روزنامه خندان

خان!

طنز در روزنامه های کشور کم پیدا می شود و این یعنی روزنامه ها کم لبخند می‌زنند و آنها که روزنامه می‌خوانند هم به تبعیت از رسانه محبوب شان کمتر می خندند. حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.
کد خبر: ۶۳۰۳۳۸
خان!

تهران امروز : زاهد ظاهر پرست از حال ما آگه دگیل

یادش به خیر عمران صلاحی در مطلبی به مزاح بیتی شبیه به این آورده بود که «عقرب زلف کجون حالیم پریشان اِیلَدی» و زیر آن نوشته بود: یعنی،عقرب زلف کجت حالم پریشان کرده است و ادامه داده بود که،زحمت ترجمه این بیت را دوست فاضلم جناب فلانی کشیده است!(بیتی که عمران ذکر کرده بود در خاطرم نیست من عینا شبیه سازی کرده‌ام و در منظور این نوشته تغییری ایجاد نمی‌‌کند.)

برای شرکت در فستیوال شعر استانبول که هر سال به همت شهرداری کلانشهر استانبول برگزار می‌شود دعوت شده بودم یکی از مراسم در محلی تاریخی بود که کتیبه‌ای بر سر در آن توجه را جلب می‌کرد،آن کتیبه با اندکی کم و زیاد این بود؛ «شهنشاه قوی شوکت امیر ملک ایمان سن/چه سان باید زبان شرح اِیلیه آن دولت و شانی! «چند بیتی بود که تقریبا همه با همین نحو و ساختار بود.دوستم که از ترکی هیچ نمی‌دانست با من بیت‌ها را زمزمه می‌کرد،تمام که شد گفتم:خوب شد این سفر را آمدی،کمترین دستاوردش این است که ترکی را یاد می‌گیری!

 خندید و گفت:داشتم به یکی دو کلمه برخی از ابیات فکر می‌کردم که مفهوم‌شان چیست،اما با توجه به پس و پیش کلمات معنی را متوجه شدم.گفتم:پس دستاورد دیگر این سفر هم دستی در ترجمه داشتن شما خواهد بود.دوستم باز خندید. و تا آخر سفر کارش همین بود.من گاه چیزی می‌گفتم او هم ناچار می‌خندید!

خیلی به این موضوع فکر کرده‌ام.درست است که اوزان شعر ترکی با عروض مرسوم در شعر فارسی همخوانی ندارد و شاعران ناگزیر بوده‌اند که از واژه‌های فارسی و عربی (بخصوص)استفاده کنند و باز درست است که روزگاری استفاده از کلمات و تعابیر فارسی و عربی نوعی تفاخر در کتابت و شعر و کلا مکتوبات به حساب می‌آمده،اما اینها دلیل کافی برای فراموش کردن نقش زبان و عدم رعایت قواعد و موازین آن نیست.

نه زنگی زنگی نه رومی رومی.می‌شود حد وسطی را هم در نظر گرفت و اگر شعری قرار است اتفاق بیفتد زبانش سرگردان نباشد.نه روش پان ترکیست‌ها روش درستی است که بدون رعایت مسئله تغییر و صیقل خوردن زبان در طول تاریخ اصرار بر نوشتن و استفاده از واژه‌هایی دارند که برای فرضا من ترک زبان هم فهمش دشوار است و نه این شیوه که به قول مرحوم عمران مرتب دوستان را برای ترجمه اش زحمت بدهیم!!نا پسند تر از اینها استفاده بی‌رویه از واژه‌هایی است که در جمهوری آذربایجان وارد زبان ترکی شده است و برخی از دوستان فاضل (از نوع دیگر) به آن دامن می‌زنند.

واژه هایی مثل:رداکتور،پرابلم،پروگرام و از این دست تهاجم‌های فرهنگی!تقسیمات جغرافیایی را هم اجازه بدهیم همین‌طور که هست و در طول تاریخ بوده بماند.واقعا فضلایی که عرض کردم چه دلیلی دارد اینقدر در تقسیم آذربایجان به شمالی و جنوبی پافشاری می‌کنند و بهانه دست بعضی‌ها می‌دهند!؟مگر «جمهوری آذربایجان» مشخص نمی‌‌کند منظور ما کجاست که شمالی را به آن اضافه می‌کنیم!؟آ

ذربایجان ما هم که اصلا غربی و شرقی است و ربطی به جنوب ندارد!در آخر چند بیت از حافظ را که دوست فاضلم به ترکی ترجمه کرده تقدیم می‌کنم:

راهی است راه عشق که هیچش کناره یوخ/آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره یوخ//هر گه که دل به عشق وئرک خوش دمی بود/در کار خیر حاجت هیچ استخاره یوخ...البته غزلی را هم با این مطلع خودم ترجمه کرده‌ام که فقط به ذکر دو بیت از آن بسنده می‌کنم:

زاهد ظاهر‌پرست از حال ما آگه دگیل/در حق ما هر چه گویدجای هیچ اکره دگیل!

در طریقت هر نه پیش سالک آید خیر دور/در صراط مستقیم ای دل کسی گمره دگیل.

کیهان : خان!(گفت و شنود)

گفت: آقای زیباکلام گفته است؛ مگر آمریکا چه بدی کرده است که با آن دشمنی می‌کنیم!؟

گفتم: کاش فقط به یک نمونه از اقدامات آمریکا اشاره می‌کرد که دشمنی و کینه‌توزی علیه ملت ایران و قتل و غارت مردم این مرز و بوم نبوده است!

گفت: خود مقامات آمریکایی اعتراف می‌کنند که تاکنون علیه ایران اسلامی و مردم آن دشمنی‌های فراوانی داشته‌اند و هنوز هم این کینه‌توزی‌ها ادامه دارد.

گفتم: نوچه یکی از خان‌ها ادعا می‌کرد که ارباب او هر شب به آسمان‌ها سفر می‌کند. مردم که از این دروغ شاخدار عصبانی شده بودند نزد خان رفتند و گفتند؛ این چه دروغ بزرگی است که بافته‌ای؟ و خان گفت؛ من هرگز چنین ادعایی نکرده‌ام و فلانی دروغ می‌گوید. مردم به نوچه گفتند؛ اربابت که می‌گوید چنین ادعایی دروغ است و نوچه گفت؛ خان غلط کرده و به گور پدرش خندیده! مرتیکه خودش حالیش نیست که شب‌ها چه غلطی می‌کند!

آرمان: تیر و کمان

پنجشنبه خواب دیدم که به اتفاق فتحعلی شاه و آغا محمدخان قاجار به خواب حسام‌الدین آشنا رفتیم... آشنا در ادامه خواب توضیح داد «در موضوع یارانه‌ها پای ما الان روی مین است؛ نه می‌توانیم ادامه دهیم و نه می‌توانیم قطع کنیم. آیا به مردم می‌توان گفت که اشتباه شده است؟» بدون اینکه تکان بخورم گفتم «یعنی قطعه؟ مطمئن هستید؟» فتحعلی شاه

رو به آغامحمدخان گفت «اینا چی می‌گن؟ چی قطعه؟ یارانه چیه؟» آغامحمدخان درجواب فتحعلی شاه گفت «یارانه؟ آب؟» با انگشت دست آنها را به سکوت دعوت کردم، حسام الدین آشنا ادامه داد «دولت قبل در هفته آخر نمایشگاه بین‌المللی را به صدا و سیما واگذار کرد» پرسیدم «خب مشکلش چیه؟» آ

شنا از جا بلند شد و گفت «حالت خوبه؟ معلومه که دولت بعدی نمایشگاه را به صداو سیما نخواهد داد و این یعنی گذاشتن مین در رابطه صداوسیما و دولت جدید» جواب دادم «اینطور که پیداست رئیس‌جمهور به جای کلید باید دستگاه مین یاب در برنامه‌های انتخاباتی‌اش نشان می‌داد»

فتحعلی شاه عاجزانه پرسید «آقا واسه این مین‌ها یه فکری بکنید، مردیم از استرس!» آشنا بی‌توجه به فتحعلی شاه جواب داد «کلید هم به درد می‌خوره، چون برخی صحبت‌های رئیس دولت سابق باعث قفل شدن روابط خارجی شده بود» آغامحمدخان کلافه پرسید «آقا اگه من زنگ بزنم یه کلید ساز و یه مین یاب بیان می‌کشید... آهان، بیخیال می‌شید؟»

فتحعلی شاه هم از جا بلند شد و گفت «آقا ما کار نخواستیم، بذارید بریم، غلط کردیم به خواب شما‌ها اومدیم، اصلا معلوم نیست چی می‌گین؟ این آقا که دوست داره یه جوری حرف بزنه که آدم نفهمه، این آقا هم که روی مین وایستاده بحث می‌کنه، ما رفتیم، بیا آغامحمدخان، بیا بریم و توی افق محو شیم، بای تا‌های» این بار دیگه جدی جدی آغامحمدخان و فتحعلی شاه جلای خواب کردند و با شتاب به سمت افق رفتند.

 از خواب حسام الدین آشنا با احتیاط پریدم، صدای انفجاری آمد و به خواب خودم وارد شدم که دیدم، رحمانی فضلی نشسته توی اتاق، به محض دیدن من گفت «پس کجایی تو؟ کاشتی ما رو رسما‌ها!» عذرخواهی کردم، سری تکان داد و گفت «طرح انتقال پایتخت خیلی هم طرح خوبیه و انتقال پایتخت با تحقیقات کار‌شناسانه انجام شده»

نگاهی کردم و پرسیدم «صحیح می‌فرمایید، فقط دلیل حضور شما در خوابم رو نمی‌فهمم» ایشان جواب داد «تیر و کمان آورده‌ایم که تیری را رها کنیم» با خوشحالی گفتم «مگه میشه؟» رحمانی فضلی جواب داد «نه بابا، این تیر رو ول می‌کنیم روی نقشه، هرجا نشست، همون جا می‌شه پایتخت! حال کردی یا نه؟»

جواب دادم «من که نمی‌دونم فقط اگه پایتخت بره از تهران شما مطمئن هستید این حس مسئولیت برخلاف میل، این عشق به خدمت صادقانه به مردم، این عدالت گستری دیگه توی کسی پیدا بشه؟ بعید می‌دونم برای انتخابات بعدی حتی آقای رضایی هم کاندیدا بشن‌ها از ما گفتن» در همین حین رحمانی فضلی بدون توجه تیر را از کمان به سمت افق‌‌ رها کرد و از خوابم رفت.

شرق : خوردن اقتصادی پس‌دادن سیاسی

یک آسیب‌شناس اجتماعی و متخصص علوم رفتاری به خبرگزاری «مهر» گفت: «تحقیقات انجام‌شده نشان می‌دهد که 80درصد مردم ایران درست‌خوردن را بلد نیستند.»

حالا ما از لحاظ تاریخی ثابت می‌کنیم چرا ایرانی‌ها درست‌خوردن را بلد نیستند.

دوره بخوربخور

دوره سازندگی دوره بخوربخور بود. یعنی یک‌عده مال دنیا را می‌خوردند، یک‌عده غم مال دنیا را می‌خوردند، یک‌عده هم غم مال عده اول را می‌خوردند. یک‌عده هم مال‌خور بودند، فقط می‌خوردند. مردم چی‌کار می‌کردند؟ کوپن‌به‌دست دنبال روغن و برنج بودند. به‌هرحال سنگ که نمی‌توانستند بخورند.

دیالوگ دوره سازندگی: «پسته می‌خوری؟»

دوره بخورنخور

دوره اصلاحات دوره بخورنخور بود. یعنی یک‌عده می‌خوردند اما نمی‌توانستند هضم کنند. یک‌عده هم نمی‌توانستند اینکه یک‌عده دارند می‌خورند را هضم کنند. یک‌عده هم سفره را پهن کرده بودند اما خودشان نمی‌خوردند. شرم حضور داشتند. یک‌عده هم تا می‌خواستند بخورند یک‌عده می‌گفتند نخورنخور. چه بخوربخوری راه انداختید. مردم چی‌کار می‌کردند؟ باقی ثبات اقتصادی داشتند و جشن گندم گرفته بودند و مثل آدم می‌خوردند و خانه می‌خریدند و پس‌انداز هم می‌کردند.

دیالوگ دوره اصلاحات: «نخوری‌ها. همین‌طوری نخورده کلی حرف و حدیث درآورده‌اند برایمان.»

دوره تخورپخور

دوره مهرورزی دوره تخورپخور بود. تخورپخور غنی‌سازی شده بخوربخور است. یعنی یک‌عده بودند اینقدر خوردند دنیا برایشان کوچک شد، نگاه کردند دیدند سلین دیون بغلشان است، شده همسایه‌شان. یک‌عده هم راه‌خور بودند. یک‌عده هم جنگل‌خور بودند. یک‌عده هم دریاچه‌خور بودند. یک‌عده هم زاینده‌رودخور بودند. یک‌عده هم کارون‌خور بودند. یک‌عده هم بیمه‌خور بودند یعنی حق بیمه کارگران را توی سازمان تامین‌اجتماعی تخورپخور کردند. حالا یک‌عده زیادی هم رانت‌خور بودند که گفتن ندارد. اینقدر رانت‌خواری کردند که مثل مرغ انجیر خواهر نوکشان کج شد و انحرافی شدند. مردم چی‌کار می‌کردند؟ باد هوا می‌خوردند.

دوره بخورزادگان

حالا این بخورنخور تخورپخور دولتی بود که گزارش کردیم. موازی با اینها یکسری دلاوران و آقازادگان هم هستند که دوطرفه می‌خورند، یعنی هم بودجه داخلی را، هم سود واردات را. با پول دارو هم پورشه وارد می‌کنند و می‌خورند. مردم چی‌کار می‌کنند؟ هیچی دود پورشه آقازادگان را می‌خورند.

ما چی؟

ما چی؟ ما نویسنده‌جماعت و روزنامه‌نگارجماعت که شش‌ماه سال را به شش دلیل مختلف بیکار هستیم، چیزی نمی‌خوریم اصولا. تغییر شکل یافتیم و فتوسنتز می‌کنیم.

اثبات بدخوردن

پس ثابت کردیم ایرانی‌ها چون تک‌خوری می‌کنند، درست نمی‌خورند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها