سفیر ایران در تاجیکستان:

مولانا اولین سفیر صلح در جهان است

مولوی! مولوی!

بزرگانمان را به این قدر می‌شناسیم. در همین اندازه که خیابانی و بزرگراهی و کوچه‌ای را به نام آنها کنیم فخر هم بفروشیم که گرامی‌شان داشته‌ایم.
کد خبر: ۶۰۲۰۳۶
مولوی! مولوی!

-آقا مولوی!

مولوی چی؟

-مولوی دیگه؟!

بابا مولوی دیگه یعنی چی؟ ینی میخای بری مولوی؟

-نه بابا ینی که مولوی کیه؟

خوب اینو از اول بگو خوب؛ هی میگه موی مولوی آدم فکر میکنم داره به تاکسی میگه مولوی؟!

- داره منّ و منّ می‌کنه و آب دهنوش قورت می‌ده تا یه چیزی بگه.

-حالا یه چیزی بگو

می‌شناسمشا اما الان یادم نیست فقط می‌دونم خیابونی به اسم همین آقاس همین الانم توی همین خیابونی.

-همینش هم غنیمت است که می‌داند خیابانی به نام او درتهران است. خدارو شکر که نمی‌گوید نقاش و یا خیاط؟!

بزرگانمان را به این قدر می‌شناسیم. در همین اندازه که خیابانی و بزرگراهی و کوچه‌ای را به نام آنها کنیم فخر هم بفروشیم که گرامی‌شان داشته‌ایم.

آنگاه است که این بزرگواران و فرهیختگان ادب و هنر ایرانی اسلامی، می‌شوند ترکیه‌ای و افغانسانی و کویتی!

این که دل آدم را به درد نمی‌آورد درد دل به این خاطر است که از رهگذری می‌پرسی مولوی را می‌شناسی؟ می‌گوید همینجاست که ایستاده‌ای؟

مولانا را اگر در دلمان جای دهیم مثنوی‌اش را مقابل دیدگانمان بگذاریم و هر از گاهی هم چند خط از اشعارش و حکایاتش را بخوانیم و سینه به سینه به آیندگان بدهیم هر چقدر هم صاحب پیدا کند صاحب اصلی او ما هستیم.

مولانا همینجاست نیاز نیست خیلی دور برویم. در دلمان جایش دهیم. مولانا متعلق به این مرز و بوم است.

امروز روز مولانا است، این روز را گرامی می‌داریم و شعری هم از او تقدیمتان.

آمده​ام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگوییم که نی، نی شکنم شکر برم
آمده​ام چو عقل و جان از همه دیده‌ها نهان
تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم
آمده که رهزنم بر سر گنج شه زنم
آمده‌ام که زر برم زر نبرم خبر برم
گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن
گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم
آنک ز زخم تیر او کوه شکاف می کند
پیش گشاد تیر او وای اگر سپر برم
گفتم آفتاب را گر ببری تو تاب خود
تاب تو را چو تب کند گفت بلی اگر برم
آنک ز تاب روی او نور صفا به دل کشد
و آنک ز جوی حسن او آب سوی جگر برم
در هوس خیال او همچو خیال گشته‌ام
وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم
این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من
گفت بخور نمی​خوری پیش کسی دگر برم

جام جم آنلاین

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۱
عبدالحمید هادیان جزی
Iran, Islamic Republic of
۱۴:۲۴ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
۰
۰
به به - چه زیبا و دلربا . روحش شاد و روانش قرین رحمت الهی . ای كاش مردم عزیزمان به جای بعضی وقت گذرانی های بیهوده، اوقاتشان را با اشعار و اندیشه های این بزرگان پر می كردند. مسئولین نیز اجازه نمی دادند تا دیگران به بزرگان ما ببالند و افتخار كنند و آنان را از خودشان بدانند .

با افتخار یك ایرانی وطن پرست
اجتهاد زنان سیره عُقلاست

درگفت‌وگو با رئیس دانشکده الهیات دانشگاه الزهرا ابعاد بیانات رهبر انقلاب درخصوص تقلید زنان از مجتهد زن را بررسی کرده‌ایم

اجتهاد زنان سیره عُقلاست

نیازمندی ها