روزنامه خندان

دل خوش سیخی چند؟!

طنز در روزنامه های کشور کم پیدا می شود و این یعنی روزنامه ها کم لبخند می‌زنند و آنها که روزنامه می‌خوانند هم به تبعیت از رسانه محبوب شان کمتر می خندند. حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.
کد خبر: ۶۱۸۹۴۳
دل خوش سیخی چند؟!

جام جم : توافق در ژنو همراه لبخند

خدا را شکر که از پس چند سال و چند ماه نشست‌های به درازا کشیده که کم‌کم داشت به حرکات ورزشی دراز و نشست تبدیل می‌شد؛ دیروز صبح از سوی وزیر امور خارجه کشورمان اعلام شد که سرانجام در نشست هسته‌ای ژنو، میان ایران و کشورهای عضو گروه 5+1 توافق حاصل آمد.

و منادی ندا برآورد که:

ـ بادا بادا مبارک بادا.... ایشالا مبارک بادا!

ـ تا کور شود هر آن که نتواند دید!...(این جمله معترضه را نفهمیدیم کی گفت؛ اما هر که گفت، دمش گرم؛ چون یقینا منظورش رژیم اشغالگر فلسطین بود که چشم دیدن توافق میان ایران و گروه پنج به اضافه یک(شش سابق) را نداشته و ندارد.

بعید است که به کسانی در داخل اشاره داشته باشد؛ چون هیچ آدم عاقلی در داخل، حاضر نیست سرمویی با دولتمردان اسرائیل غاصب، خواسته یا ناخواسته، همنوا و همسخن شود. بس که این غده سرطانی تابلو است!)

بسته پیشنهادی: حالا که حق قانونی ایران برای غنی سازی اورانیوم و دستیابی به انرژی هسته ای برای مصارف و مصالح صلح آمیز، مورد توافق اعضای گروه 5+1 قرار گرفته، و برخی از تحریم های بی منطق نیز قرار است برداشته شود، جای آن است که ملت همگی خوشحال باشند و در چارچوب موازین اعلام شده، بشکن بزنند. در همین راستا چند پیشنهاد هسته ای غنی شده داریم:

1 ـ در کردن منوّر: برج میلاد به این بزرگی و بلندی را برای همین جور مواقع و مناسبت های شادی بخش ملی و میهنی آفریدند. اگر دقیقا محرز و مشخص شد که نتایج حاصله در مذاکرات هسته ای ژنو به نفع ملت ایران و موجب نفخ معده بدخواهان ایران بوده است، چند کیلو منور غنی شده از بالای برج میلاد در فضای آسمان خوش آب و هوای تهران که از شدت تمیزی برق می زند، پرتاب کنیم که نورش چشم حسود و بخیل و بدخواه را کور کند.

2 ـ خوردن کیک زرد: همه قنادی ها و شیرینی فروشی ها در یک اقدام هماهنگ خودجوش، به جای توزیع کلوچه و ساندیس، دست به پخت کیک های زرد نمادین بزنند که برای مردم یادآور کیک زرد معروف هسته ای باشد.

3 ـ تعطیلی یک روزه: برای بازتاب جهانی خوشحالی ملت از دستیابی به حقوق هسته ای مسلم خود، یک پنجشنبه چسبیده به جمعه را دولت تعطیل اعلام کند تا مردم تهران به این بهانه کمی از آلودگی هوای پایتخت فاصله بگیرند و در مناطقی مثل شمال کشور، بروند خودشان را با اکسیژن خالص بسازند. باور بفرمایید، داشتن هوای صاف و پاک که چون فرو برود، ممد حیات باشد و چون برآید، مفرح ذات؛ از دیگر حقوق مسلم ملت ایران است. کاش جناب سعدی می بود تا عرایض ما را تصدیق می فرمود. افسوس که نه شیخ شیراز در قید حیات است و نه خواجه شیراز. به حرف ما هم که احدی تره خرد نمی کند. مگر چطور بشود.

شرق: رابطه 6ماهه

ایران با «1+5» به توافق هسته‌ای شش‌ماهه رسید. مردم می‌پرسند چرا شش‌ماهه؟

از ما می‌پرسند این توافق شش‌ماهه دیگر چه صیغه‌ای است. خب صیغه شش‌ماهه است دیگر. خیلی ساده است. شما بخواهی ازدواج هم بکنی و از خانواده غریبه زن بگیری، نامزد می‌کنی شش‌ماه، ببینی مزه می‌دهد یا نه. اگر مزه داد، محکمش می‌کنی و می‌زنید تو کار ازدواج.

دیالوگ در منزل

ایران: عزیزم، «1+5» قشنگم، ما مگر توافق هسته‌ای نکردیم؟

«1+5»: چرا هانی.

ایران: پس چرا توی این شش‌ماه هرچی خریدی آوردی توی خانه هسته نداشت؟ زیتون بی‌هسته. آلبالو بی‌هسته. خرما بی‌هسته. هندوانه بی‌هسته. بادمجان بی‌هسته. زردآلو بی‌هسته.

«1+5»: عزیزم، هانی، خب بد است که خواستم تو خسته نشوی؟ هسته‌اش را دادم یکی دیگر دربیاورد.

ایران: نه. ما توافق هسته‌ای کردیم. من هسته می‌خواهم.

دیالوگ عاشقانه

- با من مناسبات برقرار می‌کنی عشقم؟

- فقط توافق هسته‌ای، شش‌ماه، با غنی‌سازی پنج‌درصد.

- برو بابا. اینقدر ناز کنی می‌روم از ونزوئلا زن می‌گیرم‌ها.

دیالوگ کاملا خصوصی ایران و «1+5»

- چطوری می‌خواهی رابطه‌مان را به‌هم بزنی؟ ما شش‌ماه با هم رابطه داشتیم.

- من فقط عاشق اینم، حرف قلبتو بدونم/ الکی بگم جداشیم، تو بگی که نمی‌تونم.

- چرا هی می‌گویی از من بدت می‌آید و نمی‌خواهی با من رابطه داشته باشی؟ چرا با من راحت نمی‌آمدی سر میز مذاکره؟

- من فقط عاشق اینم، بگی از همه بیزاری / دو سه روز پیدام نشه، باز ببینم چه حالی داری.

- با این کارهات داری من‌رو جان‌به‌لب می‌کنی.

- من فقط عاشق اینم، عمری از خدا بگیرم / اینقدر زنده بمونم تا به جای تو بمیرم.

- خب چرا اینقدر مذاکره را طول دادی؟ خسته شدم.

- من فقط عاشق اینم، روزایی که با تو تنهام / کارو بار زندگیم‌رو بذارم برای فردا.

- از حرف‌های نتانیاهو ناراحت بشوی، چیکار می‌کنی عزیزم؟

- من فقط عاشق اینم، وقتی از همه کلافم / بشینم یه گوشه دنج، موهای تورو ببافم.

سیاست روز: دل خوش سیخی چند؟!

اظهارنظر زیر شما را یاد کدام یک از ضرب‌المثل های شیرین فارسی می اندازد؟...

اظهارنظر زیر شما را یاد کدام یک از ضرب‌المثل های شیرین فارسی می اندازد؟

تدابیری در دستور کار داریم تا هر شهروند دارای خودرو در کیش یک قایق تفریحی نیز داشته باشد.

الف) آفتابه لگن هفت دست ، شام و ناهار هیچی!

ب) یکی می مرد ز درد بینوایی / یکی می گفت جونم : زردک می خواهی؟!

ج) تو قاچ زین را بچسب ، اسب سواری پیشکش!

د) دل خوش سیخی چند؟!

وزیر بهداشت: اساس افزایش جمعیت "اقناع" است.

با توجه به جمله ایشان مردم حق دارند بپرسند که ...

الف) اقناع اقناع که می گفتند "این" بود؟

ب) تا حالا داشتیم "اقناع" می کردیم و خودمان خبر نداشتیم؟

ج) وقتی قرار است اقناع کنیم یعنی دقیقا باید چکار بکنیم؟

د) اول "اقناع" کنیم و بعد بچه دار بشویم؟

وزیر امور خارجه ایتالیا : در نیویورک بسیاری از اروپاییان صف کشیدند تا رئیس جمهور ایران را ملاقات کنند.

اظهارنظر فوق یادآور کدام ضرب المثل شعر شیوای فارسی است؟

الف) دشمن اگه هزار هزار / فشنگاشون قطار قطار / حلقه به دورت بزنن / صد تا با سیصد تا سوار / خودم می آم می برمت

ب) اومده حالتو / احوالتو / سیه خالتو / سفید روی تو / سیه موی تو ببیند برود / امشب شب مهتابه

ج) چه کنم ز روزگار؟ / که شدم عاشق یار / یاری که صف کشیدن براش هزار تا خواستگار

د) می دونم دور و برت شلوغه / بودن من برات فقط چراغی بی فروغه

مهم ترین و بزرگترین سوال فلسفی بعد از رفع تحریم های بین المللی کدام یک از گزینه‌های زیر است؟

الف) حالا که تحریم نیست چه چیزی را دور بزنیم؟

ب) حالا که تحریم نیست پس چه تهدیدی را به فرصت مبدل کنیم؟

ج) حالا که تحریم نیست پس قطعنامه هم نیست.آن وقت ما به چه چیزی بگوییم کاغذپاره؟!

د) هر سه گزینه صحیح است.

چای کمرنگ ! (گفت و شنود)

گفت: اوباما گفته است «ایران باید بداند که امنیت از طریق سلاح هسته‌ای به دست نمی‌آید».

گفتم: ایران که می‌داند و به همین علت در پی تولید سلاح‌هسته‌ای نیست ولی آمریکا که لالایی می‌داند چرا خوابش نمی‌برد و انبوهی از سلاح‌های هسته‌ای را در اختیار دارد؟!

گفت: تنها کشوری نیز هست که از بمب هسته‌ای استفاده کرده و در هیروشیما و ناکازاکی جنایت‌های هولناکی مرتکب شده است.

گفتم: حالا به بهانه اینکه ایران قصد دارد یک بمب هسته‌ای بسازد! ادعا می‌کند که صلح جهانی به خطر افتاده است!

گفت: چه عرض کنم؟! با این همه جنایات هولناکی که مرتکب شده و می‌شود، خودش را کدخدای جهان برای حفظ صلح و امنیت می‌داند! و بعضی‌ها هم با ساده‌اندیشی به این جنایتکار حرفه‌ای اعتماد می‌کنند!

گفتم: اون قدیم ندیم‌ها، یکی وارد قهوه‌خانه شد و از قهوه‌چی پرسید؛ حشیش دارید؟ جواب داد؛ آره، گفت یک بست بیار و بعد، تریاک و هروئین و کوکائین و عرق سگی و... بالاخره گفت؛ حالا یک چای کمرنگ بیار. قهوه‌چی با تعجب پرسید؛ چرا چای کمرنگ؟! و یارو گفت؛ آخه چای پررنگ برای قلب ضرر داره!

تهران امروز: حکایت آش خوردن شاعرانه!

داشتیم درباره تفریحات مشترک شاعران و شاهان حرف می‌زدیم که رسیدیم به دوره‌ای که دیگر شاهان گورشان را گم کرده‌اند و رفته‌اند و شاعران تنها مانده‌اند و مجبورند برای خودشان سرگرمی درست کنند.

یکی از این سرگرمی‌های جدید که مخصوص شاعران است، سبک‌سازی و راه انداختن مکتب‌های ادبی است، یکی دیگر که جالب‌تر است، دعوا بر سر مالکیت ابیات و مضمون‌های شعری است. این شاعر می‌گوید که آن یکی شعر مرا دزدیده و آن یکی می‌گوید که من این مضمون را کشف کرده‌ام و دزد خودتی با پدر و آبا و اجدادت.

یک سرگرمی خنده دار شاعرانه این است که شاعر ناگهان جوش می‌آورد و به همه چیز می‌تازد و بلکه فحش می‌دهد و یک چیزهایی می‌نویسد و می‌سراید که فحش پیش آن چیزها برای خودش کلاس و احترام دارد.

آن وقت این شاعر به دو صورت نانش در روغن است؛ یکی اینکه صدایش می‌کنند و سهمش را از نان و روغن و گوشت و برنج و عرض می‌شود کاغذ و کتاب ومدرک هنری و قرارداد و چک پول و جان کلام سهمیه‌اش را از پول نفت تقدیمش می‌کنند چنان که آن برادر پیشین وعده کرده بود.

یک جور دیگرش هم نوش جان کردن ازهمان آشی است که یک وجب روغن رویش دارد و بگیر و ببند دارد و ممنوع‌الکتاب دارد و ممنوع‌التصویر دارد وحتی ممنوع‌الاسم دارد و چه دارد و چه‌ها دارد! چندان که افتد و دانی!

البته که تکذیب می‌کنیم و البته که اینطور نیست!‌ای داد و بیداد! امان از نشر اکاذیب! فریاد از تشویش افکار! بیداد از سیاه نمایی!

باری در این نوع اخیر، شاعر پس از خلاص شدن از عوارض آن‌ آش فوق‌الذکر و طی دوران نقاهت، نرخش بالاتر می‌رود و شهره آفاق می‌شود واز گویندگان ماهواره‌ای مفتخر می‌شود به دریافت لقب استاد و دکتر و مبارز و چنین و چنان و به به و چه چه! وچه سری! چه دمی! عجب پایی!

آن وقت همان آشپزهای، آشی که یک وجب روغن رویش بود، در به در می‌افتند دنبال همین استاد ماهواره‌ای که بیا برای ما شعر بساز و با ما حرف بزن و قرارداد ببند و کتابت را بده ما منتشر کنیم که دلخواه بازار است و موجب جلب مشتری و افکار است.

آن استاد مبارز هم البته عشوه می‌آید و دیدار می‌نماید و پرهیز می‌کند که: من کجا و مجامع رسمی کجا؟ من خانه‌نشین خلوت گُزیده‌ام و در وادی سیاست، ریسمان سیاه وسفید گَزیده. برو این دام بر مرغ دگر نه!

بعد که جلسه تمام می‌شود و کارفرما و پیمانکار به خلوت می‌روند در آخرین لحظات وداع، آن مبارز ماهواره‌ای می‌پرسد، حالا شما بفرمایید مظنه چیست و مبلغ چقدر است؟ این هم شماره مدیر برنامه‌های من برای هماهنگی‌های بعدی!

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها