روزنامهها و رسانههای بسیاری، صفحات هنری را خود را به این واقعه اختصاص دادند و بسیاری از کارشناسان و منتقدان هنرهای تجسمی درباره اهمیت این اتفاق در توسعه اقتصاد هنر قلم زدند.
اما برگزارکننده این حراج کسی نبود جز علیرضا سمیعآذر که سالها قبل، ریاست موزه هنرهای معاصر و مدیریت دفتر تجسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را به عهده داشت. او بعد از آن پستهای دولتی، به فعالیتهای هنری خود ادامه داد و آنطور که خودش میگوید مسائل پژوهشی هنر را به مسائل اقتصادی آن ترجیح میدهد. اما در فضای هنرهای تجسمی کشور معمولا او را به عنوان یک مجموعهدار موفق میشناسند که میتواند آثار ارزندهای را از هنرمندان بخرد و در حراجیهای معتبر ایران و جهان عرضه کند. خیلیها هم پا را فراتر میگذارند و به او عناوینی چون پدر خوانده یا مافیای هنر تجسمی دادهاند! از آنسو هم موافقان سمیعآذر کم نیستند که معتقدند این شخصیت با پشتوانه دانش آکادمیک و شناخت مناسب از مارکتهای دنیا و اقتصاد هنر، کمکم جایگاه واقعی هنر ایران را معرفی میکند.
وقتی برای انجام این گفتوگو به دفتر سمیعآذر رفتم، حدود یک ماه از حراج تهران گذشته بود، ولی هنوز هسته اصلی حراج درگیر کارها بود. بخش عمده کارها، به مسائل مالی مربوط بود. ارقام چکها چنان بود که آدم را به ترس میانداخت. از سوی دیگر خوشحال میشدم وقتی میدیدم چک مبلغ بالایی به اسم یک هنرمند سرشناس کشیده شده است. گفتوگوی ما با سمیعآذر حول حراج تهران به مسائل دیگری چون اقتصاد هنر، دلالی در هنر، نگاه بخش دولتی و... کشیده شد.
شما چرا اینقدر مخالف زیاد دارید؟
نمیدانم! واقعا من مخالف زیاد دارم؟
من اینطور شنیدهام.
شما چرا اینقدر با مخالفان من ارتباط دارید؟ چرا با دوستانم ارتباط ندارید؟
با دوستانتان هم ارتباط دارم. در اینکه گفته میشود شما برای هنرهای تجسمی کشور خیلی کارها انجام دادهاید، بسیاری اتفاقنظر دارند، ولی از آن طرف هم مخالف زیاد دارید.
مثلا به چند نفر برخوردید که مخالف من بودند و الان از آنها به عنوان شمار زیاد مخالفان یاد میکنید؟
من مقایسه نمیکنم.
مخالفان زیاد یعنی چند نفر؟ سه نفر؟
نه، من کار آماری نکردهام. ولی میخواهم بدانم ریشه مخالفت با شما چیست؟
من نمیدانم انگیزه آنها چیست و مطمئن نیستم خیرخواهانه باشد. خودم هم دوست دارم بدانم دلیلشان برای مخالفت با من چیست! مطمئنا شما هم نرفتید کار آماری کنید و بگویید تعداد مخالفان در مقایسه با موافقان چقدر است. مثلا اگر کسی 50 موافق داشته باشد و پنج نفر مخالف، در واقع مخالفان زیادی ندارد. اما اگر کسی بدون اطلاع از جمع موافقان بخواهد همان پنج نفر مخالف را عنوان کند، مسلما زیاد جلوه میکند. احتمالا شما هم مثل من نمیدانید نسبت این دو چقدر است. اما فکر میکنم کسی که خود به خود در مسیر توسعه هنر گام برمیدارد، به نحوی که وضع پیشرفت حرفهای هنرمندان را تحت تاثیر قرار میدهد، مسلما برخی از آنان از فرصتهایی که به این ترتیب پدید میآید بیشتر بهره میگیرند، برخی کمتر و بعضی شاید بدون بهره بمانند. طبیعی است برخی خود را مرهون این تلاشها قلمداد کنند و عدهای هم که بدون بهره بودهاند، بتدریج در صف مخالفان و منتقدان قرار بگیرند. بدیهی است اگر کسی تلاش مهم و موثری نداشته باشد، همانقدر که موافقان جدی ندارد، مخالفان چندانی هم نخواهد داشت.
چطور شد شما به اقتصاد هنر تا این اندازه توجه کردید؟ خاستگاه این توجه شما به مارکتینگ هنر از کجا نشأت میگیرد؟
این برمیگردد به زمانی که مدیر مرکز تجسمی وزارت ارشاد بودم و برای توسعه هنر تلاش میکردم. آن زمان متوجه شدم برای هر اقدامی نیازمند هزینههای قابل توجهی هستیم که صرفا از طریق دولت تامین میشود. دولت اعتباراتش محدود است، بنابراین باید از خود هنر، هزینههای معرفی و توسعه آن تامین شود تا به خودکفایی برسد و این اتفاق نمیافتد مگر اینکه به یک اقتصاد پویا برسد. مفهوم اقتصاد پویا سرانجام به این نقطه میرسد که قیمت آثار هنری باید افزایش یابد. وقتی قیمتها نازل است حرف زدن از اقتصاد هنر بیمعناست. چون هنر تیراژ وسیعی ندارد، ولی میتواند با قیمت قابل توجه و پایدار برای خودش ارزش اقتصادی پیدا کند. هنر مایحتاج روزانه مردم نیست که بخواهد در هر خانهای باشد، ولی میتواند با دستیابی به قیمتهای بالاتر آرامآرام مفهوم اقتصادی پیدا کند. من فکر کردم تلاشها باید به سمتی برود که خلاقیت و آفرینش هنرمند قیمت پیدا کند تا اقتصاد هنر قوام یابد و شرایط بهتری برای آموزش و گسترش هنر، معرفی آن و استحکام تئوریک و جنبههای نظری آن مهیا شود.
این بیم وجود ندارد قیمتها به صورت کاذب بالا برود؟
به یک معنا قیمت هنر هیچ وقت حقیقی نیست و اعتباری است. پس بهتر است به جای واژه کاذب از اعتباری استفاده کنیم. قیمت محصولات دیگر بر اساس مواد مصرفی و میزان ساعت کار به کار رفته و سودی که تولیدکننده و عرضهکننده روی آن میکشد، تعیین میشود. اما هنر اینطور نیست. هنر بر اساس ساعت کار و مواد اولیه قیمتگذاری نمیشود، بلکه اعتبارش بر اساس یک جریان هنری یا یک نام مهم هنری تعیین میشود و این میتواند محل مناقشه باشد. در واقع اعتباری که یک جریان یا یک هنرمند پیدا میکند و در پی آن آثارش گران میشود، از سوی عدهای که به آن جریان یا هنرمند اعتقاد ندارند، میتواند کاذب تلقی شود. اما اصولا به کار بردن واژه کاذب بنابه دلایلی که گفتم صحیح نیست. قیمتها اعتباری است و تابع مجموعه عوامل متغیر که البته هیجانی هم پیرامون آن شکل میگیرد، مثلا بین دو هنرمند که در سطح یکسانی قرار دارند، ممکن است قیمت آثار یکی به مراتب بالاتر از دیگری تعیین شود.
چنین بازاری دست دلال را باز نمیگذارد؟
دلالها نقش چندانی ندارند. دلالها نتیجه مارکت هنر هستند و نه علت آن. اتفاقا آنها قدرت زیادی در بالا بردن قیمتها ندارند. اگر شما از یک اثر هنری خوشتان نیاید، دلالها نمیتوانند کاری کنند.
بحث خوشآمدن نیست. همان مثالی که خودتان زدید. مثلا آثار دو هنرمند که تقریبا در یک سطح هستند، در یک حراج، اثر یکی به شکل غیرقابل باوری بیش از دیگری فروخته شود. به هر حال دلال اینجا نقش دارد.
دلال کسی است که اگر فکر کند شما از کاری خوشتان آمده آن را در اختیار شما قرار میدهد و درصدی به عنوان سود برمیدارد. ممکن است تلاش کند شما را نسبت به اثری متقاعد کند، ولی در نهایت تصمیم گیرنده شما هستید. چون پول متعلق به شماست و شما هم براساس نیازتان اثر نمیخرید، بلکه بر اساس علاقهتان این کار را میکنید و حاضر نیستید رقمی را که این روزها هم مدام بالاتر میرود بپردازید، صرفا به دلیل توصیه یک نفر که درپی سود خویش است.
با ذکر مصداق به این بحث باز خواهیم گشت. شما درباره دوران فعالیتتان در مرکز هنرهای تجسمی وزارت ارشاد و موزه هنرهای معاصر صحبت کردید، اما هنوز پیگیر هستید و اقتصاد هنر را شخصا دنبال میکنید که نتیجهاش برگزاری دو حراج شد. درباره روال شکلگیری حراجها توضیح دهید. اینکه کار را از کجا شروع میکنید، دور خیزتان چطور است، چند وقت کار میکنید و با چه تعداد نیرو یک حراج را برگزار میکنید؟
اولا من این را تصحیح کنم که پیگیر فعال در حوزه اقتصاد هنر نیستم. عزم جدی هم برای بقا در این حوزه ندارم. هنگامی که از موزه هنرهای معاصر بیرون آمدم (حدود هشت سال پیش) بیشتر وقتم به فعالیتهای پژوهشی و علمی اختصاص داشت. نتیجه اش هم انتشار دو جلد کتاب درباره تاریخ هنر جهان بوده است و البته کلاسهایی در هنر و معماری معاصر جهان. من بیشتر خودم را یک پژوهشگر و محقق هنر میدانم تا کسی که بخواهد در زمینه اقتصاد هنر کار کند. از همه حواشی مربوط به اقتصاد هنر هم همواره سعی کردم دوری کنم. تلاش دیگر من در این مدت به انتشار مجله سنگین هنر فردا منجر شد که به دو زبان فارسی و انگلیسی است. یکبار حراج را برای حمایت از مجله هنر فردا برگزار کردم، چون هنرمندانی بودند که میخواستند به مجله کمک کنند و ما آن فرصت را به حراج تبدیل کردیم. بعد از آن حراج، عدهای به ما توصیه کردند حراج دومی برگزار کنیم. لذا من آرام آرام کشیده شدم به راهی که نه انتخاب من بود و نه علاقه من.
این حرف من نیست، اما به شما لقب پدرخوانده هنر تجسمی دادهاند. شما خودتان این تعبیر را در مورد خودتان شنیدید؟
نه.
یعنی میگویند اگر سمیعآذر از اثری یا هنرمندی یا جریانی حمایت کند، موفق میشود و اگر حمایت نکند نمیتواند آن اثر یا فرد یا جریان، توفیقی داشته باشد.
کاش اینطور بود! من خیلی از هنرمندان خوب را میشناسم که دوست دارم کمکشان کنم. امیدوارم این پنجه طلایی و این نظر تاثیرگذار را داشتم تا بتوانم به هنرمندان و بخصوص چهرههای جوان کمک کنم. من تلاش میکنم در این مسیر قرار بگیرم و فکر میکنم توسعه اقتصاد هنر میتواند گشایش زیادی در کارشان ایجاد کند، ولی تصور میکنم این یک افسانه است که درباره من وجود داشته و با واقعیت نفوذ من فاصله زیادی دارد.
درباره روند و مراحل برگزاری حراج صحبت میکنید؟
عملیات حراج قاعدتا با انتخاب آثار شروع میشود، ولی مهمتر از انتخاب آثار و اینکه چطور در یک کاتالوگ و به شکل مطلوبی ارائه شوند تا افراد مختلفی برای خرید آثار ترغیب شوند، اهمیت اعتبار حراج است.
این اعتبار را در حراج نوپایی مثل حراج تهران چگونه به وجود آوردید؟
از قِبَل پیوندی که برخی افراد با کریستی داشتند، این اعتبار فراهم شد. در واقع برخی حراج تهران را در امتداد حراج کریستی قلمداد و تصور میکردند افراد مرتبط با حراج کریستی مثل بنده برگزارکننده این حراج هستند. بنابراین اعتماد به افراد مرتبط با کریستی پشتوانه حراج است. در مرحله بعد اعتبار نزد خریداران آثار هم مهم است تا مطمئن شوند آثار عرضه شده از قیمت و کیفیت مناسب برخوردار است. چون خیلیها براساس این اعتماد حاضرند چنین مبالغی بپردازند.
گفتید از انتخاب آثار شروع میشود. بعد؟
وقتی آثار انتخاب شد باید به شکل نفیسی در یک کاتالوگ معرفی شود. این معنایش عکسهای بسیار خوب با توضیحات و تفسیر، ترجیحا به دو زبان فارسی و انگلیسی است.
تیم حراج تهران چند نفر بود؟
در هسته اصلی کمتر از ده نفر.
آیا در این تیم کارشناسانی هم بودند که در مرحله انتخاب آثار نظر و مشورت بدهند؟
بله.
در همین هسته مرکزی بودند؟
بله.
اینها چهرههای معروفی هستند؟ مثلا هنرمندند؟
نه، کارشناس هنری هستند.
یعنی بیشتر به جنبههای اقتصادی آثار توجه میکنند؟
در رویدادی مثل حراج، جنبههای هنری و اقتصادی غیرقابل تفکیک است.
در خرید آثار هنری چقدر برند بودن نام هنرمندان برای شما اهمیت داشت؟
چهره بودن در مارکت یا تاریخ هنر معاصر ایران؟
هنرمندانی که واقعا شهرت دارند.
خیلی زیاد. 80 درصد آثاری که عرضه شد از هنرمندان سرشناس بود؛ بنابراین کار خیلی ساده است. اگر قرار باشد ما یک حراج برگزار کنیم اغلب به نامهای شناخته شده میرسیم.
پس هنرمندان جوان چه میشوند؟
در این فهرست هنرمندان جوان هم هستند، آثار چهار نسل از هنرمندان است.
ولی چهرههای جوانی که سمیعآذر میشناسد و تائید میکند. درست است؟
آن هنرمندانی که ما انتخاب میکنیم، چهرههای جوانی هستند که در مارکت شناخته شدهاند. بعضی از آنها را من به شخصه نمیشناسم و حتی یکبار هم آنها را ندیدهام. نامهای شناخته شده حدود 80 درصد موارد را در برمیگیرد و ما میتوانیم 20 درصد به هنرمندان حراج اضافه کنیم. چون مایلیم افراد جدیدی را که در مارکتها حضور ندارند و شناخته شده نیستند، اما از ظرفیت بالایی برای حضور موفق در مارکت برخوردارند و خلاقیت شایان توجهی هم دارند، وارد جریان کنیم. حتی در این موارد هم عمده انتخاب را گالریها انجام دادند؛ آن هم از هنرمندانی که چند نمایشگاه موفق داشتند. ما عملا انتخاب چندانی نداشتیم. آن چیزی که حراج تهران به عنوان یک معرفی نو انجام داد شاید حدود ده هنرمند بود که عمده آنها استادان سالهای دهه 1330 و 1340 مثل محمود جوادی پور، هانیبال الخاص، منصوره حسینی، احمد اسفندیاری، کیخسرو خروش و جواد حمیدی بودند. اینها هنرمندان نسل اولی بودند که در مارکت نبودند، اما ما خطر کردیم و برای اولین بار در حراج شرکت دادیم و البته با پاسخ مثبت هم مواجه شدیم. عمده انتخابهای جدید ما اینها بودند. بقیه یا چهرههای شناخته شده در مارکت بودند یا معرفی گالریداران.
شما در گفتوگویی مطرح کرده بودید سهم برگزار کنندگان حراج از فروشها 15 درصد بوده است. تائید میکنید؟
حراج تهران بابت هزینههایی که میکند (که البته هزینههای کمی هم نیست) بهطور متوسط 15 درصد فروش را به عنوان سهم حراج برمیدارد.
به گالریها چقدر میرسد؟
آن به توافق گالریدار و هنرمند برمیگردد.
پس با این ارقام شما حدود یک میلیارد تومان سود کردید.
نه، خیلی کمتر با هزینه نسبتا زیاد.
این هزینهها شامل چه مواردی است؟ جز هزینه سفر برای انتخاب آثار و هزینه محل برگزاری مراسم پایانی و کاتالوگ.
سفرها البته خیلی نبود، اما 160 میلیون فقط اجاره محل برگزاری مراسم در هتل آزادی شد.
آیا ضرورتی داشت چنین جایی بگیرید؟
بله، بدون شک.
شما میخواهید با کریستی رقابت کنید؟
نه. ما میخواهیم برای صحنه هنر ایران پرستیژ خلق کنیم. ارائه معتبر هنر، رعایت شأن و منزلت آن است. خود کریستی هم حراج را در هتلهای مجلل دبی یا دیگر شهرها برگزار میکند. ما هم مراسم را در بهترین هتل ایران برگزار کردیم. هنر باید در شرایطی هم شأن خودش ارائه شود. به نظرم کسانی که تلاشهایی در زمینه اقتصاد هنر انجام دادند و جواب چندان مثبتی دریافت نکردند، یکی از دلایلش این است که کمتر به شأن هنر توجه کردند. امکانات خوب مملکت باید در اختیار هنر قرار بگیرد که تاج سر آفرینش است.
برای آینده در نظر دارید حراج تهران را بینالمللی برگزار کنید؟ مثلا آثار هنرمندان خارجی را در حراج تهران عرضه کنید یا از خبرنگاران خارجی دعوت کنید؟
این آرزوی ماست که هم خریداران خارجی و هم هنرمندان غیرایرانی (بخصوص هنرمندان منطقه مثل هنرمندان آسیای میانه، ترکیه، قفقاز و کشورهای حاشیه خلیج فارس) در حراج تهران حضور داشته باشند. ولی این نیازمند تسهیلات بانکی، گمرکی و بینالمللی است که امیدواریم در آینده مهیا شود.
سال گذشته وزارت ارشاد، اکسپوی تهران را برگزار کرد. همه دستگاههای دولتی بر اساس الزام قانون باید یک دهم درصد از بودجه عمرانی خود را صرف خرید آثار هنری از این اکسپو کنند. اما در مجموع این اکسپو حدود یک میلیارد فروش داشت. آنجا خیلی از نهادها قول میدادند اثر هنری بخرند، اما وقت پرداخت پول این اتفاق نمیافتاد. من با مدیر دفتر تجسمی وزارت ارشاد صحبت میکردم. ایشان ضمن تائید حراج تهران میگفتند باید دید چقدر از این معاملات به پول تبدیل میشود. آیا اینکه خریدار گفته تابلویی را فلان قدر میلیون میخرد، موقع پرداخت پول به تعهدش عمل میکند؟ الان چقدر از معاملات حراج تهران به پول تبدیل شده است؟
الان حدود یک ماه از حراج تهران گذشته و حدود 90 درصد پرداختها انجام شده است. از یک هفته بعد از حراج، بازپرداخت خریدها شروع شد. تنها 10 درصد مانده که طی هفتههای آینده وصول خواهد شد. حتی حراج کریستی به این سرعت بازپرداختها را آغاز نمیکند و معمولا یکی دو ماه بعد، بازپرداختها را شروع میکند که گاه چهار پنج ماه طول میکشد، آن هم نه تنها برای ایران که دارای مشکلات بانکی ناشی از تحریمهاست، بلکه برای همه کشورها. من بصراحت تعهد میکنم صددرصد پولها خیلی زودتر از تخمین خودمان پرداخت خواهد شد.
چرا این اتفاق در حراج تهران رخ میدهد، اما در اکسپو محقق نمیشود؟
ما تلاش خیلی متمرکز و حرفهای با استفاده از تجارب بینالمللی داشتیم که کار در حداکثر دقت، با نهایت اعتبار و پرستیژ لازم و با استفاده از بالاترین توان موجود در کشور در بخشهای مختلف صورت گیرد. از این رو میتوانیم به نتایجی برسیم که هم مطلوب است و هم مطابق استاندارد جهانی.
چرا در اکسپو این اتفاق رخ نمیدهد؟
مایل نیستم درباره عملکرد آنها حرف بزنم. حداقل به این دلیل که آن اکسپو را ندیدم و در روند فعالیتهای آنها نبودم. پس هر قضاوتی که انجام دهم، از راه دور و تخمینی است. اگر به من مراجعه میکردند شرایط برگزاری مطلوب یک نمایشگاه موفق را که به فروش مطلوبی منجر شود، به آنها میگفتم. اما آنها به من مراجعه نکردند، شاید چون خیال میکردند خودشان همه موارد را میدانند. اینکه چه نقایصی در آنجا بوده، بنده از تحلیلش عاجز هستم. اما این را به شما بگویم، زمانی که سال 84 مدیر مرکز تجسمی ارشاد بودم، اکسپویی برگزار شد که در آن بالغ بر 1800 اثر هنری به فروش رسید و برخی دستگاههای دولتی مثل همین موضوعی که شما گفتید، به وعده خود عمل نکردند. مجموع فروش ما در آن اکسپو یک میلیارد و 300 میلیون تومان بود. البته قرار بود برخی دستگاههای دولتی 500 میلیون دیگر هم بپردازند که ندادند. ولی با توجه به قیمت نسبتا پایین آثار هنری در آن زمان، همان پول دربرگیرنده 1800 اثر از حدود 3000 اثر ارائه شده بود. به نظر من رکورد فروش 1800 اثر به قیمت وصول شده 3/1 میلیارد تومان در آن سال از رکورد فروش حراج تهران اگر بالاتر نباشد، پایینتر هم نیست.
شما تصور کنید اثری در حراج تهران 500 میلیون فروخته میشود. کسی که اثر را خریده، سال بعد در حراج کریستی یک میلیارد میفروشد. چقدر رقمهای مورد مبادله در حراج تهران برای حراجهای جهانی بازارگرمی بود؟
این هدف ما نیست که به واسطهای برای فروش آثار در خارج از کشور تبدیل شویم. اما عدهای از حراج تهران استفاده میکنند تا بتوانند بعدها با قیمت دلار در حراجهای جهانی، آن اثر را بفروشند. هدف ما این بود که فاصله محسوس بین مارکت داخل و مارکت بینالمللی را کم کنیم. این حالت دَبِل استانداردی که کاری در خارج مثلا دبی 20 هزار دلار قیمت دارد، ولی در داخل میشود آن را با شش هفت هزار دلار خرید، به ضرر مارکت ماست. ما میخواستیم این موضوع ترمیم یابد. در نخستین حراجهای بینالمللی هم که در سالهای 87 ـ 86 برگزار شد، این حالت دبل استاندارد وجود داشت. یکباره قیمت آثار هنری در خارج از کشور بالا رفت، اما در داخل هنوز به همان قیمتهای پایین عرضه میشد که البته بعد از یکی دو سال قیمتهای داخل هم بالا کشید و به حد قیمتهای خارج رسید. حراج تهران باعث شد فاصله قیمتهای داخل و خارج کاهش یابد و حتی در مواردی هنرمندانی در حراج تهران، آثارشان را با قیمتی بیش از حراجهای جهانی فروختند.
عمده خریداران حراج تهران اشخاص بودند یا نهادهایی مثل بانکها؟
عمده، اشخاص بودند. در حراج ما تنها شخص حقوقی بانک پاسارگاد بود، مابقی اشخاص حقیقی بودند. مگر اینکه افرادی که از ما به عنوان اشخاص حقیقی خرید کردند از طرف شرکتی این کار را انجام دادند که ما از آن بیخبریم.
واقعا بیخبرید؟ ...
برای مردم عادی سوال است که چرا نباید خریدار آثار هنری مشخص باشد یا هنرمند چرا نباید بداند چه کسی اثرش را خریده است؟ البته این مخصوص همه جای دنیاست. به نظر شما چرا این بدعت گذاشته شده است؟
این قاعده همه جای دنیاست. فکر میکنم یکسری ملاحظات امنیتی وجود دارد. چون آدمها نمیخواهند برخی اموالشان فاش شود. شاید هم روزی بخواهند این آثار را بفروشند و نخواهند نامشان به عنوان فروشنده افشا شود. برخی سوءاستفادههای دیگر هم هست که ترجیح میدهند نامشان مخفی بماند. اگر هم مایلند به عنوان صاحب اثر، نامی از آنها برده شود، ترجیح میدهند نه در مرحله خرید، بلکه در مرحله ارائه اثر نامشان بیاید تا همه بدانند مثلا فلان تابلویی که به نمایش درآمده یا قرار است فروخته شود، به فلان مجموعهدار تعلق دارد. ما هم به این دلیل رعایت کردیم.
از بین آثار عرضه شده در حراج تهران چه تعداد از خارج آمد؟
تنها یک تابلو متعلق به رضا درخشانی. بقیه آثار در داخل بودند.
پس چرا سفرهای خارجی را هم جزو هزینه در نظر میگیرید؟
ما در مرحله انتخاب آثار به سفر خارجی نیاز نداریم، بلکه در مرحله ترغیب مجموعه داران به خرید آثار هنری نیاز داشتیم سفرهایی انجام دهیم.
بازمیگردم به واقعی بودن قیمتها در حراج تهران. ممکن است کسی تابلویی از خود کمالالملک داشته باشد که کسی حاضر نباشد 20 میلیون تومان هم آن را بخرد، اما در حراج تهران شاهدیم آثار شاگرد کمالالملک مثل خروش با رقمهایی چند برابر این به فروش میرود. شاید همینها باعث شود به شما لقب پدرخوانده بدهند. چون انگار هر اثری که شما دست روی آن میگذارید اینطور قیمتش بالا میرود.
البته شما انگار به بعضی از این هنرمندان مراجعه نکردید. اگر خانهشان بروید، میبینید قیمتهایی که آنها پیشنهاد میکنند خیلی بیشتر از چیزی است که ما در حراج تهران مطرح کردیم. میتوانید به عنوان نمونه با ده هنرمندی که در قید حیات هستند و آثارشان بالاترین قیمت را در حراج تهران کسب کرد، تماس بگیرید. اولین حرفشان این است که اصلا اثری برای فروش ندارند. اگر با اصرار شما بخواهند اثری بفروشند، قیمت پیشنهادی آنها بسیار بالاتر از قیمتهای ماست. در مورد هنرمندانی که نامی در مارکت ندارند، حرف شما درست است. اما در مورد کسانی که سابقه حضور در مارکتها را دارند، چنین نیست. گالریداران هم با وجود سابقه دوستی با آن هنرمندان نمیتوانند آثارشان را پایینتر از قیمت عرضه شده در حراج تهران ارائه کنند. اینکه من پدر خوانده هستم یا نه، بیشتر به لطف دوستان برمیگردد و من خوب میدانم این جایگاه به زندگی من مطلقا کمکی نمیکند. اما در واقعیت، اگر ما آثاری گرانتر عرضه میکردیم، مجموعهدارها نمیآمدند. اینطور نیست که فکر کنیم شخصی چون پولدار است، حاضر است پولش را نابجا و به گزاف خرج کند. این اشتباهی است که معمولا ما که پول نداریم درباره پولدارها مرتکب میشویم. پولدارها هرگز مایل نیستند پولشان را در هر راهی و با هر قیمتی خرج کنند و شاید به همان دلیل پولدار شدهاند! اثر هنری، تمام قیمتش را از کیفیت خودش اخذ نمیکند، بلکه تا حدی از حواشی آن که بخش عمدهاش نحوه ارائه اثر است، کسب میکند. هنر در جای مطلوب میتواند قیمتهای خوبی داشته باشد، درحالی که در شرایط نامطلوب نمیتواند با قیمت پایینتر هم به فروش برسد. این پدیدهای بینالمللی است. فکر نکنید در لندن و نیویورک میشود هر اثری را در محیطی نازل با قیمتی مطلوب به فروش رساند. این موضوع را ما از خودمان درنیاوردیم، بلکه ماحصل یک قرن تجربه فروش آثار هنری در جهان است. کاش این تجربه زودتر در ایران به کار گرفته میشد!
چرا تهران، مرکز کریستی در خاورمیانه نشد؟
خانه حراج کریستی، نخستین بار سال ۱۷۶۶ در لندن تـشکیل شد. در پنجم دسامبر این سال، شخصی به نام جیمز کریستی برای اولین بار در دنیا خانه حراجی بـا عنوان خانه حراج کریستی را تاسیس کرد. تلاشهای این شخص خیلی زود به ثمر نشست و نام این خانه حراج به عنوان مـرکزی مهم بـرای مبادلات هنری بر سر زبانها افتاد. خانه حراج کریستی بعد از مرگ بنیانگذار آن همچنان به فعالیت خود ادامه داد و طی قرنهای ۱۹ و ۲۰ میلادی به عنوان بزرگترین محل مبادله آثار هنری شناخته شد.
این خانه حراج از سال ۱۹۷۳ تا ۱۹۹۹ در قالب یک شرکت سهامی عام فعالیت میکرد، اما بعد از این تاریخ، یک فرانسوی به نام فرانسیس پینال، مالکیت خصوصی آن را برعهده گرفت تا در رقابت با خانههای حراجی همچون ساتبی پـیروز میدان باشد. این خانه حراج اکنون ۸۵ شعبه در ۴۳ کشور جهان دارد که از مهمترین آنها میتوان به شعبههای نیویورک، پاریس، لسآنجلس، دبی، آمستردام، هنگکنگ، رم و برلین اشاره کرد. حجم مبادلات این خانه حراج در سال ۲۰۰۶ چهارمیلیارد و ۶۷۰ میلیون دلار و فقط در نیمه نخست سال ۲۰۰۷ سه میلیارد و ۲۵۰ میلیون دلار بوده است!
چند سال پیش رئیس خانه حراج کریستی به همراه مدیران ارشد این خانه حراج به ایران دعوت شدند تا مقدمات برپایی این حراج در تهران انجام شود. در آن روز وزارت ارشاد حامی این ایده بود. مسئولان کریستی هم ابراز علاقه کردند و بعد از آن چند سفر مطالعاتی دیگر انجام شد که سرانجام نمایشگاهی از آثـار هنرمندان معاصر ایران در لندن برپا شد تا آثار ایرانی به مجموعهداران و خریداران دنیا معرفی شود. تصور میشد این همکاری به آمدن کریستی به ایران بینجامد، اما حقیقت این بود که فعال شدن کریستی در تهران فقط به وزارت ارشاد و موزه بستگی نداشت؛ عوامل دیگری هم لازم بود. این عوامل، البته پیچیده نیسـت؛ مهمترین آنها، فراهم شدن شـرایـط آسان برای حضور خریداران آثار هنری در ایران بود. نبود سیستم بـانکداری الکترونیکی در ایران از دیگر موانع این مساله بوده، چرا که اکنون بسیاری از خریداران و فروشندگان آثار هنری از سیستم E- Card و خرید الکترونیکی استفاده میکنند و این سیستم در ایران ناقص و محدود است. از طرف دیگر مشکل حمل و نقل آثار هنری در ایران و ترخیص آثار از گمرک و نظام بروکراسی موجود را به این مشکلات باید افزود که شانس تهران را در این زمینه به صفر رسانده است. این موانع البته در دبی وجود ندارد و اینجاست که این شهر همچنان میزبان حراجهای کریستی در خاورمیانه است و از این طریق سود کلان و اعتبار بزرگی برای بخشهای فرهنگی این شهر رقم میزند. اولین حراج کریستی که ماه می سال ۲۰۰۵ در دبی برگزار شد در مجموع هشت میلیون و ۵۰۰ هزار دلار فروش کرد که البته سهم ایرانیها از این حراج اندک بود. در دومین حراج که در فوریه سال ۲۰۰۶ برگزار شد این رقم به ۹ میلیون و ۴۰۰ هزار دلار افزایش یافت و در سومین حراج کریستی این رقم به ۱۵ میلیون دلار رسید و در حراج چهارم خود بیش از ۱۶ میلیون دلار فروش داشت که دوسوم از این فروش برای آثار ایرانی بود. در دورههای بعدی نیز معمولا آثار هنرمندان ایرانی رکورددار حراج کریستی در دبی بودهاند.
سجاد روشنی / گروه فرهنگ و هنر
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد