بدرود جولیانو

جدا از فیلم‌ها و ستاره‌هایی که مورد توجه و پسند همه سنین و نسل‌ها هستند، هرنسلی خاطرات سینمایی مخصوص و بازیگران محبوب خودش را دارد، به‌طوری که پس از گذشت سال‌ها دوستان مشترک و هم سلیقه هرزمان که گردهم می‌آیند با شوقی رشک‌برانگیز از فیلم‌ها و بازیگران مورد علاقه‌شان حرف می‌زنند و گذشته را مرور می‌کنند.
کد خبر: ۶۰۳۸۳۱
بدرود جولیانو

برای ما دهه شصتی‌ها که در دوران عجیب و پرالتهابی به‌سرمی بردیم، این مساله رنگ و بوی دیگری داشت.

نسل ما این شانس را پیدا نکرد که شاهکارهای تاریخ سینما و نقش آفرینی‌های همفری بوگارت، جیمز کاگنی، هنری فاندا، برت لنکستر، گریگوری پک و چارلتون هستون را روی پرده نقره‌ای ببیند.

ما دست بالا باید به اکران فیلم‌های بی‌کیفیت اروپای شرقی، اکشن‌های دست چندم آسیایی و آثار روشنفکرانه تارکوفسکی و پاراجانف قناعت می‌کردیم و بازیگران محبوب خود را از میان این کارها می‌جستیم.

با این حال امروز به کفران نعمت و قدرناشناسی دیروز اعتراف می‌کنیم و حالا در غیاب اکران فیلم خارجی به همان اوضاع نیم‌بند گذشته نیز قانعیم.

هرچند در کیفیت پایین فنی و ارزش ساختاری و محتوایی بسیاری از آن فیلم‌ها تردیدی نیست، اما همین حالا دلمان بدجور برای قهرمانان آن آثار عامه‌پسند تنگ شده است و گاهی دوست داریم برای لحظاتی به عقب برگردیم و آن فیلم‌های خش دار و مثله شده را با صدای جادویی دوبلورهای خوبمان در فضای سینماهای خسته آن دوران ببینیم و استشمام کنیم.

بسیاری از ما با پیشرفت فناوری و توسعه اینترنت در این سال‌ها گاهی از سرکنجکاوی سری به سایت‌ها می‌زند و تصویر امروزی بازیگران آن سال‌ها را جستجو می‌کند و با دیدن چهره تغییرشکل یافته آنها آهی از سرحسرت می‌کشد.

از آن بدتر اطلاع‌رسانی تلخی است که در چند سال اخیر با یکی از همان دوستان هم سلیقه و هم نسل انجام می‌دهم و این‌که با مرگ هرباره یکی از آن بازیگران محبوب، پیامکی بینمان ردوبدل می‌شود که «فلانی هم رفت». این «فلانی رفت» بخش مهمی از خاطرات زندگی مان را هم با خود می‌برد.

یعنی این‌که ما چقدر از کودکی و گذشته خود دور می‌شویم و به پیری نزدیک می‌شویم و به مرگ.

شنیدن خبر مرگ جولیانو ‌جما ، بازیگر دوست داشتنی ایتالیایی که بتازگی و بر اثر سانحه تصادف جانش را در هفتادوپنج سالگی از دست داد، یکی از آن رویدادهای تلخ و متاثرکننده برای بسیاری از فیلم بازها و همنسلان من است. باور مرگ او دشوار است، وقتی که تصاویر سرزنده او در انبوه فیلم‌هایش را مرور می‌کنیم.

بخصوص آنجا که به نقش سانی، گنگستر خرده پا و دست و پاچلفتی در فیلم «چارلستون» هرجا که از دست فردی قلدرتر از خودش کتک می‌خورد، بلند می‌شد، خودش را می‌تکاند و با صدای منوچهر والی زاده می‌گفت: «چیزی نیست، چیزی نیست! » حالا هم چیزی نیست، فقط یک بازیگر محبوب دیگر نسل ما رفت، همین.

علی رستگار‌ -‌ گروه فرهنگ و هنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها