مدیرعامل پتروشیمی ایلام:

آزادگان نماد صبر و اسوه ایثار هستند

رنج و استقامت در کلام سه آزاده
گذری بر هفتمین جلسه از مجموعه نشست‌های «روایت پنهان»

رنج و استقامت در کلام سه آزاده

هفتمین جلسه از مجموعه نشست‌های «روایت پنهان» به مناسبت سالروز گرامیداشت ورود آزادگان به میهن اسلامی، با حضور و روایتگری امیرهوشنگ شاه‌پسندی، محمدحسن‌ کافی و نعمت‌الله حاجعلی، سه آزاده دفاع مقدس در دفتر هنر و ادبیات اسارت برگزار شد.
کد خبر: ۱۵۱۵۰۷۰
نویسنده مرضیه آبکار - پژوهشگر ادبیات بازداشتگاهی
 
در بخش نخست این جلسه، نعمت‌الله حاجعلی به روایت خاطرات خود پرداخت. وی که در جریان عملیات والفجر مقدماتی در سال ۱۳۶۱ به اسارت نیروهای بعثی درآمده با اشاره به شکنجه‌های روانی در اردوگاه‌های بعثی گفت:  در یکی از موارد، نگهبانان بعثی به‌زور پروژکتوری نصب و فیلمی غیراخلاقی پخش کردند و ما را وادار می‌کردند که به تماشا بنشینیم. اگر کسی سر خود را پایین می‌انداخت، با کابل و ضرب و شتم مجبورش می‌کردند نگاه کند اما پیشتر با دوستان تصمیم گرفته بودیم در چنین شرایطی با ذکر نام اهل ‌بیت(ع) مقاومت کنیم. همان لحظه همه زیر لب «یا‌حسین» زمزمه می‌کردیم و در یک لحظه با صدای بلند «یا حسین» گفتیم و به‌صورت جمعی نگاه خود را از پرده فیلم برگرداندیم. این حرکت خشم آنان را برانگیخت و در پی آن ما را به‌طور دسته‌جمعی مورد ضرب ‌و شتم شدید قرار دادند. 
   
اتوی داغ را کف پایم گذاشتند اما به خواست‌شان تن ندادم 
دومین راوی برنامه، امیرهوشنگ شاه‌پسندی بود. او در فروردین ۱۳۶۲ به اسارت نیروهای بعثی درآمد و به‌دلیل سن کم، به اردوگاه موصل و بخش ویژه موسوم به «کمپ اطفال» منتقل شد.شاه‌پسندی به بهانه‌های شکنجه توسط سربازان بعثی اشاره کرد و گفت: ما را دور هم می‌نشاندند و هر نفر دمپایی در دست می‌گرفت و مجبورمان می‌کردند یکدیگر را بزنیم یا حتی سوار همدیگر شویم. یک‌بار تصمیم گرفتیم اگر بار دیگر این بازی‌ها تکرار شد، جمعی به داخل آسایشگاه بازگردیم. روز بعد همان صحنه‌ها تکرار شد و ما همگی به آسایشگاه برگشتیم. فرمانده آمد و پرسید چه کسی نخستین بار بلند شد و به آسایشگاه آمد. تصور کردم منظورش کسی است که اولین بار سخن گفته. بنابراین گفتم من بودم. 
این آزاده دفاع‌ مقدس در ادامه گفت: او دستور داد من را بیرون ببرند و وقتی امتناع کردم، سربازان با زور من را بیرون کشیدند. دوستانم تلاش کردند مانع شوند اما آنها را نیز کتک زدند و جدا کردند. مرا با کابل، چوب و مشت و لگد به‌شدت زدند و بازجویی کردند. مرتب می‌پرسیدند رهبرتان چه کسی است؟ چه کسی گفته به داخل آسایشگاه برگردید؟ آن‌قدر شکنجه کردند اما من پاسخی ندادم. یکی از سخت‌ترین شکنجه‌ها فلک بود به‌گونه‌ای که فرد تا یک ماه توان راه رفتن نداشت. 
شاه‌پسندی، به شکنجه خود توسط نیروهای بعثی اشاره کرد و گفت: لباس‌هایم را درآوردند و با هر وسیله‌ای که داشتند، می‌زدند. پاهایم را در فلک گذاشتند و مرا تا اتاق فرمانده کشاندند. در آنجا فرمانده‌ای به نام نقیب دستور داد اتو را روشن کنند. وقتی داغ شد، به سربازان گفت آن را روی پایم بگذارند. سرباز بارها اتوی داغ را روی پایم کشید و می‌خواست مرا وادار به اعتراف کند اما من چیزی نگفتم. 

در «العماره» ذره‌ای از اسارت اهل‌ بیت(ع) را درک کردیم  
محمد‌حسن ‌کافی آخرین راوی برنامه بود که به بیان خاطرات خود پرداخت. او در فروردین ۱۳۶۲ در جریان عملیات والفجر ۲ پس از مجروحیت به اسارت نیروهای بعثی درآمد و سال‌های اسارت خود را در اردوگاه عنبر سپری کرد.  کافی، با اشاره به نحوه اسارت خود گفت: بخش قابل توجهی از اسرای ایرانی در‌واقع به‌معنای واقعی کلمه اسیر نشدند، بلکه بیشترشان از میان مجروحانی بودند که به‌دلیل شدت جراحات امکان بازگشت به عقب را نداشتند و نیروهای خودی نیز نتوانسته بودند آنها را به عقب منتقل کنند. من نیز یکی از همین افراد بودم که به‌‌دلیل مجروحیت به اسارت درآمدم. شدت زخم‌ها باعث شد چندین بار بی‌هوش شوم.   وی ادامه داد: من یک قرآن کوچک به‌همراه داشتم که لابه‌لای آن عکسی از امام خمینی(ره) قرار داشت. یکی از سربازان برای آزار من عکس را بیرون کشید و قصد داشت آن را آتش بزند. با این‌که حال جسمی بسیار بدی داشتم، دست دراز کردم و عکس را از او گرفتم. همان لحظه نخستین ضرب ‌و شتم‌ها و شکنجه‌های من آغاز شد.  کافی، به حس و حال لحظات ابتدایی اسارت خود اشاره کرد و گفت: ما را مقر به مقر به‌سمت «العماره» بردند. یاد آن روزها انسان را به یاد ایام اسارت اهل ‌بیت(ع) می‌اندازد. وقتی در مجالس، مصائب ایشان در دوران اسارت روایت می‌شود، تازه می‌توان اندکی درک کرد که اسارت یعنی چه.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰