روزنامه خندان

خان!

روزنامه خندان

شوهر عمه زا!

طنز در روزنامه های کشور کم پیدا می شود و این یعنی روزنامه ها کم لبخند می‌زنند و آنها که روزنامه می‌خوانند هم به تبعیت از رسانه محبوب شان کمتر می خندند. حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.
کد خبر: ۶۲۶۹۰۱

شوهر عمه زا!

جام جم: چگونه از آسیب‌های تلفن همراه بکاهیم؟

موبایل، این دم و دستگاه ارتباطی مخوف، پدیده عجیبی است. دم و دستگاه پیچیده‌ای که روز به روز هم با نصب انواع و اقسام نرم‌افزارهای ارتباطی اینترنتی روی آن، بیشتر از پیش، پیچیده می‌شود.

چنان که کم کم دارد از حالت تلفن همراه خارج و به یک شعبه اینترنت، بانک، بازار، بازی های الکترونیکی، نقشه شناسی، رستوران یابی و ... الی ماشاءالله امکانات دیگر، تبدیل می شود.

این وسط فقط کم بود که این تلفن همراه، آسیب هایی هم برای مصرف کننده دربر داشته باشد. گل بود، به سبزه هم آراسته شد.

اگرچه ثابت نشده، اما برخی از محققان وارد، بر این اعتقادند که این وسیله ارتباطی می تواند در درازمدت و کوتاه مدت، اثراتی را بر سیستم حیاتی بدن انسان بگذارد.

بسته پیشنهادی: از آنجا که سلامت شما، انگیزه ما و باعث خوشحالی ماست؛ فلذا در راستای آنچه که دانشمندان فرض و عرض کردند، نکاتی برای کاستن از حجم این آسیب های احتمالی، بشدت عرض می کنیم:

1ـ کاستن از زمان مکالمه: کاربران عزیز باید حداکثر زمان مکالمه با موبایل را به یک تا دو دقیقه در هربار کاهش دهند. هرچند که شاید خیلی سخت باشد؛ بخصوص برای نسوان محترمه، اما برای کمک به این کار، می توانید قبض های تلفن همراه را قاب کنید و بزنید روی دیوار مقابلتان، یا که در جاعکسی کیف جیبی تان قرار دهید.

2ـ استفاده از هندزفری: در طول مکالمه از هندزفری های مطمئن که راست از گوشی شما به گوش شما می روند، استفاده کنید. نترسید؛ کسی خیال نمی کند که سمعکی شده اید. فقط یادتان نرود که آن گوش دیگرتان که خالی است، بلااستفاده یک گوشه ای نیفتد و حتما از آن برای شنیدن دیگر صداهای اطراف از قبیل بوق و ترمز ماشین ها در خیابان یا صدای ارباب رجوع در محل کار و امثالهم، استفاده کنید.

3ـ به کار بردن دو گوش: فقط با یک گوش خود کار نکنید. در حین مکالمه، گوشی را از این گوش تا آن گوش، جا به جا کنید. هیچ مزیتی نداشته باشد، حداقلش این است که آسیب های احتمالی، سر هر دو گوش، سرشکن می شود.

4ـ دور نگهداشتن گوشی: محققان می گویند در مواقعی که میزان تشعشعات بیشتر است، گوشی را از سر خود دور نگه دارید. مثلا زمانی که طرف دیگر آن سوی خط دارد صحبت می کند. حالا بعدا او را از نزدیک می بینید، می پرسید که چی گفت.

5ـ پرهیز مادران باردار: خانم ها در دوران بارداری، تا جایی که امکان دارد، از موبایل استفاده نکنند. بقیه استفاده بکنند. ممکن است بچه شان تا به دنیا می آید، گریه اش را هدفمند کرده، درخواست موبایل کند.

6ـ حفظ فاصله: می گویند که کودکان زیر 12 سال به اندازه یک متر از گوشی موبایل فاصله داشته باشند. اگر هنگام مدرسه رفتن، با خودشان گوشی به همراه می برند، حتما آن را سر یک چوب وصل کنند و چوب را روی دوش خود نگه دارند.

سابق براین با بقچه کوچک نان و پنیر و ماست، همین کار را می کردند. با این که آن بقچه امواج هم نداشت. فقط بوی ماست و پونه و نان تازه داشت.

جام جم : دممان گرم، چقدر بافرهنگیم

قبل از هر چیز لطیفه ای برایتان تعریف کنیم:عرضم به حضورتان که یک روز بنده خدایی سوار هواپیما می‌شود و... یکهو هواپیما سقوط می‌کند و آن بنده خدا هم به رحمت خدا می‌پیوندد! ـ البته این قرار بود لطیفه باشد، اما حادثه خبر نمی‌کند ـ الغرض! داستان ورود فناوری‌های جدید و حضور آنها در زندگی ما عینهو همین لطیفه نافرجام است.

چون در ابتدا قرار بر این است که این فناوری ها عامل پیشرفت و تعالی ما باشد، اما حادثه خبر نمی کند! و از شانس ما این عوامل پیشرفت دیگر ممالک اساسی ترین وسیله برای آبروریزی و عقبگرد فرهنگی ما می شود. چرا آبروریزی و عقبگرد فرهنگی؟ نمی گوییم تا اعصابتان خرد شود... ای بابا عرض می کنیم واقعاً اعصاب ندارید ها!

به هر حال اصل ماجرا این است که در سالیان اخیر تا دلتان بخواهد چیزهای جدید وارد زندگی ما شده است که به هر بدبختی که بوده با آنها کنار آمده ایم تا این که سر و کله ماهواره و اینترنت ـ با صفحات اجتماعی آن مثل فیسبوک و... ـ در زندگی ما پیدا شد. از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان از وقتی که این مظاهر غربزدگی!

وارد زندگی ما شد یکجورهایی اساس کارمان زیرورو شد. البته خدای نکرده فکر نکنید ما بلد نبودیم چگونه از آنها استفاده کنیم یا زبانمان لال در این خصوص آموزشی ندیده بودیم، اما هر چه بود یواش یواش حریم خصوصی مان؛ عمومی شد! و بتدریج کسی از آفت های این جامعه مجازی در امان نماند. خلاصه، کار از کار گذشته بود که تازه برخی مسئولان محترم به تکاپو افتادند و بعد برخلاف میل باطنی شان نشستند و فکر کردند و در نهایت بعد از کلی جلسه و سمینار و همایش به این نتیجه رسیدند که به جای آموزش و ارشاد مردم، استفاده از این فناوری ها را ممنوع کنند که به حول و قوه الهی الان نه کسی ماهواره دارد و نه الحمدلله از طریق اینترنت به فیسبوک و... دسترسی دارد.

 گواه آن هم همین چند وقت پیش که بنا به گفته کارشناسان در پی یورش غیورمردان و شیرزنان این مرز و بوم به صفحه فیسبوک مسی، بازیکن آرژانتینی افتخاری به دیگر افتخاراتمان افزوده شد. آن هم ثبت رکورد 50 کامنت در دقیقه! که جسارتا بیشتر آن هم توهین آمیز بود​.

 البته خدا را شکر که در این گونه موارد همیشه ما و شما استثنا هستیم و چنین کارهای غیرفرهنگی را اغیار انجام می دهند! اما به هر حال این چیزی از عمق فاجعه نمی کاهد.

بین خودمان باشد اما خوب می دانیم ​ مردم فهیم ما اهل این کارها نیستند! اصلا فرهنگ ما غنی تر از این حرف هاست و قطعا کسانی که کامنت گذاشته اند ایرانی نبوده اند! ایضا آنها که بازیکن تیم والیبال ایتالیا، علی دایی یا... و حتی دکتر شریعتی را مورد هجمه قرار دادند ایرانی نبودند! راستی آنها هم که در استادیوم ها به زمین و زمان بی حرمتی می کنند، ایرانی نیستند!

به هر حال اگر دلتان خواست بپذیرید​ طی سالیان اخیر نهایت کاری که برای ارتقای فرهنگی مردم انجام داده ایم، صرفا چسباندن پیام های اخلاقی روی در و دیوار شهر بوده است.در آخر... بی خیال ما همه چیزمان به همه چیزمان می آید.

شرق: سفره تهران - شمال

«ایسنا» گزارش جالبی داده از آزادراه تهران- شمال که خلاصه‌اش این است: 36سال پیش این موضوع مطرح شده و 18سال پیش کلنگش دوباره به زمین خورده، در این مدت هشت‌وزیر آمده‌اند و رفته‌اند، که احتمالا هشت‌بار دیگر کلنگ به زمین زده‌اند، قبلا قرار بوده که بنیاد مستضعفان این پروژه را کار کند که تا الان عملا کاری نکرده و کار را تمام نکرده، بعد در دولت آقای احمدی‌نژاد کار را از بنیاد مستضعفان گرفته‌اند و داده‌اند به قرارگاه خاتم‌الانبیای سپاه پاسداران. چند وقت پیش هم وزارت راه دولت آقای روحانی گفت پروژه را کلا از بنیاد و سپاه گرفته‌ایم.

ما اول فکر کردیم گرفتند بعد فهمیدیم ما را گرفته‌اند و شوخی کرده‌اند. چون چندروز پیش قرارگاه خاتم‌الانبیا رسما اعلام کرد: چی؟ ما از این پروژه کنار گذاشته نشده‌ایم و حالاحالاها هستیم.  از آن طرف بنیاد مستضعفان که دید اینطوری شده، گفت با توجه به اینکه خیلی زحمت کشیده، باید خسارتش پرداخت شود. خسارت چی را ما نمی‌دانیم اما می‌دانیم که باید پرداخت شود.  بنیاد مستضعفان می‌گوید تا حالا 810میلیاردتومان در آزادراه تهران - شمال هزینه کرده‌اند که اگر وزارت راه این مبلغ را بپردازد آنها از پروژه کنار می‌روند. البته گفتن ندارد که اول قرار بوده کل این آزادراه با 150میلیاردتومان و در هفت‌سال ساخته شود. این هم نتایج بحث:

- پیشنهاد می‌کنیم حالا که هر وزیر یک کلنگ می‌زند تعداد وزرا را بیشتر کنیم تا کلنگ بیشتری زده شود.

- ما می‌خواستیم پیشنهاد بدهیم کار را کلا از قرارگاه و بنیاد مستضعفان بگیرند، اما دیدیم چرا با این حرف کار دست خودمان بدهیم؟ برای همین امکان ندارد بگوییم. اگر هم شما شنیدی از قول من گفتند که ما گفتیم کار را از اینها بگیرند، مطمئن باشید کذب محض است. ممنون.

- به‌نظر ما که اسم آزادراه تهران- شمال را رسما اعلام کنند «سفره تهران- شمال» و خلاص. اینطور هم که معلوم است سفره پربرکتی است و دلشان نمی‌آید زود جمعش کنند.

- نسبت ما با سفره تهران- شمال چیست؟ بله. احسنت. ما «زیرسفره‌ای» هستیم. آخرش ما را می‌تکانند.

کیهان : خیلی خیلی خوب

گفت: «دیوید کوهن» معاون وزیر خزانه‌داری آمریکا در مقاله‌ای نوشته است؛ «ایران را با تحریم‌ها در باتلاق فرو خواهیم برد»!

گفتم: غلط زیادی کرده! فعلا که آمریکا زیر بار 17 هزار میلیارد دلار بدهی غیرقابل پرداخت، از دست دادن عقبه‌های استراتژیک خود در منطقه، خسارت‌های غیرقابل جبران حمله به عراق و افغانستان، و ده‌ها مشکل لاینحل دیگر، در باتلاق افتاده است.

گفت: کوهن نوشته است، برای مقابله با ایران، راه‌های مختلف را بررسی کرده و به راهکار موثری دست یافته‌ایم.

گفتم: قمپز در کرده! یارو برای حل مشکل خود استخاره کرد، جواب بد آمد، دفعه دوم هم بد آمد، یک دفعه دیگر استخاره کرد جواب آمد که خیلی خیلی خوب و مفید است! و یارو با عصبانیت گفت؛ یعنی چه؟ استخاره کردم به فلانی چاقو بزنم بد آمد، استخاره کردم او را بکشم، باز هم بد آمد. پرسیدند حالا برای استخاره سوم چه نیت کرده بودی که خیلی خیلی خوب آمد؟ و یارو گفت؛ نیت کرده بودم خودم را بکشم!

سیاست روز: شوهر عمه زا!

رییس دفتر رییس جمهور: بنای دولت یازدهم این نیست که مردم را با سورپرایزهای مکرر روبرو کند.

منظور از سورپرایزهای مکرر کدام یک از گزینه های زیر است؟

الف) فرستادن میمون ِ باتربیت به کره مریخ

ب) ارسال موش بی تربیت به کره ماه

ج) تولید بزغاله تراریخته از جلبک دریایی

د) تولید شنگول و منگول و حبه انگور در سه سوت

قدیری ابیانه: امروز دچار ایدز فرهنگی شده‌ایم.

با توجه به اظهارنظر فوق به نظر شما فردا دچار کدام بیماری خواهیم شد؟

الف) هپاتیت نوع الف سیاسی

ب) باد فتق اقتصادی

ج) سرطان خون اجتماعی

د) صرع دیپلماتیک

عضو کمیسیون فرهنگی مجلس: صداوسیما باید کار فرهنگی را جدی بگیرد و ورزشکاران بداخلاق را مدتی تحریم کند تا خود به خود سرعقل بیایند.

عبارت فوق یادآور کدام ضرب المثل شیرین فارسی است؟

الف) تا نباشد چوب ِ تر / فرمان نبرد گاو و خر

ب) اگر سر عقل آمد که هیچ وگرنه همچین می‌خوابم توی گوشش که عقلش بیاد جلوی چشماش!

ج) به لقمان گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت از بی ادبان!

د) هر سه گزینه فوق صحیح است.

در روزهای اخیر کدام یک از شخصیت های زیر از شهرت بیشتری برخوردار هستند؟

الف) پسر عمه زا

ب) پسر خاله

ج) فامیل دور

د) شوهر عمه رهبر کره شمالی

تهران امروز : شعر یا انار؛ مسئله این است!؟

چند سال پیش دوستم زنگ زد که جشنواره‌ای در فرهنگسرای فلان برگزار می‌کنیم که عنوانش «جشنواره انار» است و از من دعوت کرد،در مراسم اختتامیه آن شعر‌خوانی داشته باشم.از اسم جشنواره خیلی خوشم آمد،و در دل به سلیقه برگزارکنندگانش آفرین گفتم.

تصور من از جشنواره انار چیزی غیر از این نبود که حتما سری به شعر سهراب یا شاعر خوش ذوق دیگری زده و خواسته‌اند با این عنوان کمی از تکراری بودن عناوین جشنواره‌ها فاصله بگیرند و ذهن مخاطب متوجه طبیعت و اینها بشود و ادبیات خشک و خالی آن تا اندازه‌ای تعدیل شود و ممکن است بیتی، تعبیر یا ترکیبی هم از سهراب یا شاعری دیگر در پوستر جشنواره آمده باشد.روز موعود سر وقت ،خودم را به محل جشنواره رساندم.

 در ورودی فرهنگسرا پوستر بزرگی نصب شده بود که بر زمینه سفیدش اناری یا شاید هم انارهایی طراحی شده بود با دانه‌هایی مثل یاقوت احمر که چشم هر بیننده‌ای را خیره می‌کرد،من هم چشمم خیره شد.به طرف تالار برگزاری مراسم می‌رفتم که در مسیر ناگهان غرفه‌هایی توجه مرا جلب کرد!

در هر غرفه چند نفر مشغول کار بودند و همه آنها ملات اصلی کارشان انار بود،عده‌ای طشت بزرگی را گذاشته بودند وسط و مشغول دانه‌دانه کردن انار بودند،عده‌ای هم دور تا دور نشسته بودند و انار آب لمبو می‌کردند،چند نفری هم با آب انارگیری‌های دستی آب انار می‌گرفتند،کمی آن طرف‌تر دیگ بزرگی را روی اجاق بزرگ‌تری گذاشته بودند و داشتند رب انار فرآوری می‌کردند، دو سه نفری هم با ابزارهای مربوطه سرگرم تولید لواشک انار بودند، شربت انار هم محصول دیگری بود که مسئول دیگری داشت.

اوضاعی بود.از سر و کول آدم انار بود که بالا می رفت،در غرفه‌ای داشتند پوست انار را می‌جوشاندند و نخ‌های قالی را با آن رنگ می‌کردند،هر جنبنده و غیرجنبنده‌ای فقط در رابطه با انار در آن‌ های و هو تعریف می‌شد و معنا پیدا می‌کرد. رسیدم به سالنی که قرار بود در آن شعرخوانی کنم. یکی از انارکاران که اناری به اندازه یک هندوانه تولید کرده بود داشت راجع به شیوه کارش با لهجه ساوه‌ای سخنرانی می‌کرد، برای جمعیتی که اغلب در حال خوردن یکی از مشتقات انار بودند و تقریبا سخنان انار کار ماهر را نمی‌شنیدند.

در صندلی کنار من پسر بچه‌ای نشسته بود که به شدت به انار علاقه داشت و بدون توجه به مقدار فشار وارده بر انار دو دستی آن را می‌فشرد که یکی دو دقیقه بعد نتیجه زحماتش پیراهن تترون سفیدم را برای همیشه لکه‌دار کرد.دوستم از میان جمعیت به طرف من آمد و پس از کمی خوش و بش گفت:شما را گذاشته‌ایم جای گل برنامه یعنی بعد از سخنران شعر بخوانید.من که با دیدن آن اوضاع اصلا نمی‌دانستم برای چه به آنجا آمده‌ام و این مراسم چه ربطی به شعر دارد،گفتم؛چه شعری باید بخوانم؟دوستم گفت؛مسلما اگر درباره انار باشد بهتر است!

هر چه به ذهنم فشار آوردم، دیدم منی که حتی درباره کیوی و آلوئه‌ورا و انبه و ازگیل و ذغال‌اخته شعر دارم عجیب است که حتی یک بیت درباره انار نگفته‌ام. تا سخنران تای تمتش را بگذارد نشستم و با توجه به اینکه نماینده شهردار هم آنجا بود دو سه رباعی ساختم که یکی از آنها این بود:

تا عین زباله ها پر از بو نشوی

یا مثل کسی که رفته در جو نشوی

هرگز نرسی به مقصدت با مترو

تا همچو انار آب لمبو نشوی

گالن آب اناری را که صله شعر خوانی‌ام بود نتوانستم با خودم بیاورم.

قانون : اطلاعاتی که مامور سیا از دفتر احمدی‌نژاد مخابره کرد

باب بائر، مأمور سابق سی آی اِی در مصاحبه ای با صدای آمریکا، مدعی شد به عنوان مامور سیا در دفتر محمود احمدی نژاد، در شهرداری تهران فعالیت داشته است. او در خاطراتش گفته:«در همان زمانی که لوینسون به ایران رفت، من هم رفته بودم...علناً به‌عنوان یک مأمور سابق سی آی اِی، من در دفتر احمدی نژاد، زمانی که هنوز شهردار بود کار کردم.» وای چقدر ضایع. آدم مامور مخصوص حاکم بزرگ باشد، مامور سیا آن‌هم در شهرداری تهران نباشد. باز اگر شهرداری یاسوج بود یک چیزی. لااقل تیم فوتبال‌شان در دسته یک بازی می‌کند و آبرومندانه تر است. خبرهایی که باب بائر در زمان حضور در شهرداری برای سیا فرستاده به شرح زیر است:

8/1/83

همه از تعطیلات نوروز آمده اند. آقا محمود یک کاپشن خلبانی جدید خریده و اینجا جشن عمومی‌اعلام شده. مرتضوی داخل عروسی است. هنوز فارسی نوشتن را خوب یاد نگرفته ام. آها می‌گویند انگار اینجا عروسی است که این‌طوری جشن گرفته اند. شاید هم یک چیز دیگر. تمام.

9/1/83

ماشین آقا محمود امروز خراب شد و همگی مجبور شدیم تا وسطای نارمک هلش دهیم. همه هم عکس می‌گرفتند و می‌گفتند شهردار خیلی مردمی‌است که ماشینش خراب می‌شود. اینجا مردمی‌بودن به همین راحتی است. هلش را ما می‌دهیم، مردمی‌اش را آقا می‌شود. تمام.

10/1/83

حقیقتا از پول که بدم نمی‌آید ولی این پولی که به من می‌دهید حلال نیست. اینها هیچ کاری نمی‌کنند که نیاز به جاسوسی داشته باشد. خودتان را علاف نکنید. تمام.

11/1/83

امروز فردی مشکوک آمد و چیزی را از شهرداری برد. البته این‌ها رمزی صحبت می‌کردند و من چیز زیادی دستگیرم نشد ولی فکر کنم اسم طرف لولو بود که آمد و برد و یک آب هم روش. تمام.

12/1/83

هیچ هیچ هیچ. یعنی شما بگو یک سرفه کرده باشن. تمام.

13/1/83

سیزده بدر با محمود، اسفندیار و سعید رفتیم اوشون فشم. جاتون خالی کباب زدیم در حد لالیگا. نمی‌دونید، یه یارو اومده بود کنار بساط ما آکاردئون می‌زد، سعید هم مجلس رو دست گرفته بود همه دور ما جمع شدند. فوتبال زدیم دو به‌دو. من و اسفندیار، محمود و سعید. اینقدر جر زدند تا بردند. همین دیگه. الانم برم بچه‌ها تاب درست کردند روی درخت نوبت منه تاب بخورم. تمام.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۱
علی
France
۱۱:۰۳ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۶
۰
۰
این محمود هم مثل ... عجب سوژه ای شده ها . فكر كنم حالا حالاها براش مطلب خواهند نوشت

نیازمندی ها