به گزارش جامجمآنلاین ازباشگاه خبرنگاران جوان، اظهارات اخیر دونالد ترامپ در تمجید از بنیامین نتانیاهو و سپس تعمیم عنوان «قهرمان جنگ» به خود، فراتر از یک لافزنی سیاسی معمول است. این حرفها نه تنها واقعیتهای تاریخی و حقوقی را نادیده میگیرند، بلکه پنجرهای به جهانبینی خاصی از قدرت، دروغ و قهرمانسازی باز میکنند.
این یادداشت انتقادی، با محوریت این خبر، به تحلیل روانشناسی رفتاری ترامپ میپردازد؛ شخصیتی که جنگ را یک بازی و خود را «قهرمان» آن میبیند، در حالی که قربانیان و پیامدهای انسانی آن را کاملاً نادیده میگیرد. این تحلیل، در پیوند با سیاستهای گذشته ترامپ، نشان میدهد که چگونه او با ساختن روایتی دروغین از موفقیت، واقعیتهای تلخ را پنهان میکند و به یک «توهمساز» جهانی تبدیل شده است.
واقعیت در برابر توهم: نتانیاهو و جنایات غزه
ترامپ، نتانیاهو را «مرد خوب» و «قهرمان جنگ» توصیف میکند. این توصیف در حالی ارائه میشود که نتانیاهو با حکم بازداشت بینالمللی دادگاه کیفری لاهه به اتهام جنایات جنگی در غزه مواجه است. این تضاد آشکار، نشاندهنده اولین سطح از توهم ترامپ است: نادیده گرفتن واقعیتهای تلخ به نفع یک روایت دلخواه.
• جنایت، نه قهرمانی: قهرمان جنگ، کسی است که از مرزهای اخلاقی و حقوقی دفاع میکند؛ نه کسی که در محاصره، قحطی و کشتار غیرنظامیان نقش مستقیم دارد. تعریف ترامپ از «قهرمانی» بر اساس قدرت نظامی و پیروزی در میدان نبرد است، نه بر اساس عدالت و انسانیت. این دیدگاه، در ذات خود، توجیهی برای خشونتهای بیحد و حصر و نادیده گرفتن قوانین بینالمللی است.
از نظر ترامپ، هرگونه پیروزی نظامی، صرفنظر از هزینههای انسانی آن، به عنوان یک موفقیت فردی به شمار میرود. این تفکر، ریشه در یک مدل ذهنی دارد که در آن نتیجه نهایی (پیروزی) هر وسیلهای را توجیه میکند. این رویکرد، نه تنها با اصول حقوق بینالملل و ارزشهای انسانی در تضاد است، بلکه به تضعیف نهادهای بینالمللی مانند دادگاه لاهه منجر میشود. وقتی یک رهبر جهانی، حکم بازداشت بینالمللی را بیاهمیت جلوه میدهد، عملاً به دیگران نیز پیام میدهد که میتوانند از قوانین فرار کنند.
«من هم قهرمان جنگم»: خودشیفتگی در برابر واقعیت تاریخی
ادعای ترامپ مبنی بر اینکه «من هم قهرمان جنگم... من آن هواپیماها را فرستادم» اوج این توهم است. این جمله، ماهیت ادعاهای ترامپ را در زمینه سیاست خارجی فاش میکند: یک نمایش قدرت فردی، بدون در نظر گرفتن پیامدهای واقعی.
• روایتهای دروغین از «جنگ» با ایران: ترامپ در دوران ریاستجمهوری خود، ادعا میکرد که با ایران وارد جنگ نشده و آن را «متوقف» کرده است. این ادعا در حالی مطرح میشود که سیاست «فشار حداکثری» او، از جمله خروج از برجام، ترور قاسم سلیمانی و تحریمهای بیسابقه، عملاً تنشها را به اوج رساند و منطقه را به لبه پرتگاه یک جنگ تمامعیار سوق داد. فرستادن «آن هواپیماها» (احتمالاً به تأسیسات هستهای ایران)، نه یک اقدام صلحطلبانه، بلکه یک نمایش قدرت تحریکآمیز بود که تنها به تشدید خشونت منجر شد.
این لفاظیها، تلاش ترامپ برای بازنویسی تاریخ به نفع خود را نشان میدهد. او با اغراق در نقش خود و نادیده گرفتن واقعیتهای پیچیده، میخواهد تصویری از یک قهرمان قدرتمند و بینظیر بسازد. این رویکرد، در سایر ادعاهای او نیز دیده میشود، از جمله ادعای «پایان دادن» به جنگهای دیگر که در واقعیت، تنها آتشبسهای موقت و شکننده بودند. به عنوان مثال، درگیری هند و پاکستان و توافقهای در قرهباغ، همگی بدون پرداختن به ریشههای اصلی درگیریها، به حال خود رها شدند.
«هیچکس اهمیت نمیدهد»: نیاز به تأیید در پسِ لفاظیهای بیپروا
جمله «هیچکس اهمیت نمیدهد» در اظهارات ترامپ، شاید غمانگیزترین بخش این نمایش باشد. این جمله، نشاندهنده یک نیاز عمیق به تأیید و ستایش است. ترامپ، حتی در اوج لافزنی، نگران است که جهان دستاوردهای او را به رسمیت نشناسد. این دغدغه، که از یک خودشیفتگی عمیق نشأت میگیرد، به او اجازه نمیدهد واقعیتهای پیچیده را ببیند.
جهانی که «قهرمانان» خود را انتخاب نمیکند: ترامپ فکر میکند میتواند با اعلام خود به عنوان «قهرمان»، این عنوان را به دست آورد. اما تاریخ و وجدان جهانی، قهرمانان خود را از میان کسانی انتخاب میکند که برای صلح، عدالت و زندگی انسانی مبارزه میکنند؛ نه از میان کسانی که با بمباران و تحریم، ویرانی به بار میآورند. در روانشناسی، این نوع رفتار به عنوان «اختلال شخصیت خودشیفته» شناخته میشود که در آن فرد به طور مداوم به دنبال تحسین و توجه است و احساس حقبهجانب بودن دارد.
ترامپ با به رسمیت نشناختن جنایات جنگی و تمجید از کسانی که مرتکب آنها شدهاند، نه تنها از واقعیت فرار میکند، بلکه به دنبال ساختن یک واقعیت جایگزین است که در آن او در مرکز توجه و قهرمانی قرار دارد. این مدل رفتاری، باعث میشود او از پذیرش هرگونه مسئولیت در قبال پیامدهای سیاستهای خود، از جمله بحرانهای انسانی در غزه و اوکراین، شانه خالی کند.
تأثیر سیاستهای توهمی بر نظم جهانی
سیاستهای مبتنی بر توهم ترامپ، پیامدهای مخربی برای نظم جهانی داشته است. در حالی که او خود را صلحساز میخواند، اقداماتش به طور سیستماتیک به تضعیف نهادهای بینالمللی، افزایش تنشهای منطقهای و بیثباتی منجر شده است.
• تضعیف قوانین بینالملل: با نادیده گرفتن احکام دادگاه لاهه و تمجید از رهبرانی که به جنایات جنگی متهم هستند، ترامپ به طور مستقیم به تضعیف قوانین بینالملل و اصول عدالت جهانی کمک میکند. این امر، به بازیگران دیگر نیز این پیام را میدهد که میتوانند بدون ترس از مجازات، دست به خشونت بزنند.
• تشدید بحرانهای منطقهای: سیاستهای ترامپ در خاورمیانه و شرق اروپا، به جای حل بحرانها، آنها را پیچیدهتر کرده است. «معامله قرن» در فلسطین، که به طور کامل حقوق فلسطینیها را نادیده گرفت، و فشارهای او بر اوکراین، که به نفع روسیه تمام شد، تنها نمونههایی از این رویکرد هستند.
فراتر از یک سخنرانی
اظهارات ترامپ درباره «قهرمانی جنگ» با ایران و تأیید نتانیاهو، تنها یک سخنرانی تحریکآمیز نیست. این یک نمایش کامل از جهانبینیای است که در آن واقعیت، اخلاق و انسانیت فدای قدرت و لافزنی میشوند. این جهانبینی، نه تنها برای سیاست خارجی آمریکا، بلکه برای کل نظم جهانی خطرناک است. تا زمانی که سیاستمداران، جنگ را به عنوان یک ابزار برای کسب افتخار و قدرت فردی ببینند، صلح پایدار در جهان به دست نخواهد آمد.
جهان به صلحسازانی واقعی نیاز دارد که آمادهاند به ریشهها بپردازند، نه به کسانی که تنها به دنبال یک تصویر درخشان در رسانهها هستند. این یادداشت، به عنوان یک هشدار، نشان میدهد که چگونه توهمات یک رهبر میتواند به ویرانیهای واقعی در جهان منجر شود.