دزد مسلح برای فرار از صحنه مرتکب جنایت شد

شلیک مرگبار سارق طلافروشی

حرص رسیدن به پول بود یا فقر؟ هر چه بود سعید و حمید دو دوست قدیمی را به یک مجرم تبدیل کرد.
کد خبر: ۶۰۵۲۵۶
شلیک مرگبار سارق طلافروشی
آنها برای سرقت از یک طلافروشی نقشه کشیدند و در حین دزدی با شلیک به یکی از شهروندان حاضر در محل باعث قتل وی ‌شدند و حالا با مجازات‌های سنگینی روبه‌رو هستند. این دو دوست که دو هفته قبل در شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شدند، می‌گویند نقشه‌شان این نبود که چنین وحشتی را به وجود آوردند و باعث مرگ کسی شوند.
 

نماینده دادستان تهران که در جلسه رسیدگی به این پرونده حاضر بود می‌گوید: یک سال قبل پلیس در جریان یک سرقت مسلحانه که به قتل نیز منجر شده بود، قرار گرفت و به محض این که در محل حاضر شد پی برد اهالی با شجاعتی که به خرج دادند دو سارق مسلح را بازداشت کرده‌اند. پلیس بعد از این که جسد مقتول را به پزشکی قانونی منتقل کرد به جمع‌آوری مدارک و شواهد موجود در صحنه جرم پرداخت. مدارک نشان می‌داد دو متهم با حمله به یک طلافروشی ابتدا صاحب‌ آن را مرعوب کرده و سپس یکی از آنها به جمع‌آوری جواهرات پرداخت و نفر دوم نیز با شلیک گلوله به سمت مردم - که پوکه‌های‌ آن یافت شده بود - اقدام به قتل کرد. تحقیق از شاهدان نیز نشان‌دهنده‌ آن بود که حمید ـ یکی از متهمان ـ به سمت مقتول شلیک کرده است. متهمان خودشان نیز به این درگیری و شلیک اشاره کرده‌اند و گفته‌های آنها با واقعیت مطابقت می‌کند و ما چند مورد این اعترافات را بررسی و حتی صحنه سرقت و قتل را نیز با همکاری متهمان بازسازی کردیم.

نماینده دادستان در ادامه می‌گوید: همه آنچه انجام گرفته نشان می‌دهد حمید که به گفته خودش سلاح را از قبل تهیه کرده بود‌ آن را به صورت مستقیم به سمت مقتول که از همسایه‌های مرد طلافروش بود گرفت و سپس شلیک کرد. تیر مستقیم به پیشانی مقتول خورده و این نشان می‌دهد متهم دقیقا با هدف شلیک کرده است. همچنین مدارکی داریم که نشان می‌دهد مقتول قصد حمله به متهمان را داشت تا بتواند آنها را دستگیر کند. در نهایت هم متهمان حین فرار از سوی مردم دستگیر شدند البته این دستگیری با حضور ماموران در محل همزمان شد.

اظهارات مرد طلافروش

مرد طلافروش که مورد حمله دو متهم قرار گرفته است گفته‌های نماینده دادستان را مورد تائید قرار می‌دهد. او می‌گوید: آن ساعت از روز مشتری نبود و من طبق عادت همیشه جلوی در مغازه ایستاده بودم که متوجه شدم دو مرد موتورسوار توقف کردند. آنها کلاه ایمنی داشتند. توقف موتور برایم تعجب‌آور نبود. چند لحظه بعد آنها به سمت مغازه من آمدند و بعد یکدفعه کلاه ایمنی را برداشتند و کلاه سیاهی را که برای دزدهاست روی سرشان گذاشتند. تازه فهمیدم چه خبر است. خیلی ترسیده بودم، دست و پایم یخ‌ کرده‌ بود و نمی‌توانستم حرکتی بکنم. آنها به سمت من آمدند یکی‌شان که بعدها فهمیدم اسمش حمید است سلاح داشت.‌ آن را به سمت من گرفت و گفت برو داخل. گفتم تو را به خدا نزن هر کاری دوست داری بکن هر چه می‌خواهی بردار و برو.

این مرد ادامه می‌دهد: من را به زور داخل فرستادند و روی زمین خواباندند. سعید در مغازه مشغول جمع‌کردن طلاها شد و حمید هم بیرون ایستاده بود. کاری که کرده بودند توجه مردم را به خودشان جلب کرد. حمید سلاح را بیرون کشید تا بتواند آدم‌های زیادی را که بیرون بودند پراکنده کند. در یک لحظه دیدم سعید و حمید هر دو غافل از من هستند من هم از فرصت استفاده کردم و از مغازه بیرون آمدم و به سمت دیگر خیابان دویدم. تنها فرصتی بود که برای فرار داشتم. سعید داشت طلاهای ویترین را جمع‌آوری می‌کرد؛ یعنی دار و ندار من، مقداری از‌ آن طلاها را بدهکار بودم و مقداری هم سرمایه خودم بود، اما چاره‌ای نداشتم اگر اجازه نمی‌دادم دزدی کنند جانم به خطر می‌افتاد.

او درباره این که چرا بعد از فرار درخواست کمک نکرد، می‌گوید: آنقدر ترسیده بودم که حتی نمی‌توانستم فریاد بزنم یا این که با کسی صحبت کنم. خدا بیامرز رجب ـ مقتول ـ از همسایه‌های من بود یکدفعه گفت مغازه‌ات را خالی می‌کنند دید که خیلی ترسیده‌ام. مردم جمع شده بودند صدای شلیک گلوله‌ها بلند شد حمید سعی داشت آنها را پراکنده کند. رجب به سمت بلوار رفت همان وسط ایستاده بود مرد شجاعی بود، سعی داشت به من کمک کند، رفت که شاید کاری از دستش بربیاید. همان طور که وسط ایستاده بود، حمید سلاح را به سمتش گرفت و مستقیم به وسط پیشانی‌اش شلیک کرد.این مرد در ادامه می‌گوید: مردم زیادی جمع شده بودند و حمید ترسیده بود در یک لحظه به سمت دوستش سعید برگشت و گفت برویم. آنها هر چه طلا بود برداشتند و رفتند، اما نتوانستند دور شوند مردم به سرشان ریختند و آنها را گرفتند.

او درباره طلاهای دزدیده شده می‌گوید: هر چه طلا بود مردم برداشتند و به مادرم دادند. چند قطعه گم شده بود که اهالی پیدا کردند و بعد به من دادند از من چیزی دزدیده نشد، اما رجب کشته شد و من خیلی ناراحت این موضوع هستم.

نمی‌خواستم آدم بکشم

نماینده دادستان و مرد طلافروش و چند شاهد دیگر حمید را عامل اصلی قتل معرفی می‌کنند، اما او مدعی است قصد کشتن نداشته و گلوله کمانه کرده است: «قبول دارم من و سعید برای سرقت رفتیم. می‌خواستیم پولدار شویم هر دو بدبختی‌های زیادی داشتیم. خدا می‌داند قصدمان کشتن کسی نبود از قبل هم این تصمیم را گرفته بودیم که به کسی آسیبی نرسانیم. به شهرمان رفتم و سلاح خریدم و برگشتم. روز حادثه مطابق نقشه با سعید بیرون رفتیم.»

او درباره این که از قبل طلافروشی را نشان کرده بودند می‌گوید: «ما جایی را نشان نکرده بودیم قرار شد با هم بیرون برویم و هر طلافروشی را که باز و جای مناسبی برای سرقت باشد، نشان کنیم و دزدی را انجام دهیم. وقتی طلافروشی مورد نظر را پیدا کردیم برای سرقت جلو رفتیم، کلاه ایمنی را برداشتیم و کلاه‌هایی را که برای سرقت بود سرمان کشیدیم. مرد طلافروش متوجه ‌شد. او خیلی ترسیده بود هرکاری که می‌خواستیم انجام می‌داد کارها داشت خوب پیش می‌رفت که مردم جمع شدند فکر اینجایش را نکرده بودیم مردم نمی‌ترسیدند و دور ما را گرفته بودند. من سلاح را بیرون کشیدم و دو تیر هوایی شلیک کردم همه پراکنده شدند، اما مردی داشت به سمت ما می‌آمد برای این که او را بترسانم تیر هوایی دیگری شلیک کردم و بعد دیدم‌ آن مرد به زمین افتاد، اما تیری که من شلیک کردم به هوا بود و احتمالا کمانه و به او برخورد کرد.

متهم درباره گفته‌های شاهدان که توضیح دادند وی گلوله را مستقیم شلیک کرد، می‌گوید: «آنها دروغ می‌گویند همه دیدند من تیر را مستقیم به سرش شلیک نکردم و نمی‌دانم چرا چنین حرفی را زده‌اند.»

این که تیر مستقیم به سر مقتول شلیک شده است فقط گفته‌ شاهدان و نماینده دادستان نیست در اوراق پرونده آمده متهم خودش هم در تحقیقات اولیه به این موضوع اعتراف کرده است. او در این باره می‌گوید: آن نوشته به من تعلق ندارد دستخط من نیست. شاید این حرف را زده‌ام، اما درست نیست من تحت فشار این حرف‌ها را زدم و آنچه حالا می‌گویم درست است.متهم درباره نقش دوستش در این خصوص می‌گوید: او نقشی نداشت مشغول جمع کردن طلاها بود اصلا در تیراندازی دخالت نداشت و‌ آن زمان داخل مغازه بود من به او گفتم باید برویم. من زن و بچه ندارم، اما او زن ‌و بچه‌دار است و فکر کردم بی‌خود گرفتار می‌‌شود و زن و بچه‌اش بدبخت می‌شوند.

او از اولیای‌دم درخواست بخشش دارد و می‌گوید: قسم می‌خورم من مستقیم به سمت آن مرد شلیک نکردم و آنچه می‌گویند درست نیست. قبول دارم تیر از سلاح من شلیک شده است، اما گلوله کمانه کرد. من و همدستم هم‌قسم شده ‌بودیم به کسی آسیبی نرسانیم به همین خاطر من تیر هوایی شلیک کردم. از اولیای‌دم درخواست دارم به جوانی من رحم کنند. من اشتباه بزرگی کردم. درخواست می​کنم من را ببخشند.

او درباره این که اصلا چرا سلاح با خود برده بودند می‌گوید: برای این که می‌ترسیدیم به ما حمله کنند و می‌خواستیم بقیه را بترسانیم که مانع ما نشوند. ما اشتباه بزرگی کردیم نباید حتی در بدترین شرایط مالی هم دست به چنین کاری می‌زدیم و حالا درخواست عفو و بخشش داریم. / ضمیمه تپش

مرجان لقایی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۳
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۰۹:۱۹ - ۱۳۹۲/۰۷/۱۸
۰
۰
غلط كرده مجازاتش فقط اعدامه
hdgh
Iran, Islamic Republic of
۱۲:۵۳ - ۱۳۹۲/۰۷/۱۸
۰
۰
توبه گرگ مرگه
علی شاجری
Switzerland
۱۱:۲۴ - ۱۳۹۲/۰۸/۲۶
۰
۰
با سلام ضمن تشكر و قدر دانی از زحمات شما عزیزان خبرنگار
1- مطالب بسیار تكان دهنده هستند .
2- اگر در مورد انشاء خبر ها بازنگری شوند جملات كاملتر اداء خواهد شد

نیازمندی ها