«پادشاه فصلها، پاییز» حالا شاخه شاخه از درختهای کهنسال، از شاخههای ترد و نورس نهالها، پایین میآید. پایین میآید مینشیند روی سنگفرش خیابان، روی شانه عابرانی که بلیت مچاله شده مترو را در جیبهایشان میشمارند، مینشیند روی سیاهی آسفالت، مینشیند روی نیمکت مصنوعی گوشه پارک، جایی که قرق شده مردان سالخورده این روزهاست.
پاییز عاشقتر از آن است که هستیاش را به باد بدهد، به گردباد بسپارد و آسمانی شدن را، عرشی شدن را به فرشی بودن ترجیح دهد. پاییز عشق زمین و لذت افتادن را در گوش درخت نجوا میکند. پاییز به درخت سربلند گوشزد میکند که باید به پای معشوق ایستاد و افتاد. به درخت یاد میدهد که «هرکه در مرحله عشق ببازد، مرد است» و عشق «بردن» ندارد. عشقبازی با باختن و فنا شدن رابطه بیشتری دارد. آرامآرام زمزمه میکند که:
جهان عشق است و دیگر زرقسازی
همه بازیست، الا عشقبازی
باید به پای معشوق افتاد تا بتوان بلند شد. حالا درخت برگ برگ مینشیند روی چمنهای پارک، روی نیمکت پارکنشینی که این روزها سرای سالمندان شده است.
پاییز فصل کمال است، فصل چهل سالگی طبیعت و هنگام چلچلی خواندن درختان و زمین.
پاییز سرکشیهای کودکانه و نوجوانانه بهار، جوانی و باردهی تابستان، پیری و افتادگی زمستان را در یک شاخهاش جمع میکند، درواقع چلچلی طبیعت در پاییز آغاز میگردد و چهار فصل سال در درخت رونمایی میشود.
پاییز فصل غم نیست، فصل اندوه و فراق نیست، پاییز فصل کمال است، فصل رسیدن است، تهمتهای شاعران را به قضاوت تاریخ بسپارید. پاییز، پاییز است. / ضمیمه چاردیواری
علی بارانی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد