سرمقاله روزنامه‌های صبح پنج شنبه

مهار شتابِ تورم انتظار کنونی مردم از دولت

سرمقاله روزنامه‌های صبح یکشنبه

برای زنده باد صلح فعلاً کمی زود است

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشورو جهان پرداخته‌اند از جمله «فرود جاویدان»،«از اسب تروا تا اتاق جنگ»،«راهبرد دروازه شرقی»،«مذاکره بازندگان»،«سوریه و راهکارهای سیاسی»،«برای زنده باد صلح فعلاً کمی زود است»،«دستاوردهای شانگهای و ایران»،«حقیقت چیست؟»،«توفیقی دست مریزاد!»،«مظفر چگونه وزیر کابینه خاتمی شد؟»،«روزی برای دموکراسی»،«آغاز کاهش تورم؟»و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۵۹۷۱۹۲
برای زنده باد صلح فعلاً کمی زود است

جام جم:الگویی برای ترویج اهدای عضو

«الگویی برای ترویج اهدای عضو»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم مستوره برادران نصیری است که در آن می‌خوانید؛اهدای عضو در کشور ما مفهوم پیچیده ای است. از یک طرف اهمیت آن بر کسی پیچیده نیست و از طرف دیگر سر بزنگاه اهدای عضو،رفتارها متفاوت از کلام و گفتار می شود.

یعنی اهمیت این موضوع برای اکثریت روشن شده، اما آمار اهدای عضو و مرگ های مغزی که تنها راه اهدا محسوب می شود،همخوانی ندارند.

بر اساس آمارهای رسمی در ایران سالانه بین 3000 تا 6000 مرگ مغزی داریم، هرچند که آمار غیر رسمی گویای تا 12 هزار مرگ مغزی در سال است؛ اما نکته مهم این است که از این میان فقط حدود 400 اهدای عضو در سال انجام می شود، در حالی که متوسط اهدای عضو در جهان 50 درصد مرگ های مغزی است.

بر این اساس باید سالانه بین 1500 تا 3000 اهدای عضو در کشور ما انجام شود که موانعی در تحقق نیافتن این آمارها وجود دارد.

ضعف سیستم نظام سلامت و فعال نبودن برخی از واحد های فراهم آوری اعضا یکی از این موانع محسوب می شود،اما در کنار چنین عاملی،مساله ضعف فرهنگی بسیار به چشم می آید.

با وجود تلاش ها برای فرهنگ سازی هنوز فقط 37 درصد از خانواده هایی که عزیزانشان مرگ مغزی می شوند، به پیوند رضایت می دهند. فرهنگ سازی در این باره نیز در رسانه ها به شکل نمادین و موردی انجام می شود.

مثلا اهدای عضو از سوی خانواده یک شخصیت معروف مانند عسل بدیعی،زمینه را تا حدود زیادی اما با تاریخ مصرف محدود ایجاد می کند.

در واقع فقط تا مدتی در حافظه عمومی این مساله نقش می بندد که اگر این شخصیت به چنین کاری دست زده و چنین وصیتی داشته و خانواده اش حاضر به چنین کاری بوده اند، پس چرا ما چنین کاری نکنیم.

نمونه دیگر این نوع فرهنگ سازی،حضور خانواده های اهدا کننده و یا دریافت کننده عضو در برنامه های مختلف مانند ماه عسل است که اتفاقا بازخورد مناسبی داشته است، اما هنوز نتوانسته جایگاه اهدای عضو در کشور ما را به عدد مناسب برساند.

دیروز اما در سی و سومین نشست سراسری مدیران رسانه ملی اتفاق جالب و به مراتب گسترده ای از لحاظ فرهنگ سازی درباره اهدای عضو انجام شد.

رئیس سازمان صدا و سیما که در این نشست موضوع« امید» را انتخاب کرده بود و راهکارهای رسانه ای امید را برای همکاران خود که از سراسر کشور به تهران آمده بودند، تشریح می کرد به اهمیت و ضرورت فرهنگسازی در خصوص پیوند اعضا اشاره ای داشت .

مهندس ضرغامی تصریح کرد:صدا و سیما که وظیفه فرهنگ سازی در خصوص موضوعات مختلف را عهده دار است، باید از خود شروع کند و پس از آن اعلام کرد که برای اهدای عضو برگه مخصوص را تکمیل و کارت عضویت نیز دریافت کرده است.

وی سایر همکاران خود را نیز به این کار خیر توصیه کرد و گفت :اگر فرهنگ اهدای عضو بیماران مرگ مغزی در کشور نهادینه شود، دیگر شاهد مرگ هموطنانی که سالها در انتظار دریافت عضو هستند نخواهیم بود .

در پی این فراخوان برگه های اهدای عضو بین حدود هزار نفر از شرکت کنندگان در این نشست توزیع شد و هنوز صحبت های تشکر آمیز یکی از مسئولان جمعیت حمایت از پیوند اعضای ایرانیان که پشت تریبون قرار گرفته بود، تمام نشده بود که حاضران در جلسه برگه های تکمیل شده خود را بالا گرفتند و چون پرچم کوچکی به اهتزاز درآوردند.

اینجاست که نقش حرکت های جمعی و رسانه ای در ترویج یک فرهنگ و نهادینه شدن آن، خود را نشان می دهد.

 

خراسان:اگر عدم تبعیت حزبی خیانت»است اکثرنمایندگان دموکرات آمریکا خائن‌اند

«اگر عدم تبعیت حزبی خیانت است اکثرنمایندگان دموکرات آمریکا خائن‌اند»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم سعید منصف

در روزهای اخیر درباره اقدام خانم راستگو و فشارهایی که اصلاح طلبان بر وی آوردند و در نهایت نیز از حزب اسلامی کار اخراجش کردند زیاد حرف زده شده است. اصلاح طلبان دو دلیل اصلی برکار خود ارائه می کنند اول اینکه تعدادی از آنان مدعی هستند خانم راستگو قسم خورده است و باید طبق قسم خود عمل می کرده است و دوم اینکه کسی که با کمک لیستی رای آورده است باید نسبت به نظرات آن لیست مطیع باشد و اگر طبق آن نظر عمل نکند به حزب و حتی به رای مردمی که به آن لیست رای داده اند "خیانت" کرده است.

در بررسی این دو نظر باید گفت بی تردید اگر خانم راستگو قسم به قرآن خورده باشد که اقدامی را انجام دهد هرچند در این باره باید کارشناسان دینی نظر دهند اما چون این مساله عهدی شرعی تلقی می شود به نظر می رسد نمی توان آن را زیرپا گذاشت و در این صورت اقدام خانم راستگو قابل دفاع نیست اما در این جا دو مساله وجود دارد اول اینکه این سوال همچنان باقی می ماند که اصلاح طلبان چرا انتخاب شهردار را به موضوعی سیاسی تبدیل کرده اند به گونه ای که به جای آنکه اجازه دهند اعضای همفکرشان بعد از اینکه در جلسه ای جدی برنامه های دو طرف را بشنوند بعد تصمیم گیری کنند از آنان خواسته اند که پیش از تکمیل شدن تحقیق و برنامه ها با خوردن قسم رای خود را قطعی کنند با این وصف آیا درست است که اصول گرایان نیز در مجلس پیش از جلسه رای اعتماد به وزرا و شنیدن دفاعیات وزرای پیشنهادی از همه اعضای فراکسیون خود قسم می گرفتند که به مثلا این چند نفر وزیر نباید رای دهید؟ ثانیا خانم راستگو به صراحت چنین قسمی را تکذیب کرده است و چون مدعی (یعنی کسانی که مدعی قسم خوردن ایشان هستند) باید برای ادعای خود حجت بیاورد و براساس اصل برائت و منطق، ما مکلف هستیم تکذیب ایشان را ملاک تشخیص خود قرار دهیم نه ادعای مدعیان را.

اما درباره بحث دوم مبنی بر ضرورت تبعیت از نظر حزب باید گفت اول اینکه کسانی که اسامی شان در یک لیست انتخاباتی قرار می گیرد به معنای این مساله نیست که عضو یک حزب شده اند و اصولا الزامات حزبی (به فرض صحت این الزامات) برای افرادی که در یک ائتلاف انتخاباتی شرکت می کنند وجود ندارد. دوم اینکه وقتی جریانی سیاسی لیستی را برای انتخابات می بندد، هم از ظرفیت های افراد در تقویت لیستش کمک می گیرد و هم ظرفیت های جریانی اش را در اختیار اعضای لیست قرار می دهد لذا این حمایت دو طرفه است یعنی هم این افراد هستند که باعث تقویت لیست نزد افکارعمومی می شوند و هم مجموعه ائتلاف است که به افراد لیست برای رای آوردن کمک می کند لذا این ادعا که فردی که در لیست قرار گرفته کاملا وامدار لیست است ادعای نادرستی است بهترین دلیل برای این ادعا افراد متعدد دیگری هستند که در همین انتخابات شورای شهرتهران در لیست اصلاح طلبان بودند اما رای نیاوردند پس رای آوردن خانم راستگو صرفا به خاطر قرارگرفتن وی در لیست نبوده است که حالا مجبور باشد از تمام تصمیمات بقیه اعضای لیست (نه حزب) تبعیت کند.

سوم اینکه زمانی که ائتلافی برای انتخابات شکل می گیرد (دقت کنید ائتلاف نه حزب) به این معنا نیست که خود را ملزم کرده اند به تمام تصمیمات جریان سیاسی پایبند باشند بلکه آنها ائتلافی تشکیل داده اند تا به هم کمک کنند و در انتخابات پیروز شوند به‌عنوان مثال آیا اصلاح طلبان می توانند مدعی شوند چون آقای روحانی به دلیل ائتلاف با آقای عارف پیروز شده اند آقای روحانی باید از تمام تصمیمات و نظرات آن ها تبعیت کنند؟ یا به عنوان مثالی دیگر حال که اکثریت اعضای شورای شهر مشهد از لیست جبهه پایداری هستند آیا جبهه پایداری حق دارد به اعضایش دستور دهد که مثلا آقای احمدی نژاد یا جلیلی را به عنوان شهردار مشهد انتخاب کنید و اگر کسی از رای آورندگان این لیست این انتخاب را مخالف مصالح مردم بداند آیا خائن محسوب می شود؟ چهارم اینکه اگر قرار باشد هرکس تنها به نظر جریانی که از او حمایت کرده است رای دهد پس اصلا چرا برای انتخاب شهردارجلسه ای تشکیل شد و آقایان قالیباف و هاشمی برنامه های خود را ارائه و از خود دفاع کردند؟ بهتر نبود به جای اینکه با هزینه بیت المال جلسه ای صوری تشکیل شود و نزد مردم نمایشی داده شود، هر جریان سیاسی به نفر خود رای می داد؟ و اصولا اگر این ادعا درست است که افراد ملزم به تبعیت از نظر حزب های خود هستند پس بهتر نیست از این پس در مجلس شورای اسلامی نیز در تصمیمات مهم در روزهای رای گیری نماینده ها فقط بیایند رای های خود را بدهند و بروند.

چه ضرورتی دارد کسی از طرحی دفاع کند، دیگری آن را نقد کند و خلاصه نمایشی برای خالی نبودن عریضه ارائه شود؟ آیا صحن جلسه علنی شورای شهر یا مجلس صحن بحث و بررسی و تصمیم گیری است یا صحنه نمایش؟

و از همه این ها مهمتر یک سوال همچنان باقی است که براساس متن مصرح قانون اساسی و اصول مردمسالاری دینی وقتی فردی منتخب مردم می شود، فقط در پیشگاه الهی و مردم مسئول است هنگامی که فردی تشخیص می دهد که منافع مردم چیزی است اما حزب دستور دیگری داده است براساس کدام توجیه شرعی و قانونی، منتخب مردم باید دستورات حزب را نسبت به منافع مردم در اولویت قرار دهد آیا تصریح قانون اساسی خود گواه غیرقانونی و غیرشرعی بودن دستورات حزبی از این دست نیست؟ اجازه بدهید برای اینکه جای هیچ شبهه ای برای افراد منصف باقی نماند به نکته دیگری نیز اشاره کنیم کافی است افراد به کتاب های درسی دانشگاهی علوم سیاسی مراجعه کنند تا به تصریح ببینند در جایی مانند آمریکا که به مهد دموکراسی معروف است و فرآیند سیاسی شان کاملا حزبی است، عدم تبعیت حزبی هیچ نسبت یا مفهومی با کلیدواژه "خیانت" ندارد.

آیا تا به حال به این مساله فکر کرده اید که اگر قرار باشد چنین قاعده ای درست باشد که افراد باید از نظرحزب تبعیت کنند پس چرا در آمریکا که قواعد دموکراسی (تازه نه مردمسالاری دینی) در بالاترین حد اجرا می شود، نماینده های کنگره و سنا در عین حالی که به نظرات حزب خود گرایش دارند اما طبق تشخیصی که خود از منافع ملی شان دارند عمل می کنند؟ به عنوان مثال اگر قرار بود آن ها طبق نظر اصلاح طلبان تابع نظر حزب باشند مثلا در ماجرای حمله به سوریه اکنون حداقل باید تمام دموکرات ها با نظر حزب که همان نظر اوباما است موافق باشند. درحال حاضر که هنوز اکثر دموکرات ها مخالف جنگ هستند آیا یعنی به حزب و رای مردم شان "خیانت" کرده اند؟

کیهان:از اسب تروا تا اتاق جنگ

«از اسب تروا تا اتاق جنگ»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن می‌خوانید؛دو ماه از برگزاری یازدهمین انتخابات ریاست‌جمهوری روز 24 خرداد سپری شد. رئیس‌جمهور و برخی دولتمردان همراه وی برآنند که «مردم اعتدال را برگزیدند». فعلا تخطئه مطلق عملکرد دولت قبلی اولویت کار دولتمردان جدید است. این همان تعبیر سخنان چندی پیش سخنگوی کارگزاران است که گفته بود دولتمردان معمولا تا چند سال به تخطئه مدیریت قبل از خود سپری می‌کنند و چون تازه به بازار آمده‌اند تا مدت‌ها مشتری دارند. طبعا چند سال بعد گروهی دیگر به صحنه می‌آیند و اگر انصافشان در قضاوت به اندازه برخی دولتمردان فعلی باشد، برای آقای روحانی و همکاران وی در قضاوت مشابه یکطرفه کم نخواهند گذاشت. با این همه ماه عسل مسئولیت و منصب نمی‌تواند طولانی باشد و معمولا در کنار زنگ انشا نوبت زنگ حساب هم می‌رسد.

یک طرف انتخابات مردمند؛ اعم از آن 7/50 درصدی که به فرد منتخب رأی دادند و 3/49 درصدی که به دیگران رأی دادند. با این وصف باید در کاربست این عبارت که مردم به اعتدال رأی دادند دقت کرد. اینکه مردم ایران اهل اعتدالند درست و البته توضیح واضحات است اما اگر مراد آن باشد که صرفا آقای روحانی شاخص اعتدال است و 5 نامزد دیگر نماد افراط یا تفریط بودند! جای تأمل و تعجب دارد. اما صرف‌نظر از همه این ملاحظات، یک طرف انتخابات قاطبه مردم هستند که مسئولیت خدمت به آنان متوجه دولت است و یک طرف دیگر، برخی طوایف سیاسی مدعی حمایت از رئیس‌جمهور که هر کدام از ظن خود همراه شده و پدرجد رادیکالیزم و تندروی یا کم‌فروشی و کم گذاشتن در ادای امانت هستند. ماه‌عسل این طیف با رئیس‌جمهور بسیار زودتر از آنچه تصور می‌شود به سر خواهد آمد چندان که بعضا در محافل خود می‌گویند نسبت جنبش سبز با جریان بنفش‌ (رنگ انتخاباتی ستاد روحانی در انتخابات) «همکاری تاکتیکی و تقابل استراتژیک» است یا می‌گویند روحانی تصادفی انتخاب شده و ما از سر اجبار از او حمایت کردیم و اگر جنبیده بودیم لازم نبود آقا بالاسری کسی را بپذیریم که سخنران راهپیمایی اعلان انزجار و برائت از آشوب‌ تیرماه 78 بوده و دم از اسلام و انقلاب و ولایت‌فقیه و قانون‌اساسی می‌زند.

اگر به سیاق دعواهای جناحی به صحنه انتخابات و پس از آن نگریسته شود، معمولا رقبا انتظار می‌کشند بلکه تدارک می‌کنند تا کی رقیب مسندنشین آنها به زمین بخورد. این رفتار منحطی بود که طیف افراطیون مدعی اصلاحات و متأسفانه برخی زعمای دولت سازندگی از روزاول آغاز به کار دولت پیشین به آن مبادرت ورزیدند. نه در تیر 84 و نه در خرداد 88 این جماعت نه تنها به مردم و منتخب آنان تبریک نگفتند بلکه از همان روز نخست چنگ و دندان نشان دادند. اما از نگاه تیره و تنگ باندی که فراتر برویم، هر دولت جدید که تشکیل می‌شود دولت جمهوری اسلامی و خط‌مقدم منافع ملی است. وقتی نگاه، متعالی و دل، بی‌غل و غش شد و انسان توانست افق‌های بلند‌تر را بنگرد آنگاه تلقی نیز متفاوت می‌شود؛ می‌شود افق نگاه رهبر معظم انقلاب مبنی بر اینکه از نوع دولت‌ها در متن نظام و انقلاب باید حمایت و پشتیبانی کرد یا آن بیان بلند که نوع جابجایی دولت‌ها و آمدن چهره‌ها و مدیران تازه نفس‌ برای کشور و نظام «عید» است. مردمان بی‌تعلق و منصف نیز به تأسی از این نگاه حکیمانه اولویت خود را حمایت از دولت می‌شمارند و یقین دارند که -خدای ناکرده- در صورت زمین‌خوردن دولت جدید و ناکامی در خدمتگزاری، آنچه لطمه می‌خورد کشور و نظام و انقلاب است. به این ترتیب حمایت از رئیس و دولت جدید- ولو شاهد بی‌انصافی و ناحق‌گویی و اغراق و افراط و تفریط‌هایی در مواضع برخی اجزای آن باشیم- یک مسئولیت شرعی و عقلی است. البته در متن همین حمایت باید نگاه از سر نصُح و نصیحت به عرصه داشت و نسبت به تهدیدهای مهمی که در کمین است تذکر داد.

می‌توان ادعا کرد برخوردی که طی روزهای اخیر از سوی تندروهای سارق عنوان اصلاح‌طلبی با یک عضو شورای شهر تهران شد، زنگ خطر است. آنچه این روزها با عضو مذکور شورا- به خاطر تلقی و انتخاب متفاوت در ماجرای انتخاب شهردار تهران- رخ داد، آینه برخورد فردای همین طیف با رئیس‌جمهور است. دولت تا به این طیف امتیاز دهد و توقعات نامشروعشان را برآورده سازد، ائتلاف موجود نیز ادامه پیدا خواهد کرد اما آنجا که کارد به استخوان برسد و رئیس‌جمهور با عمل به حداقل لوازم شعار اعتدال، دست رد به سینه همین جماعت بزند، آن روی وصلت نامیمون رخ خواهد نمود. همین دیروز «سعید-ل» از فعالان فتنه 88 و همکار نشریات زنجیره‌ای به روزنامه آرمان گفته که «ما مجبور شدیم برویم سراغ حمایت از روحانی و او گزینه‌ ناگزیر ما بود. البته ایشان تاکنون مافوق انتظار اصلاح‌طلبان ظاهر شده ولی وقتی مجبور می‌شویم، امکان اشتباه هم وجود دارد. همه که مثل آقای روحانی نمی‌شوند، طبیعی است که یکی هم مثل خانم راستگو پیدا می‌شود که اسب تروای اصولگرایان بود.» این جملات مشابه همان تعابیر حجاریان است که در اواخر دوره خاتمی گفت گروه خونی ما با خاتمی و مجمع روحانیون نمی‌خورد و او آخرین میخ‌ها را بر تابوت اصلاحات کوبید. آیا برای این گروه، روحانی محترم‌تر از خاتمی است؟

یکی از همین شبه‌ روشنفکران که مورد اعتماد حلقه مشاوران آقای روحانی قرار گرفت و در فیلم تبلیغات انتخاباتی وی به ایفای نقش و اظهارنظر پرداخت، پیش از این به روزنامه بهار گفته بود «اگر در دوم خرداد 76 به جای محمد خاتمی تیرآهن 14 هم می‌گذاشتید رأی می‌آورد و آن 20 میلیون اصلا ربطی به خاتمی نداشت. موج انتخابات اخیر هم ربطی به هاشمی و خاتمی نداشت».

همین فرد در مصاحبه با وبسایت روزنامه دولتی ایران می‌گوید «50 درصد رأی روحانی تصادفی و 50 درصد دیگر حاصل بدعمل کردن اصولگرایان بود... من حرصم می‌گیرد یک عده‌ای گفتند خاتمی رأی آورد چون ما توانستیم جامعه مدنی را گفتمان غالب مردم کنیم، که حرف مفتی بود.» اما نکته‌های مهم‌تری در برخی اظهارنظرهای فرد یاد شده وجود دارد؛ اینکه «هاشمی دارد به اپوزیسیون تبدیل می‌شود و حاکمیت اندک اندک می‌گوید آشیخ اکبر باید تکلیفت را معلوم کنی... هاشمی 5 یا 10 سال دیگر با ما نخواهد بود اما جنبش ادامه پیدا می‌کند... ایده‌آل‌من نه تنها آقای روحانی بلکه حتی عارف و رئیس‌دولت اصلاحات هم نیست ایده‌آل من واسلاو هاول، آنگ‌سان‌سوچی، مهدی بازرگان و ماندلاست». (12 خرداد، مصاحبه با روزنامه بهار). وی دو هفته پیش از آن در مصاحبه با «مسیح-ع» روزنامه‌نگار زنجیره‌ای فراری تصریح می‌کند«اگر خداوند یک سی‌چهل سالی به هاشمی عمر بدهد ایشان هم [مانند دخترش] نه می‌گوید بهائیان خائن هستند و نه به مجاهدین می‌گوید منافق. منتها یادمان باشد هاشمی، واسلاو هاول و ایده‌آل ما نیست».

جماعت معارض با اصل نظام و انقلاب در آخرین جمع‌بندی می‌گویند نباید خبط تندروی‌های علنی دوره اصلاحات یا سال 88 را قبل از جمع‌آوری کافی نیرو و تصرف موقعیت‌ها تکرار کرد و به اصطلاح باید با پنبه‌ سر برید. همین شبه روشنفکر مورد اشاره یک ماه پیش -21 مرداد- در مصاحبه با ارگان فتنه درپاریس (سایت کلمه) ضمن مرور ناکامی‌های مخالفان می‌گوید «یکی از دلایل ناکامی این است که وقتی به فضای باز رسیدیم روشنفکران به کمتر از شتر رضایت نداده‌اند. مثلا دوران انقلاب کنار دانشگاه تهران چادر زده بودند و برای حزب [تروریست] کومله و دموکرات کردستان، لباس و پتو و غذا جمع می‌کردند در حالی که این احزاب در جنگ با سپاه و ارتش بودند. این مشخص بود که دوام نمی‌آورد. بعد از دوم خرداد فضا باز شد؛ ما چه کار کردیم؟ گفتیم درباره ولایت‌فقیه بحث کنیم، جنگ بعد از سوم‌خرداد و فتح خرمشهر درست نبوده، قصاص این‌گونه است، نعوذبالله خدا و پیغمبر آن‌گونه است. ببینید اگر این دفعه هم دچار همین خطا شویم نه روحانی و نه پدرجد روحانی کاری نمی‌توانند بکنند. یاد بگیریم دموکراسی میلی‌متر به میلی‌متر جلو می‌رود».

اکنون قرار است آن حمایت لجستیک از معارضان جمهوری اسلامی، به جای پشت درهای دانشگاه، به داخل وزارت علوم و دانشگاه‌ها یا به متن خانه‌های تیمی در پوشش تابلوی حزب و روزنامه و رسانه و هنر منتقل شود. وزارت علوم، وزارت ارشاد، وزارت کشور و وزارت اطلاعات از هم‌اکنون تحت فشار هستند؛ از برخی عزل و نصب‌های بی‌قاعده تا تزریق روحیه انفعال در برابر جریان ناتوی فرهنگی و حلقه‌های شبه روشنفکری سکولار که در گذشته خود سابقه تشکیل اتاق جنگ و خانه‌های تیمی منافقین در دانشگاه‌ها و روزنامه‌ها و احزاب را به یادگار گذاشته‌اند.

همرنگ‌نمایی و کشیدن خنجر خیانت به هنگام دست دادن فرصت، روش دیرین منافقان است. طبع آدمی البته غالبا با موافقت و تأیید سازگارتر است تا نقد و انتقاد و تذکر و هشدار. ما انسان‌ها اغلب در معرض چنین تهدیدی قرار داریم اما طبیعتا آسیب‌پذیری صاحب‌منصبان از قبل این تهدید، لطمات اجتماعی و ملی به مراتب بزرگ‌تری در پی دارد. سزاوار است رئیس‌جمهور محترم در کنار اهتمام به نقد-بلکه تخطئه- رقیبان سیاسی درون نظام، مراقب پروژه موافق نمایان ناهمراه با ایشان و اصل انقلاب و جمهوری اسلامی باشند. منطقا معارضان قسم خورده به طورمستقیم سراغ نیروهای درون نظام نمی‌روند بلکه برای خود واسطه می‌تراشند و از معتمدانی که گاردشان باز است، پل و نردبان می‌سازند. این یک ضرورت است که رئیس‌جمهور محترم - به عنوان فرد مورد وثوق رهبر معظم انقلاب- از دولتمردان و منصوبان آنان بخواهد مرزبندی‌های خود با جریان‌های معارض با اسلام و انقلاب را در سطوح مدیریتی خود روشن کنند و اعلان نمایند. اگر این ملاحظه ضروری لحاظ شود دیگر از فلان مدیر منصوب نمی‌شنویم که به اسم جذب حداکثری بگوید «آیا اگر کسی فیلم ضد ایرانی ساخت نباید در جمهوری اسلامی مدیر شود؟»! باید دید افراد به چه قیمتی حاضرند مدیر شوند و سر بزنگاه فشارها تا کجا حاضرند بر سر اصول و ارزشها کوتاه بیایند؟

جمهوری اسلامی:راهبرد دروازه شرقی

«راهبرد دروازه شرقی»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛
شاید این اتفاق هم از لطایف روزگار و سیاست بود که رئیس‌جمهور دولت تدبیر و امید نخستین سفر خارجی خود و اولین حضور در اجلاسی فرامرزی را از جایی آغاز کند که زمانی در اوائل دولت نهم قرار بود نقطه ثقل سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران باشد.

راهبرد "نگاه به شرق"، شعار و سیاستی بود که احمدی نژاد در نخستین ماه‌های ریاست جمهوری خود از آن به عنوان بدیل ارتباط با غرب نام می‌برد و قصد داشت به این ترتیب، درگیری‌های سیاست خارجی ایران را با کشورهای اروپایی و به اصطلاح بلوک غرب با برقراری روابط نزدیک‌تر با کشورهای شرقی خصوصاً چین و روسیه خنثی کند.

امروز متأسفانه پس از پایان دو دولت نهم و دهم به ریاست وی به نظر نمی‌رسد توفیق چندانی نصیب جمهوری اسلامی در این باره شده باشد چرا که تقریباً هیچ یک از پیشنهادها و طرح‌هایی که طی هشت سال گذشته از سوی احمدی‌نژاد به سازمان همکاری‌های شانگهای به عنوان کانون یک پیمان منطقه‌ای در شرق جهان، ارائه شد، مورد استقبال و پذیرش اعضا قرار نگرفت و تلاش‌های فراوان دستگاه دیپلماسی ایران در دولت‌های نهم و دهم نیز برای تبدیل شرایط عضویت کشورمان از ناظر به دائم در این سازمان با موفقیت همراه نبود.

بی تردید یکی از علل اساسی عدم کامیابی ایران در بهره گیری از ظرفیت‌های سازمان شانگهای برای پیشبرد منافع خود، نگاهی بود که در دولت بر مجموعه تعاملات با سرزمین‌های شرقی حاکم بود. دولت‌های نهم و دهم در تلاش بودند از اهرم دیپلماسی نگاه به شرق برای برتری یافتن در منازعات با غرب بهره ببرند حال آنکه تقریباً تمامی کشورهای عضو و ناظر سازمان شانگهای و اساساً اکثریت قریب به اتفاق کشورهای بلوک شرق، مناسبات سیاسی، تجاری و دیپلماتیک بسیار گسترده‌ای با اتحادیه اروپا و آمریکا دارا هستند و منطقاً این روابط را فدای راهبرد تقابل با غرب نمی‌کنند چنانکه طی 8 سال اخیر نیز شاهد این واقعیت بودیم.

به عبارت دیگر در یک برآورد کلی می‌توان راهبرد نگاه به شرق را در دولت‌های نهم و دهم، یک استراتژی خام و بدون اسناد پشتیبان لازم برای شناخت عمق، جنس، سطح مناسبات کشورهای شرقی عضو سازمان شانگهای با دولت‌های غربی دانست.

تفاوت و نگاه جدیدی که اکنون وجود دارد اینست که به نظر می‌رسد دولت یازدهم با درک گسترده و ژرفای ارتباطات موجود میان کشورهای غربی و اعضای سازمان شانگهای، راهبرد "دروازه شرقی" را جایگزین راهبرد "نگاه به شرق" کرده است.

به عبارت دیگر از مجموعه مذاکرات و موضعگیری‌های دکتر روحانی و دکتر ظریف به عنوان چهره‌های برتر و اصلی هیأت جمهوری اسلامی ایران در اجلاس سران سازمان همکاری‌های شانگهای بر می‌آید، دولت یازدهم در پی آن بوده و هست که با درک منافع متقابل کشورهای عضو شانگهای و طرف‌های غربی آن، از این ظرفیت به عنوان دروازه ورود به غرب و ایجاد تشتت در جبهه کشورهای غربی به نفع جمهوری اسلامی ایران بهره ببرد. روابط گسترده و رو به گسترش تجاری ایران با بسیاری از کشورهای عضو سازمان شانگهای که شامل تبادل برق، گاز، نفت و سایر کالاها می‌شود، همچنین صدور خدمات فنی و مهندسی توسط ایران به این کشورها و سرمایه‌گذاری‌های دولت و بخش خصوصی ایران در برخی از این سرزمین‌ها، عواملی هستند برای همسوسازی منافع تا به این ترتیب کشورهای عضو این سازمان نه تنها ناگزیر از گزینش میان ایران و غرب نباشند بلکه با هدف حداکثرسازی منافع، خود به دروازه‌هایی برای رفع تنش‌ها و چالش‌های میان ایران و غرب تبدیل شوند.

موضع گیری‌های بموقع و دقیق رئیس جمهوری اسلامی ایران در قبال اقدامات روسیه برای مدیریت بحران سوریه، افزایش هزینه حمله نظامی آمریکا به سوریه با بالا بردن انسجام در بلوک شرقی برای مخالفت با این اقدام و همچنین اتخاذ رویکردی رو به جلو در گسترش مناسبات تجاری و سیاسی با دیگر کشورهای عضو سازمان شانگهای، مصادیق بارزی از جایگزینی راهبرد "دروازه شرقی" به جای "نگاه به شرق" است.

بدون شک این راهبرد با حذف موانع پیش رو تبادلات اقتصادی و مناسبات بازرگانی و افزایش سرمایه‌گذاری‌های متقابل میان ایران و کشورهای عضو سازمان شانگهای می‌تواند و باید دنبال شود چرا که طی سال‌های پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی نظام دو قطبی در جهان، کارکردها و نقش سازمان‌ها و پیمان‌های منطقه‌ای به عنوان عوامل مؤثر در رفع تنش‌ها و گسترش چانه زنی‌ها به دفعات ثابت شده است و جمهوری اسلامی ایران نیز باید از این ظرفیت به خوبی استفاده کند.

رسالت:فرود جاویدان

«فرود جاویدان»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت است که در آن می‌خوانید؛سرانجام پس از مدتها انتظار ،42 عضو باقیمانده گروهک منافقین شامگاه چهارشنبه 20 شهریور با نظارت پلیس و ارتش عراق و همچنین ناظران سازمان ملل متحد پادگان اشرف را برای همیشه تخلیه کردند.به این ترتیب هم اکنون پادگان اشرف حکم موزه عبرتی را خواهد داشت که نگریستن به آن منجر به افزایش ایمان صاحبان بصیرت خواهد شد. در و دیوار پادگان اشرف حکایت کننده سرآغاز و سرانجام ماجرای نفاق هستند. فصل اول کتاب نفاق با غرور و نخوت و انحراف از مبانی دین مبین اسلام آغاز شد و البته فصل آخر آن نیز با خروج شبانه و ذلیلانه از پادگان اشرف به پایان رسید. بدون شک میان این آغاز و پایان تناسب معناداری وجود دارد. "

نفاق" منتج از "انحراف"و" منتهی به "شقاوت"است.بر خلاف ادعایی که امثال مسعود رجوی و مریم قجر عضدانلو بر روی آن اصرار می ورزیدند، نتیجه نفاق هیچ گاه سعادت نخواهد بود. فرد منافق علاوه بر اینکه به صورتی مستمر  با چالشها و تضادهای روانی و شخصیتی خود دست و پنجه نرم می کند، تصوری وهم آلود از محیط پیرامونی و دنیای اطراف خود دارد.

 پادگان اشرف فراتر از آنکه محلی برای اجتماع نامبارک صاحبان تزویر و ریا و ترور باشد، مکانی برای لاپوشانی این افراد و دور نگاه داشتن آنها از محیط بیرونی بوده است. اساسا شکل گیری "تصفیه درون سازمانی" در میان منافقین بر همین پایه و مبنا بوده است.سران منافقین به خوبی می دانستند که خروج هر یک از اعضای مناقین از مجموعه تحت نظر آنها،به معنای افشای مرام استالینیستی ، توحش بعثی و لاقیدی اپیکوریستی مدعیان صداقت و آزادی خواهد بود. در چنین شرایطی تکلیف افراد بریده شده از منافقین با خوردن اجباری قرص سیانور ،خفگی در آب یا قتل زیر شکنجه و ...گره می خورد.

خروج ذلیلانه اعضای منافقین از پادگان اشرف، به معنای مرگ آنها نیست! منافقین مدتهاست زیر خروارها ایدئولوژی های خودساخته و ترکیبی و در ماورای جنایات آغشته به تجاوز و توحش مدفون شده اند.اخراج باقیماندگان گروهک نفاق از پادگان اشرف صرفا نقطه آشکارساز مرگ منافقین بوده است. به این ترتیب دنیا در روز 20 شهریور امسال شاهد پرده برداری از جسدی بود که مدتها توسط سران کاخ سفید و متحدان آمریکا مومیایی و مخفی نگاه داشته شده بود.

سربازان بلغاری که در سال 2003 میلادی( پس از اشغال عراق توسط آمریکا و متحدان کاخ سفید) به صورت اتفاقی وارد کمپ اشرف در عراق شده بودند با صحنه ای نادر مواجه شدند؛افرادی ذلیل و افسرده که آخرین پایگاه خود را ازدست رفته می دیدند و هر یک بدون توجه به آنچه در اطرافشان می گذشت با چهره هایی درهم و آشفته به گوشه ای خیره شده بودند.

عمال خودفروخته ای که در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی ایران فریب شعارهای مسعود رجوی و موسی خیابانی را خورده بودند و به افتخار طلاق درون سازمانی مریم قجر عضدانلو از برادر شریف(مهدی ابریشمچی) و ازدواج بدون طی شدن عده  وی با مسعود رجوی هلهله و پایکوبی می کردند، حس انزوا و سقوط کامل را با تمام وجود خود درک می کنند.منافقین هم اکنون راه نجاتی در مقابل خود نمی بینند.هم اکنون بین کشورهای اروپایی بر سر نخواستن منافقین و عدم پذیرش آنها جدالی مستمر شکل گرفته است. میزبانی از افرادی که در بهترین حالت ممکن، مانند ضبط صوتی کهنه از مارکس و اسلحه و شهوت سخن می گویند،کمترین سودی برای هیچ کشوری ندارد. به راستی کسانی که بهترین افتخار زندگی خود را داشتن عکس یادگاری با صدام، طارق عزیز، عزت الدوری و علی شیمیایی می دانند چه ارزشی برای سرمایه گذاری اجتماعی خواهند داشت؟منافقین به صورت بالقوه برای امنیت هر کشوری یک تهدید محسوب می شوند. تنها کافی‌است که کلمات "ترور"،"تصفیه درون گروهی"و"ایدئولوژی التقاطی"برای لحظه ای در ذهن کوچک آنها ترکیب شود! ماحصل این ترکیب می تواند افتادن جنازه چندعابرپیاده بی‌گناه بر روی زمین  یا در بهترین حالت ممکن ایجاد رعب و وحشت عمومی باشد! هنوز سران کشورهای غربی به یاد دارند که سال 2003 میلادی در کشور فرانسه چه اتفاقی رخ داد!

 پلیس ضدتروریست فرانسه در 17 ژوئن 2003 با حمله به  پایگاههای منافقین  و دستگیری مریم رجوی و 165 تن از کادرهای رده بالای  این گروه، برنامه ریزی های تروریستی آنها را در اروپا خنثی کردند.پی یر دوبوسکه مسئول سازمان اطلاعاتی فرانسه در این خصوص می گوید:
" سازمان های اطلاعاتی فرانسه متوجه ورود شمار روزافزون مجاهدین خلق و پس از آغاز جنگ عراق متوجه ورود شمار زیادی از سربازان آن به فرانسه شدند... مجاهدین یک کارخانه تولید رنگ را در شهر سنت کوئن لامون اجاره کردند و ضمن راه اندازی یک استودیوی تلویزیونی و نصب دیش های ماهواره در حال تبدیل کردن آن به یک مرکز ارتباطات بودند... مجاهدین برای حمله به سفارتخانه های ایران و سایر منافع این کشور در اروپا و ترور 25 نفر از اعضای سابق خود برنامه ریزی کرده بودند... این سازمان به هیچ وجه یک جنبش سیاسی و یک جنبش دموکراتیک نیست. این گروه خود را برای احیای دموکراسی در ایران آماده نمی کند. اینها گروهی کاملاً افراطی اند. فرقه ای تندرو فاقد هر کونه نظام دموکراتیک، فرقه کیش شخصیت در پیروی از رهبر."

بی دلیل نیست که کشورهای غربی حاضر به پذیرش نمادهای ترور و توحش در خاک خود نیستند. بدون شک به جز خودکشی و آوارگی سرنوشتی برای منافقین متصور نیست. این نتیجه محتوم راهبرد پناهندگی به دشمن برای ضربه به ملت است.مسعود رجوی در سال 1367 در ماورای تصورات خود تصمیم گرفت تا با انجام عملیات به اصطلاح "فروغ جاویدان" ، در مدتی اندک از "مهران" به "تهران" برسد و البته  در نتیجه این توهم رجوی، اجساد منافقین از "مهران" به "گورستان اشرف" بازگشت و "فروغ جاویدان" به "فرود جاویدان" تبدیل شد. فرود جاویدانی که خروج منافقین از اشرف ،آخرین مرحله و فراز آن بود.

سیاست روز:مذاکره بازندگان

«مذاکره بازندگان»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم قاسم غفوری است که در آن می‌خوانید؛این روزها سوریه همچنان محور تحولات منطقه و جهان گردیده بگونه ای که کمتر توجهی به تحولاتی مانند شرایط جاری در مصر، سرکوب مردم در بحرین و عربستان و حتی مسئله فلسطین ، افغانستان و عراق صورت می‌گیرد. در کنار تحولات جاری در سوریه یک نکته قابل توجه است و آن برگزاری نشست سه جانبه میان وزرای خارجه فرانسه، آمریکا و انگلیس می‌باشد. نشستی که منابع خبری تاریخ برگزاری آن را فردا آن هم در پاریس عنوان کرده‌اند.

در ارزیابی اهداف و دلایل برگزاری این نشست چند نکته قابل بررسی است. اولا نقش و جایگاه فرانسه در این نشست و معادلات سوریه است. بررسی رفتاری فرانسه بویژه در روزهای اخیر نشان می‌دهد این کشور تلاش بسیاری دارد تا خود را به عنوان یکی از ارکان تحولات جهانی معرفی نماید. فرانسه با بازیگری علیه سوریه از یک سو به دنبال جلب رضایت کشورهای عربی و صهیونیست‌ها است چرا که پاریس نیز بر ناتوانی خود برای اجرای گزینه نظامی آگاه است لذا بیشتر به دنبال فضاسازی برای امتیازگیری حاشیه‌ای و نیز کسب رضایت از متحدان خود از جمله کشورهای عربی و صهیونیست‌ها است. از سوی دیگر فرانسه تلاش دارد تا نقش بازیگر جایگزین آمریکا را ایفا نماید. آمریکایی‌ها که در برابر ایستادگی جهانی در تنگنا مانده‌اند و توان پیشروی ندارند برآنند تا چنان وانمود سازند که صدایی به جز صدای آمریکا نیز علیه سوریه است تا ضمن سرپوش نهادن بر رسوایی تنها ماندن در صحنه جهانی از فرانسه به عنوان سپر بلای خود در برابر افکار عمومی جهان بهره گیرد. به عبارتی دیگر آمریکا به دنبال قربانی ساختن فرانسه است.

ثانیا، آمریکا و فرانسه و انگلیس در حالی بر طبل جنگ علیه سوریه کوبیده‌اند که در صحنه جهانی تنها مانده وکلام آنها خریداری ندارد. آنها با برپایی نشست‌های ظاهری برآنند تا چهره یک فاتح به خود گرفته تا بر شکست‌های خود سرپوش گذارند. به عبارتی دیگر می‌توان گفت که نشست فردا نه برگرفته از توان و قدرت کشورهای مذکور بلکه به دلیل ضعف و ناتوانی آنها در اجرای سیاست‌های جهانی است. آنها با هوچی گری و فضای رسانه‌ای برآنند تا همچنان فضای تنش را در منطقه حفظ نمایند تا شاید بتوانند حداقل مطالبات خود را از جامعه جهانی باج خواهی کنند.

بر این اساس نشست پاریس بیش از هر چیز نشست بازندگان تحولات سوریه است که به رغم تمام جنجال سازی‌ها نتوانستند گزینه نظامی را علیه این کشور اجرا سازند و در نهایت در برابر سوریه تسلیم شدند هر چند که در ظاهر چنان ادعا می‌کنند که عقب گرد آنها تعامل با روسیه بوده است اما حقیقت آن است که ظرفیت‌های سوریه سایر کشورها از جمله روسیه را در برابر غرب قرار داد. اصلی که غرب به دنبال پنهان سازی آن وواگذاری تمام نقش‌ها به روسیه است.

تهران امروز:سوریه و راهکارهای سیاسی

«سوریه و راهکارهای سیاسی»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم حسن هانی‌زاده است که در آن می‌خوانید؛توافق اخیر جان کری و سرگئی لاوروف وزیران خارجه آمریکا وروسیه در ژنو برای قرار دادن تسلیحات شیمیایی سوریه تحت نظارت سازمان ملل تا اندازه‌ای شبح جنگ را از منطقه دورساخت.

در جریان رایزنی‌های فشرده وزرای خارجه آمریکا و روسیه راهکارهای کنترل تسلیحات شیمیایی مورد بحث قرار گرفت و دو کشور موافقت کردند که سوریه در یک فرایند زمانی کوتاه فهرست سلاح‌های شیمیایی خودرادر اختیار سازمان ملل قراردهد.با اینکه شیوه‌های اجرایی نحوه کنترل تسلیحات سوریه همچنان در هاله‌ای از ابهام قرار دارد اما پیوستن سوریه به موافقت‌نامه منع گسترش وتولید سلاح شیمیایی گام هوشمندانه‌ای از سوی دولتمردان سوریه تلقی می‌شود. با این حال اتهام‌زنی‌های گروه‌های تروریستی سوریه از جمله ارتش موسوم به آزاد سوریه علیه دولت این کشور مبنی بر اینکه نظام سوریه بخشی از سلاح‌های شیمیایی خود را دراختیار حزب‌الله قرار داده نشان می‌دهد که جریان‌سازی‌های جدیدی علیه سوریه آغاز شده است.

 به نظر می‌رسد که آمریکا تلاش دارد تا سلاح‌های شیمیایی سوریه را تنها برای تامین امنیت رژیم صهیونیستی وایجاد یک حاشیه جغرافیایی امن برای این رژیم،نابود کند.این در حالی است که رژیم صهیونیستی با برخورداری از زرادخانه‌های گسترده اتمی، شیمیایی و میکروبی نه تنها امنیت منطقه بلکه امنیت جهان را مورد تهدید قرار می‌دهد. نابودی سلاح‌های شیمیایی در هر نقطه از جهان یک مطالبه جهانی است زیراکشتار مردم بی‌دفاع با استفاده از این نوع سلاح خطر بالقوه‌ای برای صلح و امنیت جهانی به شمار می‌رود.

اما سکوت سازمان ملل و قدرت‌های فرامنطقه‌ای دربرابر برخی کشورهای دارای سلاح شیمیایی در طول 3 دهه گذشته از جمله استفاده رژیم سابق عراق از سلاح شیمیایی علیه ایران به گسترش این سلاح کشتار جمعی منجر شد. امروز اگر چه ممکن است آمریکا بتواند سلاح‌های شیمیایی سوریه را نابود کند اما چرا آمریکا، غرب وسازمان ملل نسبت به وجود این نوع سلاح در فلسطین اشغالی بی‌تفاوت است و سکوت اختیارکرده؟ لذا دیدار اخیر وزیران خارجه آمریکا و روسیه در ژنو می‌تواند نقطه امیدی برای کاهش بحران سوریه تلقی شود اما بدون ارائه یک طرح جامع خلع سلاح جهانی خطر تولید این نوع سلاح همچنان باقی می‌ماند.

 سوریه همه راه‌های دیپلماتیک را برای حل بحران 30 ماهه خود طی کرده اما اگر آمریکا بخواهد پس از نابودی سلاح‌های شیمیایی سوریه بار دیگر این کشور را مورد تهدید قرار دهد قطعا سوریه دست بسته باقی نخواهد ماند. شرایط سوریه اکنون برای ادامه راهکارهای نظامی مناسب نیست و بازیگران بحران سوریه باید شرایط مناسب را برای ایجاد یک راهکار سیاسی فراهم کنند. تشکیل کنفرانس ژنو 2 می‌تواند کمک مناسبی به حل بحران سوریه تلقی شود مشروط بر اینکه همه بازیگران داخلی و منطقه‌ای بحران سوریه در این کنفرانس شرکت داده شوند.

 به همین دلیل روسیه وآمریکا باید در فضایی مساوی وبه دور از زیاده‌خواهی‌های سیاسی وامنیتی غرب تعریف قابل قبولی از بحران سوریه داشته باشند و اجازه ندهند سرنوشت کنفرانس ژنو 2 بر اساس شاخص‌های گروه‌های تروریستی سوریه رقم زده شود.لذا مجموعه تحولات سوریه و شرایط سخت آمریکا برای نابودی کلیه سلاح‌های شیمیایی سوریه اگرصرفا به خاطر ایجاد توازن نظامی به سود رژیم صهیونیستی و گروه‌های تروریستی سوریه صورت گیرد قطعا بحران سوریه همچنان ادامه خواهد یافت و این بحران به سمت خشونت‌های بیشتر حرکت خواهد کرد.دولت سوریه با حسن‌نیت کامل همه شرایط روسیه، آمریکا وغرب را برای تحت نظارت بین‌المللی قرار دادن سلاح‌های شیمیایی خود پذیرفته است. اما این کشوردر طول بحران 30 ماهه خود ثابت کرده که زیر بار تهدیدات خارجی نخواهد رفت و سیاست توازن وحشت را برای مقابله با هر تهدیدی همچنان دنبال خواهد کرد.  

جوان:برای «زنده باد صلح» فعلاً کمی زود است

«برای زنده باد صلح فعلاً کمی زود است»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم حسین قدیانی است که در آن می‌خوانید؛ جنگ یا صلح؟ خون یا خون دل؟ کدامیک بیشتر ابنای آدم را اذیت کرده است؟ این روزها اما بحث جنگ، مطرح تر است.
 
 هر وقت سران استکبار، در راس شان امریکا و اسرائیل بر طبل جنگ می‌کوبند، موجی از احساسات ضد‌شیطانی، همه دنیا حتی پایتخت تمدن غرب؛ امریکا را درمی‌نوردد. منتهای مراتب بعضی رسانه‌های زنجیره ای، نیز بعضی رسانه‌های غافل، «نه بزرگ جهانیان به امریکا و اسرائیل» را خلاصه می‌کنند در یک «نه دیگر» که ظاهراً به نفع شان باشد؛ «نه بزرگ جهانیان به جنگ». گویی مردم دنیا بیش از آنکه با «امریکا و اسرائیل» مشکل داشته باشند، با «جنگ» سر جنگ دارند! واقعیت آمیخته با حقیقت اما چیز دیگری است.
 
جهانیان سال هاست که با همه سیاست‌های شیطانی جبهه استکبار مشکل دارند؛ خواه این سیاست، کوبیدن بر طبل جنگ باشد، خواه کوفتن بر طبل صلح! مردم دنیا فقط این نیست که از راه انداختن جنگ توسط امریکا علیه مردم سوریه بیزار باشند؛ از صلح به سبک و سیاق اسرائیل که با پنبه سر بریدن است نیز متنفرند. مادام که دست شیطان برای شیطنت باز باشد و مادام که ابلیس، هم از جنگ و هم از صلح، ابزاری برای شرارت درست کرده باشد، نه باید «مرگ بر جنگ» گفت، نه باید «درود بر صلح» فرستاد. باید بررسی کرد و دید؛ چه جنگی؟ چه صلحی؟ شما فکر می‌کنید اگر اوباما جنگ علیه سوریه را رها کند، آیا نفرت جهانیان از امریکا تمام می‌شود؟! خوب یا بد، کار امریکا از این حرف‌ها گذشته. مردم دنیا حتی خود امریکایی‌ها اصولا کاخ سفید را لایق اداره دنیا نمی‌دانند! یک جهان اپوزیسیون دارد کاخ سفید! خروارها مسئله دارد اوباما! و انقلاب اسلامی بزرگ‌ترین مسئله لاینحل امریکا باقی خواهد ماند! این روزها سران کاخ سفید از همیشه وامانده ترند! بجنگند؛ با چه فرجامی؟ با چه ائتلافی؟ با چه پشتوانه ای؟ نجنگند؛ خوی سلطه طلبی‌شان را چگونه ارضا کنند؟ تجارت بمب و اسلحه شان را چگونه درمان کنند؟ البته جهانیان دیگر به خوبی فهمیده‌اند سران استکبار، همان اندازه که با سرنیزه جنگ و دست چدنی سر بریده‌اند، با پنبه صلح نیز همین کرده‌اند، بلکه با دستکش مخملی بیشتر جنایت کرده اند! این وسط جناب ظریف اشتباه فاحشی می‌کند. نخیر حضرت شاه کلید! هیچ کس برای اوباما دام پهن نکرده! کرم شیطنت از خود کاخ سفید است! ویرانه‌ای از جرج بوش تحویل گرفته، می‌خواهد در راستای شعار «تغییر» ویرانه تر برای رئیس‌جمهور بعدی به یادگار بگذارد. جنگ ویرانه‌تر، جنگ نکردن ویرانه تر، صلح ویرانه تر، تروریسم ویرانه‌تر، جهان ویرانه تر. . . و کدخدای دیوانه تر! کدخدایی که هیچ کس به کدخدایی قبولش ندارد. کدخدایی که نیست! و نه جنگ خودش، نه صلح اسرائیلش، «آری» از جهانیان نمی‌گیرد. صلح، صلح، صلح! نوبل صلح «خر مهره»‌ای است که اوباما هم گرفته! همین اوباما! در باب صلح، «فلسطین» مهم‌ترین شاهد مردم بیدار دنیاست. فلسطین حقا که بیش از جنگ، زخم از صلح خورده. پس نه جنگ، به خودی خود بد است و نه صلح، فی حد ذاته خوب. اگر پشت این هر دو، سیاست‌های استکبار نهفته باشد، «مرگ بر جنگ» و «مرگ بر صلح» اما اگر جنگ، جنگ مظلومانه مردم دنیا با ددمنشی سران استکبار است، «زنده باد جنگ» و اگر صلح، زندگی در یک زمین عاری از ظلم و ظالم و دروغ و ستم و تجاوز و مکر و فریب است، «زنده باد صلح». در «اسلام» نیز با همه کرامت آسمانی اش، جنگ هرگز به ما هو جنگ مذموم نبوده، چه اینکه مهدی موعود (عج) آن زمان که بیاید، قطعا شمشیر انتقام خواهد کشید علیه دیوصفتانی که دنیا را، هم با جنگ، هم با صلح، پر از ظلم و جور کرده‌اند.
 
ما در اسلام همچنان که «دفاع در برابر متجاوز» داریم، «جنگ علیه دشمن» هم داریم و چه بسیار که ائمه ما من جمله شخص حضرت رسول ـ که درود خدا بر او و خاندان مطهرش باد ـ خود شروع کننده بعضی جنگ‌ها بوده و فرمان جهاد می‌دادند. البته قابل کتمان نیست که در اسلام، صلح و آتش بس و این چیزها هم از ناحیه اولیای دین تجربه شده، اما با عزت و به قصد «گشایش» تجربه شده، نه با ذلت و به نیت «سازش». راستی! هیچ اندیشه کرده اید چرا بعضی جراید مغرض داخلی، بیش از آنکه با امریکا و اسرائیل مشکل داشته باشند، با جنگ و جهاد و مقاومت و ایستادگی عناد دارند؟ این فراریان از جنگ و بیزاران از پایمردی، تکلیف شان چیست آن روز که حضرت خورشید علیه بطالین آخرین دست به قیام می‌زنند؟! من البته خوب می‌دانم تبعات ظاهری جنگ، چقدر سخت و نکبتی است، اما اینی هم که دشمن فقط خواب حمله به ایران را می‌بیند، از اثرات باطنی همان جنگ است! و متاثر از خون سرخ شهدایی که مردانه با دشمن جنگیدند.
 
فقط هم «دفاع مقدس» نکردند، بلکه جنگیدند. ما چه در مقطع 8 سال جنگ، و چه قبل و بعد آن، فقط دفاع مان مقدس نبوده، جنگ‌های ابتدا به ساکن مان هم کاملاً مقدس بوده. و مقدس‌ترین همه این جنگ ها، اصل انقلاب اسلامی است. خداوند بر درجات امام شهدا بیفزاید. با انقلاب اسلامی رسما اعلان جنگ داد به سران استکبار. حقا که 8 سال دفاع مقدس، مثل 8 ماه دفاع مقدس، مرحله‌های دیگری از این «جنگ تهاجمی» بود. رهاورد جنگ ما به ویژه ادوار مختلف دفاع مقدس این بوده و هست که امریکا فقط خواب حمله به ایران را می‌بیند، اما چیست ارمغان جنگ امریکا با عراق؟! الا اینکه جهانیان با علم کردن نتیجه این جنگ، ایضا دروغ‌های شاخ دار امریکا، از روسای جمهور این کشور بخواهند که؛ «بس است دیگر! برای ما شر دوباره درست نکنید؟» اینک اما 35 سال بعد از انقلاب اسلامی، نتیجه جنگ ملت ایران با جهان خواران عالم کاملاً معلوم است. از جنگ ما هیچ کس سخن به نکوهش باز نمی‌کند.
 
تازه، دنیا دارد با همان دست فرمان جنگ ما، یعنی انقلاب اسلامی ما «مرگ بر امریکا» و «مرگ بر اسرائیل» می‌گوید. امریکا در این سال ها، تنهاتر از همیشه، گاهی جنگ را گدایی می‌کند، گاهی صلح را... و گاه، مثل همین روزها رجزی می‌خواند که از انجام آن عاجز است. امریکا دیگر شاخ دنیا نیست؛ همه برایش شاخ شده‌اند! جانشینان ریگان و کارتر گند زده‌اند به جایگاه ابرقدرتی کاخ سفید. اوباما از همه بیشتر! ما اما از قبل گفته بودیم؛ «امام خامنه‌ای خلف صالح امام خمینی است» حتی نشان به نشان خیابان‌های منتهی به کاخ سفید، نشان به نشان تکرار شعارهای 35 سال پیش ملت ما توسط جهانیان، نشان به نشان پس‌روی‌های متعدد استکبار و پیش روی‌های ممتد گفتمان انقلاب اسلامی... و نشان به این نشان که استکبار می‌خواست انقلاب اسلامی را در دنیا منزوی کند، لیکن خودش دچار انزوا شد. اینکه ما می‌گوییم؛ «خامنه‌ای جانشین شایسته خمینی است» هم ناظر بر داخل کشور است، هم متاثر از خارج مرزها.
 
در دوگانه «انقلاب اسلامی- جریان سلطه» اگر حال و روز بطالین عالم هرگز این همه آشفته و خسته و غریب و درب و داغان نبوده، محصول غلبه رهبر جهان اسلام بر زعمای استکبار است. هم محصول انقلاب اسلامی امام خمینی است، هم محصول استمرار راه روح الله توسط حضرت ماه. خدا قوت خمینی بت‌شکن. اینک همه دنیا به حرف 35 سال پیش ملت ما رسیده. خدا قوت ماه شب شکن. اینک زمین و آسمان به صرافت سحر افتاده. اینک ماه کامل ما، سیه چهرگی شب پرستان زبون را به عالم و آدم نشان داده. اینک خفاشان بزدل، از جنگ با «ستاره‌های شام» پشیمان گشته‌اند. زر و زور و تزویر اما هنوز هم دست بطالین است. استکبار، مردم دنیا را ندارد، ولی ثروت دنیا دست ایشان است. آری، دنیا هر چند علیه جهان خواران، یک دست شده، اما دست تنهاست. و ماه هر چند نورانی‌ترین ستاره‌ها را دارد، اما تا آفتاب نتابد، دست تنهاست. خدایا! ما فقط «دعای خورشید» را نمی‌خواهیم، آمدنش را نیز از مسئلت داریم.
 
 تو به ما وعده داده ای. در صبح صادق سحر، وه که چه تماشایی خواهد بود ضیافت شمس و قمر. امام زمان (عج)! ما همچنان بچه‌های جبهه و جنگیم. . . و ستاره‌های جهاد هرگز از دوش ما نیفتاده. دنیا آماده انتقام است. اصلا جان ما فدای آن جهاد که آفتاب با 313 شعاع حیدری بر طبلش بکوبد. حقا که پس از آن جنگ، پس از آن ذوالفقار، دنیا برای اولین بار، طعم واقعی صلح را خواهد چشید. برای «زنده باد صلح» فعلا کمی زود است.
 
بیا «آقا». . . بی‌تو، صلح، سرابی بیش نیست، اما جنگ در رکاب تو، مقدمه زندگی، بلکه لازمه صلح و صفاست. الا‌ای یوسف زهرا! همه دنیا شده چشم یعقوب، صبر ایوب، صدای داود، ضجه نوح. . .‌ای روح عالم! دلیل آفرینش آدم، بت شکن تر از ابراهیم، کلیم الله تر از موسی، روح الله تر از عیسی،‌ای که «عباس علمدار» را «عمو جان» صدای می‌زنی!‌ای مسیحای تمام هستی!‌ای جان جهان! دنیا دوباره «محمد» و «علی» می‌خواهد. «حسنین» می‌خواهد. و دیگر با چه زبانی بگوید که تو را می‌خواند، که تو را می‌خواهد...

آفرینش:دستاوردهای شانگهای و ایران

«دستاوردهای شانگهای و ایران»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن می‌خوانید؛روسیه،چین، ازبکستان، قرقیزستان، قزاقستان و تاجیکستان از اعضای رسمی سازمان شانگهای هستند و ایران، هند، پاکستان و مغولستان از اعضای به عنوان عضو ناظر و افغانستان و ترکیه نیز شریک گفت و گوها هستند.

سیزدهمین اجلاس سران شانگهای طی روزهای 12 و 13 سپتامبر 2013، با حضور رهبران کشورهای روسیه، قزاقستان، تاجیکستان، قرقیزستان، ازبکستان و شانگهای به عنوان اعضای اصلی و رؤسای جمهور ایران، مغولستان، هند، پاکستان و افغانستان به عنوان اعضای ناظر برگزار شد.

در این بین اگر به اهمیت این اجلاس توجه کنیم نخست باید گفت اجلاس بیشکک در حالی پایان یافت که کشورهای عضو این سازمان در اعلامیه نهایی خود، با مخالفت با هرگونه تهاجم نظامی به سوریه و تاکید بر لزوم توقف هر چه سریعتر خشونت در سوریه آغاز مذاکرات ملی بر پایه اصول توافقنامه ژنو یک را خواستار شدند.

در واقع در این اجلاس بررسی تحولات سوریه از مهم‌ترین محورهای مورد بحث بود و این امر در حالی است که دو عضو اصلی و یک عضو ناظر این سازمان یعنی چین روسیه و ایران تلاش های زیادی را برای پایان دیپلماتیک بحران سوریه انجام داده اند. در این حال بیانیه اخیر شانگهای می تواند تاکید دیگری بر مخالفت با تهدید نظامی سوریه باشد.

دوم اینکه بیانیه اخیر سران کشورهای عضو سازمان همکاری شانگهای تحریم های یک جانبه اعمال شده علیه ایران را غیر قابل قبول و اعلام شده است که اعضای سازمان همکاری شانگهای بر این باورند که جایگزینی برای راه حل مسالت آمیز این مسئله وجود ندارد.

این امر در کنار رایزنی های تهران با کشورهای عضو شانگهای می تواند کمک بسیاری به کمرنگ شدن تحریم‌های غرب علیه جمهوری اسلامی ایران و حل بحران هسته ای، در فرصت پیش روی مذاکره هسته ای ایران با پنج به علاوه یک باشد.

سوم اینکه هر چند با توجه به ابعاد چند گانه اهمیت سازمان شانگهای در مناسبات قدرت و بعد سیاسی و اقتصادی جهان در شرایط جدید شانگهای نمی تواند نوید بخش جبهه‌ای مخالف در مقابل یکجانبه‌گرایی‌های ایالات متحده نیز به شمار‌ آید و عملا آنچه ناتوی شرق خوانده میشود هنوز بر قامت شانگهای استوار نشده است اما مشخص است که سازمان همکاری شانگهای در حال افزایش نقش خود در منطقه و جهان است.

چنانچه این سازمان تلاش دارد تا با خروج آمریکا و سپس ناتو از افغانستان در این کشور نقش بازیگری موثر را ایفا کند. در این بین تاثیرگذاری شانگهای در معادلات منطقه‌ای و جهانی در کنار توجه اعضای آن به عضویت دائم ایران در سازمان شانگهای می‌تواند شکستی به ایالات متحده امریکا و رویکردهای ضد ایرانی آن باشد.

چهارم آنکه مسئولیت ریاست شورای کاری کشورهای عضو سازمان همکاریهای شانگهای بر عهده تاجیکستان گذاشته شد. این امر در حالی است که با توجه به رابطه خوب ایران با تاجیکستان این امر می تواند فرصت‌هایی بیشتری را در اختیار ایران قرار دهد تا به گسترش روابط خود با کشورهای منطقه و سازمان شانگهای بپردازد.

حمایت:حقیقت چیست؟

«حقیقت چیست؟»عنوان سرمقاله روزنامه حمایت به قلم علی تتماج است که در آن می‌خوانید؛با وجود آنکه آمریکا هفته‌ها بر طبل جنگ می‌کوبید و ادعای حمله به سوریه را مطرح می‌کرد، روند تحولات از عقبگرد این کشور و به نوعی کنار رفتن گزینه نظامی حکایت دارد. تاکید اوباما بر لزوم تأخیر در نشست کنگره برای رای به آغاز جنگ و نیز پذیرش طرح روسیه برای نظارت بین‌المللی بر تسلیحات هسته‌ای سوریه گواهی بر این امر است. سرانجام نیز جان کری، وزیر امور خارجه آمریکا، به طور رسمی اعلام کرد که هدف آمریکا دیپلماسی است و اوباما نیز با عبارت «آمریکا پلیس جهان نیست» کوشیده است تا آمریکا را از اوضاع جنگی دور سازد.

 بسیاری از محافل سیاسی و نظامی و رسانه‌ای جهان تلاش کرده‌اند تا چنان وانمود سازند که عقبگردهای اوباما از یک سو برگرفته از تحقق خواسته‌های این کشور در قبال سوریه بوده است استناد آنها به عضویت سوریه در معاهده منع گسترش سلاح‌های شیمیایی بوده است و به نوعی تلاش کرده‌اند تا حداقل منافع را در سوریه به عنوان پیروزی آمریکا ثبت کنند درحالی که در حقیقت هدف اصلی آمریکا را سرنگونی نظام سوریه و اجرای طرح خاورمیانه جدید تشکیل می‌داد. در همین چارچوب آنها با برجسته‌سازی نقش روسیه در این تحولات تلاش کردند تا چنان وانمود سازند که روسیه و آمریکا در نهایت در قبال سوریه به توافق رسیده و به نوعی تقسیم منافع داشته‌اند.

آنها با این تحرکات ضمن پنهان‌سازی نقش سوریه و جبهه مقاومت در عقبگردهای آمریکا به القای احیای روابط روسیه و آمریکا پرداخته‌اند تا چنان وانمود سازند که آمریکا توانسته روسیه را با خود در سوریه همراه سازد. هر چند که محافل سیاسی و رسانه‌ای غرب تلاش کرده‌اند تا فضاسازی‌های مذکور را در ابعاد گسترده‌ای اجرایی سازند اما یک اصل در این اوصاف مطرح است و آن نقش و جایگاه سوریه و جبهه مقاومت در عقبگردهای آمریکاست. آمریکا برای آغاز جنگ با چند چالش در داخل سوریه مواجه است؛ نخست آنکه میان ارتش و نظام سوریه وحدت و یکپارچگی برقرار است.

آمریکا هنگام جنگ افغانستان، عراق و لیبی از حربه شکاف میان مردم و ارتش با نظام حاکم بهره گرفت و توانست از این شکاف برای اشغال این کشورها بهره‌برداری کند. واشنگتن در 2 سال و نیم گذشته نه تنها به این مهم در سوریه دست نیافته بلکه میزان حمایت‌های مردمی از نظام سوریه افزایش یافته چنانکه سازمان سیا به طور رسمی اعلام کرده است که در صورت برگزاری انتخابات بشار اسد 75 درصد آرا را خواهد داشت. ارتش سوریه نیز پس از آشکار شدن ماهیت گروه‌های معارض و نیز تهدید کشورشان از سوی غرب، بیش از پیش در کنار نظام و مردم قرار گرفت و حتی برخی از جداشدگان از ارتش به آن باز گشتند.در این میان جبهه مقاومت شامل ایران، حزب‌الله و گروه‌های فلسطینی و البته عراق نیز بر حمایت از سوریه تاکید کردند.

مجموع مؤلفه‌های درونی سوریه و حمایت‌های مقاومت از این کشور یک اصل را تداعی می‌کرد و آن تکرار شکست صهیونیست در جنگ 33 روزه این بار برای آمریکا بود. بر این اساس می‌توان گفت از اصلی‌ترین مؤلفه‌های عقبگرد آمریکا انسجام داخلی سوریه و حمایت مقاومت منطقه از آن بود که موجب شد آمریکا از حوزه جنگ خارج و به وادی دیپلماسی و در نهایت کنار نهادن گزینه جنگ روی آورد هر چند که در ظاهر همچنان آرایش نظامی خود را حفظ کرده است.

قانون: توفیقی دست مریزاد !

«توفیقی دست مریزاد!»عنوان یادداشت روز روزنامه قانون به قلم قاسم خرمی است که در آن می‌خوانید؛سرپرست وزارت علوم به قولی که داده بود عمل کرد وبالاخره به داستان غمناک دانشجویان ستاره دار پایان داد .کارگروه بررسی وضعیت دانشجویان محروم از تحصیل از روز سه شنبه هفته قبل آغاز به کار کرده و تا کنون به بسیاری از دانشجویان ستاره دار و اخراجی  دوره هشت ساله اخیر اطلاع داده اند که می توانند به محل تحصیل خود بازگردند و از حقی که قانون اساسی برای آنان لحاظ کرده است بدون تبعیض و تحقیر بهره گیرند.

تشکیل کارگروهی ساده برای رسیدگی به وضعیت استادان و دانشجویان معترض ممکن است در نگاه نخست اقدام چندان غامض و پیچیده ای به نظر نرسد اما نفس  تشکیل چنین نهادی از نگاه همه آنانی که در این چند ساله شاهد یا قربانی  نخوت و حق کشی جریان حاکم بر وزارت علوم و تحقیقات  بوده‌اند ، دستاوردی سترگ و کم نظیر برای نظام علمی  و دانشگاهی کشور است که با هیچ اقدام دیگری در هیچ دوره‌ای از تاریخ نظام دانشگاهی ایران قابل مقایسه نبوده است . جعفر توفیقی با تشکیل چنین کمیته‌ای آن‌هم زیر شدیدترین فشارهای رسانه‌ای و تهدیدات سیاسی «جریان  ترس و یاس» ثابت کرد که مصمم است حتی غیرپاسخگوترین بخش‌های وزارتخانه متبوع و نیز دیگر نهادهای مرتبط را وادار به پاسخگویی کند .

ماجرای دانشجویان ستاره دار ماجرایی  چند‌لایه و پیچیده است که شناخت ابعاد پنهان آن صرفا به موازات دیگر رویدادهای تلخ و بهت‌آور هشت ساله دست یافتنی و ممکن خواهد بود. حکایت سال‌هایی که گذشت حکایت آزار‌دهنده تحریم‌سازی و امتیازدهی است.بسیاری از دانشجویان منتقد را از دانشگاه‌ها رانده ودر عوض جمعی از خویشان و هواداران سیاسی را با عناوین مختلف به درون این مراکز نفوذ داده‌اند. محروم‌سازی  و امتیازدهی هر دو از اراده و نیت  یکسانی تبعیت کرده و به یکسان بر حیثیت و اعتبار علمی نظام دانشگاهی کشور آسیب رسانده است.

 مسلما آسیب های به جای مانده از تحریم‌های تحصیلی چیزی نیست که به صرف صدور  دستور بازگشت به تحصیل به یکباره جبران شود .در این سال‌هااستعدادهای فراوانی تلف شده و فرصت‌های زیادی از دانشجویان ستاره دار گرفته شده که مسلما احیای دو باره آن در کوتاه مدت ممکن نخواهد بود. با این حال باید اکنون خدا را شکر گفت که چنین گرهی با کم‌ترین هزینه در درون وزارت علوم گشوده شده و جامعه دانشگاهی را  از خطرات جدی‌تری در امان ساخته است.

اینک در گذر سال‌های بحرانی خوشبختانه  دانشگاه‌های ما آماده می شوند تا سال تحصیلی پر شوق ومتفاوتی را آغاز کنند . خلق این نشاط و رضایتمندی عمیق سیاسی و اجتماعی بیش از همه مدیون تفکر دولت اعتدالی و سپس شخص جناب آقای دکتر توفیقی سرپرست محترم وزارت علوم، تحقیقات و فناوری است .توفیقی با این دستور به ظاهر ساده دل‌های رنجیده زیادی را نسبت  به انقلاب  و نظام نرم کرد و اعتماد از دست رفته را مجددا مرمت و احیا کردو بر توهم ایران‌ستیزی که می‌خواست دانشگاه را از تفکر و تامل تهی سازد غلبه کرد.

مقامات وزارت علوم دوره احمدی نژاد مدعی بودند که اغلب محرومیت های تحصیلی ناشی از نتیجه استعلامات انجام شده از وزارت اطلاعات است .بر مبنای منطق این ادعا پس باید اکنون بخشی از گشایش های ایجاد شده را به تغییر مثبت رویکردها در درون وزارت اطلاعات نیز نسبت داد .مسلما از آیت ا... علوی به عنوان دوست دانای نظام وانقلاب در راس آن وزارتخانه مهم انتظاری غیر از این نمی توان داشت .ایشان بیش ازهمه به نقش جریان‌های انحرافی  در پرونده سازی علیه باورمندان و فرزندان راستین امام و انقلاب وقوف دارند .متاسفانه در سال‌های اخیر نتایج بسیاری از استعلامات چه در زمینه مسائل تحصیلی و چه سایر زمینه ها مستقیما منبعث از همین پرونده سازی‌ها بوده واز بابت عدم حساسیت لازم در این زمینه زیان های هنگفتی متوجه ساحت فردی و سرنوشت کاری شهروندان ایرانی شده است .جامعه انتظار دارد تا در خنکای نسیم اعتدالی رویه های پیشین نیز مشمول تجدید نظر شوند.و در راستای تغییرات مدیریتی در شرف انجام ترتیبی اتخاذ گردد تا برخی اوراق آرشیو شده در پرونده ها و درج در سوابق  که می تواند مبنای سوء استفاده های احتمالی در نقض حقوق شهروندی گردد به کلی امحا شود.

در هرصورت اکنون دو وزارتخانه علوم و اطلاعات با هم اندیشی و تدبیر در رفع محدودیت‌های تحصیلی مسیر تازه ای را پیش روی کاروان علمی و دانشگاهی کشور باز کرده‌اند. برکت و پیامد چنین تصمیماتی بر رونق فضای علمی و نشاط سیاسی دانشگاه‌ها و از همه مهمتر اتحاد میان نخبگان با نظام سیاسی کشور عنقریب آشکار خواهد شد . امید است نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی با رای معنادار و حمایت پارلمانی از این وزیر با تدبیر  بارقه امید ایجاد شده در دل دانشجویان و استادان دانشگاه‌های کشور را مشتعل نگه‌دارند.خوشا به حال دانشجویانی که بعد از این در فضای شاداب دانشگاه‌ها علم‌آموزی و سیاست‌ورزی خواهند کرد.

شرق:سوریه؛ معادله‌ای دوسویه

«سوریه؛ معادله‌ای دوسویه»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم حسین دهشیار است که ر آن می‌خوانید؛«علیرضا محجوب» رییس هیات تحقیق‌وتفحص از سازمان تامین اجتماعی روز گذشته از مفقودشدن 20‌هزارصفحه از اسناد تحقیق‌وتفحص پیشین مجلس هشتم از تامین اجتماعی که در این سازمان نگهداری می‌شد خبر داد. وی همچنین گفت: «دو‌هزارصفحه از اسناد مربوط به تحقیق‌وتفحص از این سازمان که در کمیسیون اصل 90 نگهداری می‌شد در دسترس است.»ماجرای ناپدیدشدن مدارک مربوط به تفحص از سازمان تامین اجتماعی و شرکت‌های تابعه آن چندی قبل در رسانه‌ها انتشار یافت و سلیمان جعفرزاده از اعضای تیم تحقیق‌وتفحص از تامین اجتماعی آن زمان در گفت‌وگو با سایت «قانون» گفته بود: «تمام اسناد به‌دست آمده از تخلفات سازمان تامین اجتماعی که حجم آنها چندین کارتن را تشکیل می‌داد در داخل اتاقی در جنب کتابخانه مرکزی سازمان نگهداری می‌شد که کلید آن فقط در اختیار گروه تفحص‌کننده قرار داشت اما وقتی چندی بعد نمایندگان جهت مراجعه به اسناد به‌دست آمده به محل نگهداری رجوع کردند با حیرت تمام متوجه شدند که اثری از اتاق محل نگهداری اسناد نیست و بنا به‌دلیل نامعلوم دیوارهای اتاق تخریب‌شده و اتاق محل نگهداری از اسناد در سالن ادغام شده است.»محجوب در نشست خبری روز گذشته خود با ارایه گزارشی از فرآیند تحقیق‌وتفحص از این سازمان گفت: گزارش اول این هیات متاسفانه در مجلس هشتم در صحن علنی قرائت نشد که اگر این کار انجام می‌گرفت امروز جلو بسیاری از تخلفات گرفته می‌شد. نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی افزود: «در دی ماه سال گذشته طرح تحقیق‌وتفحص از سازمان تامین اجتماعی در کمیسیون مربوطه رسیدگی شد و در نهایت با ابلاغ احکام اعضای این هیات در اواخر تیرماه کار این هیات شروع شد و در اولین اقدام از وزیر وقت درخواست کارشناس و ارایه اطلاعات و پرونده‌هایی که مجلس به امانت در اختیار سازمان تامین اجتماعی قرار داده بود را خواستار شدیم، اما متوجه شدیم که بسیاری از پرونده‌ها در دولت گذشته مفقود شده است و مسببان این امر حتما برای پاسخگویی به دادگاه احضار خواهند شد.» رییس هیات تحقیق‌وتفحص از سازمان تامین اجتماعی با بیان اینکه دو‌هزارصفحه از گزارشات سازمان تامین اجتماعی در اختیار کمیسیون اصل 90 قرار دارد و به علت کمبود جا 20‌هزارصفحه در سازمان تامین اجتماعی نگه داشته می‌شد، گفت: «این 20‌هزارصفحه در دولت گذشته مفقود شده است و مجلس دسترسی به این پرونده‌ها ندارد.»

نماینده مردم تهران در مجلس با بیان اینکه این هیات تا پایان کار خود تنها دو ماه وقت دارد، اما مدارک کافی به دست ما نرسیده است، بیان کرد: به همین دلیل کمیته‌ای برای کشف حقیقت تشکیل داده‌ایم و کسانی که در مقابل قانون کوتاهی کنند، تکلیفشان در محاکم قضایی روشن خواهد شد. نماینده مردم تهران در مجلس تصریح کرد: در شرکت «شستا» مهم‌ترین ایراد عدم اجرای قانون برنامه است که باید سازمان و این شرکت از حالت بنگاه‌داری به سهامداری رویکرد نشان دهند که تاکنون این اتفاق نیفتاده است. رییس هیات تحقیق‌وتفحص از سازمان تامین اجتماعی در ادامه نشست خبری از مردم و مسوولان درخواست کرد تا اگر اسنادی درخصوص تخلف شرکت سازمان تامین اجتماعی و شستا دارند تا پایان شهریورماه این اسناد را در اختیار هیات تحقیق‌وتفحص قرار دهند.

نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی با بیان اینکه یکی از موارد تحقیق‌وتفحص از سازمان تامین اجتماعی روزنامه خورشید است، تصریح کرد: این روزنامه متعلق به این سازمان است. رییس هیات تحقیق‌وتفحص از سازمان تامین اجتماعی در ادامه افزود: با تغییر دولت و روی‌کارآمدن مدیریت جدید در سازمان تامین اجتماعی قول‌هایی برای همکاری داده شده است، اما ملاک برای ما ارایه مدارک است. وی گفت: سود سازمان تامین اجتماعی باید سالانه حدود 10‌هزارمیلیاردتومان برای بازنشستگان باشد که در حال حاضر این مقدار به دو‌هزارمیلیارد تومان هم نمی‌رسد.

محجوب با بیان اینکه مهم‌ترین نکته در تحقیق‌وتفحص مربوط به گزارشات مالی و تلفیقی سازمان می‌شود، اعلام کرد: به جهت به‌موقع اعلام‌نشدن گزارشات مالی از سوی بازرسان سازمان، حساب سازمان مردود اعلام شده و گزارش مالی سه سال گذشته نیز به دلیل عدم ارایه به‌موقع گزارش از سوی بازرسان رد شده است، این موضوع را حتی بازرسان اداره دارایی هم در گزارشات خود ذکر کرده‌اند.

نماینده مردم تهران در مجلس درخصوص اینکه اگر مدارک مورد نیاز از سوی سازمان تامین اجتماعی به این هیات داده نشود، آیا بحث سوال یا استیضاح وزیر در دستور کار قرار خواهد گرفت؟ گفت: طبق ماده 215 در صورتی‌که تخلفات این سازمان مشخص شود، استیضاح وزیر در دستور کار قرار خواهد گرفت.

رییس هیات تحقیق‌وتفحص از سازمان تامین اجتماعی در پاسخ به سوال دیگری مبنی بر اینکه آیا با وزیر جدید جلسه‌ای در این خصوص داشتید، نیز بیان کرد: در روز سوم انتصاب ایشان جلسه‌ای با آقای ربیعی داشتیم که وی در تماسی تلفنی با مدیران «شستا» از آنان خواست تا برخی موضوعات را رسیدگی کنند. در حالی تحقیق‌وتفحص از تامین اجتماعی در مجلس نهم کلید خورد که نتایجش در مجلس پیشین روی قرائت را به خود ندید و شایعات درباره تخلف هزارمیلیاردی در تامین اجتماعی نه تایید شد و نه تکذیب. عزیزی، رییس کمیسیون اجتماعی مهم‌ترین موارد تحقیق‌وتفحص مجلس را نحوه پاداش‌هایی که در شرکت‌های سرمایه‌گذاری وابسته به تامین اجتماعی «شستا» هزینه شده، خرید مواد بیمارستانی با ارز دولتی و فروش آن با نرخ آزاد و انتصابات غیرقانونی عنوان کرده بود. وی درباره مصوبه کمیسیون اجتماعی مجلس مبنی بر تحقیق‌وتفحص از سازمان تامین اجتماعی گفته است طرح تحقیق‌وتفحص از این سازمان در کمیسیون اجتماعی مطرح و با 9 رای موافق، شش رای مخالف و یک رای ممتنع تصویب و برای بررسی به صحن علنی مجلس ارسال شد تا مراحل دیگر را طی کند.

حالا هیات تحقیق‌وتفحص از تامین اجتماعی فقط دوماه فرصت دارد تا گزارش خود را به اتمام برساند و زمزمه‌های عدم همکاری با تیم تحقیق‌وتفحص همچنان به گوش می‌رسد هرچند ربیعی، وزیر کار گفته از تحقیق‌وتفحص استقبال می‌کند. اینها در حالی است که نمایندگان مجلس از پاداش هزار سکه‌ای، عضویت یک فرد در هیات مدیره 10 شرکت شستا، حقوق 15 میلیونی مدیرعامل یکی از شرکت‌های زیرمجموعه تامین اجتماعی، پاداش‌های صوری که کمترین مبلغ آن400 میلیون تومان است و... خبر می‌دهند و به گفته محجوب گزارش عملکرد مالی این سازمان در سه‌سال گذشته و زمان مدیریت مرتضوی مردود اعلام شده است. حال باید دید این گزارش دومین تحقیق‌وتفحص از تامین اجتماعی روی صحن علنی مجلس را به خود می‌بیند یا خیر.

آرمان:مظفر چگونه وزیر کابینه خاتمی شد؟

«مظفر چگونه وزیر کابینه خاتمی شد؟»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم شیرزاد عبداللهی است که در آن می‌خوانید؛احتمالا با معرفی علی‌اصغر فانی به عنوان وزیر آموزش و پرورش ، همان اتفاقی که با انتخاب حسین مظفر به عنوان وزیر آموزش و پرورش برای دولت اول خاتمی افتاد، تکرار می‌شود. در اردیبهشت 85 مصاحبه‌ای با آقای نجفی انجام دادم که در مطبوعات آن زمان منتشر شد. از آقای نجفی پرسیدم که چرا در سال ۷۶ جناب خاتمی، آموزش و پرورش را به آقای حسین مظفر واگذار کرد و چگونه این اتفاق افتاد؟ وی پاسخ داد: « آقای خاتمی یک شورایی در همان دوره اول در سال ۷۶ تشکیل داد که من خودم عضو و دبیر آن شورا بودم به این معنا که تمام مباحثی که مطرح می‌شد را یادداشت و خلاصه این مباحث را خدمت ایشان عرض می‌کردم.

در آن شورا از ۱۵ نفر، فقط ۲نفر موافق وزارت آقای مظفر در آموزش و پرورش و بقیه مخالف بودند و بنده هم مخالف بودم... آن موقع من برای اینکه اصطکاکی در دوره مدیریت خودم با آقای مظفر داشتم از نظر اخلاقی خیلی برایم ساده نبود که مخالفتم را پررنگ بگویم. متاسفانه آقای خاتمی به رغم نظر آن شورا عمل کردند و شاید در کابینه اول آقای خاتمی بیش از ۹۰درصد از کسانی که انتخاب شدند توسط آن شورا به ایشان توصیه شدند...» .

نجفی درباره اینکه چرا خاتمی خلاف نظر آن شورا عمل کرد؟ پاسخ داد: «می‌خواستند بعضی از حساسیت‌ها را نسبت به کابینه شان کم کنند یعنی به خاطر اینکه بنا به فرمایش شما در بعضی از وزارتخانه ها افرادی را با پتانسیل بالای سیاسی از نظر تفکر اصلاح‌طلبانه قرار داده بود در مقابل آن می‌خواستند در بعضی از وزارتخانه ها افرادی بگذارند که حساسیت‌های زیادی نسبت به آنها در ذهن بعضی از مقامات بالاتر و همتراز ایجاد نشود. آقای خاتمی می‌توانستند در آموزش و پرورش خیلی تحول ایجاد کنند.

شما می‌دانید که در سال۷۶ شاید بیش از ۹۰درصد فرهنگیان طرفدار آقای خاتمی بودند و در رای آوردن ایشان واقعا فرهنگیان و دانش‌آموزان تاثیر زیادی داشتند.» هر چند قرینه‌سازی تاریخی کار درستی نیست، اما نمی‌توان شباهت‌های تاریخی را نادیده گرفت. آقای فانی از جهات زیادی به حسین مظفر شبیه است اما به نظرم او نقشی شبیه فرشیدی در آموزش و پرورش ایفا خواهد کرد و در یک کلام وزیر ضعیف و مرددی خواهد بود. دولت روحانی تکیه خود را بر حل و فصل مسائل دیپلماتیک و نفت و اقتصاد گذاشته است و ژنرال‌های کابینه ایشان در همین حوزه‌ها منصوب شده‌اند. تمایل مجلس و کمیسیون آموزش به افرادی مانند حسین مظفر و حداد عادل است و رای به فانی کف مطالبات مجلس اصولگراست. احتمالا آقای روحانی با علم به تمایل مجلس قصد دارد با معرفی فانی، بدون تنش برای وزیر آموزش و پرورش رای اعتماد بگیرد.

به دلایل زیاد فانی با اکثریت شکننده‌ای از این مجلس رای اعتماد خواهد گرفت و به نظر می‌رسد تفکر محافظه کار و مردد فانی برای فرهنگیانی که اکثرا به روحانی رای داده‌اند، جاذبه‌ای ندارد و از سوی دیگر او از حمایت قاطع مجلس هم برخوردار نیست. شرایط بیرونی و و یژگی‌های شخصیتی به همراه در اولویت نبودن امور آموزش و پرورش در کابینه، از فانی یک وزیر ضعیف خواهد ساخت. پیش‌بینی سرنوشت یک وزیر ضعیف و نامحبوب دشوار نیست. همه سعی می‌کنند تمایلات خود را بر یک وزیر ضعیف تحمیل کنند و نیرویش صرف دفاع از خود خواهد شد.

به نظر می‌رسد حاصل این موقعیت آشفتگی و زنجیره‌ای از انتقادات خواهد بود. آنچه در موافقت و مخالفت با فانی در راهروهای وزارتخانه شنیده می شود (از جمله این فرضیه که فانی خوب است و معاونان و مشاورانش خوب نیستند)، تلاشی برای سهم‌خواهی گرایش‌ها و افراد در جریان بازتقسیم حدود 800 پست معاونت وزیر و مدیرکلی و ریاست منطقه و در مرحله بعد حدود 7هزار پست پایین‌تر تا سطح بالاتر از مدیر مدرسه است و این تمام اتفاقی است که در آموزش و پرورش خواهد افتاد.

مردم سالاری:گفت‌‌و‌گوی ملی برای حل بحران‌های کشور

«گفت‌‌و‌گوی ملی برای حل بحران‌های کشور»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم حسین کمالی است که در آن می‌خوانید؛ دولت یازدهم در شرایطی شروع به کار کرده که اوضاعی خاص را در حال تجربه کردن است. مشکلات بین‌المللی که ریشه در تحریم‌های اعمال شده دارد، محدودیت‌های اقتصادی که مناسبات داخل کشور را مختل کرده و... نشانگر این واقعیت هستند که حسن روحانی و همکارانش در وضعیت دشواری قبول مسئولیت کرده‌اند. در حال حاضر کشور با سه نوع تحریم مواجه است که هر کدام می‌توانند هزینه‌هایی زیادی را تحمیل کنند. تحریمی که شورای امنیت سازمان ملل اتخاذ کرده است که برداشتنش نیازمند رای همه اعضای عضو است و دقیقا به همین دلیل است که برخی از این فرصت استفاده می‌کنند و از ما باج می‌خواهند. تحریم دیگر هم تصمیمی است که توسط اروپا و غرب اعمال می‌شود که خب!

خنثی کردنش نسبت به تحریم شورای امنیت آسان‌تر است. سومین نوع تحریم هم تحریم‌هایی است که باراک اوباما به عنوان رییس‌جمهوری ایالات متخده علیه جمهوری اسلامی در نظر گرفته است. دولت روحانی کار دشواری برای برداشتن تحریم‌ها دارد. البته باید گفت با توجه به‌ شناختی که از رفتار و گفتار دولتی‌های جدید است، خنثی کردن آن‌ها به سختی این چند سال نخواهد بود. آن هم در شرایطی که «تحریم» مانعی جدی برای فعالیت و تاثیرگذاری قوه مجریه است.

واقعیت نگران کننده و همچنین غیرقابل انکار این است که اقتصاد کشور با بحران روبرو است و بخش‌های مهمی چون صنعت، کشاورزی و... مشکلات فراوانی را تجربه می‌کنند و نتیجه این روند این شده است که ارزش پول ملی به پایین‌ترین سطح خود برسد. البته لازم است گفته شود که چنین شرایطی را نمی‌توان به سیاست‌های دستگاه خارجی دولت گذشته ربط نداد. اما در مجموع می‌شود گفت که می‌توان با درایت بخش اقتصاد را مدیریت کرد و نتایج بهتری به دست آورد. در حال حاضر 450 هزار میلیارد تومان نقدینگی سرگردان در جامعه است که در تورم موجود تاثیر دارد و بدهی‌های دولت به بخش خصوصی و نهادهای مختلف هم مزید بر علت است تا رفع مشکلات دشوار باشد.

با روی کار آمدن دولت جدید حتما فضای سیاسی کشور تنش کمتر و آرامش بیشتری را به خود خواهد دید. جامعه شاهد همدلی است و دولت باید تلاش کند تا این جو پررنگ شود و شرایطی به وجود آید تا تفکرات مختلف بتوانند همنشینی کنند و بدانند که «اختلاف سلیقه» دلیل موجهی برای دعوا و چالش نیست.

در پایان به یک نکته دیگر هم باید اشاره کرد که عده‌ای همیشه‌ساز مخالف را کوک می‌کنند، پدیده‌ای است که همیشه باید انتظارش را کشید. دولتی که نمی‌تواند در این بحث دستور العمل اجرایی صادر کند، باید زمینه گفتگوی ملی را ایجاد کند، چرا که همنشینی و شنیدن صدای مخالف است که تضاد آرا را به جای تهدید به فرصت تبدیل می‌کند. برای زندگی اجتماعی، گفت‌و‌گو و تعامل یک ضرورت است و نادیده گرفتن آن کل جامعه را با ضررهای جبران ناپذیری روبرو می‌کند.

کشور مشکلات زیادی دارد و به همین دلیل بر همه چهره‌ها و دستگاه‌ها واجب است که با همکاری و البته تعامل، شرایطی را به وجود بیاورند که بتوانیم در ‌‌نهایت به روزی برسیم که مشکلات به کمترین و رضایتمندی عمومی به بیشترین حالت ممکن خود برسند.

بهار:روزی برای دموکراسی

«روزی برای دموکراسی»عنوان سرمقاله روزنامه بهار به قلم سعید فائقی است که در آن می‌خوانید؛ما در روزگاری بس پرچالش و درعین‌حال جالب زندگی می‌کنیم. روز 24 شهریور روز جهانی دموکراسی است و درست در همین ایام خودکامگی اکثریت و عطش سیری‌ناپذیر قدرت با تمام قوا آزادی اقلیت را زیر سوال برده است، هرجا ندایی برای رهایی و آزادی شروع به سروده شدن می‌کند داعیان مدیریت جهانی بیشتر بر این نظریه پای می‌فشارند که فقط یک شیوه زندگی، یک گونه آزادی و یک نوع فردیت وجود دارد و آن این‌که هر آنچه کدخدای دهکده جهانی تعریف می‌کند و به همین دلیل زمان ما بیش از هر زمان دیگری تفکر روشن‌تر و واقع‌گرایانه‌تری را می‌طلبد زیرا زمانه ما نشان داده است سیاست اقتصاد بازار باوجود هدیه بهترین راه‌های زندگی فردی و اجتماعی؛ تبلیغ اقتصاد رفاه به فدا شدن ارزش‌های اخلاقی منجر شده است، دموکرات‌ها نه تنها وفادار اراده حکومت‌شوندگان نبوده‌اند که همواره جنگ‌افروزی کرده‌اند، نه به خود اجازه داده‌اند که خود را بشناسند و نه اجازه داده‌اند خود را اصلاح کنند، خود را مبدل به وکیل حکومت‌شوندگان کرده‌اند در صورتی که قرار بود حکومت‌شوندگان را به وسیله نخبگان تا حد ممکن از هرگونه دغدغه خاطر فارغ سازند، نه این‌که هر روز بر دغدغه‌شان بیفزایند.

در همین یک‌سال گذشته در خاورمیانه ما چه اندازه دست به آشوب زده‌اند خدا می‌داند. آیا در میان حاکمان دهکده می‌توان فردی را سراغ داشت که بتواند مجسم‌کننده ارزش‌های مورد قبول جامعه جهانی باشد؟ آیا بین نظریه نخبه‌گرایانه، نمایندگی پدرسالارانه و مردم‌سالاری می‌توان تمییز قائل شد؟ آیا در جامعه جهانی امروز نقد قدرت و قانونگذار انجام می‌پذیرد؟ آیا مردم‌سالاری به بازاری مبدل شده که در آن افراد دانایی‌ها و دارایی‌های سیاسی خود را به مبادله بگذارند و مبادله کنند یا این‌که یک فرآورده محسوب می‌شوند که دارای ارزش کالایی هستند و مورد استفاده ابزاری قرار می‌‌گیرند که متاسفانه جهان ما همواره به سمت‌وسوی کالایی شدن انسان گام برداشته، به این‌که انسان خود یک اثر باشد نه خالق اثر.

بنابراین خودخواهی قدرت‌مداران دنیا تمام‌قد در مقابل فردگرایی ایستاده‌اند اما فریبکارانه به‌قول آیزایا برلین در لوای خیر اکبر بزرگ‌ترین بی‌عدالتی‌های سیاسی در جهان ما رخ داده است. بعضی از فجیع‌ترین وقایعی که بشر تاکنون به آن دست یازیده است متاسفانه در لفافه دموکراسی و دموکراسی‌خواهی صورت گرفته و متاسفانه قدرت‌مداران دهکده جهانی امروز به جای پاسخ دادن به رییس آزادی‌خواهان جهان از طرح پرسش جلوگیری می‌کنند و یکی از روش‌هایی که مردم دنیا را از پرسیدن بازمی‌دارد، سرکوب آن‌هاست زیرا وقتی انسان‌ها خاموش شدند دیگر پرسشی وجود ندارد.

باید افغانی، عراقی، مصری، سوری و... را خاموش کرد که عادت پرسیدن بربیفتد؛ نظریه هانتینگتون بر آن است که ناجورها را با هم جور کند در حالی که ارزش‌های انسانی را نمی‌توان با هم جمع کرد. دموکراسی به برابری و آزادی منجر نشده و در اکثر موارد ناشکیبا بوده، تاریخ ژاکوپن‌ها را در سینه دارد زیرا طرفداران و نظریه‌پردازان دموکراسی ظالمانه و ناجوانمردانه مخالفت و انتقاد را سرکوب کردند.

مجلس انقلاب فرانسه مردم‌سالارانه بود اما همین مجلس اعلام کرد که نیازی به دانشمندان ندارد و لاوازیه را کشتند و سبب مرگ کندرسه هم شدند. مردم‌سالاری آتنی در محاکمه‌های آناکساگوراس و سقراط چندان تساهل و مدارا نشان نداد و امروز اوبامای برنده جایزه صلح نوبل بدل به یک جنگ‌افروز تمام‌عیار شده، بخواهم و بخواهند روز دموکراسی را پاس بدارند گفت‌وگو تنها راه‌حل است که نظریه گفت‌وگوی تمدن‌ها آن روز بعد از 11 سپتامبر ما را بیمه کرد و امروز می‌تواند در سالگرد روز دموکراسی به داد سوری‌ها و سایر نقاط متشنج دنیا برسد.

ابتکار:تلاش برای ندیدن، نشنیدن و نفهمیدن

«تلاش برای ندیدن، نشنیدن و نفهمیدن»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم فضل الله یاری است که در آن می‌خوانید؛دیدن گروهی که خود را به ندیدن،نشنیدن و به تبع آن نیاموختن می‌زنند و همزمان انتظار موفقیت و جلب نظر صاحب نظران را دارند، از عجایب روزگار است، که گویی دست تقدیر آن در کارنامه بخشی از اصولگرایان فعال در جمهوری اسلامی نوشته است.

این افراد در چند سال گذشته گوش را انبار پنبه کرده اند تا صداهای بسیاری را نشنوند وچشم بر حقایقی بسته اند،که ندیدن شان همان وافتادن به چاله‌های عمیق تر از چاه همان.

آنان تنها به یک چیز می‌اندیشند«پیروزی» و دراین راه، هدف هر وسیله ای را توجیه می‌کند. این که در راه رسیدن به هدف چه چیز‌های فدا می‌شود و چه هزینه‌هایی صرف می‌شود و آیا اصولاً صرف این هزینه‌ها به نیل به آن هدف می‌ارزد، در درجه چندم اهمیت است و گاه اصلاً اهمیتی دارند. پیروزی شاهدی است که باید به هر قیمت در آغوش گرفت.

در هفته گذشته ماجرای رأی خانم الهه راستگو به محمد باقر قالیباف برخلاف قولی که به محسن هاشمی و البته هم فکران خود در شورای شهر تهران داده بود، بیش از آن در اردوگاه اصلاح طلبان بازتاب داشته باشد، به یکی از مسائل مهم جبهه اصولگرایی تبدیل شد.این خانم اصلاح طلب عضو شورای شهر تهران که از سوی برخی از تشکل‌های سیاسی اصلاح طلب طرد و اخراج شده است، به نحو حیرت آوری در کانون توجه اصولگرایان قرار گرفت.رسانه ملی که در چند سال گذشته پرداختن به اصلاح طلبان کشور برایش به خط قرمزی پررنگ تبدیل شده بود، در چند برنامه خبری به این موضوع پرداخت. برخی دیگر از رسانه‌های منتسب به جریان اصولگرایی که اتفاقاً از بودجه بیت المال تغذیه می‌کنند،چنان به حمایت از اقدام عجیب خانم راستگو و تخطئه جریان اصلاح طلب به خاطر اعتراض به این اقدام وی پرداختند که انگارنه انگار که یک نفر در منظر مردمی که به وی رأی داده بودند، پیمان شکست. اما واقعیت ماجرا این است که جبهه اصلاح طلبی یک عضو خاطی خود را تنبیه کرده است،همین!

برخی از چهره‌های سیاسی اصولگرا آنقدر پیش رفته اند که یک تصمیم حزبی و با سازوکار حزبی را «استبداد اصلاح طلبان» می‌خوانند. این افراد چشم و گوش خود را بر مواضع همین چند سال پیش خود بسته اند که با تمام وجود خواستار اخراج علی مطهری از اردوگاه اصولگرایی بودند.این در حالی بود که این نماینده اصولگرای مجلس نه پیمانی شکسته بود و نه به موکلان خود دروغی گفته بود.

به نظر می‌رسد که این بخش از جریان اصولگرایی که البته گاه به تصمیم گیرندگان اصلی این جناح، نیزتبدیل می‌شوند،چشم خود را تنها بر حقایق بیرون از خود نمی‌بندند، بلکه مواضع گذشته خود را انکار نیز می‌کنند تا فعلاً به هدفی که در دستور کار دارند برسند و غافل از آن که مردمی که سنگ شان را به سینه می‌زنند، همواره با چشمانی باز تحولات را رصد می‌کنند.

این گروه نشان داده اند که درهرچیز که تبحر نداشته باشند استاد ندیدن، نشنیدن و نیاموختن از تحولاتی هستند که گاه خود در متن آن‌ها نیزحضور داشته اند. اینان گویی برای آموختن از روزگار دست به انتخاب می‌زنند. بخشی از دانش را پس می‌زنند، تامزاحم تصمیمات لحظه ای شان نشود و بخش دیگر را با تمام وجود فرا می‌گیرند. نمونه اش همین انتخابات سه ماه پیش است. آنان تنها هواداران چهار نامزد مورد حمایت خود را دیدند و خود را به ندیدن و نشیدن صدای مردمی زدند که درمخالفت با آنان به دور نامزد دیگری جمع شده بودند. این گروه تنها به نتایج نظر سنجی‌هایی دل خوش کرده بودند که در میان هواداران خود انجام دادند و چنان در خلسه ی شادی حاصل از آمارهای ساختگی آن‌ها فرو رفته بودند که با اقتدار(!) موفق شدند مردمی را که در آخرین روزها فوج فوج به صف رای دهنده گان به نامزد مخالف پیوسته بودند، نبینند. آنان استاد ندیدن واقعیتی هستند که دوست ندارند و در نشنیدن صدایی که خوش ندارند، مهارتی تمام دارند.

بدون تردید درک و فهم انتخابی تحولات جامعه و در نگاه وسیع تر گذشت روزگار نمی‌تواند به انسان دانشی عطا کند که بتواند با کمک گرفتن از آن به موفقیت دست پیدا کند.
این بیت شعر معروف ابوشکور بلخی شاعر نام‌آور سده چهارم هجری گویی طعنه ای است به این گروه که:
هر که نامخت از گذشت روزگار هیچ ناموزد زهیچ آموزگار

دنیای اقتصاد:آغاز کاهش تورم؟

«آغاز کاهش تورم؟»عنوان سرمقاله وزنامه دنیای اقتصاد به قلم حمید زمان‌زاده است که در آن می‌خوانید؛رکوردشکنی‌های تورمی همچنان ادامه دارد و نرخ تورم با افزایش ماه به ماه از مرز 30 درصد در فروردین ماه، به 39 درصد در مردادماه رسیده است و عزم خود را جزم کرده تا در شهریورماه از مرز 40 درصد نیز عبور کند. اما در حالی که نرخ تورم رکورد 40 درصدی را (بالاترین نرخ تورم از سال 1374تاکنون) در ماه شهریور ثبت خواهد کرد، باید روی دیگر سکه را نیز دید. روی دیگر سکه آن است که گرچه عبور نرخ تورم از مرز بحرانی 40 درصد، در دولت روحانی رونمایی می‌شود، اما واقعیت این است که این تورم 40 درصدی، میراث افزایش شدید قیمت‌ها در سال آخر دولت قبلی است و اکنون خود را در تورم 40 درصدی نمایان می‌کند. در واقع بررسی دقیق شاخص قیمت‌ها نشان می‌دهد که دولت روحانی عملا کاهش آهنگ تورم را از تیرماه و بلافاصله پس از کسب رای مردم، کلید زده است.

آغاز سیر نزولی تورم از تیرماه، نه در نرخ تورم میانگین که در نرخ تورم نقطه به نقطه سالانه و ماهانه به وضوح قابل مشاهده است. نرخ تورم نقطه به نقطه سالانه (نرخ‌رشد قیمت‌ها در هر ماه نسبت به ماه مشابه سال قبل) طی یک روند صعودی، به نقطه اوج خود یعنی 1/45 درصد در خرداد ماه رسیده و پس از آن در تیرماه به 44 درصد و در مرداد ماه به 1/43 درصد کاهش یافته و انتظار می‌رود این روند نزولی در ماه شهریور نیز تداوم یابد. مهم‌تر از آن کاهش قابل توجه تورم نقطه به نقطه ماهانه (نرخ رشد قیمت‌ها در هر ماه نسبت به ماه قبل) است.

در حالی که نرخ تورم نقطه به نقطه ماهانه در ماه‌های فروردین تا خرداد به ترتیب ارقام 9/2 درصد، 2درصد و 4/3 درصد را ثبت کرده، با کاهش قابل‌ملاحظه به 4/1درصد و 2/1درصد در ماه‌های تیر و مرداد رسیده است؛ بنابراین کاهش آهنگ تورم اگرچه از تیرماه کلید خورده است، با این حال با توجه به لختی نرخ تورم میانگین، احتمالا نرخ تورم پس از ثبت رکورد 40 درصد در پاییز علائم نزولی خود را آشکار خواهد کرد و در صورت تداوم روند دو ماه گذشته در ماه‌های آتی، می‌توان چشم‌انداز تنزل نسبتا سریع نرخ تورم را در آینده نزدیک ترسیم کرد، اما دولت روحانی چگونه به سرعت و حتی پیش از استقرار کامل دولت، به هدف مهار آهنگ تورم دست یافته است؟ برای پاسخ به این سوال، ابتدا باید واقعیت‌های نرخ بالای تورم در شرایط فعلی را بررسی کرد.

از منظر علم اقتصاد، مهم‌ترین عامل تعیین‌کننده نرخ تورم، نرخ رشد نقدینگی است؛ به نحوی که افزایش نرخ رشد نقدینگی،‌ موجب افزایش نرخ تورم شده و در مقابل کاهش نرخ رشد نقدینگی‌ نرخ تورم را کاهش خواهد داد. البته باید توجه داشت که این تحلیل، عمدتا تحلیلی میان‌مدت و بلندمدت است، در حالی که در کوتاه‌مدت، عوامل دیگر می‌توانند اثرات قابل ملاحظه، اما مقطعی بر نرخ تورم بر جای گذارند. بررسی تجربه تاریخی ایران نیز تایید می‌کند که عامل اصلی تغییرات نرخ تورم در اقتصاد ایران، تغییرات نرخ رشد نقدینگی بوده است.

البته تغییر نرخ رشد نقدینگی با یک وقفه زمانی اثرات خود را بر نرخ تورم آشکار می‌کند که به نظر می‌رسد در اقتصاد ایران این وقفه حدود یک سال است. بر این اساس تغییر نرخ رشد نقدینگی در هر زمان، اثرات تورمی یا ضدتورمی خود را حدود یک سال بعد بروز خواهد داد. نرخ رشد نقدینگی در اقتصاد کشور در سال 91 با افزایش قابل ملاحظه‌ای نسبت به سال ‌های پیش از آن مواجه شده و از مرز 30 درصد عبور کرده است. بر این اساس اثرات تورمی این افزایش قابل توجه رشد نقدینگی در سال 91، در حال حاضر و به مرور در حال بروز است. اما نکته مهم این است که نرخ رشد نقدینگی 30 درصدی اگرچه سهم مهمی در نرخ تورم 40 درصدی فعلی دارد، اما به تنهایی نمی‌توانست به چنین ارقام بالایی در تورم بینجامد.

بررسی شرایط اقتصاد کشور نشان می‌دهد که عامل جهش نرخ تورم به مرز 40 درصد در چنین شرایطی، جهش‌های نرخ ارز و رکوردشکنی‌های پی‌در‌پی آن بوده است. جهش نرخ ارز به فراتر از 3500 تومان تا خرداد سال جاری، حداقل در کوتاه‌مدت از سه مسیر مستقیم و غیرمستقیم موجب افزایش نرخ تورم شد. از آنجا که کالاهای وارداتی بخشی از سبد مصرفی شاخص را تشکیل می‌دهد، افزایش نرخ ارز از طریق افزایش قیمت ریالی کالاهای وارداتی، به صورت مستقیم به افزایش سطح عمومی قیمت‌ها و در نتیجه نرخ تورم انجامید. همچنین از آنجا که کالاهای سرمایه‌ای و واسطه‌ای وارداتی بخشی از هزینه‌های تولید داخلی را شامل می‌شود،‌ افزایش نرخ ارز از طریق افزایش هزینه‌های تولید به صورت غیرمستقیم به افزایش قیمت محصولات تولیدکنندگان داخلی و در نتیجه افزایش نرخ تورم منتهی شد. علاوه بر این،‌ جهش نرخ ارز به لحاظ روانی به انتظارات تورمی در اقتصاد کشور دامن زد و افزایش انتظارات تورمی خود به یکی از عوامل افزایش نرخ تورم در کوتاه‌مدت تبدیل شد.

بنابراین واقعیت‌های تورم در شرایط فعلی بیانگر این است که افزایش نرخ رشد نقدینگی و جهش نرخ ارز به فراتر از 3500 تومان، عوامل اصلی جهش نرخ تورم به مرز 40 درصد بوده است. اما در این میان، مهار رشد نقدینگی نیاز به استقرار کامل دولت و برنامه‌ریزی تیم اقتصادی کابینه دارد که البته اثرات ضدتورمی آن نیز به کندی و به مرور آشکار خواهد شد. در عین حال کلید مهار پایدار نرخ تورم، مهار پایدار رشد نقدینگی است. اما مهار نرخ ارز و اثرات ضدتورمی آن در کوتاه مدت قابل حصول است. این دقیقا همان راهی است که دولت روحانی از مسیر آن به هدف مهار آهنگ تورم در زمانی کوتاه دست یافته است. با انتخاب دولت جدید، مسیر تحولات بازار ارز د‌ر د‌وره پس از انتخابات خرد‌اد‌ 92، نسبت به د‌وره پیش از آن د‌چار چرخشی نسبی شد‌. فارغ از رویکردها و سیاست‌های داخلی، رویکرد اصلی دولت روحانی در سیاست خارجی، بهبود روابط خارجی و تمرکز بر حل و فصل پرونده هسته‌ای و رفع تحریم‌ها است.

انتخاب چنین رویکردی در سیاست خارجی، سیگنال خود را به بازار ارز داده است و از فرد‌ای انتخابات نرخ ارزهای خارجی در برابر ریال با روندی نزولی مواجه شده‌ و پس از آن طی ماه‌های تیر و مرداد بازار ارز از ثبات نسبی نرخ‌ها برخورد‌ار شد‌ه و هر د‌لار د‌ر نرخی حد‌ود‌ 3100 تا 3300 تومان د‌ر تعاد‌ل نسبی به سر برده است‌. بنابراین حاکمیت دولت روحانی از تیرماه، از مسیر متوقف کردن سیر صعودی نرخ ارز و حفظ ثبات و آرامش در بازار ارز، موفق شده است تا اثر کاهنده سریع و قابل توجه بر آهنگ تورم در کوتاه‌مدت بر جای گذارد.

اما مسیر آینده نرخ تورم با توجه به شرایط فعلی، چگونه خواهد بود؟ در صورت تداوم ثبات در بازار ارز و بالاتر از آن تداوم روند نزولی طی ماه‌های آتی، انتظار می‌رود روند صعودی نرخ تورم (میانگین)، پس از ثبت رکورد 40 درصد در شهریور ماه، در فصل پاییز متوقف شده و پس از آن کاهشی سریع و قابل توجه در زمستان و بهار آینده تجربه کند. البته این کاهش در نرخ تورم نقطه به نقطه، سریع‌تر و ملموس‌تر خواهد بود. اما در دوره میان‌مدت انتظار می‌رود با عملی شدن تدریجی برنامه‌های تیم اقتصادی دولت در راستای انضباط مالی دولت و مهار رشد نقدینگی، نرخ تورم از سال آینده به صورتی پایدار سطوح پایینی را تجربه کند. بنابراین مهار نرخ ارز و مهار رشد نقدینگی، دو کلیدی است که انتظار می‌رود دولت روحانی به وسیله آنها قفل تورم را بگشاید.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها