه از شبکه دو سیما پخش شد.

«گره سبز» داستان پسر نوجوان روستایی است که عاشق موتورسواری و سرعت است و پدرش با موتورسواری او پیش از گرفتن تصدیق مخالفت می‌کند. او که در خانواده‌ای کم‌بضاعت زندگی می‌کند، گهگاهی نزد سید (که معتمد روستاست) کار می‌کند و با پول اندکی کـــه به دست می‌آورد، موتور یکی از دوستانش را کرایه می‌کند و پنهانی با آن چرخ می‌زند. یک روز در حالی که یکی از دوستانش را هم سوار کرده، تصادف می‌کند و دوستش راهی بیمارستان می‌شود. هزینه عمل او بالاست. سید پس‌اندازی را که برای رفتن به کربلا کنار گذاشته، برای کمک به عمل دوست مجروح پسر می‌بخشد، اما این پول کافی نیست. شخصی ناشناس که به‌عنوان تعمیرکار وارد روستا شده، پسر را ترغیب به دزدیدن کتاب خطی قرآن از خانه سید می‌کند تا در ازای آن، باقی پول را به او بدهد. پسر کتاب را می‌دزدد و... .

فیلمنامه «گره سبز» با دو گره و دو محور اصلی، داستان را پیش می‌برد که یکی در ادامه به دیگری الصاق می‌شود. گرچه بهره گرفتن از دو خط اصلی یا حتی بیشتر در یک فیلمنامه ـ که به صورت موازی یا متقاطع روایت می‌شود ـ می‌تواند به جذابیت و حتی کیفیت ساختاری اثر بیفزاید، اما در فیلم یادشده به دلیل زمان‌بندی نادرست سبب ضعف آن شده است. بن‌مایه فیلم به دو خسارتی برمی‌گردد که پسر نوجوان به بار می‌آورد؛ اولی تامین هزینه عمل دوستش که بی‌احتیاطی و بوالهوسی او به آن منجر شده، یعنی خسارت مالی و مادی و دیگری دزدیدن کتاب قرآن خطی از سید که به خسارت معنوی منجر می‌شود که چون دومی به دلیل اولی پیش می‌آید، می‌تواند به لحاظ ساختاری موجه باشد، اما نشاندن این دو محور در امتداد هم از نظر زمان‌بندی و نیز از نظر علت و معلولی راه به خطا برده است. به این ترتیب که حدود یک‌سوم زمان فیلم به مخالفت پدر و مادر با فرزند بر سر موتورسواری او می‌گذرد و تا زمان پیشامد سانحه تصادف ـ که کاملا قابل حدس و گمان است ـ داستان در موقعیت صفر یا اولیه خود، وقت تلف می‌کند. پس از اولین گره‌افکنی تا روی دادن گره دوم، باز هم زمان بسیار زیادی از دست می‌رود و به همین دلیل، بین گره دوم و گره‌گشایی نهایی کمتر از ده دقیقه فاصله است و هنوز گره داستانی منعقد نشده، به شکلی تصنعی گره‌گشایی صورت می‌گیرد. از طرف دیگر، هرقدر که توضیح علت برای گره اول به طول می‌انجامد، علت گره دوم تا لحظاتی پیش از حادث شدن آن مشخص نیست و در ادامه بسیار ضعیف به آن پرداخته می‌شود. به این صورت که بلافاصله پس از مشاهده دزدیده شدن کتاب، سارق اصلی که برادرزاده سید است، سرش به سنگ می‌خورد و آن را پس می‌آورد، در حالی که نه علت دزدیدن آن چندان محکم است و نه علت پس آوردن آن! حاصل این شتابزدگی که در پیشامد و رفع و رجوع گره دوم دیده می‌شود، تنها پایانی بسیار کم‌عمق خواهد بود که نه هیجان را به مخاطب انتقال می‌دهد، نه تفکر و تاملی در پی دارد که از این دست فیلم‌های معنوی انتظار می‌رود، ضمن این‌که بازیگران فرعی فیلم، بازی‌هایی بسیار ناشیانه و بعضا صدا و بیانی نامطلوب دارند؛ خصوصا بازیگری که نقش مادر دوست پسر را بازی می‌کند و هر وقت دوربین روی او می‌آید، در حال جیغ و داد و گریه اغراق‌آمیز است، یا حتی بازیگر نقش اصلی یعنی پسر نوجوان نقش خود را در سطح بازی می‌کند و تنها رفتاری که برای نشان دادن لجبازی و پرخاشگری از او دیده می‌شود، ترک موقعیت است و به‌عنوان شخصیت اصلی نمی‌تواند مخاطب را با خود همراه کند.

***

مثل یک خواب: فیلم دیگری که از شبکه دو روی آنتن رفت، فیلم تلویزیونی «مثل یک خواب» به کارگردانی رضا غفاری اعتبار و تهیه‌کنندگی فاطمه مسلمی بود. در این فیلم، هادی دیباجی نقش امیر و صدف طاهریان نقش همسر او را بازی می‌کرد و محمود پاک‌نیت و زهره حمیدی نیز نقش دایی و مادرزن امیر را ایفا می‌کردند. امیر که بعد از مدتی زندگی مشترک، دچار روزمرگی شده و با وجود علاقه به همسرش از او غافل مانده، زندگی یکنواختش بر اثر بروز حادثه‌ای عجیب، دستخوش تــــغییراتی می‌شود که تلاش می‌کند لحظه لحظه بودن در کنار همسرش را قدر بداند. همسرش نیز در ادامه به همین دیدگاه می‌رسد.

فیلمنامه «مثل یک خواب» ـ که کاملا مشابه یک فیلم خارجی با همین طرح داستانی است! ـ از سوی کاوه سجادحسینی بازنویسی شده و فضایی دراماتیک و البته اجتماعی دارد تا تلنگری بزند بر چشم‌هایی که خواب می‌روند و روابطی که باوجود پتانسیل بالای آنها به سردی می‌گراید. این فیلم برخلاف فیلم قبلی در پرداخت داستانی زمان‌بندی درستی دارد. دیالوگ‌های روان و روابط آشنای انسانی با روحیات متغیر و گاه غیرقابل پیش‌بینی، دست به دست هم داده‌اند تا فیلم، ریتم خوب و فضـــای دلنشینی داشته باشد. البته بازی روان زن و شوهر جوان در کنار بازیگر سینما و تلویزیون (محمود پاک‌نیت) فضای فیلم را گرم‌تر و جذاب‌تر کرده است.

در بخش پایانی فیلم که زن و شوهر در خانه قدیمی مادر امیر با هم خلوت کرده‌اند تا از درشتی‌های زندگی حرف بزنند، کیفیت بازی آنها کاهش می‌یابد و این کاهش کیفی می‌تواند به چند دلیل رخ داده باشد؛ اول این‌که کارگردان به همه لحظه‌های فیلم به یک اندازه بها نداده و برای گرفتن برخی پلان‌ها و سکانس‌ها بیشتر وقت گذاشته باشد. دوم، بازیگران به جای این‌که خود را به نقش نزدیک کنند، نقش را به خود نزدیک کرده باشند و سوم این که بازیگران نتوانسته باشند با دیالوگ و فضاهای شخصی‌تری که در متن اثر نوشته شده و قرار است از این طریق، سکنات قلبی خود را به زبان بیاورند، ارتباط برقرار کنند که دومی و سومی محتمل‌تر است.

اما ایرادی که شاید به کارگردانی این فیلم تلویزیونی نسبتا خوب وارد است، ایراد در نشان دادن فضایی مثل یک خواب است. بخش اولیه فیلم از نیمه با پریدن امیر از خواب دوباره با اندکی تغییرات در بخش دو تکرار می‌شود و محل اتفاق اعجاب‌برانگیز همین تکرار دوباره است که قرار است بخش اولی را چیزی شبیه یک خواب نمایش دهد؛ چیزی بین خواب و بیداری، اما بخش اولیه نه در نور و رنگ‌آمیزی صحنه و نه در انتخاب لنزها و زوایای تصویری، نشانی از فضای سوررئال یا فضایی بین خواب و بیداری ندارد و کاملا رئال به نظر می‌رسد، تنها تفاوت در پوشش آنها دیده می‌شود که اندکی در دو بخش فرق دارد.

ترفند و تکنیک‌های تصویری سوررئال فقط در لحظات پایانی بخش اول ـ که با مرگ زن در بیمارستان و پریدن مرد از خواب به بخش دوم متصل می‌شود ـ به کار رفته که برای کل بخش اول کفایت نمی‌کند. ضمنا قرار است بخش دوم هم میان خواب و بیداری کاراکترهای اصلی در تعلیق باشد تا بخش سوم، نتیجه رویدادهایی که در فضایی سوررئال در دو بخش دوم رخ داده، در دنیای رئال باشد.

فیلم خارجی «روز موش خرما» با بازی بیل موری نیز فضایی اینچنینی دارد. یک روز خاص برای شخصیت‌ اصلی تمام نمی‌شود و هر بار که می‌خوابد، فردا باز همان روز خاص است و همــان آدم‌ها و اتفاقات دیـــــروز بر سر راه او قرار می‌گیرند و او متوجه می‌شود تا خودش را در برخورد با تک‌تک آنها اصلاح نکند، نمی‌تواند از آن روز خارج شود. گرچه این موقعیت‌ها رئال است، اما شکل رویداد آنها اندکی سوررئال است و کارگردان بخوبی از عهده آن برآمده است. این فیلم می‌توانست الگوی خوبی باشد برای کارگردان «مثل یک خواب» تا به فضای مد نظر دست یابد.

مریم رها

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها