خراسان:تکاپوی نتانیاهو علیه ایران تقلا برای حفظ هویت حزب لیکود
«تکاپوی نتانیاهو علیه ایران تقلا برای حفظ هویت حزب لیکود»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم تهمینه بختیاری است که در آن میخوانید؛در هفته های اخیر با آشکار شدن برخی از مواضع دیپلماتیک ایران در عرصه بین المللی و لبخند جهان به دیپلماسی شفاف ایرانی، مقامات اسرائیلی به شدت سردرگم شده اند. مقامات اسرائیلی فضای به وجود آمده به نفع ایران را نمی پسندند و بیشتر در تلاش برای ادامه سیاست تنش آفرینی برای ایران هستند.
بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل در تازه ترین اظهارات خود از جامعه بین الملل خواسته است که فریب حسن روحانی را نخورد. یووال اشتاینیتز، وزیر امور راهبردی اسرائیل می گوید که آخرین فرصت مذاکرات اتمی با ایران از دست رفته و این گفت وگوها بی فایده است.
اشتاینیتز که از نزدیک ترین وزیران حزب لیکود به ریاست بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل است، بسیار زودتر از نتانیاهو، حسن روحانی رئیس جمهوری جدید را «گرگی در لباس میش» نامیده بود. سوال این جاست که این همه تقلای مقامات اسرائیلی برای ناموجه جلوه دادن ایران در عرصه بین المللی از چه چیز نشأت می گیرد؟ به عبارت دیگر چه چیز مقامات اسرائیلی را نگران کرده است؟
در پاسخ به این سوال باید گفت که این مبحث را می توان در ۳بحث اصلی مورد ارزیابی قرار داد. در سطح اول این مسئله، به جایگاه حزب لیکود در اسرائیل باید اشاره کرد که بخش تندروی رژیم صهیونیستی را تشکیل می دهد؛ بخشی که برای پیروزی در انتخابات از مسئله به اصطلاح تهدید هسته ای ایران برای پیروزی در انتخابات بیشترین بهره را برده است و با زایل شدن این تهدید، عملا موقعیت این حزب نیز متزلزل می شود. در سطح دوم، باید به دروغ پردازی های اسرائیل در منطقه خاورمیانه اشاره کرد. این رژیم ابتدا تلاش کرد که با ابزار رسانه ای و برخی محافل سیاسی طرفدار خود در داخل کشورهای عربی، میان ایران و کشورهای خاورمیانه اختلاف ایجاد کند و سپس از این اختلافات در راستای منافع خود بهره گیرد.
درواقع نزدیک شدن دیدگاه مشترک ایران و کشورهای عربی در مورد مسائل فلسطین و اسرائیل، تهدیدی بزرگ برای این رژیم محسوب می شود، پس برای مقابله با آن تلاش کرد تا در چند جبهه به تفرقه افکنی بپردازد. ابتدا به اختلاف افکنی میان کشورهای عربی و غیرعربی پرداخت و تلاش کرد که به عنوان مثال میان عربستان و ایران یا ترکیه و سوریه اختلاف بیندازد. در جبهه دوم، به اختلاف افکنی در میان کشورهای عربی مشغول شد که نتیجه آن در تحولات مربوط به سوریه کاملا مشهود است. هم اکنون کشورهای عربی در مورد تحولات سوریه ۲دسته شده اند و در حالی که لبنان، عراق و برخی دیگر از کشورها از دولت سوریه حمایت می کنند، عربستان، قطر و اردن کمر به سرنگونی بشار اسد بسته اند.
اما در جبهه سوم، اسرائیل تلاش کرد تا میان ترکیه و ایران اختلاف ایجاد کند و سیاست معروف تفرقه بینداز و حکومت کن را در پیش گرفت. این روند البته در برخی موارد با روی کار آمدن دولت یازدهم و در پیش گرفتن دیپلماسی جدید تا حدی خنثی شده است هرچند فضای به وجود آمده گرایش های تندرو در منطقه، همچون عربستان را به همگرایی بیشتر با تل آویو برای مقابله با نزدیک تر شدن ایران و آمریکا و مقابله با سیاست تنش زدایی دولت جدید کشانده است. اخبار متواتر دیدار مقام های اسرائیلی با برخی مقام های کشورهای حوزه خلیج فارس در همین راستا قابل ارزیابی است.
در سطح سوم، یعنی در سطح بین المللی نیز شرایط به ضرر اسرائیل است. در حالی که در ماه اوت، مقامات اسرائیلی در اندیشه جنگ بودند و خیال تجزیه سوریه و اشغال خاک این کشور و اجرای طرح از نیل تا فرات را در سر می پروراندند، به ناگاه توافق روسیه و آمریکا بر سر سوریه مطرح شد، مسئله ای که برای مقامات صهیونیستی غیرقابل باور بود. چرا که طی ۲سال تلاش کردند که از نظر رسانه ای افکار عمومی جهان را برای جنگ با سوریه آماده کنند. اما فعالیت دیپلماتیک روسیه و نقش ایران در موضوع توافق درباره سلاح های شیمیایی سوریه همان طور که لاوروف اشاره کرد تلاش های اسرائیل را حداقل برای مدتی نقش بر آب کرد، چیزی که به مذاق نتانیاهو خوش نیامده است و وی در عرصه منطقه ای با آرامش نسبی اوضاع سوریه، اسرائیل بار دیگر در منطقه خود را تنها و منزوی می بیند، به ویژه این که لحن مقامات صهیونیستی اکنون از لحن گفتمان غالب در عرصه بین الملل روز به روز بیشتر فاصله می گیرد. به همان نسبت که جامعه بین الملل از گفتمان تدبیر و امید دکترحسن روحانی با آغوش باز استقبال می کند، به لحن جنگ طلب و ستیزه جویانه اسرائیل بی توجهی نشان می دهد.
در واقع اسرائیل هنوز از شوک منتفی شدن جنگ با سوریه خارج نشده بود که با استقبال و آغوش باز جامعه جهانی در قبال دیپلماسی جدید ایران مواجه شد. لابی صهیونیستی در آمریکا و کشورهای غربی که هیچ گاه از دروغ پراکنی و فتنه گری علیه ایران دست بر نمی دارند، تلاش کردند که سد راه جریان جدید به وجود آمده در عرصه بین الملل شوند.
اما با توجه به این که مردم سراسر جهان از ۲دهه جنگ و درگیری خسته شده اند، گفتمان غالب در عرصه بین المللی، لحن دوستی و آشتی است حتی اگر این لحن واقعی هم نباشد و هرکس که بخواهد خلاف این مسیر را طی کند، به حاشیه رانده خواهد شد.
ایران کشوری قدرتمند و تأثیرگذار در منطقه خاورمیانه است و با گذشت ۳۵سال از انقلاب و پشت سر گذاشتن بسیاری از مشکلات نظیر جنگ تحمیلی، تحریم های اقتصادی، مشکلات داخلی و بروز برخی اختلافات سیاسی، همچنان محکم و استوار در مقابل زیاده خواهی های غرب ایستاده است و اکنون نیز بر اساس احترام متقابل قصد دارد با طرف های خارجی وارد هرگونه مذاکره شود تا در این مذاکرات ضمن حفظ شأن ایران اسلامی، به جامعه بین الملل در مورد تهدید نبودن ایران اطمینان بدهد.ضمن این که با پیگیری مواضع رسانه های اصلی در روزهای اخیر می توان دریافت که غرب حداقل در کلام و اظهار مواضع این بار قصد دارد به ایران اطمینان کند و ایران نیز قصد دارد حقوق حقه خود را با لحنی ملایم و شفاف از جامعه بین الملل بخواهد اما این شرایط اسرائیل را به شدت هراسان کرده است.
کیهان:پیچ تاریخی در جنگ دیپلماسی
«پیچ تاریخی در جنگ دیپلماسی»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسامالدین برومند است که در آن میخوانید؛بدون تردید دو هفته گذشته و مواجهه دیپلماتیک ایران با آمریکا جای کمترین تردیدی باقی نگذاشت که آمریکا قابل اعتماد نیست و جنس اعتماد به او ناشی از برداشتی است که سراب را آب میپندارد یا اسیر عملیاتهای فریبکارانه حریف شده و به جعلیات در قامت واقعیات خوشبین میشود!
آنچه که کمک میکند صحنه را روشن و بدون ابهام و سیاهی دید؛ بیرون از بستر فریب و ترفندها و دسیسهها و عملیاتهای روانی و رسانهای توطئهآمیز است.
این یادداشت تلاش میکند در پرتو تحرکات رسانهای پیرامون سفر هیئت ایرانی به نیویورک به رفتارشناسی رسانههای غربی و طرف آمریکایی در مواجهه به اصطلاح دیپلماتیک با ایران بپردازد. مواجهه و رویارویی نفسگیر و تاریخی که تا همین جای کار گویای خیلی چیزهاست و پیامها و پیامدهای راهبردی برای دو طرف خواهد داشت.
1- رصد آشکار رسانههای غربی به وضوح نشان میدهد طی چند هفته اخیر و بخصوص از زمان سفر هیئت ایرانی به نیویورک و پس از آن، عملیاتهای انتحاری رسانهای بر ضد ایران را در دستور کار داشتهاند.
شواهد و قرائن حاکی است در این عملیاتهای روانی و رسانهای تلاش شده تا با سناریوسازیهای مختلف، فضای فشار علیه کشورمان را به اوج برسانند و با پمپاژ گسترده مطالب ادعایی و اتهامات جدید بر ذهن افکار عمومی و مسئولان اثر بگذارند.
عمده ادعاها و عملیاتهای رسانهای آنها علیه ایران بر چند گزاره نهاده شده است که میتوان به شرح ذیل لیست کرد:
الف- ایران از سر ناچاری و بخاطر اثر کردن تحریمها پای میز مذاکره آمده و خواهان بهبود روابط با غرب است.
ب- این ایران است که نیازمند مذاکره با آمریکا و طرف غربی است.
پ- یک فرصت طلایی برای ایران بوجود آمده است.
ت- توپ در زمین ایران است و این کشور باید اعتمادسازی کند.
ث- ایران از استراتژی مقاومتی خود کوتاه آمده است.
و بالاخره به موازات این ادعاها و فضاسازیها در ترجیعبند تکراری خود بر این مسئله مانور دادند که فشارها و تحریمها علیه ایران تشدید خواهد شد.
درباره ادعاها و فضاسازیهای یاد شده، گزارشها و مقالات رویترز، بیبیسی، واشنگتنپست، گاردین، دویچهوله، بروکینگز و... قابل تامل و ارزیابی است.
2- به موازات فضاسازیها و ادعاهای یاد شده علیه ایران در صحنه مواجهه دیپلماتیک با آمریکا، مقامات و صاحبنظران آمریکایی نیز به میدان آمدند و همان ادعاها و اتهامات را بر ضد کشورمان تکرار کردند.
اظهارات سوزان رایس مشاور امنیت ملی اوباما، جی کارنی سخنگوی کاخسفید، جان کری وزیر امور خارجه، رابرت منندز رئیس کمیته روابط خارجی سنا، لیندسی گراهام و مککین از نمایندگان کنگره و... نیز همگی بر این نقطه متمرکز شده بود که هر چند فضای مذاکرات میتواند مثبت باشد ولی ایران باید اعتمادسازی کند و در عین حال بداند که تشدید تحریمها متوقف نمیشود!
گفتنی است؛ این ادعاها و فضاسازیها در حالی صورت گرفت که اوباما حتی قاعده بازی را هم رعایت نکرد و دو مرتبه پس از تماس تلفنی با رئیس جمهور کشورمان، اصطلاحاً زیر میز زد و عهدشکنی خودش را به نمایش گذاشت.
اوباما در دیدار نتانیاهو صریحاً گفت که «هنوز همه گزینهها روی میز است» و در مصاحبه با آسوشیتدپرس همچون مقامات رژیم صهیونیستی ایران را به ساخت بمب و سلاح هستهای در آینده نزدیک متهم کرد!
3- سؤالی که به میان میآید این است که فضاسازی رسانههای غربی و تهدیدهای مقامات آمریکایی علیه کشورمان چه هدفی را دنبال میکند؟ آنها به کدام نقطه چشم دوخته و چه چیزی را طمع کردهاند؟ آیا این یک پروژه دوسویه از سوی رسانهها و مقامات غربی بوده که در یک تقسیم کار میخواستند امتیازات یکطرفهای را کسب کنند؟ بدون شک واکاوی پاسخ به این سؤالات و نظایر آن، نشان میدهد آنها علیرغم مطالعات گسترده و رصد فضای افکار عمومی و محیط داخلی کشورمان، هنوز شناخت صحیحی از رویکردها، مواضع و اصول نظام جمهوری اسلامی در صحنه سیاسی ندارند.
برآورد و تحلیل آنها این بوده است که در یک پیچ تاریخی با ایران در کارزار دیپلماتیک قرار گرفته و برنده این رویداد بزرگ خواهند بود ولی به تعبیر فارین پالیسی مشکل و معضل اصلی آنها این است که نمیتوانند ایران را تحلیل کنند.
بنابراین در پاسخ به سؤالات بالا باید گفت؛ تصور آنها نرمش منفعلانه ایران در برابر آمریکا از سر اضطرار بوده و آنها بصورت تدریجی و در بستری که در حال شکلگیری است؛ امتیازات هنگفتی پای میز مذاکرات بدست میآورند ولی این ارزیابی - بخوانید پندار- قابلیت اجرایی ندارد، چرا؟
4- پایه و علتالعلل همه استنادات و تحلیلهای رسانهها و مقامات غربی در مواجهه دیپلماتیک با کشورمان به مقوله «تحریم»ها باز میگردد. اما نکته اینجاست که اشتباه در تحلیل پیرامون تحریمها باعث شده تا اشتباهات مکرر در پروسه جنگ دیپلماسی با ایران رقم بخورد.
گویا مقامات و تحلیلگران آمریکایی که از قضا در اتاقهای فکر و فرمان علیه جمهوری اسلامی ایران عضویت دارند فراموش کردهاند که هدف آنها از تحریمهای ضدایرانی چه بوده است.
آمریکاییها اذعان کردند که هدف از تحریمها، التهابات عمیق اقتصادی و ناآرامیهای فراگیر در سطح جامعه ایران است.
در این باره میتوان سخنان جیمز کلاپر رئیس اطلاعات ملی آمریکا را آدرس داد که بارها این مسئله در جلسه استماع سنا نیز بحث و بررسی شد.
آمریکاییها در دو مقطع یکی برای انتخابات مجلس نهم در اسفند سال 90 و دیگری برای انتخابات اخیر ریاستجمهوری تمام پتانسیل و توانشان را به صحنه آوردند تا هدف از تحریمها را عملی نمایند.
اکنون به راحتی میتوان سخن راند که آنها در تحریمها موفق نبودهاند و دو انتخابات اخیر و درصد بالای مشارکت مردم، توطئهها و نقشههای دشمن را نقش بر آب کرد ولی اذعان واشنگتنپست در پایان سال 91 و پس از انتخابات مجلس و پیش از انتخابات ریاستجمهوری خواندنی و قابل اعتناست: «تحریمها نمیتواند مردم ایران را به خیابان بکشاند و حکومت ایران هیچ اثری از تسلیم نشان نخواهد داد.»
بنابراین فضاسازیها و ادعاهای اخیر رسانههای غربی و مقامات آمریکایی که در پی مواجهه دیپلماتیک ایران و آمریکا و بخصوص از سفر هیئت ایرانی به نیویورک کلید خورد مبتنی بر شناخت غلط در غلط از رفتار احتمالی جمهوری اسلامی است.
آمریکاییها حتی درس عبرت نگرفتند که قبل از این مواجهه دیپلماتیک، بحث سوریه پیش آمد و در آن میدان بزرگ نیز علیرغم همه بلوفها و رجزها برای شروع جنگ علیه سوریه، در نهایت بازنده بودند و به اذعان تحلیلگران غربی، این ایران بود که برنده آن صحنه شد.
از سوی دیگر، تجربه نشان داده که جمهوری اسلامی هیچگاه در شرایط تهدیدها و فشارها، منفعلانه عمل نکرده است و مشکل آنها این است که در این میدان و کارزار اخیر، مفهوم «نرمش قهرمانانه» به عنوان دستور کار ایران در جنگ دیپلماتیک پیش روی را نفهمیدند و درک نکردند.
5- و سرانجام باید گفت رفتار رسانههای غربی و تهدیدات مقامات آمریکایی در مواجهه کنونی با ایران نشان میدهد آنها گرفتار شیوه و مشی صهیونیستها شدهاند که بدون برآوردهای دقیق و عمیق و تنها بر پایه توهمات و بلوفها و جنگ روانی میخواهند حریف را به گوشه رینگ ببرند.
چندی پیش بود که روزنامه صهیونیستی یدیعوت آحارونوت در مطلبی این فرمول را در مواجهه با ایران در حوزه دیپلماتیک و سیاست خارجی پیشنهاد کرده بود که؛ «تفنگ را بین دو چشم قرار دهید ولی شلیک نکنید»!
بنابراین موشکافی و بررسی سناریوها و عملیاتهای رسانههای غربی و مقامات آمریکایی در مواجهه دیپلماتیک با ایران نشان میدهد آنها هر چند طرفی نبستهاند ولی کماکان غیرقابل اعتماد و عهدشکن هستند و نمیتوان طبق قاعده، بازی را با آنها ادامه داد چون قاعده بازی را رعایت نمیکنند.
جمهوری اسلامی:لغو تحریمها و حل مشکلات
«لغو تحریمها و حل مشکلات»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوی اسلامی به قلم سید سروش صاحب فصول است که در آن میخوانید؛طی هفتههای اخیر و در پی تحولات کم سابقه در رابطه دولت جمهوری اسلامی ایران و آمریکا، بحث بر سر احتمال کاهش یا لغو تحریمها به شدت افزایش یافته است.
اتفاقاتی مانند تعویق بررسی دور جدید تحریمهای ایران در سنای آمریکا و ابراز تمایل شرکتهای چند ملیتی و برخی دولتهای اروپایی برای حضور مجدد در حوزه اقتصاد ایران نیز از سویی دیگر بر بالا گرفتن مباحثات در مورد دامنه تأثیرگذاری تحریمها و لغو احتمالی آنها تأثیرگذار بوده است.
از آنجایی که پس از گذشت حدود چهار سال از زمانی که "تحریمها، کاغذ پاره" خوانده شدند امروز دیگر کسی این تصور اشتباه و تبلیغاتی را باور ندارد و رهبر انقلاب نیز همگان خصوصاً مسئولان اقتصادی را به درک صحیح آثار تحریمها و تلاش برای به حداقل رساندن آنها فرا خواندهاند، به نظر میرسد، دامنه بحث بر سر میزان اثرپذیری اقتصاد ایران از تحریمها، بسیار شفافتر شده است.
از سوی دیگر طیف رویکردها به میزان اثرگذاری تحریمها یک سمت حداکثرگرایانه نیز دارد. به عبارت دیگر، اگر در رویکرد حداقل گرایانه، این گونه تصور میشد یا بهتر است بگوئیم اینگونه تبلیغ میشد که تحریمها هیچ اثری بر اقتصاد ایران ندارند، در رویکرد حداکثری به اشتباه تبلیغ میشود درصورت رفع تحریمها، تمامی مشکلات اقتصاد ایران حل میشود!
نشانههای این نگرش را میتوان در آن دسته از سخنان و نظراتی که با خوش بینی غیرمعمول و نامعقول، آیندهای سراسر روشن و فارغ از مشکل را برای اقتصاد کشور درصورت لغو تحریمها، ترسیم میکنند به وضوح مشاهده کرد.
به نظر میرسد برای جلوگیری از در افتادن به دام چنین توهمی، لازم باشد در یک رویکرد کلی، مشکلات اقتصاد ایران را در سه دسته تقسیم بندی کرد؛ دسته نخست مشکلات، چالشهایی هستند که مستقیماً از ناحیه اعمال تحریمها برای اقتصاد کشور ایجاد شدهاند. نمونههایی از این مشکلات قطع سوئیفت، کاهش درآمد ارزی از محل فروش نفت... است. این دسته از مسائل محصول مستقیم اعمال تحریمها هستند و بطور طبیعی درصورت لغو تحریمها، برطرف خواهند شد.
دسته دوم، مشکلات و معضلاتی هستند که به صورت غیرمستقیم از ناحیه مسائل دسته اول ایجاد شدهاند. به عنوان نمونه به علت عدم امکان گشایش ال سی در پی تحریمهای بانکی، نیاز به نقدینگی در واحدهای تولیدی افزایش یافته و همین مسئله، تولید را در کشور دچار مشکل کرده است.
نکته مهم اینجاست که این دسته از مشکلات به علت سوءمدیریتها، کمبود تجربه مدیران و ضعف دولت در برقراری ارتباط با فعالان اقتصادی، صدچندان شدهاند. به عبارت دیگر سیاستهای نادرست در مدیریت لایه اول آثار تحریمها، لایه دومی از مشکلات را پدید آورده است که حل آنها در کوتاه مدت و به سادگی میسر نیست.
نبود مدیریت کارشناسانه در حوزه ارزی، برخوردهای سیاسی با واقعیتهای اقتصادی، تکیه بر ادبیات و روشهای پوپولیستی برای فرافکنی مشکلات ناشی از سوءمدیریتها و سیاستگذاریهای غلط از جمله مواردی بودند که دامنه تأثیرگذاری تحریمها را در کشور به شدت افزایش دادهاند.
به عنوان مثال میتوان به مقوله ارز اشاره کرد. درست است که تحریمها مانع انتقال ارز به داخل کشور شدهاند اما واقعیت این است که عدم اجرای قانون برنامه چهارم در اکثر موارد از جمله تعدیل نرخ ارز، فاصله قیمتی واقعی میان پول ملی و ارز را به صورت انباشته طی سالهای گذشته چنان افزایش داده بود که اعمال تحریمها در مقام چاشنی بمب قیمتی ارز عمل کرد و نرخ دلار را تحت تأثیر عوامل روانی برای مدتی به چهار هزار تومان هم رساند.
روشن است که این دسته از مشکلات حتی در صورت لغو تحریمها، تا مدتها گریبان گیر اقتصاد ایران خواهند بود چرا که زیرساختهای اقتصاد کشور را دچار آسیب کردهاند. از اینرو نمیتوان و نباید انتظار داشت در صورت لغو تحریمها در کوتاه مدت شاهد افت تورم، نرخ بیکاری، افزایش رشد اقتصادی و... باشیم چرا که این اتفاقات باید به مرور زمان و اتخاذ سیاستهای جبرانی صحیح رخ دهد.
دسته سوم مشکلات، از جمله مشکلات ساختاری اقتصاد ایران به حساب میآیند که حتی در میان مدت هم نباید نسبت به حل و فصل آنها امیدوار بود.
وابستگی بودجه و اقتصاد ایران به نفت از جمله این مشکلات ساختاری است که طی بیش از یک قرن گذشته در تمامی شئون و جزئیات اقتصاد، اجتماع و حتی سیاست ایران ریشه دوانده است و حل آن قطعاً مستلزم برنامه ریزیهای بلند مدت، ثبات در این برنامهها، عزم ملی و بعضاً تحملا دشواریهای مقطعی است. این دسته از مشکلات در دوران تحریم بوجود نیامدهاند اما به صورت هم افزا، آثار دو دسته دیگر مشکلات را تشدید و تعمیق میکنند.
کارشناسان و آگاهان جامعه باید در چنین شرایطی افکار عمومی را نسبت به ابعاد، عمق و جنس مشکلات روشن کنند تا دامنه اثرگذاری عوامل روانی در اقتصاد ایران به حدود پذیرفته شده خود باز گردد نه اینکه با انتشار کوچکترین خبری تمامی قیمتها، رفتارها و... تحت تأثیر قرار بگیرند.
تکرار این اثرپذیری قطعاً دشمنان ما را نسبت به استفاده از ابزارهای جنگ روانی برای اثرگذاری بر اقتصاد ایران ترغیب خواهد کرد.
رسالت:هزینههای غیر ضرور سفر نیویورک
«هزینههای غیر ضرور سفر نیویورک»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛نباید دستاوردهای سفر به نیویورک و حرکت تیم دیپلماسی در چارچوب سیاستهای نظام را نادیده گرفت. نطق رئیس جمهور در مجمع عمومی سازمان ملل و نیز اجلاس خلع سلاح هستهای تاکید بر اصول دیپلماسی خارجی جمهوری اسلامی بود.
دولتهای پیشین هم در همین چارچوب عمل میکردند. دست رد به تقاضای کاخ سفید برای ملاقات روسای جمهور دو کشور در این سفر هم عمل در چارچوب و احترام به افکار عمومی ملت ایران بود که باید از آن تشکر کرد و این موارد را باید جزء در آمدهای سفر تلقی کرد.
اما سفر، هزینههای غیر ضرور هم داشت که در زیر به آنها اشاره میشود؛
1- ملاقات نیم ساعته ظریف وکری و نیز تماس تلفنی رئیس جمهور کشورمان با اوباما از هزینههای سفر بود و به تعبیر مقام معظم رهبری "برخی از آنچه که در سفر نیویورک پیش آمد بجا نبود."(1)
آمریکاییها از این دو پدیده توسط ارتش رسانهای خود در جهان این طور تبلیغ کردند که گویی فشارهای تحریم اقتصادی وگزینه نظامی روی میز در دولت ایران اثر کرده و آنها را به تسلیم واداشته است و گفتگو با مقامات آمریکایی را که بیش از سه دهه است به صورت تابو درآمده بود شکستند. این برای دیپلماسی خارجی جمهوری اسلامی خسارت بار است و مقام و مرتبت ملت ایران را به عنوان یک ملت الگو که در برابر خوی استکباری و خود برتربینی دولت آمریکا ایستادهاند در برابر افکار عمومی جهان بویژه ملت های تحت ستم فرو میکاهد و این هزینه کمی نیست.
نفرت ملت ما از آمریکا به دلیل خوی ستمکارانه آنها و تجاوزات بی حدوحصر آنها به منافع و مصالح ملی، یک نفرت پایان ناپذیر است. با آنکه برخی با یخ شکن در سفر نیویورک میخواستند یخ روابط دو کشور و نفرت مردم ایران از آمریکا را بشکنند، اما در نماز جمعه سراسر کشور هفته گذشته مردم به طور خودجوش پس از اقامه نماز اقدام به راهپیمایی علیه مظالم آمریکا کردند و شعارهای مرگ بر آمریکا را پررنگتر از همیشه مطرح کردند. متاسفانه رسانه ها بویژه رسانه هایی که مدرنیسم را در کشور نمایندگی می کنند و یک صدا در چند بلندگو هستند آن را سانسور کردند.
با آنکه نفس گفتگو یا مذاکره به معنای "قهر" یا "آشتی" نیست، محتوا و نتیجه مذاکره مهم است ، اما در خصوص مناسبات ایران و آمریکا وضع فرق می کند. سازه های افکار عمومی در جهان و ایران طوری شکل گرفته که نشستن پای میز مذاکره به معنای تسلیم در برابر زورگویی هاست . لذا تیم سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران باید این مهم را مورد مداقه قرار دهد و تا اطمینان به تعامل مثبت با آمریکا پیدا نکرده اند به این کار تن ندهند.
یک بار در گذشته گفتم آمریکاییها در مذاکرات با دولت ها و ملت ها یک عادت بسیار زشتی دارند و آن اینکه دست روی جیب خود میگذارند و به طرف میگویند هرچه دارید روی میز بریزید تا بین هم تقسیم کنیم .آنها هیچ هزینهای را از جیب خود نمیخواهند بپردازند .
کما اینکه در این سفر شمهای از این صفت زشت را با تردستی و همکاری نتانیاهو رونمایی کردند. لذا تیم دیپلماتیک ایران باید این ظرافت را در نظر بگیرد که ؛
الف- گفتگو برای گفتگو را نپذیرد.
ب- در مقابل تکرار مطالبات غیر قانونی و زورگویانه آمریکاییها بایستد.
ج- وقتی آمریکاییها دستها را محکم روی جیبهای خودشان گذاشتهاند و نمیخواهند در این تعامل هزینهای بپردازند مواظب جیببری آمریکا باشند. لذا در شرایط خاص عطای مذاکره را باید به لقای آن ببخشند.
د- هرگونه مذاکره دوسویه در شرایط مقدماتی بی فایده است و باید در قالب 1+5 همان قالب قبلی ادامه یابد.
2- ذوقزدگی برخی در داخل از تاکتیک "نرمش قهرمانانه " و راهبرد تلقی کردن آن و نیز برخی اظهارات غیر مسئولانه در خصوص "روابط با آمریکا" و نیز درباره "شعار مرگ بر آمریکا" ، هزینه های سفر را بالابرد.
اظهارات نسنجیده و تحریفگونه آیت الله هاشمی رفسنجانی در این مورد مثال زدنی است.
اینکه از قول ایشان در سایت اطلاعرسانیاش گفته شد؛ " امام (ره) موافق حذف شعار مرگ بر آمریکا بودند"یک حرف نسنجیده برای بالا بردن هزینههای سفر بود.
با آنکه هیچ سندی برای درستی این حرف وجود ندارد و امام (ره) در وصیتنامه خود فرموده اند؛ " هر نسبتی به من دادند مورد تصدیق نیست مگر اینکه صدای من، خط من و امضای من باشد"، در این مورد دست مدعی خالی است.
و در عوض مردم ما بارها از امام در همین صدا و سیمای جمهوری اسلامی مطالبی را در مورد تایید شعار مرگ بر آمریکا شنیدهاند.
از جمله موارد زیر شاهد زنده این ادعاست:
1- "خط این بود که این قضیه مرگ بر آمریکا منسی شود."
(صحیفه امام- ج15)
2- " ما شعار مرگ بر آمریکا را در عمل جوانان پرشور و قهرمان و مسلمان در تسخیر لانه فساد وجاسوسی آمریکا تماشا کردهایم."
(صحیفه امام- ج21)
3- بسیاری از سران کشورهای اسلامی ... حتی شنیدن شعار مرگ بر اسرائیل و مرگ بر آمریکا را واهمه داشته و به شدت از آن جلوگیری میکنند . فانالله و اناالیه راجعون!"
(صحیفه امام - ج 17)
4- باید به آن آخوند مزدور که فریاد مرگ بر آمریکا و ... را خلاف اسلام میداند گفت؛ ... برائت و نفرین نسبت به دشمنان اسلام و محاربان با مسلمانان بر مسلمین را کفر میدانید؟
(صحیفه امام ج18)
متاسفانه آقای هاشمی غیر از این مطلب که همزمان بود با گفتگوی روحانی با اوباما ، مطلب دیگری چند روز قبل از آن گفته بودند مبنی بر اینکه "مذاکره و رابطه با آمریکا از مهمترین مسائلی است که حل و فصل آن فقط از جانب حضرت امام (ره) امکان پذیر است و باید در زمان حیات امام حل شود." خوب این تقاضا را ایشان طی نامه ای به امام دادند. اما واکنش امام (ره) را در مورد این تقاضا به مردم نگفتند. اگر امام (ره) اعتنایی به این نظر نکردند که نکردند ، چرا به مردم نمیگویند؟
اگر مخالفت خود را با این موضع، صریح اعلام کردند، چرا خبر آن را به مردم نمیدهند؟ اگر هم موافق این نظر بودند باید به نوعی در فعل، قول و تقریر امام (ره) انعکاس پیدا میکرد که هیچ نشانهای از این انعکاس وجود ندارد . پس تفوه به آن و رسانهای کردن آن توسط یکسری روزنامهچیهای زبانبسته چه فایدهای دارد جز بالا بردن هزینههای سفر به نیویورک؟ ! مسئله تصمیمسازی و تصمیمگیری درباره مذاکره و رابطه با آمریکا از شئون و اختیارات رهبری است.
آیا وقتی چنین مسائلی گفته میشود برای بسط ید رهبری است یا بسط ید اوباما! کدام یک؟ برخی نبایدبه خود اجازه دهند در اندازهای ظاهر شوندکه چنین جایگاهی را هیچ وقت نداشتهاند.اینکه مقام معظم رهبری فرمودند: "برخی از آنچه که در سفر نیویورک پیش آمد بجا نبود"، مصداق داخلی هم داشت که به آن اشارت رفت.امام (ره) در منشور برادری به دو جریان سیاسی کشور نصایحی میکنند که هرگز نباید فراموش شود. ایشان میفرمایند: "هر دو جریان باید با تمام وجود تلاش کنند که ذرهای از سیاست نه شرقی نه غربی عدول نشود که اگر ذرهای از آن عدول شود، آن را با شمشیر عدالت اسلامی راست کنند." آقای هاشمی باید بداند نسل چهارم انقلاب در عمل به وصیت امام (ره) در مقابله با عدول از سیاست خارجی با کسی شوخی ندارد.امام (ره) همچنین در منشور برادری خطاب به دو جریان میگویند: "هردو گروه باید توجه کنند که دشمنان مشترک دارند که به هیچ یک از دو جریان رحم نمیکنند."امام (ره) در این منشور، آمریکا را دشمن شماره یک ملت معرفی میکنند (10/8/67) آقای هاشمی نباید با نفی دیدگاه امام در مورد شرارت آمریکا موجب نقض مفاد منشور برادری شوند.او به عنوان یک مفسر قرآن نیک میداند حتی خداوند بزرگ در قرآن از شعار مرگ بر کفار، ابا ندارد؛
"و الذین کفروافتعسا لهم و اضل اعمالهم" و کسانی که کافر شدند مرگ بر آنها و اعمالشان نابود باد( سوره محمد- آیه 8- ترجمه آیت الله مکارم شیرازی)
امام (ره) در همین منشور برادری تاکید مینمایند: "هر دو جریان باید متوجه باشند که موضعگیریها باید به گونهای باشد که در عین حفظ اصول اسلام، برای همیشه تاریخ حافظ خشم و کینه انقلابی خود و مردم علیه سرمایهداری غرب و در راس آن آمریکای جهانخوار باشند." موضعگیریهای اخیر آقای هاشمی چگونه میتواند حافظ خشم وکینه انقلابی مردم علیه آمریکا باشد؟
3- مقام معظم رهبری در اظهارات اخیر از تحرک دیپلماسی دولت حمایت کردند و فرمودند: " ما به مسئولین خودمان اعتماد داریم."
رهبر انقلاب اسلامی از آنها خواستند؛ " با دقت و با ملاحظه همه جوانب، گامها را محکم بردارند."حمایت از تیم دیپلماسی خارجی اکنون یک وظیفه است.
ما اکنون در یک نبرد دیپلماتیک با دشمن قرار داریم.این نبرد بخشی از نبرد سخت و نرم با دشمن برای رسیدن به اهداف مقدس جمهوری اسلامی است.رئیس جمهور عزیزما و تیم همراه، رزمندگان صف مقدم این نبرد هستند.
ممکن است توفیقاتی در این نبرد داشته باشند و یا به دلایلی تلفاتی هم اجتنابناپذیر باشد. در هر صورت حمایت از آنها و کمک به آنها یک تکلیف است.کمک دیگران به این تیم این نیست که از نفرت مردم نسبت به جنایات آمریکا بکاهند و بغض مردم را نسبت به استبداد جهانی فروخورده بخواهند و دچار ذوقزدگی شوند. این هزینههای نبرد دیپلماتیک با آمریکا را بالا میبرد و به نوعی بازی کردن در زمین حریف است. نخبگان و مردم خوب میدانند که نباید پشت مسئولان سیاست خارجی کشور را خالی کنند. اگر خطایی رخ داده باید تصحیح شود نه اینکه به تضعیف آنها منجر گردد که این خود هزینهای دیگر به حساب میآید.
پی نوشت:
1- رهبر معظم انقلاب در مراسم تحلیف و اعطای سردوشی دانشجویان دانشکده افسری 13/7/92
سیاست روز:چرا بجا نبود؟
«چرا بجا نبود؟»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛هر اقدمی معایب و محاسن خاص خود را دارد. در هر حوزهای که باشد، مثبت و منفی آن را باید در نظر گرفت. احتمالات را مورد توجه قرار داد و آنگاه پا به آن عرصه گذاشت. سود و زیان آن را محاسبه کرد هر کدام از دیگری وزنش بیشتر بود سپس تصمیم گرفت که آن اقدام انجام شود یا نه.
در کنار این وزنکشی و سبک و سنگین کردن شرایطی را هم باید سنجید در حوزه دیپلماسی خارجی نیازمند آن هستیم تا طرف مقابل که به عنوان یک کشور یا چند کشور مطرح هستند، سوابق و عملکرد آنها مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گیرد. بررسی رفتارهای گذشته و حال آنها در مقایسه با هم میتواند، در تصمیمگیری و تصمیمسازی موثر باشد.
هر کشوری آیندهاش به همین اقدامات و تصمیمگیریها و تصمیمسازیها بستگی دارد و اگر در آن ذرهای اشتباه وارد شود، آینده را با مشکلاتی دچار خواهد کرد.
سفر آقای دکتر روحانی به نیویورک و شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل به همراه سخنرانی او در این مجمع با توجه به اهمیت آن، بازتابهای داخلی و خارجی هم داشت. البته مهمترین بخش این سفر خارجی، بحث ایران و آمریکا بود که مورد توجه هیات ایرانی و طرف مقابل هم قرار داشت.
فارغ از دیدگاههای خارجی که درباره گفتوگوی تلفنی دو رئیسجمهور و دیدار و مذاکره وزیر خارجه ایران و آمریکا مطرح میشود، در داخل هم واکنشهایی متفاوت در این زمینه صورت گرفت. برخی این اتفاق را یک تحرک دیپلماسی فعال و لازم دانستند برخی هم آن را هزینهای برای جمهوری اسلامی ایران پنداشتند.
این تحلیلها و تفسیرها اززبان هیات ایرانی که به آمریکا رفته بود هم خوشایند بود و هم ناخوشایند. به گونهای که آقای ظریف در برنامه شب آفتابی به برخی تندرویها در داخل، (البته در باب انتقاد از گفتوگوها) انتقاد کرد و خواهان آن شد تا تحمل منتقدین بیشتری داشته باشد.
روز شنبه بود هنگامی که همگان در انتظار واکنش و دریافت دیدگاه حضرت آیتالله خامنهای نسبت به دستاوردها و تحرکات دیپلماسی هیات ایرانی در آمریکا بودند، ایشان در دانشکده شهید ستاری در این باره سخن گفتند.
مهمترین و کلیدیترین سخن ایشان در این جمله نهفته است که فرمودند: «ما از تحرک دیپلماسی دولت از جمله سفر نیویورک حمایت میکنیم زیرا به دولت خدمتگزار اعتماد داریم و به آن خوشبین هستیم، اما برخی از آنچه که در سفر نیویورک پیش آمد، بجا نبود. چون ما دولت آمریکا را غیر قابل اعتماد، خود برتربین، غیرمنطقی و عهدشکن میبینیم...
گرچه حضرت آیتالله خامنهای اشاره مستقیم نکردند، اما مواردی که به نظر میرسد بجا نبود، میتوان به آن اشاره کرد.
هنگامی که رهبر انقلاب از غیرقابل اعتماد بودن، خود برتربین و غیرمنطقی و عهدشکن دانستن دولت آمریکا سخن میگویند، ثابت میکند که پس از گفتوگوی تلفنی آقای روحانی و اوباما، همان تعابیر و القاب اتفاق افتاد. ایشان پیش از این هم تاکید کرده بودند که به دولت آمریکا خوشبین نیستم. این دولت قابل اعتماد نیست.
بیاخلاقی آمریکاییها که البته پیشبینی هم میشد و دور از انتظار نبود، آن هنگام آشکارتر شد که اعلام کرد تماس از طرف آقای روحانی صورت گرفته است و آنگاه استفاده از الفاظ و تعابیر و سخنانی که باز هم نشان دهنده خود برتربینی و عهدشکنی آنها بود.
روسای جمهور پیشین ما هم به نیویورک سفر داشتند و هیچ تماسی هم با مقامات آمریکایی صورت نگرفت و البته از آن سالها تاکنون هیچ تغییری هم در رفتار و گفتار آمریکاییها نسبت به جمهوری اسلامی ایران ایجاد نشده است.
رسانهها و تحلیلگران آمریکایی علاوه بر این که تاکید دارند ایران نیازمند گفتگو با آمریکاست، بر روی این نکته هم اشاره دارند که این گفتوگوها بین روسای جمهور ایران و آمریکا باید تداوم یابد.
حال آن که به نظر میرسد، همین گفتوگوی ۱۵ دقیقهای یکی از آن مواردی باشد که بجا نبوده است، اما آمریکاییها اصرار دارند ادامه داشته باشد و پس از بازگشت هیات ایرانی از نیویورک در خبرها خواندیم که آقای رئیسجمهور پیشنهاد داده است که درباره گفتوگو و ارتباط با آمریکا نظرسنجی شود. این مورد هم میتواند یکی از نکاتی باشد که «بجا» نبوده است. نظرسنجی یکسری ملزوماتی دارد که برای هر موضوعی نمیتوان به آن اعتنا و استناد کرد. اینگونه موارد حساس که با منافع ملی و اصول انقلاب ارتباط دارد نیاز به نظرسنجی ندارد بلکه نیازمند استدلالی قوی است تا بتواند علاوه بر این که افکار عمومی را قانع کند، متخصصان و کارشناسانی که در این حوزه صاحبنظر هستند را هم اقناع کند علاوه بر این مهمتر از همه آنها به دیدگاه رهبری جامعه باز میگردد که این موضوع هم علاوه بر این که باید مورد تایید ایشان قرار گیرد به عنوان یک موضوع و مساله ملی، شورای عالی امنیت ملی بهترین مکان برای طرح این موضوع است. ساز و کارهای این تحرک سیاسی وجود دارد و بهتر است که برای آن از همین مسیرها آن را پیگیری کرد.
مخالفتهایی هم که با چنین رویکردهایی صورت میگیرد، نباید به افراطگری و تندروی قلمداد کرد.
اگر دشمنیهای آمریکا را تنها پس از پیروزی انقلاب در همین ۳۵ سال بدانیم، مدت زمان کمی نیست و نمیتوان دشمنیهای این زمان طولانی را در مدت زمان کوتاه نادیده گرفت و درصدد فراموشی هر آنچه که در این ۳۵ سال آمریکا بر سر مردم ایران آورده است، برآمد.
کلیت تحرکات دیپلماسی آقای روحانی و هیات همراه را پرتوان و تاثیرگذار میدانیم، اما آن نبایدها و بجانبودنها اگر نبود، این تاثیر و تحول دو چندان میبود و ثمرات آن بیشتر میگشت.
اکنون زمان مناسبی است تا برای جبران آن و پیگیری مواردی که رهبر معظم انقلاب به آنها اشاره داشتند و قطعا، نکتههای حساس را به رئیسجمهور محترم یادآور شده و خواهند شد، اقدام کنند و مردم، تحلیلگران، کارشناسان و رسانهها را از این دوگانگی و چنددستگی خارج سازند که ادامه این روند باعث اختلافاتی در داخل خواهد شد.
آفرینش:تولید کشور نیازمند دیپلماسی اقتصادی
«تولید کشور نیازمند دیپلماسی اقتصادی»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛ سیاست و اقتصاد دو پلکان به هم متصل، برای پیشرفت و توسعه جوامع محسوب میشوند. درکنارهم قرارنگرفتن این دومقوله موجب بروز چالشها و معضلات بسیاری می گردد. البته معمولا به این صورت است که موفقیت درهریک از آنها موجب توسعه دیگری هم میشود. اما آفت رابطه این دو عرصه، نگرشی منقبض و مداخلهگر از سوی افراد و گروههایی است که هیچ سررشتهای در حوزههای تخصصی نداشته و صرفاً درجهت امیال و اهداف حزبی خود درصدد برهم زدن نظم و انسجام برنامهها درسیاست و اقتصاد خارجی هستند.
نمونه بارز حضور این افراد را در ماموریت دیپلماتیک اخیردولت در نیویورک مشاهده کردیم که چگونه با شلوغ کاری سعی در مخدوش کردن دستاوردهای تیم سیاست خارجی کشور داشتند.
اما باید به این مسئله اشاره کرد که چرا زمینهها برای توسعه اقتصاد و سرمایهگذاری خارجی فراهم نمیشود؟ آیا شخص و گروهی با بهبود وضعیت تولید و معیشت مردم کشور مخالفت دارد؟! چرا بسیاری از گروهها همواره به چشم تاراج منابع ملی به سرمایه گذاری خارجی می نگرند.
القای ذهنیت منفی درجامعه نسبت به سرمایه گذاری و سرمایه خارجی همواره القا کننده یک تصور و احساس غلط و با کمترین تعقل نسبت به خطرات آن است. این ذهنیت به ویژه در میان افراد و گروههای محافظه کار، به نوعی تحت تاثیر تفکر و اندیشه افرادی است که به طور کلی، اقتصاد دولتی را به اقتصاد آزاد و خصوصی ترجیح می دهند.
البته ناگفته نماند، آنهایی که چنین نگرشی دارند اکثراً خواستار اقتصاد دولتی هستند تا بتوانند در زیر وسعت بی حد و حصر دامنه نفوذ دولت به منافع و امتیازهایی دست یابند.
از سوی دیگر تامین امنیت سرمایه، یکی از مهمترین اصول در جذب سرمایه گذاری اقتصادی است، باید این طور نتیجه گرفت که برقراری امنیت لازم برای جذب سرمایه گذار داخلی، به بهبود رشد بیشتر سرمایه گذاری خارجی نیز کمک می کند.
این مقوله تنها از طریق دیپلماسی اقتصادی میسر خواهد شد و دیپلماسی سیاسی به عنوان هموار کننده راه برای آن عمل خواهد کرد. لذا ایجاد انگیزه برای حضور سرمایه گذار خارجی صرفا باید از مجرای دیپلماسی سیاسی و اقتصادی صورت گیرد.
نمونه اهمیت و به هم پیوستگی دیپلماسی سیاسی و اقتصادی را میتوان در دیدار رییس جمهور با رییس صندوق بین المللی پول در نیویورک مشاهده کرد، که جدای از ضرورت دیدارهای سیاسی، اهمیت دیپلماسی اقتصادی موجب چنین ملاقاتی گردید.
امروزکه شرایط اقتصادی کشور تحت شدیدترین تحریمها قرار گرفته، ضرورت همکاری دستگاه سیاست خارجی با تیم اقتصادی کشور بسیار به چشم آمده است. باتوجه به اینکه درطی چند سال گذشته رکود و رخوتی در فعالیتهای دیپلماتیک ما به وجودآمده، گسترش سیاسی روابط با غرب شاید کمی تنشزا باشد. اما می توان از پتانسیلهای دیپلماسی اقتصادی استفاده کرد و با افزایش سطح ارتباطات تجاری، زمینه را برای گرم شدن مراودات سیاسی فراهم کرد.
ذکر این موضوع لازم است که شاید روابط سیاسی، آغاز گر مراودات تجاری باشد، اما تحکیم کننده آن نیست.
درحالی که ارتباطات اقتصادی میان کشورها به عنوان استحکام ریشه مراودات همه جانبه میان کشورها عمل می کند.
امیدواریم این موضوع از سوی کسانی که صرفاً منافع حزبی و گروهی خود را مد نظر قرار میدهند، با تاملی بصیرانه به منافع ملی و دیگر اقشار جامعه بنگرند و به خواستههای آنان نیز احترام بگذارند.
تهران امروز:ضرورت پیگیری خرابکاری هستهای
«ضرورت پیگیری خرابکاری هستهای»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم محمدعلی اسفنانی است که در آن میخوانید؛دستگیری چهار نفر در ارتباط با خرابکاریهای هستهای را باید در یک بستر و نگاه کلی مورد بررسی قرار داد. طی سالهای اخیر بارها در کشور ما و به صورتهای گوناگون اقدامات خرابکارانه در ارتباط با فعالیتهای صلحآمیز هستهای کشور ما رخ داده که این اقدامات ناقض امنیت کشور و نیز نقض قوانین و پروتکلهای بینالمللی درباره تاسیسات هستهای بوده است.
ماجرای استاکس نت که در سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۰ طراحی شد قرار بود در تحقیقات هستهای ایران اختلال ایجاد کند یا جاسوسیهایی که سرویسهای اطلاعاتی غرب در مورد برنامه هستهای انجام دادهاند نمونههای کوچکی از فعالیتهای خرابکارانه علیه برنامههای هستهای کشور ما بوده است. همچنین باید از شهادت دانشمندان هستهای ایران یاد کرد که بزرگترین فعالیت خرابکارانه سرویسهای جاسوسی غرب علیه فعالیتهای هستهای کشور ما بوده است.
از سوی دیگر باید گفت که چنین فعالیتهای خرابکارنهای نقض NPT و قوانین بینالمللی محسوب میشود. چرا که بر اساس این قوانین تاسیسات هستهای هر کشور باید در امنیت باشد و هیچ کشوری نمیتواند در روند فعالیتهای صلحآمیز سایر کشورها در ارتباط با فعالیتهای هستهای خللی ایجاد کند یا اینکه بخواهد با انواع و اقسام فعالیتهای خرابکارانه به نقض این فعالیتها بپردازد و مانع از دست یابی یک کشور به رشد و شکوفایی شود.
اما نکتهای که در این رابطه وجود دارد این است که کشور ما طی این سالها و در قبال این فعالیتهای خرابکارانه بهطور جدی و قاطع پیگیر این قضایا نبوده است و نتوانسته اعاده حق کند. بخشی از دلایل به نتیجه نرسیدن اقدامات حقوقی و سیاسی ایران بهدلیل آن است که برخی کشورهای پرنفوذ مانع از بررسی عادی دعاوی ایران میشوند. این کشورهای پرنفوذ همان کشورهایی هستند که در مذاکرات هستهای دائما برای ما خط و نشان میکشند و خواستار تعطیلی فعالیتهای هستهای کشورمان هستند اما چون به خواسته خود نمیرسند لذا تلاش میکنند با اقدامات خرابکارانه بخشی از اهداف خود را محقق کنند.
ایران در این زمینه اسناد محکمی را ارائه داده است که آژانس انرژی اتمی نتوانسته حقوق اعضا از جمله ایران را در داشتن فعالیتهای هستهای صلحآمیز و در عین حال ایمن تامین کند و در همان حال هم حاضر به اقدامی قاطع علیه کشورهایی که در فعالیتهای هستهای ایران اختلال ایجاد میکنند، نیست.
در چنین شرایطی ایران علاوه بر اینکه باید به فعالیتهای حقوقی خود ادامه بدهد با افشای تحرکات خرابکارانه کشورهایی که علیه ایمنی فعالیتهای ایران نقشه میکشند، فشار سیاسی را وارد کند تا هزینه چنین اقدامات خرابکارانهای را بالا ببرد. بدون شک پیگیری قاطع حقوقی- سیاسی چنین اقدامات خرابکارانهای بخصوص افشای نقشهای پشت پرده میتواند تاثیر مهمی را بر توقف اقدامات خرابکارانه داشته باشد.
حمایت:نهاد فقهی توبه در قانون جدید مجازات اسلامی
«نهاد فقهی توبه در قانون جدید مجازات اسلامی»عنوان سرمقاله روزنامه حمایت به قلم مرصع اسپهبدی نیا است که در آن میخوانید؛یکی از اهداف مجازات در نظامهای کیفری، اصلاح مجرم است. برای همین در میزان، نوع و کیفیت مجازات باید به این موضوع توجه کرد که مجرم باید بار دیگر اصلاح و جامعه پذیر شود. با در نظر گرفتن این هدف، باید پذیرفت که منصفانه نیست مجرمی که پیش از اعمال مجازات و بعد از ارتکاب جرم، از ارتکاب عمل خود پشیمان و برای جبران آن پیش قدم میشود، با دیگر مجرمان به یک اندازه مجازات شود. امری که در منابع معتبر اسلامی از جمله قران کریم که روشنگر و هدایت کننده مسلمانان است نیز به آن اشاره شده است.
از طرف دیگر در منابع معتبر فقهی نیز این موضوع مورد تاکید قرار گرفته است. در قانون جدید مجازات اسلامی برای چنین مجرمان پشیمانی که آثار ندامت و اصلاح را در خود نشان دادهاند، تخفیفهایی در نظر گرفته شده است و حتی در مواردی با حصول شرایط قانونی، موجبات برائت فرد مرتکب جرم را فراهم میآورد. توبه یکی از مفاهیم دینی ما است که در تعریف آن گفته شده: توبه عبارت است از بازگشت از دوری به حق تعالی و نزدیک شدن به خداوند متعال یا ترک گناهان در زمان حال و عزم قطعی بر ترک آن در آینده و تلافی کردن تقصیرهای گذشته با بازگشت از مخالفت حق به سوی موافقت او. در ادامه به بررسی این نهاد فقهی در قانون مجازات اسلامی جدید میپردازیم.
اگر هدف از مجازات، پشیمانی مجرم از کار خویش و عزم جدی بر تکرارنکردن عمل مرتکب شده باشد، در اینصورت مجازات سالبه به انتفاع موضوع است و مجازات کاری نامعقول به نظر میرسد. دین اسلام چنین تاسیسی را در حقوق کیفری پیش بینی کرده است و اعمال کیفر را در صورت توبه مجرم، تحت شرایطی منتفی میداند و این، یکی از امتیازات بارز و منحصر به فرد حقوق جزای اسلامی است.
در قانون جدید مجازات اسلامی، توبه یکی از اسباب شرعی سقوط مجازات است که به عنوان یک مبحث از فصل یازدهم با عنوان سقوط مجازاتها از مواد 114 تا 119 به آن پرداخته است که این امر بیانگر میزان اهمیت نهاد فقهی توبه، نزد تدوین کنندگان این قانون است.
توبه در جرایم مستوجب حد، چنانچه قبل از اثبات جرم باشد، موجب اسقاط مجازات خواهد شد. البته مطابق شرع و قانون جدید، توبه در مواردی مجازات حدی را به تعزیری تبدیل خواهد کرد، از جمله تبصره 2 ماده 114 قانون جدید، توبه شخص زانی و لائط را که به عنف مرتکب جرم زنا یا لواط شده باشند به مجازات حبس یا شلاق تعزیری تبدیل میکند.
مقررات مربوط به توبه در قانون جدید در یک مبحث گنجانده شده است که این روش، بهتر از مقررات پراکنده در جرایم مختلف در قانون مصوب 1370 است. ضمن اینکه در قانون جدید به طور کلی به نقش توبه در جرایم مستوجب تعزیر هم اشاره شده است که در مواردی توبه مجرم موجب اسقاط و در مواردی دیگر موجب اختیار دادگاه در تخفیف مجازات مرتکب جرم تعزیری خواهد شد. که این موضوع یعنی تعمیم تاثیر توبه به جرایم تعزیری از نوآوریهای قانون جدید به شمار میآید.
نکته قابل توجه دیگر در قانون جدید این است که در صورت تکرار جرم، توبه تاثیری در سقوط مجازات نخواهد داشت، زیرا تکرار جرم، با دلیل وجودی توبه که ندامت از ارتکاب عمل مجرمانه و تلاش برای جبران آن است، مغایرت دارد. در واقع کسی که قبل از دستگیری خود را معرفی و به جرم خود اعتراف کند، توبه او پذیرفته میشود و در واقع امان نامهای میگیرد که طبق آن از تعرض مصون است.
توبه در تمام جرایم سنگین و سبک، میتواند موثر باشد، اما تشخیص اینکه در مورد کدام مجرم و کدام جرم ارتکاب یافته میتوان از توبه استفاده کرد، در حوزه اختیارات قاضی است؛ یعنی اینکه وقتی مجرمی برای معرفی خود به عنوان شخصی که توبه کرده، مراجعه میکند، تشخیص پذیرش توبه و اعمال تخفیف در مجازات مجرمان تفاوتهایی دارد. از جمله اینکه کسی که توبه و برای بر طرف شدن آثار جرم همکاری میکند، میتواند از تخفیفهای قانونی و قضایی که در قانون جدید پیش بینی شده است، برخوردار شود. فرد توبه کننده از ارتکاب عمل مجرمانه، در برخی موارد میتواند از مزیت تعلیق مجازات استفاده کند.
در بعضی از مواد در قانون جدید، توبه مجرم این امکان را برای او فراهم میآورد که به تقاضای قاضی، وی مشمول عفو رهبری شود. توبه مجرم بعد از ارتکاب جرم میتواند برای وی مزایای متعددی داشته باشد. برای مثال، هر گاه کسی به زنایی که موجب حد است، اقرار کند و بعد توبه کند، قاضی میتواند تقاضای عفو او را از ولی امر درخواست کند یا مجازات حد را بر او جاری سازد. در جرایم دیگری چون شرب خمر و لواط نیز توبه مجرم پیش بینی شده است. بنابراین با بررسی این موارد متوجه میشویم که قانونگذار در قانون جدید مجازات اسلامی نگاهی متعالی به این نهاد فقهی داشته و به نحو احسن به این امر اشاره کرده است.
جوان:به دکتر روحانی هدیه بدهیم
«به دکتر روحانی هدیه بدهیم»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم تقی دژاکام است که در آن میخوانید؛اظهارات روز شنبه رهبر عزیز انقلاب در مراسم تحلیف و اعطای سردوشی دانشجویان دانشگاههای افسری ارتش در حمایت و پشتیبانی از تحرک دیپلماسی دولت و اینکه «به تلاش و تحرک دیپلماسی چه در این قضایای سفر اخیر و چه غیر از آن، اهمیت میدهیم و از آنچه دولت ما انجام میدهد و تلاشهای دیپلماتیک و تحرکی که در این زمینه میکنند، حمایت میکنیم. البته برخی از آنچه در سفر نیویورک پیش آمد، به نظر ما بجا نبود؛ لکن ما به هیئت دیپلماسی ملت عزیزمان و دولت خدمتگزارمان خوشبین هستیم؛ البته به امریکاییها بدبینیم؛ به آنها هیچ اعتمادی نداریم. ما دولت ایالات متحده امریکا را دولتی غیرقابل اعتماد میدانیم؛ دولتی خود برتربین، دولتی غیرمنطقی و عهدشکن، دولتی سخت در پنجه تصرف و اقتدار شبکه صهیونیسم بینالمللی که به خاطر رعایت خواستهها و منافع نامشروع شبکه صهیونیستی بینالمللی مجبورند با رژیمغاصب و جعلی اشغالکننده فلسطین مماشات کنند.»، در روزنامهها، خبرگزاریها و شبکههای مجازی مورد بحث و بررسی فراوان قرار گرفته و همچنان مورد بحث است.
در این میان، برخی با اشاره به «اختیار تام» رئیسجمهوری، به تأیید تحرک دیپلماسی دولت یازدهم پرداختهاند و برخی به آن بخش «نابجا»ی ماجرا. برخی به «خوشبینی» رهبر انقلاب به تلاشها و تحرک اخیر و صفاتی که برای دولت و دستگاه دیپلماسی به کار بردهاند، اشاره کردهاند و عدهای به همان بخش «نابجا». همچنین هر کس و گروهی این «بخش نابجا» را بنا بر سلیقه خود به گونهای حدس زده و آن را نقد کرده است: بسیاری به مذاکره تلفنی رؤسای جمهوری امریکا و ایران، عدهای به ادعای ترجمه غلط نظر رهبر انقلاب درباره هلوکاست در مصاحبه وزیر امور خارجه کشورمان با شبکهای بیسی نیوز امریکا، برخی به گفت و گو با جان کری خارج از چارچوب مذاکرات 1+5 و پیش از عدول واشنگتن از پیش شرط گذاشتن برای ایران و موارد دیگر.
به نظر میرسد اینکه رهبر انقلاب برای این حاشیه نابجا در سفر اخیر، تصریحی نداشتهاند، هوشمندانه و برای این باشد که باب نقد و بررسی این سفر برای همه مفتوح باقی بماند. ذکر دقیق اینکه این حاشیه نابجا چه بوده مسلماً برای رهبر عزیزمان کار سختی نبوده است اما این تصریح، فرصت نقادی فراگیر این سفر و حاشیهها و متن آن را از دیگران سلب میکرد. در حقیقت این ماجرا که به نوعی نقطه عطف در تاریخ پس از قطع رابطه امریکا با ایران محسوب میشود آنقدر اهمیت دارد که همگان تا مدتها درباره آن به بحث و بررسی و نقادی بنشینند.
مروری گذرا بر اظهارات رهبر انقلاب در مقاطع مختلف و در دولتهای گوناگون و به خصوص خطاب به قشر جوان و دانشجو نشان میدهد که ایشان بر مطالبهگری، انتقاد و نصیحتگری مسئولان تأکید خاصی داشتهاند. البته تأکید کردهاند که این انتقاد و مطالبهگری باید بدون «سیاهنمایی» و «عیبجویی بیمنطق، بزرگنمایی، تهمتزنی و افترا و شایعهپراکنی بیاساس» و«انکار کارهای برجسته و مثبت» باشد. در بیان ایشان، انتقاد باید همراه با ذکر نقاط قوت و خدمات انجام شده باشد. در این صورت اگر انتقاد، تند هم باشد اشکالی ندارد و مسئولان هم باید آنها را با جان و دل پذیرا باشند: «علاوه بر کمک به دولت، باید نصیحت خیرخواهانه هم کرد. مسئولان نیز باید پذیرای این نصیحتهای خیرخواهانه باشند حتی اگر این نصیحتها در برخی مواقع تند و تیز باشد.» یا پیش از آن در جای دیگر و درتذکر به دولت قبلی که میفرمایند: «برای شنیدن نقد، سینه گشاده و روی باز و گوش شنوا داشته باشید. هیچ ضرر نمیکنید از اینکه از شما انتقاد کنند. البته این انتقادهایی که میشود، همه یک جور نیست.
بعضیها به قصد اصلاح نیست؛ بلکه به قصد تخریب است؛ داریم میبینیم دیگر؛ هم از مجموعه مطبوعات خودمان، هم پشتوانه آنها. دهها رادیو و تلویزیون بیگانه و رسانه عمومی و بینالمللی در اختیار حرفها و افکاری هست که بنایش بر تخریب است؛ یعنی هیچ بنای اصلاح ندارند... اینها البته هست. این، تخریب است. لیکن در کنار اینها، نقد هم وجود دارد؛ نقدهای مصلحانه، خیرخواهانه. گاهی از سوی دوستان شماست، گاهی حتی از سوی کسانی است که دوست شما و طرفدار شما هم نیستند؛ گاهی اینجوری است. به انسان یک نقدی میشود؛ عیبجویی از انسان میشود، انتقادی میشود، که آن طرف هم دوست آدم نیست که آدم به اعتماد دوستی او بخواهد بگوید که خوب، ما گوش میکنیم. نه، دوست هم نیست، اما دشمن هم نیست؛ دشمنیاش هم ثابت نشده. لیکن نقد است؛ انتقاد است. آن را هم حتی باید گوش کرد. شاید در خلال این نقدها حرفی وجود داشته باشد که به درد ما بخورد و باید به هر حال با سعه صدر برخورد بشود. این چند سال، خیلی اهانتها به شما شد، کینهتوزی شد، اهانت شد. اینها را تحمل کردید. این تحملها هم پیش خدای متعال اجر دارد. لیکن این موجب نشود که حالا ما سینهمان تنگ بشود، بگوییم ما دیگر انتقاد را گوش نمیکنیم، یا اگر کسی اندک انتقادی در فلان گوشه از ما کرد، این را حمل بر دشمنی بکنیم؛ نه، نخیر؛ انتقاد را گوش کنیم؛ انتقاد خوب است. همین طور که گفته شده، این یک هدیهای است که به انسان داده میشود؛ نقدهای غیر مغرضانه به خصوص برخی نخبگان.» اما به نظر میرسد عدهای در سایه دولت یا با نام دولت یا پشت پردههایی میخواهند مانع هر گونه انتقاد و اعتراض و تخطئهای از سوی مردم و به خصوص جوانان و دانشجویان بشوند و یادآور دوره تاریکی از گذشته باشند.
یادمان باشد که امام خمینی بارها به ویژه به دولتمردان فرموده بودند: «نباید ماها گمان کنیم که هرچه میگوییم و میکنیم کسی را حق اشکال نیست. اشکال، بلکه تخطئه، یک هدیه الهی است برای رشد انسانها.» (صحیفه نور، ج21، ص 451). این همان قول معصوم(ع) است که: «احب اخوانی مَن اهدی الی عیوبی» دوست داشتنیترین برادرانم، کسانی هستند که اشکالاتم را به من هدیه دهند.
ماجرای نیویورک آغاز راه است؛ راهی که قطعاً با عهدشکنیهای فراوان دولتمردان امریکایی ادامه خواهد یافت و راهی است که خدمتگزاران دستگاه دیپلماسی ما باید با دقت و هوشمندی آن را ادامه دهند. اما با شلوغکاری برخی درجا زدگان نیز نباید این انتظار نابجا را داشته باشند که کسانی و گروههایی از مردم خناق بگیرند و در سکوت مطلق، هیچ اعتراض و انتقاد و واکنش منفیای از خود بروز ندهند. این شیوهای نیست که در آموزههای دینی ما و توصیههای رهبران انقلاب اسلامی پسندیده باشد. بسیاری از حوادث تلخ تاریخ، از سکوت خواص ناشی شده و تلخی آن برای همیشه باقی مانده است.
مردم به خصوص جوانان و دانشجویان و طلاب انقلابی باید خود را برای دور تازهای از انتقادهای دستگیرانه و یاریدهنده آماده کنند تا دولت جدید در کوره راه سخت تحرکات خود، چه در عرصه داخلی و چه خارجی، چه سیاسی و چه اقتصادی و علمی و فرهنگی، اشکالات و عیوبش را بشناسد و البته راههای برون رفت از آنها را هم بداند. نکته بسیار مهم در این میان هم این است که کسانی و گروههایی حتماً قصد خواهند کرد که از این آب گل آلود ماهی بگیرند، کما اینکه در این ماجرا هم کوشیدند بگیرند. به توصیه امام در «منشور برادری» و در پاسخ به نامه یکی از اعضای دفتر خودشان هم باید توجه اکید داشته باشیم، آنجا که فرمودند:
«باید از واسطههایی که فقط کارشان القای بدبینی نسبت به جناح مقابل است، پرهیز کرد. شما آنقدر دشمن مشترک دارید که باید با همه توان در برابر آنان بایستید، لکن اگر دیدید کسی از اصول تخطی میکند، در برابرش قاطعانه بایستید.»
خب، حالا با صراحت و شجاعت، با رعایت اخلاق و انصاف و بدون توجه به وراجیهای «واسطهها»، میتوانیم و باید به رئیسجمهور کشورمان و دولت خدمتگزار هدیه بدهیم. کنار نکشیم و هدیه دادن را «یک وظیفه انقلابی» برای خودمان به شمار بیاوریم. بسمالله...
قانون:اصلاح طلبان و بازنگری بر مدیریت شورای شهر
«اصلاح طلبان و بازنگری بر مدیریت شورای شهر»عنوان یادداشت روز روزنامه قانون به قلم فرشید اسحاقی است که در آن میخوانید؛هفته ها از ریاست اصلاحطلبان بر شورای شهر تهران گذشته اما چندان اقتدار و صلابتی در اداره امور شورا دیده نمیشود. این میتواند برای اصلاحطلبانی که پس از سالها دوری از عرصه قدرت و سیاست، توانستند بر کرسی شورا تکیه زنند، نتایج خوبی همراه نداشته باشد. حضور ۱۰ساله اصولگرایان در ریاست شورای شهر تهران به عنوان شورای شهری که توانسته بود یک دوره ریاست جمهوری و یک دوره نیز فردی در قامت نفر دوم انتخابات معرفی کند، نوعی حرکت یکنواخت و یکسان را در عرصه مدیریت شهر ایجاد کرده بود و اصلاح طلبان به دنبال تغییر فضا و روند حرکت در قامت مدیریت شورای شهر بودند.
از این رو، جلوس احمد مسجد جامعی بر صندلی ریاست شورای شهر و واصلاح طلب شدن هیات رئیسه شورا، نوید تحولاتی در مدیریت شورای شهر تهران را میداد که تعداد اعضای آن نیز بیش از دو برابر شده بود. اصلاح طلبان شورای شهر تهران که به تعبیری لیست ۱۴ نفرهای را روانه شورای شهر کرده بودند، با رساندن نماینده خود به ریاست شورای شهر، در تلاش برای گفتن حرفی تازه در فضای اداره کشور بودند اما به نظر در هفتههای گذشته از عمر شورای چهارم، توفیقی که لازم بود حاصل نشد.
شورای شهر تهران اکنون در جلسات – حداقل علنی خود که قابل رویت برای رسانه هاست – چالشهای مدیریتی را میبیند که میرود شورا را از مسیر اصلی خود دور کند. اینکه با گذشته یک ماه و اندی از فعالیت دور چهارم شورای شهر تهران، کمیسیونهای تخصصی برای بررسی امور شهر بعد از اما و اگرهای فراوان تشکیل شد و در مورد کمیت و کیفیت آن نقد جدی وارد است، یکی از چالشهای مدیریت شورای شهر بوده که آسیبهایی را همراه خواهد داشت.
شورای شهر تهران با مدیریت هیات رئیسه جدید، برای نامگذاریهای سطحی کمیسیونها، چند جلسهای را مشغول شد که شاید در عمر شورا و مجالس قانونگذاری سابقه نداشته باشد. در جلسات گذشته، اعضای شورای شهر برای اضافه یا کم کردن یک اسم برای یک کمیسیون، ساعتها جدل – به ظاهر بیهوده– کردند و بیش از آن که درگیر متن ماجرا شوند، به حواشی آسیبزا دچار شدند.
از سویی، در هفتههای گذشته خرق عادتهایی تازه در جلسات شورا همچون بیان نظرات موافق و مخالفت متعدد و غیر ضرور که به از بین بردن زمان جلسات شورای شهر منجر میشد و مدیریت نه چندان مطلوب در ارائه نظرات اعضای شورای شهر رقم خورد که در نهایت خروجی مناسبی را معطوف جلسات نکرد.
شاید از دیدگاهی، تحلیل در مورد مدیریت تازه شورای شهر تهران کمی زود باشد اما با نگاهی به تجربه شورای ادوار قبل، ذکر این تذکر ضروری است که مسائل شهر تهران که تبلوری ویژه در کشور دارد، نیاز به جدیت بیشتر شورای شهر برای تصمیم گیری داشته و فرصتسوزی، خسارات زیادی را سبب میشود. مدیریت شورای شهر تهران اکنون شاید جدیت و درایت بیشتری از سوی اصلاح طلبان را میطلبد تا همچون جلسه اخیر شورای شهر - که برای بررسی طرحی دوفوریتی، بیش از یک ساعت بحث شد و در نهایت نیز اعضا متوجه شدند که طرح قابلیت دو فوریت ندارد و تنها مباحث بیهوده کردهاند – فرصت تحول از دست نرود.
یادمان نمیرود اعتراض و درگیریهای اعضای اصلاح طلب شورای شهر بر سر انتخاب شهردار را که مسائل درون حزبی و گروهی را به صحن شورا آورد و با تنش زا شدن فضای شورای شهر، رسیدگی به امور شهر کم رنگ ماند. شهر تهران امروز با چالشهای اساسی در حوزههای مختلف مدیریت از ترافیک و آلودگی هوا گرفته تا مشکلات فرهنگی و اجتماعی، بافتهای فرسوده و... مواجه است و فرصت سوزیهای اعضای شورای شهر، قطعا عمق آنها را بیشتر میکند.
شرق:جامجهانی و خلیجفارس
«جامجهانی و خلیجفارس»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم فریدون مجلسی است که در آن میخوانید؛در سفری که امیر پیشین قطر در اردیبهشت 85 به دعوت رییسجمهوری پیشین به تهران انجام داده بود، شاید خواسته بود به نشانه ابراز حسننیت لطفی کند و نظربلندی نشان دهد، از خلیجفارس با عنوان مندرآوردی خلیجفارس - عرب نام برده بود. وقتی آقای احمدینژاد از او پرسیده بود که خودتان در کودکی در مدرسه به این خلیج چه میگفتید به جای پاسخ صریح فرموده بود که در آن زمان اشتباه میکردهاند! و من، در یادداشتی که 18 اردیبهشت همان سال زیر عنوان «خلیجفارس فقط خلیجفارس است» در «شرق» منتشر شد، نوشتم که جناب شیخ اکنون اشتباه میفرمایند! و با ذکر سابقهای از شعارهای ناسیونالیستی «عبدالناصر»، دیکتاتور مصر که شعار وحدت عربیاش همیشه «من الخلیج الفارسی الی المحیط الاطلسی» بود، نوشتم که چگونه ناصر از لج شاه، قافیه شعارش را بر هم زد و به دشمنی میان خودش و شاه، با آن نامگذاری احمقانه رنگ خصومت عربی - ایرانی داد! البته درک میکنم که اغلب کشورهای عربی منطقه که همیشه تحت سلطه ممالیک و عثمانی و کشورهای دیگر بودهاند، اکنون که به نوعی مستقل شدهاند میخواهند برای خود و محیطشان هویتی بیافرینند، اما درست نیست که به جعل هویت، به نحوی که در پس آن افکار توسعهطلبانه و تجاوزکارانهای وجود دارد، اقدام کنند که با حمایت جمعی از تجاوز صدام حسین علیه ایران ابراز کردند و حساسیت ایرانیان را با پافشاری در این اقدام نگرانکننده برانگیزند! قطر در سالهای اخیر توانسته است به ضرب ذخایر مالی بیحساب برای خود موقعیتهای جهانی متعددی ابتیاع کند! به عضویت نهادها و کارگزاریهای متعدد بینالمللی درآید، در امور کشورهای منطقه دخالتهای سیاسی و اقتصادی و گاهی نظامی و ماجراجویانه کند و از جمله محل برگزاری مسابقات جامجهانی فوتبال شود.
سال پیش در همین ایام که گند قضیه آقای «هاولانژ» سلطان بیتاج و تخت فوتبال درآمد در 29 تیر 91 در روزنامه اعتماد نوشتم: «آقای هاولانژ، رییسکل ابدمدت فیفا را که لابد یادتون هست؟ یعنی از جوانهای 20ساله گرفته تا جوانهای 70ساله، که تمام زندگی خودشان را طی دوران ریاست ایشان سر کردهاند، باید یادشان باشد، باری معلوم شده است ایشان در این مدت از بودجه فیفا مختصر دزدی چندمیلیارددلاری کرده است.
دامادش که او نیز زیر سایه غلامی پدرزن مقام دستیاری داشته نیز در این مهم با او همکاری و به او کمک کرده و بخشی از بار دزدی سنگین ایشان را هم به دوش کشیده است. حالا ما را بگو که اینقدر به فرمایشات همین غربیها استناد میکردیم، که بابا مقامات اجرایی، دورانشان باید محدود باشه تا پیش از آنکه محلی را ارث پدری بدانند، بروند و منزل به دیگری بپردازند! هاولانژ! مگر نمیدانستی «هرکسی چند روزه نوبت اوست؟» آخر میخواستی نوبت تو کی به سر برسه، یعنی تا وقتی که کلاغه به خونش نرسه؟ تو که چند باری هم خودت نقش «آی دزد! آی دزد!» را بازی کردی و بگیربگیر راه انداختی و دنبال چند نفری دویدی! یعنی همهاش فیلم بود؟
هی ما گفتیم بیچاره خسته شده، بذارین بره یکی دیگه بیاد. گفتند «آخه اگه اون بره کی جاش بیاد، که مثل اون باشه!» حالا بکش! گفتیم بابا این فامیلبازیها بالاخره گندش درمیاد!... حالا میخواستم بگویم که چه ربطی به خلیجفارس دارد! قطر در دوران و به لطف همان رییس به قول غیرتمداران «معلومالحال» توانست برگزاری جامجهانی فوتبال را نیز ابتیاع کند، تا روی نقشه جهان جای مشخصتری داشته باشد. فروشندگان این امتیاز، از هول فراموش کرده بودند که تابستان جهنمی قطر، مکان مناسبی برای بازی پرانرژی فوتبال نیست! حالا جانشینانشان دارند برای نخستینبار به تغییر تاریخ برگزاری مسابقات میاندیشند.
اولش گفتند مردم هزار برنامه دارند، «مگه میشه!» اما بعدا نرم شدند! معلوم میشود قطر مواد نرمکننده فراوان دارد و افزودند که در استادیومهای صدهزارنفری کولر هم نصب میکنند! به عبارت دیگر تاکنون میلیاردهادلار هزینه شده، میلیاردهای دیگر هم رویش! مساله این است که جامجهانی واقعهای ورزشی است یا نمایشی گلادیاتوری؟ اگر ورزشی است اصلا نباید در کشور کوچکی مانند قطر برگزار میشد! که کل جمعیت داخلی و خارجیاش به دومیلیوننفر نمیرسد که یکسوم آنان قطری هستند. چنین کشوری باید برای چنان واقعه مهمی چندین استادیوم بزرگ بسازد. یعنی اگر مکان برگزاری ایران بود این استادیومها میان تهران و اصفهان و سنندج و تبریز و مشهد و... تقسیم میشد و بعدها به توسعه ورزشی و اجتماعی و فرهنگی در کل یک کشور کمک میکرد.
اگر عراق یا پاکستان یا حتی عربستان بود باز به همان صورت، اما برای قطر جز اتلاف پول و خیراتی که نصیب «دستاندرکاران محترم» میشود و غیر از باقیگذاشتن آثاری باستانی و به قول بیرونی «الآثار الباقیه فی الدیار الخالیه» چه خاصیتی دارد؟ فیفا اگر بهعنوان بنگاهی بینالمللی احساس مسوولیت حرفهای و اخلاقی و جهانی میکرد اصولا تقاضانامه کشورهایی مانند قطر یا فرضا جزیره مالت یا موریتانی و کوُمُور را، هر قدر هم که ثروتمند باشند، به دلیل اسراف و اتلاف سرمایه و نیرو نباید میپذیرفت! حداکثر اینکه میتوانست بگوید آنها هم با کشورهای همسایه مانند کویت و بحرین و امارات، تیمی تشکیل دهند و دستهجمعی تقاضانامه بدهند که منافع حاصل از سرمایهگذاری به مجموعهای برسد که روی هم شهرها و جمعیتی در شأن چنین کاری تشکیل دهند! اما فیفا نرمش کرد و پذیرفت! ولی میبینیم فیفا نخست در مدارک خود در مکان جغرافیایی قطر نام مجعول بهکار میبرد و وقتی در اثر شکایت ایران و بیم از مسوولیت بینالمللی نخست ناچار میپذیرد نام اصیل را بهکاربرد.
بعد از چند روز ملاحظه میشود برای روشنشدن مکان قطر روی نقشه جهان باز هم نرم میشود، خلیجفارس را برمیدارد و نشانی دریای پشتی را میدهد، یعنی بعد از دریای عمان دست راست...، به یاد دانشجویی شهرستانی میافتم که به دانشگاه تهران آمده بود و روزها در چلوکبابی حقیقت در آن طرف خیابان ناهار میخورد. در نتیجه نشانی خودش را در نامه به پدرش چنین اعلام کرد: تهران، خیابان فلان، روبهروی کبابی حقیقت، دانشگاه تهران! باری تغییر موضع و جایگزینی چلوکبابی حقیقت به جای خلیجفارس نشان میدهد که همان مواد نرمکنندهای که مکان بازیها را در اصل به آن فصل تابستان جهنمی کشاند در اینباره هم تاثیر خودش را کرده است! نوستالژیکش را بخواهید میشود: «خواهی که دل دلبر تو نرم شود/ از پرده برون آید و بیشرم شود/ زاری مکن و زور مکن، زر بفرست/ گر بر سر فولاد نهی نرم شود!»
مردم سالاری:محافظه کاران افراطی امّا لوس!
«محافظه کاران افراطی امّا لوس!»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم علی ودایع است که در آن میخوانید؛ ایالات متحده آمریکا عمر چندان طولانی ندارد اما این کشور به پشتوانه قدرت نظامی و اقتصادی،خود را ابرقدرت و حتی کدخدای جهان میپندارد. از روز نخست تشکیل دولت آمریکا در واشنگتن،جدال جمهوری خواهان و دموکراتها وجود داشته است. نزاعی که باعث خشونتهایی نیز شد که نمونه بارز آن جنگ داخلی آمریکا میباشد. اگرچه بیش از یک قرن است که جنگ شمالیها و جنوبیها پایان یافته اما ماجرای بربادرفته همچنان ادامه دارد. میتوان گفت باگذشت زمان، جنگ داخلی آمریکا به رقابت سیاسی این دو گروه تبدیل شد اما از شدت آن کاسته نشد و همین موضوع موجب رسواییهایی از قبیل واترگیت شده است.
به دور از جدالهای داخلی سیاستمداران ایالات متحده، ظرف یک قرن دلارهای آمریکایی پول رایج جهان شد؛ بورسهای کشورهای مختلف به شدت از بورس وال استریت تاثیر میپذیرند و حالا کل بودجه این کشور توسط جمهوری خواهان حاکم بر مجلس کنگره توقیف شده است تا باراک اوباما در ششمین سال ریاست بر کاخ سفید یکی از بدترین بحرانهای داخلی را تجربه کند. اگرچه تمام روسای جمهوری آمریکا براساس برنامههای مدون 100ساله عمل میکنند و تحت تاثیر انجمنهای سرّی شبه فراماسون هستند اما اختلاف بین فیلها و خرها تا کنون چندبار این کشور را به کما و لبه پرتگاه برده است و حالا پس از تجربه بیل کلینتون دموکرات برای تعطیلی اجباری آمریکا در 17 سال پیش ، باراک اوباما هم طعم مرخصی اجباری دولت فدرال را با همان متد اما طعمی تندترمزه مزه میکند. جمهوری خواهان که اوباما را متهم به خیانت و تفکرات سوسیالیستی میکنند در مقابل اساسی ترین شعار اوباما در انتخابات الکترال سال 2012ایستادهاند تا از به اصطلاح ارزشهای سرمایه داری حفاظت کنند. دموکراتها نیز که به موضوع طرح بیمهای اوباما به عنوان یک بحث حیثیتی نگاه میکنند حاضر به عقبنشینی نیستند تا نقطه پایان تعطیلی آمریکا که از آن تعبیر به «US Shutdown» میشود، نا مشخص باشد. یک هفته است که 800 هزار کارمند دولت فدرال آمریکا به نوعی موقتا از کار اخراج شدهاند، فشارمالی بر مردم این کشور قابل لمس است؛نیز بحث استقراض و مساله تعهدات مالی این کشور موضوع را بغرنج تر میکند.
البته این همه موضوع نیست؛تیراندازی آن هم درست در زمانی که نمایندگان کنگره مشغول گفتوگو درباره بودجه بودند و خودسوزی مقابل کاخ سفید هم ابعاد هول انگیزی به ماجرا میبخشد. راستی اگر این دو، مسلمان بودند به آنها برچسب تروریست نمیزدند؟!
ورای آنچه که در ظاهر بحران تعطیلی دولت فدرال آمریکا میگذرد؛همه ماجرا از سوی قلب محافظه کاران جمهوری خواه افرطی موسوم به تی پارتی رهبری و هدایت میشود. این گروه که با شمایل استقلال طلبان آمریکا از بریتانیا و با تپانچه در خیابانهای واشنگتن ظاهر میشوند در اصل همان کابویهای حامی میت رامنی در مقابل اوباما هستند که نمیخواهند بقای دموکراتها در کاخ سفید ادامه پیدا کند. از دیدمحافظه کاران تی پارتی آمریکا، ایالات متحده تحت امر اوباما در بدترین نقطه تاریخ خود ایستاده است. آنها میگویند حیثیت کاخ سفید برباد رفته است.
دورخیز برای انتخابات ریاست جمهوری 2016 آمریکا آغاز شده است ومیتوان از حضورجدّی هیلاری کلینتون به عنوان کاندیدای دموکراتها و پل رایان که معاون انتخاباتی میت رامنی بود، نام برد. در امور سیاسی مثلا بزرگ ترین دموکراسی دنیا لابیهای صهیونیستی و سرمایه داران تاثیرجدی دارند اما انتخاب رئیس جمهوری آمریکا برخلاف ظاهر آن اتفاقی نیست که در یک شب و یک روز حادث شود.
کابویهای جنگ طلب تی پارتی،که به تندروی شهرهاند اگرچه ازعطر باروت برای تمایز خود از دیگر سیاستمداران بهره میبرند اما در نهان به نوعی از لجاجتهای تمسخر آمیز رنج میبرند و همین موضوع جایگاه آنها را در جامعه جهانی به شدت متزلزل میکند. در شرایط به وجود آمده آمریکا و براساس نظرسنجیها محافظه کاران افراطی اما لوس آمریکایی در افکار عمومی این کشور به عنوان مسئول فاجعه اقتصادی این کشور که میتواند بورسهای جهانی را نیز ساقط کند،شناخته میشوند.
در مورد محافظه کاران افراطی این نکته جالب است که آنها در جریان سفر ریاست جمهوری ایران اسلامی به نیویورک و حضور در مجمع عمومی سازمان ملل، در رسانههای خود به همراه رسانههای نزدیک به رژیم صهیونیستی انواع اتهامات بیاساس را علیه تهران مطرح کردند که خوشبختانه در مقابل گفتمان نرمش قهرمانانه دیپلماسی اعتدال، نتوانستند افکار عمومی آمریکا را همانند 8سال گذشته همراه کنند.
محافظه کاران افراطی به شدت از گسترش رابطه ایران با آمریکا هراس دارند زیرا در نهان، آنها سیاستهای پوپولیستی را برای کسب منفعت و مشروعیت در وجود یک دشمن خارجی و جنگ میبینند. در نبود یک رابطه خصمانه و دشمن، ضعفها و کمبودهای آنان عیان میشود. موضوعی که در نزاع با دموکراتها به خوبی نمود پیدا میکند. البته نباید از یاد برد که جنگ و اسلحه در فرهنگ سیاستمداران آمریکایی یک ارزش حساب میشود و دموکراتها نیز به آن وفادارند،تنها اختلاف در میزان توسل به جنگ برای حل منازعات آمریکا با دولتهای متخاصم آنهاست.
دولت دموکرات باراک اوباما در مقابل دولت اعتدالی حسن روحانی اگرچه در ابتدا توانست برخی انتظارات را همانند ممانعت از جنگ با سوریه پشت ژستهای جنگ طلبانه به صورت موقت بگیرد و در سخنان خود به صورت کلامی از ایرانیها دلجویی کند اما رئیس جمهوری آمریکا در مقابل محافظه کاران افراطی و بنیامین نتانیاهو کم آورد. گویا ناگهان باراک اوباما تحت تاثیر این گروهها حس شکستی فاجعهبار از جمهوری اسلامی تجربه کرده است؛ بنابراین خوی تهاجمی خود را بروز داده است تا از حیثیت خود دفاع کرده باشد؛ غافل از آن که آب به آسیاب جمهوری خواهان افراطی میریزد و احتمالا هزینههایی گزاف به کشور خود تحمیل میکند.
دولت ایالات متحده باید بداند که از جنگ تا صلح یک تار مو فاصله است اما تفاوت هزینههای این دو از زمین است تا آسمان!
اگرچه خوی استعماری آمریکا همانند روسها یک موضوع بدیهی است اما یک رابطه شبیه آنچه که بین ایران و مسکو وجود دارد میتواند ادامه ریاست آنها را بر کاخ سفید تضمین کند در غیر این صورت جمهوری خواهان با دمیدن در شیپور جنگ و بزرگ نمایی ضعفهای اقتصادی تیم اوباما، کاخ سفید را فتح خواهند کرد و آیندهای پر از التهاب برای خاورمیانه و جهان رقم خواهند زد.
بهار:راهکارهای گذار از موانع
«راهکارهای گذر از موانع»عنوان یادداشت روز روزنامه بهار به قلم محمد سلامتی است که در آن میخوانید؛ دولت یازدهم در شرایطی مسئولیت قوهمجریه را برعهده گرفته است که از یکسو تحریمها کماکان ادامه دارد و از سوی دیگر طبق آمار ارائه شده، وارث رشد منفی 4/5درصد در اقتصاد کشور است. مقابله اساسی با این مشکل در گرو سیاستی همهجانبه است که ناگزیر باید آن را اتخاذ و اجرا کند. به نظر میرسد موارد ذیل بخشی از راهکارهایی باشد که باید انجام شود: الف) تا بهحال ایران سعی کرده به منظور عضویت در سازمان تجارت جهانی شرایط آن سازمان را کمابیش اعمال کند. یکی از این شرایط پذیرش اصل وابستگی متقابل در عرصه اقتصادی در روابط بینالمللی به جای سیاست خودکفایی یا خوداتکایی ملی است که در برنامه اول پنجساله توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوریاسلامی ایران منعکس شده بود.
براساس اصل وابستگی متقابل تولید در کشورهای مختلف براساس مزیت نسبی انجام شده و مبادلات آزاد اقتصادی تضمینکننده اقتصادی بودن تولید و مبادله خواهد بود. اما شرایط تحریم، این اصل را برای کشورهایی نظیر ایران عملا از موضوعیت انداخته است زیرا با وجود تحریم اقتصادی نه امکان استفاده ایران از محصولات دیگر کشورها به راحتی وجود دارد و نه امکان صدور طبیعی کالاهای ایرانی به کشورهای هدف.
بنابراین برای عبور از این بحران باید سیاست وابستگی متقابل براساس اصل مزیت نسبی را حداقل در کوتاهمدت کنار گذاشت و سیاست خوداتکایی را تعقیب و اجرا کرد. براساس این اصل ایران باید محصولات ضروری مورد نیاز خود را، خود در داخل تولید کند. خوشبختانه ظرفیت لازم برای اعمال این سیاست در ایران موجود است فقط باید آن را قبول داشت و مدیریت کرد. ب) در چند سال اخیر سه شاخص عمده اقتصادی حکایت از ضعف، بیتدبیری و فقدان یک سیاست درست در عرصه اقتصادی کشور در دولت گذشته میکند. کاهش تولید، کاهش فرصتهای اشتغال و تورم افسارگسیخته این سه شاخص را تشکیل میدهند.
1- درباره کاهش تولید باید به این موضوع اشاره کرد که بخش عمدهای از تولید ناخالص داخلی و نیز فرصتهای اشتغال وابسته به صنایع کوچک و متوسط است. باوجود سیاست اعلام شده از سوی دولت نهم مبنی بر حمایت از صنایع کوچک و متوسط، به دلیل اعمال سیاست واردات بیرویه که منافع عده محدودی را تامین میکرد، بسیاری از صنایع کوچک و متوسط ورشکسته و تعطیل شدند، این امر هم موجب کاهش تولید داخلی و هم موجب بیکاری بیشتر شد و مهمتر اینکه بسیاری از تخصصهای ذیربط به مسیر انحرافی کشیده شد که بازسازی آنها کاری بس دشوار است. این کار در زمانی که هنوز صحبت از تحریم نبود آغاز و اجرا شد.
2- سیاست واردات بیرویه فقط به صنایع کوچک و متوسط لطمه وارد نکرد بلکه به صنایع بزرگ نیز به شکلی آسیب رساند و مهمتر اینکه انگیزه سرمایهگذاری را در عرصه اقتصاد از بین برد و سرمایههای سرگردان به جای اینکه به سمت تولید گرایش پیدا کنند به سمت دلالی، خریدوفروش زمین و مسکن و سکه سوق پیدا کردند و این خود هم موجب بیکاری بیشتر و همکاهش ایجاد فرصتهای اشتغال شد. 3- سیاست غلط پولی و مالی و دلالی برخی از بانکها و غیربانکها با استفاده از فرصتهای خاص و حتی ایجاد شرایط رانتخواری، باعث تورم و کاهش ارزش پول ملی شد. سیاست نابجای هدفمندسازی یارانهها در آستانه تحریمها مزید بر علت شد و باعث تورم کمسابقه در اقتصاد کشور شد که در نتیجه قدرت خرید مردم به شدت کاهش یافت.
با این وصف در هر سه مورد فوق باید تجدیدنظر صورت گرفته و براساس سیاستهای جدید عمل شود. احیای صنایع کوچک و متوسط یکی از سیاستهایی است که باید مورد توجه قرار گیرد به این معنی که اولا از صنایع کوچک و متوسط حمایت جدی به عمل آمده و واردات کالاها براساس این حمایت تنظیم و کنترل شود، ثانیا به سرمایههای سرگردان، جهت داده شده و در مسیر استفاده در تولید تشویق شود. حمایت از تولید مستلزم ایجاد تسهیلات لازم نظیر تامین زیرساختها، واگذاری زمین ارزان، اعطای وامهای کمبهره و غیره است. ثالثا سیاستهای پولی و مالی باید تامینکننده ثبات بازار و جلوگیری از نوسانات نامتعادل آن شود.
ج- حمایت از صنایع کوچک و متوسط به معنی بیتوجهی به صنایع بزرگ نیست، بلکه صنایع بزرگ را به عنوان یکی از محورهای اساسی توسعه باید در نظر گرفت. اما در توسعه و تقویت صنایع بزرگ باید اولویت را به صنایعی داد که تامینکننده مواد یا کالاها یا ماشینآلات مورد نیاز در دیگر بخشهای اقتصادی باشند. بخش کشاورزی در کشور ما از اهمیت استراتژیک برخوردار است. بنابراین تولید تراکتور، کمباین، صنایع غذایی، صنایع تبدیلی و ماشینآلات مورد نیاز در صنایع کوچک و متوسط باید در اولویت قرار گیرد. د- حمایتهای فوقالذکر از صنایع کوچک، متوسط و بزرگ در صورت جدی بودن و عدم تغییر در عمل میتواند ضمانتهای خوبی برای رشد تولید فراهم کند. اما مکمل این کار جمعآوری سرمایههای کوچک در دست مردم و سوق دادن آنها به امر تولید است. برای این منظور دولت باید بهطور جدی حمایت، تشکیل و تقویت تعاونیها را در دستور کار خود قرار دهد. علاوه بر این باید با تشویق مردم به سرمایهگذاری در بخشهای مختلف اقتصادی از طریق خرید سهام شرکتها در بورس، کمبود سرمایه را جبران کند.
ه- حمایت از صنایع، تشویق به سرمایهگذاری، تقویت بورسی و حمایت از تشکیل و تقویت تعاونیها میتواند در جهت رشد تولید، کاهش بیکاری و نیل به خوداتکایی بسیار موثر باشد. اما اینهمه درنهایت کافی نیست. صاحبان صنایع، مشاغل، تعاونیها و غیره باید اطمینان داشته باشند منافعشان دستخوش تغییر و تبدلهای سلیقهای، باندی و سودپرستانی که امکان ایجاد شرایط رانتخواری را دارند، نمیشود. از این رو باید آنها بتوانند در سرنوشت کاری و اجتماعی خویش دخالت کرده و اثرگذار باشند، لذا:
1- باید از تشکلهای صنفی نظیر انجمنها، اتحادیهها و غیره حمایت جدی به عمل آمده و آنها را تقویت کرد تا آنها بهتر از پیش بتوانند مشکلات و مسائل صنفی خود را پیگیری و حل کنند.
2- به منظور پیگیری ساختاری منافع قشرهای مولد و صنوف مختلف و نهادینه کردن آن در ارکان تصمیمگیری نظام مثل مجلس شورای اسلامی، اقشار مختلف اجتماعی از جمله صاحبان صنایع و حرف باید نمایندگانی از خود در این مراکز داشته باشند. از این رو باید برای آنها امکان این امر فراهم باشد. این کار از طریق تشکلهای سیاسی ذیربط ممکن میشود. بنابراین دولت باید شرایط مناسبی را برای تشکیل، توسعه و تقویت احزاب و گروههای سیاسی، که به نمایندگی از سوی اقشار مختلف جامعه در عرصه اجتماعی فعال میشوند، فراهم کند. اکنون چنین شرایطی فقط برای تجار و بازرگانان فراهم است. این خود نشاندهنده معیوب بودن ساختار اقتصادی و مناسبات سیاسی در جمهوریاسلامی ایران است.
و- شرایط تحریم و محدودیتها نباید موجب شود که تلاش برای بازاریابی و دادوستد در سطح جهانی توسط دولتمردان کمرنگ شود. برعکس در شرایط فعلی این امر باید بیش از پیش مورد امعان نظر قرار گیرد. اصولا یکی از مهمترین وظایف و شاید بتوان گفت که مهمترین وظیفه نمایندگان سیاسی ما در کشورهای خارج باید پیگیری مجدانه مناسبات اقتصادی براساس منافع ملی کشورمان باشد. این وظیفه باید همواره مورد تاکید دولتمردان قرار گیرد. ز- نظام سرمایهداری در کشورهای غربی و پیشرفته در حال حاضر شرایط خاصی را میگذراند.
سرمایهداران در کشورهای غربی بیشتر علاقهمندند که در موسسات مالی و بانکی سرمایهگذاری کنند. زیرا تولید در این کشورها با توجه به هزینههای آن کمتر مقرون به صرفه است، بسیاری از شرکتهای تولیدی برای استفاده از نیروی انسانی ارزان و امکانات موجود در کشورهای کمترتوسعهیافته، سرمایههای خود را به خارج منتقل میکنند. این شرایط را باید مغتنم شمرد و در جهت جذب سرمایهگذاری خارجی تلاش کرد. سرمایهگذاری خارجی در بسیاری موارد بهخصوص زمینههای تولیدی باعث ورود تکنولوژی و مهارتهای مورد نیاز کشور میشود.
ح- آنچه آمد لازمه یک حرکت مبتنی بر گسترش تولید و ایجاد فرصتهای اشتغال و کاهش بیکاری است. اما به تجربه ثابت شده که دولتمردان کمتر قادر به یک اقدام همهجانبه برای تعقیب هدفی خاص هستند. بنابراین اگر قرار باشد از تولید حمایت شود، صنایع کوچک، متوسط و بزرگ باید تقویت و توسعه پیدا کرده و هدفدار باشند، در جهت تشکیل توسعه تعاونیها و حمایت از آنها به کمک آنها بشتابند، ساختارهای لازم اجتماعی و سیاسی مثل اتحادیهها و احزاب و گروهها برای درازمدت یاری رسان آنها باشند، مجموعه ارکان سیاسی خارجی نظام در جهت کمک به آن برآید، و... باید در دولت کارگروهی جامعالاطراف برای سیاستگذاری، برنامهریزی، اجرا و هماهنگی تشکیل شود. البته این کارگروه گرچه توسط دولت تشکیل میشود اما نمایندگان مختلفی از بخشهای ذیربط باید در بدنه اجتماعی آن حضور داشته باشند. ضمنا برای موفقیت چنین کارگروهی باید افرادی که متعهد به این هیاتها و چنین فرآیندی هستند، در آن عضویت پیدا کنند. در غیراین صورت همهچیز در لابهلای چرخدندههای بیرحم بوروکراسیگیر کرده و اوضاع درجا خواهد زد.
آرمان:یک سر و گردن بالاتر بودیم
«یک سر و گردن بالاتر بودیم»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم مصطفی کارخانه است که در آن میخوانید؛ابتدا باید قهرمانی تیم والیبال را برای دومین بار متوالی در آسیا تبریک گفت. از چند منظر میتوان به این مسابقات نگریست. اول اینکه تیم ایران از نظر فنی یک سر و گردن از بقیه تیمها بالاتر بود. در گذشته ما در یک جهت از سایر تیمها برتر بودیم مثلا اگر در خط حمله خوب بودیم وقتی دریافت خوبی انجام نمیشد طبعا نمیتوانستیم در حمله نیز موفق باشیم اما در این مسابقات تیم ما در دفاع، حمله و سرویس خوب و عالی ظاهر شد.
سعید معروف، محمد موسوی، فرهاد قائمی، امیر غفور، حمزه زرینی و فرهاد ظریف از بازیکنانی هستند که هر تیمی آرزوی داشتن آنها را میکند. مهمترین رقیب ایران در این مسابقات کره جنوبی بود و وقتی به آمار نگاه کنید یا مقایسه نفر به نفر انجام دهید حتما متوجه چربش نفرات تیم ملی کشورمان خواهید شد.
تیم ایران چند ماه پیش در مسابقات لیگ جهانی شرکت داشت و این بهترین مسابقات تدارکاتی بود که یک تیم میتوانست در آنها شرکت کند. تیم ایران تمامی فاکتورهای قهرمان شدن را داشت و توانست به حق خود برسد. خروجی دیگر قهرمانی ایران حضور در جام جهانی است.
آن مسابقات نیز میتواند مجالی برای تجربهاندوزی والیبالیستهای ایران باشد. بازیکنان در جام جهانی میتوانند الگوسازی مناسبی داشته باشند و با بهترینهای جهان روبرو شوند. اگر نتیجهای در آن مسابقات نیز کسب نشود همین که ایران با اقتدار و به عنوان تیم اول آسیا و فقط با یک ست باخته راهی جامجهانی شده یک پوئن خیلی مثبت است.
مهم این است که با پیروزی و اقتدار به جام جهانی رسیدیم. قبل از فینال بازیکنان ایران اعلام میکردند که برای قهرمانی به امارات آمدهاند و این یعنی اعتماد به نفس نزد بازیکنان ایران بالا رفته و شاگردان ولاسکو با ذهن قوی و پشت سر گذاشتن تمرینات مناسب به مصاف حریفان رفتهاند. البته نقطه ضعف هم داریم ولی در قاره کهن حرف اول را در والیبال میزنیم. برنامه بعدی بازیکنان ایران شرکت در مسابقات لیگ برتر است.
بازیکنان به باشگاهها مدیون هستند. این باشگاهها هستند که با بازیکنان قرارداد بسته و آنها را آماده به تیم ملی تحویل میدهند. چهار هفته مسابقات لیگ برگزار میشود و سپس برای مسابقات جام جهانی تیم به اردو میرود. خوشبختانه سطح تمرینات باشگاهها و مسابقات لیگ برتر آنقدر بالا هست که ولاسکو نگرانی نداشتن بازیکنان را برای چند هفته نداشته باشد فقط یادمان باشد بازیکنان را نباید والیبال زده کرد همچنین تنشها و حاشیهها باید برطرف شود . در پایان از مسئولین میخواهم که به والیبال که روند افتخار آفرینیاش ادامه دارد اهمیت داده و این ورزش را حمایت کنند.
ابتکار: پیشنهاد جایگزین برای شعار مرگ بر آمریکا
«پیشنهاد جایگزین برای شعار مرگ بر آمریکا»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم هادی وکیلی است که در آن میخوانید؛هر گاه بحث روابط ایران و آمریکا مطرح میشود و دیپلماسی مجال مییابد، در داخل گروهی دغدغه ی شعار « مرگ بر آمریکا » پیدا میکنند و گویا که با آیه ای از قرآن روبرو هستند و تغییر آن بدست آدم عادی را نشاید. بر این اساس دل آشوب میشورند و اصل موضوع را به کل زیر سؤال میبرند. اینان فرضشان یکسان انگاری شعار « مرگ بر آمریکا » با انقلابی گری است که اگر از حجم این شعار کاسته شود گویا بر غیرت انقلابی شان کاسته شده است. ضرورت تجدید نظر در این شعار پیشینه ی طولانی یافته است.
آنچنانکه خاطرات مکتوب حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی نشان میدهد در سال 62 به دستور امام ( ره ) بنا شد که شعار « مرگ بر آمریکا و روسیه » از تریبونهای رسمی پخش نشود ولی همان خاطرات هم گویای این است که مقاومت عده ای همواره مانع این تجدید نظر بوده است. این در حالی است که مطابق آیه شریفه 108 سوره مبارکه انعام، ما مجاز به دشنام گویی به کفار نیستیم.
خداوند میفرماید: « کسانی که غیر خدا را میخوانند دشنام ندهید، مبادا آنها نیز از روی ظلم و جهل خدا را دشنام دهند. این گونه برای هر امتی عملشان را زینت دادیم. » واژه ی آمریکا در برگیرنده یک ملت با تکثر قومیت و پیشینه ی تاریخی و فرهنگی است. آنچنانکه دولت آن کشور بر آمده از رأی اکثریت مردم آن سرزمین است بنابراین شعار کلی مرگ بر آمریکا در واقع یعنی مرگ بر یک ملت با آنهمه تکثر و پیشینه ی تاریخی آن و دولتی که بر آمده از رأی مردمانش میباشد.
ولی بسیار بعید است که هیچ ایرانی راضی باشد اینگونه کلی و مبهم آرزوی مرگ و نفرین برای ملت دیگری را داشته باشد. ملت ایران در طول هشت سال بهترین جوانان خود را در جنگی که صدام دیوانه آغاز کرد تقدیم نمود و خسارات مالی و معنوی بیشماری را پرداخت نمود. ولی هیچگاه حاضر نشد « مرگ بر عراق » سر دهد و همواره آرزوی مرگ برای صدام کرد و خداوند هم اجابت نمود.
بی شک منظور شعار دهندگان « مرگ بر آمریکا »، ملت آمریکا و تاریخ و حتی دولت آن کشور نیز نمیباشد بلکه صفتی به نام خوی استکباری، مراد است که بدیهی است بخش مهمی از مردم آمریکا نیز از خوی استکباری متنفرند. ولی واژه آمریکا مساوی با استکبار نیست. جالب است که خداوند دقت در انتخاب واژه را به مؤمنین گوشزد کرده است. در آیه 104 سوره مبارکه بقره خطاب به مؤمنین میفرماید: « لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا... » زیرا « راعنا » هم به معنای « ما را مهلت بده » و هم به معنای « ما را تحمیق کن » آمده است.
اما واژه « انظرنا » فقط یک معنی دارد خداوند در این آیه مؤمنین را به دقت در انتخاب واژهها امر میکند و از واژههای که باعث سوء استفاده میشود پرهیز میدهد. اگر منظور از شعار « مرگ بر آمریکا » مبارزه با سلطه طلبی و خوی استکباری است نباید واژههای انتخاب کرد که موجب سوء تفاهم و باعث تحقیر یک ملت و موجب تقابل فرهنگها و دو ملت شود و آیا بهتر نیست بجای شعار مجهول و مبهم و بهانه ساز « مرگ بر آمریکا » بگوئیم مرگ بر استکبار ؟ مرگ بر استکبار خواست حتمی ملت آمریکا نیز هست آنچنانکه توهین به هویت و ملت آمریکا نیست. ملت فرهنگی باید در تبرای خود فرهنگی عمل کند آنچنانکه در تولایش پیشرو و قابلیت الگو دهی را دارد.
بر این اساس پیشنهاد میشود شعار مرگ بر استکبار جایگزین شعار مرگ بر آمریکا شود.این شعار هر استکباری چه شخصی و چه حقوقی،خواه شرقی و خواه غربی، استکبار امروزی و استکبار فرداها را نیز شامل میشود و طعنه به فرهنگ و هویت ملتها هم نخواهد بود.
دنیای اقتصاد:تاملی بر نرخ ارز
«تاملی بر نرخ ارز»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم محمود اسلامیان است که در آن میخوانید؛به قول مرحوم آقای سیدجمالالدین اسدآبادی ما گاهی در بدیهیات هم بسیار اهل بحث و جدل هستیم. رابطه نرخ ارز و تورم در تمام بلاد امری تجربه شده است. بارها در شرایط گوناگون دولتها مجبور به تاثیرگذاری در این باب شدهاند. هر چند مکانیزم اصلی عرضه و تقاضا است لیکن در کشوری که عمده درآمدهای ارزی در اختیار دولت است، طبیعی است که دولت باید بر مبنای متغیرهای کلیدی و مصالح کشور تصمیمگیری کند.
1- بر اساس مواردی از قانون برنامه چهارم و پنجم مقرر شد نرخ ارز متناسب با تفاضل تورم سالانه کشور و متوسط جهانی تعدیل شود.
2- بیتوجهی به رابطه مذکور باعث شد طی 8 سال گذشته شکافی به نفع واردات آن هم کالاهای مصرفی حادث شود. حجم سنگین واردات طی سالهای اخیر معلول چنین پدیدهای بوده است.
3- به تولید و طبعا اشتغال از رهگذر عدم تعدیل نرخ ارز و اجرای ناقص طرح هدفمندی یارانه آسیب جدی وارد آمده و کاهش ایجاد اشتغال از 760هزار نفر در سال به 14هزار نفر طی 8 سال گذشته به دو علت ذکر شده معطوف است.
4- اقتصاد به تجربه نشان داده است با دستور قابل اداره نیست. مسوولان باید بستر لازم را برای شکوفایی در روابط علت و معلولی ایجاد کنند؛ چراکه شوک ارزی سال گذشته ناشی از بیتوجهی به چنین امری بدیهی بوده است. چنانچه تعدیل نرخ ارز سالانه انجام میشد هم تولید کشور حفظ میگردید و هم از تبعات ناشی از چنین شوکی بر زندگی مردم جلوگیری به عمل میآمد.
5- افزایش حجم نقدینگی از 68000 میلیارد تومان در سال 83 به 430000 میلیارد تومان در سال 91 امری بیسابقه و غیرقابل توجیه در اقتصاد کشور است. چنانچه منحنی مذکور رسم شود، عمق خسارتی را که از این محل در اقتصاد کشور وارد شدهاست، نمایانتر خواهد کرد. علت اصلی تورم لجام گسیخته در کشور چاپ پول بدون پشتوانه و بدون منطق است، نرخ ارز علت نیست، بلکه معلول ناشی از چنین مشکلی است.
6- هیچ کس نمیتواند موافق کاهش ارزش پول ملی باشد؛ بنابراین چاره کار کنترل تورم است. کشور ما یکی از بالاترین رتبههای تورم در دنیا را دارد. باید با سیاستگذاری صحیح، کاهش تصدیگری دولت و انضباط مالی، به سمت تعدیل تورم پیش رویم؛ لیکن برای حفظ تولید ملی و اشتغال جامعه چارهای جز تعدیل نرخ ارز براساس فرمول قانون برنامه نداریم.
7- تعدیل نرخ ارز براساس فرمول تورم میتواند باعث رونق صادرات شود؛ در حالی که هدف تحریمها عدمدسترسی به منابع ارزی است. برعکس، کاهش نرخ ارز میتواند به کاهش صادرات منجر شود و این دقیقا امری در جهت تحریمها است. بهبود ارتباط با دنیا و کاهش تحریمها نباید فضایی ایجاد کند که نسبت به اتفاقات به وجود آمده در امر اشتغال و تولید بیتوجهی شود. کشور چارهای جز تحمل یک دوره ریاضت ندارد. 5/3 میلیون بیکار و 5 میلیون دانشجوی منتظر شغل باید موردتوجه اصلی مسوولان در فرآیندهای تصمیمگیری باشند.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد