همسایه آزارها همه جا هستند؛ در راهروها، داخل پارکینگ، حیاط، پشت بام و... همانهایی که معتقدند «چاردیواری؛ اختیاری» و چون پولش را دادهاند پس هر طور که بخواهند میتوانند در آن زندگی کنند، کسی هم حق اعتراض ندارد.
به همین دلیل است که این روزها آرامش از زندگی آپارتماننشینی رخت بربسته است و همسایه آدابدان و آشنا به فرهنگ آپارتماننشینی کیمیایی است که باید وجود او را در هر مجتمع مسکونی غنیمت شمرد، اما متاسفانه ساکنان خانههای قوطی کبریتی حالا دیگر چندان دلخوشی از همسایگی با هم ندارند و آرامش واژه زیبایی است که در زندگی آپارتماننشینی هر از گاهی دستخوش تحول شده و حتی روابط همسایگی را نیز تحت الشعاع خود قرار میدهد.
وقتی ژوژو بیمار میشود
سگ همسایه بیخوابی به سرش زده و مدام پارس میکند، چند روز قبل که خانم همسایه را توی آسانسور دیدم سگ کوچکش را بغل گرفته بود تا پیش دامپزشک ببرد. این را وقتی گفت که بابت بیخوابی و پارسهای شبانه ژوژو عذرخواهی میکرد.خانم همسایه سگش را به دامپزشک نشان داد، اما انگار تجویز او هم کارگشا نشد و حالا یک هفتهای است که پارسهای وقت و بیوقت سگ همسایه، اهالی ساختمان را حسابی کلافه کرده است.چند نفری از همسایهها برای این موضوع به خانم همسایه تذکر دادند، اما جوابی شنیدند که برایشان قانعکننده نبود؛ خانم همسایه معتقد است برای فرار از تنهایی یک سگ در خانه نگهداری میکند.
خانه یا میدان اسبدوانی
همه نگاهها به سقف دوخته شده؛ انگار همه منتظرند که لوستر از سقف کنده شود! بچههای همسایه بالایی، پذیرایی بزرگ خانه را با میدان اسبدوانی اشتباه گرفتهاند؛ این برنامه هر روزشان شده که از کله صبح تا شب طول و عرض اتاق را با هم مسابقه بگذارند.
در این میان هر وقت هم که هیجان ماجرا کم میشود از بالای مبل خودشان را به پایین پرت میکنند و با هر بار افتادن آنها روی زمین این سقف خانه همسایه طبقه پایینی است که به لرزه میافتد.خانم همسایه میگوید بارها به مادر بچهها تذکر داده؛ او هم عذرخواهی و بچهها را هم دعوا کرده، اما گفته که حریف این بچههای شیطان نمیشود.
شادی روی اعصاب همسایهها
نترسید، نه زلزله آمده، نه ساختمان ریزش کرده و نه بمبگذاری شده؛ این فقط صدای موسیقی گوشخراش همسایه است که با هر ریتم آن تمام دیوارها و پنجرههای خانه میلرزد.میخواهی شال و کلاه کنی و برای اعتراض بروی در خانهشان که مادر مانع میشود و میگوید قبلا اجازه گرفتهاند که امروز تولد خواهرشان است و برای بلندبودن صدای موسیقی عذرخواهی کردهاند و در این میان تو با خودت فکر میکنی که این همسایه وقتنشناس تقریبا همیشه چه سر ظهر، چه نیمهشب، چه روز تعطیل و... به هزار و یک بهانه و دلیل با صدای گوشخراش موسیقیاش آرامش اهالی ساختمان را به بازی میگیرد.
البته ماجرا به همین جا ختم نمیشود. از قضا دختر و پسر همسایه روبهرویی حسابی هنرمند هستند، آنها هر وقت که حال و حوصله داشته باشند سراغ آلاتموسیقیشان میروند و چون هنوز مبتدی هستند و در حال تمرین، طبیعی است که صداهای چندان خوشایندی هم از سازشان به گوش نرسد، اما با همین هنرنمایی دست و پا شکسته هم وقت و بیوقت همسایهها را مستفیض میکنند.
این بو از کجاست؟
بوی آزاردهندهای فضای ساختمان را پر کرده؛ بو از رد شیرابه زبالهای است که در تمام راهروی طبقات ریخته و تا جلوی در حیاط ادامه پیدا کرده است.رد شیرابه را که میگیری به جلوی در خانه همسایه طبقه سوم میرسی. این کار همیشگیشان شده که زباله را آخر شب بدهند دست پسر بازیگوششان که حالا که تا دم در برای توپ بازی میروی زحمت این کیسه زباله را هم بکش. کیسه زباله را که تحمل وزنش از توان پسرک خارج است، دادهاند دستش، او هم برای اینکه کار خودش را راحت کند کیسه را کشان کشان برده تا دم در و این صحنه ناخوشایند را رقم زده است.
مراسم بدرقه با تشریفات کامل
همسایه روبهرویی از آن خانوادههای پر رفت و آمد است و یک شب در میان تا نیمهشب مهمان دارد. مراسم بدرقه و خداحافظیشان هم که از ساعت 12 شب به بعد برگزار میشود برای خودش داستانی است.
جلوی در خانه که میرسند حرفهایشان گل میاندازد؛ یادشان میافتد قرار و مدار آخر هفته را با هم تمام کنند. زری خانم به مریم خانم یادآوری میکند که حتما ماجرای مهمانی خواهر شوهرش را که نیمهکاره ماند دفعه بعد مفصل برایش تعریف کند. حسن آقا به آقا بهروز میگوید این طوری حساب نیستها! دفعه بعد باید شبنشینیشان طولانیتر از این باشد تا از هر دری نقل خاطره کنند و... خلاصه مراسم خداحافظی با خنده و شادی و اصرار صاحبخانه برای اینکه باید مهمان را تا دم در بدرقه کرد و انکار مهمان که به خدا اگر بگذاریم این همه پله را تا پایین بیایید و... در این میان طولانیشدن این تعارفها صدای بچهها را هم در میآورد؛ پا روی زمین میکوبند؛ نق میزنند و گریه میکنند که شاید بزرگترها دلشان بسوزد و مراسم بدرقهکنان را تمام کنند.
این وسط همسایههای مستاصل و درمانده از همهجا نمیدانند که از شر این مهمانیهای وقت و بیوقت همسایه وقتنشناسشان به چه کسی عارض شوند!
یک پارکینگ و این همه دردسر
مشکل همسایه واحد 6 با همسایه واحد 4 بر سر جای پارک تمامی ندارد. این اختلاف چند باری هم به بحث و جدل کشیده شده، اما با وساطت همسایهها هر بار موضوع به نحوی فیصله پیدا کرده است.همسایه واحد 6 از اینکه همسایه واحد 4 موقع پارک کردن خودرویش که از قضا جای پارک آن دو کنار همدیگر است، مراعات نمیکند و خودرویش را طوری پارک میکند که فضایی برای پارککردن خودروی دیگر نمیماند، حسابی شاکی است.
وقتی فرهنگ جا ماند
مشکل از وقتی شروع شد که برخی خانوادهها با همان ذهنیت زندگی سنتی در خانههای حیاطدار، وارد شیوه زندگی آپارتماننشینی شدند.
این واقعیت است که بسیاری از شهروندانی که در آپارتمان و مجتمعهای مسکونی زندگی میکنند هنوز با فرهنگ آپارتماننشینی آشنا نیستند، یا بخوبی آموزش ندیدهاند، یا الزامی در توجه به آن نمیبینند.
این در حالی است که لازمه زندگی آپارتماننشینی، ارتقای فرهنگ زندگی در این مکانهاست و قطعا بهترین راه برای به دست آوردن آرامش در زندگی آپارتماننشینی و شهرنشینی مدرن نیز کنارآمدن با قوانین و قانونمندشدن است.
چند سال پیش نظرسنجیای به طور پراکنده از شهروندان درباره میزان رضایتشان از زندگی آپارتماننشینی انجام داده شد که پاسخهای به دست آمده از شهروندان جالب توجه بود.براساس این نظرسنجی، 55 درصد مردم ایران از زندگی در آپارتمان احساس نارضایتی دارند، 25 درصد از مردم نیز مخالف زندگی آپارتماننشینی هستند، بر همین اساس 38 درصد مردم کشور آپارتماننشینی را سازگار با فرهنگ ایرانی دانستهاند، 18 درصد ابراز بیتفاوتی و 15 درصد نیز ابراز رضایت کردهاند.
براساس این نظرسنجی، 39 درصد از پاسخگویان، سر و صدا و رفتوآمد زیاد در طبقات، 27 درصد محدودیت فضا و نبود استقلال، 13درصد نبود تفاهم فکری و سلیقهای ساکنان با هم، 12 درصد نداشتن فضای تفریح و بازی و 27 درصد دخالت و مزاحمت همسایگان را از معایب و مشکلات آپارتماننشینی عنوان کردهاند.
36 درصد مردم نیز به وجود امنیت زندگی آپارتماننشینی اشاره کرده و 17 درصد یکی از مزایای آپارتماننشینی را دسترسی به یکدیگر در مواقع اتفاقات و نیازمندی عنوان کردهاند.
تحلیلی که کارشناسان این موسسه از نتایج نظرسنجیها به دست آوردند، مشخص کرد که جامعه ایران به لحاظ قرار گرفتن در دوران گذار، هنوز امکان دستیابی به فرهنگ مشخص و روشنی در زمینه آپارتماننشینی را پیدا نکرده است.
شاید اگر هر کدام از ما به وظایف خود در زندگی آپارتماننشینی آشنا باشیم و بایدها و نبایدهای زندگی گروهی را فراگرفته و خود را ملزم به رعایت این موارد کنیم، آن وقت دیگر آپارتماننشینها هم زندگی با صلح و صفا را در کنار همسایگان خود تجربه کنند.
باید و نبایدهای آپارتماننشینی
فرهنگ آپارتماننشینی شامل بایدها و نبایدهای فراوانی است که همه همسایگان ساکن در یک مجتمع مسکونی باید خود را به رعایت این موارد ملزم بدانند.
شارژ ماهانه و هزینههای مشترکی مانند سهم آب، برق و گاز را بموقع پرداخت کنید قبل از اینکه نامه تذکر نماینده ساختمان به دستتان برسد. پرداخت بموقع هزینههای مشترک کمک میکند خدمات ساختمان با وقفه مواجه نشود.
از ایجاد سر و صداهای آزاردهنده از ساعت یک تا 4 بعدازظهر و 9 شب تا 9 صبح که معمولا زمان استراحت است خودداری کنید.
صدای رادیو و تلویزیون و هر نوع وسیله صوتی را فقط برای داخل آپارتمان خودتان تنظیم کنید تا برای همسایگان مزاحمت ایجاد نکند.
خودروی شخصیتان را در مکانی که طبق سند بهعنوان پارکینگ در نظر گرفته شده پارک کنید و از آوردن خودروی مهمان به فضایی که محدود و متعلق به ساکنان مجتمع است، خودداری کنید.
اگر بحث و اختلافنظری بین اهالی ساختمان رخ داد بهترین راه این است که به جای درگیریهای احتمالی، از راههای ممکن و با در نظر گرفتن حق همسایگی برای ایجاد صلح و آشتی کار را پیش ببرید.
اگر قرار است اسبابکشی کنید یا وسیلهای بیاورید بهتر است هنگام جابهجایی لوازم خانه، کار را طوری انجام دهید که برای همسایگان سروصدا و مزاحمت ایجاد نکند، مثلا وسایل را به جای حمل، روی زمین نکشیم.
اگر مهمانی شبانهتان به درازا کشید هنگام خداحافظی مراعات حال همسایگان را بکنید و سعی کنید بدرقه مهمانان با سر وصدا همراه نباشد.
پوران محمدی / گروه جامعه
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد