خراسان:مشهد، شهردار می خواهد نه سیاستمدار!
«مشهد، شهردار می خواهد نه سیاستمدار!»عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعی است که در آن میخوانید؛مشهد با هیچ یک از شهرهای ایران قابل مقایسه نیست و از جهتی شاید با هیچ یک از شهرهای جهان قابل قیاس نباشد. وجود حرم مقدس رضوی و میزبانی سالانه ۲۵میلیون نفر زائر مهم ترین ویژگی دومین کلان شهر مذهبی جهان است که البته وجود یک میلیون حاشیه نشین در حاشیه این شهر ۳ میلیون نفری به زخمی مزمن و گویا بی درمان بدل شده است!
مشهد به عنوان شهری که بیشترین گردشگر مذهبی جهان را پذیرایی می کند و به خاطر همجواری با استان های دیگر کشور و نزدیکی نسبی با برخی کشورهای همسایه و همچنین برخورداری از تنوع فرهنگی و قومیتی و مهاجر پذیری، محل تلاقی فرهنگ ها و آداب و سنن و گویش های متعدد است. مشهد و خراسان مهد دیرین تمدن و فرهنگ ایران زمین است و کیست که نداند و اذعان نداشته باشد که مشهد قلب همیشه تپنده معنوی ایران و مفتخر و مزین به وجود حرم ملکوتی امام رضا(ع)، عالم آل محمد(ص)، غریب الغربا، حضرت ثامن الحجج(ع) است که به راستی همه سرزمین بزرگ و پهناور ایران و مردمان شریف و عزیز و بزرگوار آن زیر سایه برکت وجودی این سلاله رسول ا... (ص) و اهل بیت(ع)، متنعم به برکات بی شمار معنوی این ساحت گرانقدر و عزیز هستند.
بر این اساس و به خاطر وجود مقدس حضرت علی بن موسی الرضا(ع) او که یکی از عزیزترین اهل بیت رسول خدا(ص) است و در خراسان که «دیار خورشید»ش می نامند خود شمس الشموس است و همچنین به احترام زائران عزیز این امام همام و مجاوران و همسایگان شریف حضرت رضا(ع) و به حرمت این قلب تپنده معنوی سرزمین عزیزمان ایران و همچنین به خاطر این که مشهد عزیز محل آمد و شد زائران بسیاری از کشورهای اسلامی جهان است و هم به خاطر این که مشهد می تواند و باید به ویترینی برای جلوه فرهنگ و تمدن ایرانی اسلامی و بلکه به نمادی از تمدن سازی انقلاب اسلامی تبدیل شود بنابراین، قطعا باید مجموعه حاکمیت اعم از دولت و مجلس برای تصمیم سازی و تصمیم گیری و برنامه ریزی در جهت رشد و اعتلای هرچه بیشتر و رساندن این شهر به جایگاه شایسته و درخور، نگاه و همت ویژه داشته باشند و پرواضح است که انتخاب یک شهردار لایق و توانمند، شایسته و کارآزموده، مدیر و مدبر و پرتلاش و صاحب تفکر و برنامه و آشنا با شهر و شهرسازی و خصوصا آشنا با ویژگی های خراسان و مشهد عزیز و مستقل و صاحب رأی و غیروام دار به این گروه و آن گروه سیاسی و انسانی فرهیخته و فرهنگی و البته جامعه شناس خود می تواند در رشد و تعالی و توسعه و پیشرفت پایتخت معنوی ایران و پیشبرد امور این شهر به سوی قله های مطلوب نقش به سزایی داشته باشد.
مثل روز روشن است که شهردار مشهد نمی تواند یک شهردار معمولی باشد بلکه قامت توانمندی، کارشناسی، مدیریت، ابتکار و ایده پردازی و نواندیشیو همراه با پاسداشت سنت های گرانمایه ایرانی اسلامی شهردار مشهد باید چند سر و گردن بلندتر از بسیاری از مسئولان و حتی برخی از وزرا باشد و با عمق وجود این مهم را درک کند که شهردار مشهد باید لیاقت و شایستگی و توانمندی اداره و مدیریت مشهد عزیز را و به عبارتی لیاقت و شایستگی «کلیدداری» «شهر امام رضا(ع)» را داشته باشد و قدر مسلم مهم ترین ویژگی چنین کلیددار امین و مومن و پاک نیت و پاک دستی باید عشق وافر و از سر معرفت و عرفان به اهل بیت و علی بن موسی الرضا(ع) و ولایت و امامت این گرانقدر فرزند پاک رسول ا...(ص) باشد و کسی می تواند کسوت شهرداری شهر مشهد را بپوشد و در قامت کلیددار این شهر ظاهر شود که علاوه بر شایستگی های لازم، دلبسته مجاور و همسایه امام رضا(ع) و خادم زائران امام هشتم(ع) باشد.
مشهد، شهرداری با چنین ویژگی هایی می خواهد نه فردی سیاستمدار یا شخصی که وام دار این جناح و آن جناح و دلبسته این گروه و آن گروه و مرعوب و رهین این سیاست باز و آن سیاست باز باشد.
مشهد، شهرداری می خواهد که اهل عمل و مدیریت اجرایی بسیار قوی باشد.
مشهد، شهردار می خواهد نه سیاست مدار و البته که هر شهرداری باید شهر را به مثابه یک موجود زنده بداند که زندگی و حیات در آن جاری است و اگر چنین فهمی داشته باشد می تواند اسباب حیات هرچه پربرکت تر و پرثمرتر این موجود زنده را با برنامه ریزی ها و عملکردهای عالمانه و مدبرانه خود در فضایی پر از تحرک و نشاط و پویایی و همدلی مردم تضمین کند.
مشهد به خاطر ظرفیت های فراوانش می تواند و باید در اکثر امور شهری برای کشور و حتی برای کشورهای اسلامی و جهان الگو باشد گرچه نمی توان و نباید و انصاف نیست کارهای انجام شده برای مشهد را پس از انقلاب اسلامی و خصوصا در یکی دو دهه اخیر نادیده گرفت و بسیاری از کارهای فرهنگی و عمرانی انجام شده برای اعتلای این شهر را به تیغ بی انصافی به مذبح سیاسی کاری و باندبازی و یا جهالت و غفلت برد و انصاف نیست که رتبه برتر زیباسازی شهری مشهد را در میان ۱۵۰ شهر اسلامی که توسط سازمان پایتخت ها و شهرهای کشورهای اسلامی به مشهد داده شده است را نادیده گرفت یا رتبه برتر شهر مشهد را فضاآرایی شهری در کشور و تقدیر رئیس جمهور را کتمان کرد و یا رتبه اول مشهد در مدیریت پسماند و ساختن تقاطع های غیرهمسطح موثر در کاهش بار ترافیک و یا ساخت بزرگ ترین پل کابلی خاورمیانه در مشهد و... را که ثمره تلاش فرزندان این آب و خاک برای پیشرفت و تعالی مشهد است را نادیده گرفت با این اوصاف اما مشهد هنوز تا رسیدن به جایگاه شایسته و بایسته خود به عنوان ویترین معنوی ایران اسلامی بسیار فاصله دارد و کارها می توان کرد البته هر صاحب انصافی می داند که همه این کارها از عهده شهردار و بودجه شهرداری خارج است بلکه مشهدمقدس شایسته نگاه ملی و همکاری ملی است و کیست که نداند کار با شعار در مجلس و دولت بر نمی آید بلکه این شهر ملی و فراملی شایسته نگاه ملی و اقدامات و تصمیمات و کمک های ملی است.
دولت باید واقعا پای کار مشهد عزیز باشد آن چنان که مجلس و مجلسیان باید به وظیفه خود در قبال امام رئوف و زائران و مجاوران عزیزش عمل کنند، همچنان که باید همه مدیران و شخص استاندار نهایت همکاری را با شهردار برای اعتلای مشهد داشته باشند - خصوصاً تا آن هنگام که رویای مدیریت واحد شهری محقق نشده است که امیدواریم روزی این رویا به واقعیت بپیوندد - شهرداری مشهد جای آزمون و خطا نیست باید فردی باتجربه، کارآزموده، کاربلد و آشنا به مسائل شهرسازی و عاشق و دلسوز شهر امام رضا(ع) و انسانی فرهیخته و فرهنگی و البته اجرایی بر مسئولیت شهرداری مشهد گمارده شود و به این مهم باور داشته باشد که اعتلا و پیشرفت شهر باید همه جانبه باشد خصوصا توسعه و آبادانی و اعتلای شهر مشهد باید در ذیل برنامه مشخص و مدون فرهنگی، طراحی، برنامه ریزی و اجرا شود.
بر این اساس شهردار مشهد حتما باید فردی صاحب تجربه خصوصاً در امور اجرایی و مدیریتی و آشنا با مسائل شهر و شهرسازی و اهل ابتکار و نوآوری و مدیری مسئولیت پذیر، پاسخگو و کاملا مردمی باشد و سابقه ای شفاف و روشن و قابل ارائه و ارزیابی در امور پیش گفته داشته باشد.
فردی دارای استقلال رأی و در عین حال اهل تعامل و مشورت با نخبگان، پیشکسوتان و جوانان و دردآشنای درد و رنج و مطالبات واقعی مردم، فردی که نقاط قوت، مزایا، ویژگی ها و خوبی های شهرداران قبلی را داشته باشد و با نقاط ضعف برنامه های کاری آنان آشنا و توان و همت برطرف کردن آن نقاط ضعف را داشته باشد.
می دانیم که چنین شخصی با برخورداری کامل و یا نسبی از این ویژگی ها هم در مشهد و هم در استان و هم در کشور یافت می شود اما به نظر می رسد انتخاب شخصی از داخل استان چنانچه ویژگی های موردنظر در او جمع باشد، قرین به صواب تر است تا انتخاب کسی با برخورداری از همین ویژگی ها از خارج استان چرا که می دانیم آشنایی با فضا، خصوصیات و ویژگی های مشهد و با ریزه کاری ها و ظرایف موجود در فضای استان و مشهد خود یکی از ویژگی های قابل توجه و لازم برای سپردن مسئولیت به افراد است و بدون تعارف اگر پیشنهادی به کسی می شود خود فرد بیش از هر کس، باید بین خود و خدای خود حجتی برای پذیرفتن مسئولیتی به این سنگینی آن هم کلیدداری شهر مشهد داشته باشد و ویژگی های شایسته و بایسته را در خود نه این که تصور کند بلکه بیابد پس آن گاه به قبول مسئولیتی چنین سنگین بیندیشد و اقدام کند.
سخنی با اعضای شورای شهر
اما سخنی با اعضای محترم شورای شهر، عزیزان راه یافته به شورای شهر می دانند و باید بدانند که یکی از مسئولیت های بسیار سنگین و خطیر و سرنوشت ساز آنان انتخاب شهردار شایسته و توانمند برای شهر مشهدمقدس است، شهری با ویژگی های ممتاز و منحصر به فرد در کشور، شهری که می تواند و باید ویترین ایران اسلامی و نماد تمدن سازی انقلاب اسلامی باشد، شهری که برای همه دلدادگان اهل بیت عصمت و طهارت(ع) کعبه و قبله آمال و شور و اشتیاق و معرفت است، شهری که هر سه سال یک بار میزبان جمعیتی معادل کل جمعیت ایران عزیز است و شهری که ده ها ویژگی و امتیاز خاص دارد. شهر و دیار و استانی که صاحب تمدن دیرین و مهد فرهنگ است.
اعضای محترم شورای شهر می دانند که رأی و نظرشان درباره انتخاب شهردار در سرنوشت شهر و بلکه استان و کشور اثرگذار است پس باید اعضای شورای اسلامی شهر بر اساس میثاقی که با وجدان خود دارند و تکلیفی که رأی مردم بر عهده آنان گذاشته، امانتدار شایسته ای برای رأی مردم در تمامی امور باشند، خصوصا انتخاب شهردار و دفاع از حقوق مردم. مسلم است که هر عضو محترمی باید بین خود و خدای خود حجت شرعی و حتما دلیل عقلی و منطقی برای انتخاب شهردار داشته باشد و حتما باید بداند که آقا و صاحب این شهر یعنی مولایمان علی بن موسی الرضا(ع) از این اعضا انتظار ویژه دارد که کلید شهر امام رضا(ع) با دقت و ظرافت و سنجش توانمندی و لیاقت ها و شایستگی ها در اختیار کلیددار و شهرداری مومن، امین، توانمند، دلسوز، کارآمد و باتجربه قرار بگیرد و امیدواریم که تمامی اعضای محترم شورای شهر، امانتداری شایسته برای رأی مردم باشند و به امید خدا همه اعضای محترم شورای شهر سعی بلیغ برای انجام این رسالت مهم به کار خواهند بست و به هیچ عنوان منافع حزبی، جناحی، سیاسی و علقه ها و اغراض و منافع احتمالی شخصی را در انتخاب شهردار دخیل نخواهند کرد و این انتظاری کاملا به جا و منطقی از تمامی اعضای محترم شورای شهر است.
مردم منتظرند ببینند منتخبانشان با هر درصد رأیی که به شورای اسلامی شهر راه یافته اند در اولین گام و شاید مهم ترین و سرنوشت سازترین اقدام خود یعنی انتخاب شهرداری باتجربه و کارآمد و توانمند و لایق چگونه عمل خواهند کرد. امیدواریم خدایشان در این انتخاب مهم یاریشان فرماید و آنان نیز خود نهایت تلاش را برای انتخاب شهردار اصلح، توانمند و کارآمد به کار بندند و مسئولیت پایتخت معنوی ایران را به لایق آن بسپارند و هیچ یک از اعضای شورای شهر خود را مدیون رأی مردم و این امانت الهی و شرمنده امام رضا(ع) نکنند. چنین بادا.
کیهان:معامله مصالحه با محارب؟!
«معامله مصالحه با محارب؟!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد ایمانی استن که در آن میخوانید؛آیا با آمریکا میشود «مصالحه» کرد و به توافق رسید؟ آیا میتوان با این رژیم منافع مشترک پیدا کرد و اصطلاحا با او «بست»؟ یکی از چهرههای سیاسی اخیرا گفته که «مصالحه با دشمن مسالمتجو هم رواست» و در پیام خود به همایش (بینالمللی؟!) صلح و سفیران آن استدلال کرده «سفیران صلح در مقابل محاربان هم باید این آیه قرآن را چراغ راه خویش کنند که؛ و ان جنحوا للسّلم فاجنح لها و توکل علیالله. اگر دشمنان به مسالمت تمایل داشتند، تو نیز مایل به صلح باش و بر خدا توکل کن. آیه 61 سوره شریفه انفال». سوال این است که شرع و عقل و تجربه درباره مصالحه با آمریکا چگونه داوری میکند؟
فعلا بیایید از جلف بازی طیفی از رسانههای سیاسی زرد بر سر سفر پادشاه عمان و جفری فلتمن معاون آمریکایی دبیرکل سازمان ملل به تهران عبور کنیم- فلتمن تابستان سال گذشته نیز در جریان اجلاس سران جنبش عدم تعهد به همراه بان کی مون به تهران آمد اما عقده دل جریان عاشق پیشه گشوده نشد!- چه اینکه چالش میان ما و آمریکا از جنس رودربایستی دو فرد دچار سوءتفاهم و قهر نیست. البته شأن سلطان قابوس اجل از آن است که با معاون سابق وزیر خارجه آمریکا (فلتمن) قیاس شود اما نه پادشاه عمان اولین بار است که به تهران میآید و نه سفر معاون آمریکایی آقای بان کی مون (عامل تحریک برخی آشوبطلبیها در لبنان) نوبرانه است؛ همان گونه که انتشار اسناد سوخته و بیارزش سازمان سیا پس از 60 سال مبنی بر تایید دخالت در کودتای 28 مرداد 1332 جز لبخند تمسخر بر صورت ناظران ایرانی نمینشاند. چالش ایران و آمریکا عمیقتر از آن است که با چند چشمبندی رسانهای- دیپلماتیک وصله پینه و رفع و رجوع شود. این شکاف در همین 60 سال آن قدر وصله و پینه شده که دیگر «رفوبردار» نباشد.
طرفداران مصالحه با آمریکا دو طیفند یا به تناسب نوسان روزگار یکی از دو استدلال را پیش میکشند. یک طیف یا یک استدلال نگاه کاملا خوشگمانانه به آمریکا دارد و معتقد است که اساسا میتوان با آمریکا دوستی استراتژیک داشت. طیف یا تلقی دوم میگوید قبول داریم که با آمریکا نمیشود دوستی کرد اما به اعتبار تهدیدهای موجود، باید با این قدرت کنار آمد و تهدیدزدایی کرد تا زمینه گشایش برای کشور فراهم شود. طیف اول اساسا رفتار انتحاری با اعتبار خود و تجارب تاریخ دارند. حتی اگر کسی قائل به جمهوری اسلامی هم نباشد اما میهندوست باشد، ذرهای در خباثت و غداری آمریکا شک نمیکند. همین روزها که آمریکا و اسرائیل و انگلیس، جنجال استفاده از سلاح شیمیایی توسط دولت سوریه علیه کودکان شهروند خود در حومه دمشق را داغ کردهاند، گزارش فارین پالیسی حاکی از این است که دولت آمریکا حد فاصل سالهای 1983 تا 1988 (1362-67) از کاربرد سلاحهای شیمیایی علیه مردم ایران توسط رژیم صدام خبر داشت و از آن حمایت میکرد.
اما اگر از جریان شیفته بگذریم، موضوع تهدیدزدایی و مصلحتاندیشی معطوف به آن، موضوع قابل تاملتری است. البته همین جا باید متذکر شد که شیوه رفتاری برخی سیاستمداران مدعی مصلحتگرایی در این زمینه نقض غرض و عمیقا تهدید افزاست؛ به این اعتبار که علامت غلط و پالس اشتباه به دشمن میفرستد. چه در میدان رزم و چه در میان یک بازی، بدترین حالت این است که حریف دست شما را خوانده باشد یا احساس کند شما پیشاپیش خود را باختهاید. این برآورد و دریافت، قطعا حریف را گستاختر و طلبکارتر میکند و هزینههای بزرگی را تحمیل مینماید. رفتار 10 سال پیش جریان حاکم بر دولت و مجلس اصلاحات - که البته صرفا از سر شیفتگی و رعب نبود و بعضا نشانههای نفوذ نیز به چشم میآمد- چنان کمرشکن بود که مثلا وقتی تیم مذاکرهکننده به ریاست دکتر روحانی به طرف غربی میگفت ما نمیتوانیم پروتکل الحاقی انپیتی یا توقف نامحدود غنیسازی را بپذیریم، دیپلمات آن طرف میز لبخند میزد و با اسم و رسم، آدرس مجلس و برخی محافل دولتی را میداد که حتی طرح سه فوریتی را نیز در این زمینه تهیه کرده بلکه خطاب به رهبر عالی نظام نامه سرگشاده نوشته بودند که اگر جام زهر تسلیم را باید سر کشید، وقتش همین حالاست! برخی از همان نمایندهها اکنون در آمریکا و انگلیس و فرانسه و بلژیک پناهندگی گرفته و با لابی صهیونیستی در آمریکا و سلطنتطلبان مراوده کامل دارند.
مهم این است که بفهمیم چالش ما و آمریکا در کدام سطح است؟ آیا اختلاف موجود روبنایی و حلشدنی است یا آنها با اصل موجودیت ما مشکل دارند؟ به نحو دیگری هم میشود سؤال را مطرح کرد و آن این که آیا آمریکاییها مثلا با شخص رئیس جمهور منتخب قبلی ملت ایران مشکل داشتند و با منتخب جدید دشمنی نمیورزند؟ یعنی مسئلهای شخصی در میان بود و در این دو ماهی که دکتر روحانی به جای دکتر احمدینژاد انتخاب شده، دولت و مجلس آمریکا پالسهای ویژهای- نظیر اعمال تحریمهای خصمانه جدید از سوی دولت و تصویب تحریمهای تازه از سوی مجلس نمایندگان!- ارسال نکردهاند که چشم بر واقعیتها میبندیم و میگوییم: «مصالحه با دشمن مسالمتجو رواست»؟! نگارنده در مقام آن نیست که به نیتخوانی 2 اظهارنظر آقای هاشمی- یکی پیام به همایش صلح و دیگری مصاحبه با فصلنامه مطالعات بینالملل- که به فاصله یک روز منتشر شد، بپردازد و گمانهزنی کند که این سخنان خطا از سر خیرخواهی است یا تلاشی برای جبران آسیبهای حیثیتی شخصی که خود وی طی 8-7 سال گذشته- بلکه دو دهه اخیر- مسبب آن بوده است. اما فارغ از قصد و نیت گوینده، اولا خطاهای مهمی در این استنتاج و استدلال نهفته است و ثانیا پالسها و آدرسهای غلطی به دشمن میدهند.
اینکه گفته شود «مصالحه با دشمن مسالمتجو رواست» یک حرف است که مستند آن همان آیه شریفه 61 سوره انفال میباشد و اینکه «محاربان» را با «دشمن مسالمتجو» خلط کنیم و حکم یکی را بر دیگری جاری سازیم، حرف دیگری است. بلاتشبیه مانند این است که بگوییم باید به بیمار بیرمق و دارای فشار خون پایین سرم قندی داد و همان جا حکم کنیم که همین حکم برای بیمار دارای فشار خون مثلا 20 ضرورت دارد و باید به او هم قند و شیرینی خوراند! سوره انفال قطعا با آیه 61 شروع نمیشود. آیه «و ان جنحوا للسّلم...» با همین «واو» معطوف به آیه ماقبل خود است که میفرماید «و اعدّوا لهم ما استطعتم من قوهًٍْ...، هر نیرویی که در قدرت دارید برای مقابله با دشمنان آماده سازید... تا بوسیله آن دشمن خدا و دشمن خود را بترسانید». آیه 60 تکلیف ما را با دشمن مهاجم و محارب مشخص میکند و پس از آن میفرماید «و اگر تمایل به صلح نشان دادند، تو نیز از در صلح درآی و بر خدا توکل کن». اما مسئله سوالبرانگیزتر، نشر همزمان مصاحبه با فصلنامه مطالعات بینالمللی است.
اگر به حرمت آقای هاشمی از تعبیر خودزنی ابا کنیم، باید گفت این سخنان نقض غرض و خالی کردن زیر پای استدلال و اعتبار گوینده با هم است. یعنی میشود نامهای را تایپ هم نکرد و خدمت امام فرستاد تا دست کسی نیفتد و حالا همین اقدام به ظاهر سّری را علنا جار زد؟! ثم ماذا؟! طرف آمریکایی باید برای این خوداظهاری(!) کف بزند و شما را تشویق کند که میگویید نه امروز بلکه 7-26 سال پیش مقابل آمریکا کم آورده بودید؟
آقای هاشمی در این مصاحبه پس از تخطئه افراط و جانبداری از میانهروی میگوید «من در سالهای آخر حیات حضرت امام نامهای را خدمتشان نوشتم، تایپ هم نکردم. برای اینکه نمیخواستم کسی بخواند و خودم به امام دادم.... نوشتم بالاخره سبکی که الان داریم که با آمریکا نه حرف بزنیم و نه رابطه داشته باشیم، قابل تداوم نیست. آمریکا قدرت برتر دنیاست. مگر اروپا با آمریکا، چین با آمریکا و روسیه با آمریکا چه تفاوتی از دید ما دارند؟ اگر با آنها مذاکره داریم، چرا با آمریکا مذاکره نکنیم؟ معنای مذاکره هم این نیست که تسلیم آنها شویم، مذاکره میکنیم اگر مواضع ما را پذیرفتند و یا ما مواضع آنها را پذیرفتیم، تمام است [!] ... میخواستم با آمریکا با شروطی که گذاشته بودم، مذاکره را شروع کنم که [با مخالفت امام] نتوانستم؛ نتوانستم غیر از این است که نخواستم... [دفاع از فلسطین و حزبالله] قابل دفاع بوده به شرط اینکه ما از اینها برای مزاحمت دیگران استفاده نکنیم.
وقتی که نظام نخواهد در دنیا ماجراجویی بکند، اینگونه مسائل قابل تحمل است»! اینجا نکات مهمی وجود دارد. اولا شمای جای آن رصدگر اطلاعاتی و سیاسی آمریکایی یا انگلیسی که این مواضع را رصد میکند؛ آیا جز به این نتیجه میرسید که در قبال این نوع اظهارات - که در میان شبه اصلاحطلبان نظیر زیاد دارد- باید بر فشارها افزود و عرصه را تنگتر کرد؟! ثانیا مقامات دولتهای سازندگی و اصلاحات در 16 سال مدیریت خود کدام «ماجراجویی» را کردند که توسط آمریکا و اروپا به گوشه رینگ کشانده و تحقیر شدند؟! آیا پیشرفت علمی ماجراجویی بود یا تلاش برای بومی کردن فناوری هستهای؟! چرا در طول آن 16 سال مدام فتیله تحریمها بالاتر کشیده شد؟ ثالثا چه چیزهایی شامل عنوان ماجراجویی میشود که باید کنار گذاشت و بر سر چه چیزهایی میتوان توافق کرد؟ آیا آمریکا و غرب حدّی برای توقف مطالبات میشناسد؟ آیا غنیسازی 20 درصد ماجراجویی است یا غنیسازی 5/3درصد؟ 10 سال یا 20 سال پیش که اصلا غنیسازی نداشتیم. آن روز بهانه چه بود؟ وقتی قرار شد عقبنشینی کنید، دشمن به یک امتیاز و 2 امتیاز بسنده نمیکند. آن وقت مدعی خود شما خواهند شد. اگر حزبالله ترمز اشغالگران صهیونیست را نکشیده بود، امروز باید در خاک خود با آنها میجنگیدیم.
از نگاه مستکبران اصل قیام ملت ایران در تداوم نهضت ملی شدن نفت و نهضت مشروطیت، ماجراجویی بوده و مستوجب مجازات است و آقای هاشمی نیز جزو پیشگامان همین ماجراجویی است!
آقای هاشمی را هرگز نمیتوان با مصدق مقایسه کرد. هاشمی روحانی است، زندان چشیده و شکنجه دیده است. او همان کسی است که زمانی در خطبههای نمازجمعه گفت آمریکاییها مسائل را مانند گاو تحلیل میکنند. مصدق لباس روحانیت بر تن نداشت و مدعی اسلام نبود. او به نشانه تجدد، کراوات بر گردن و شعار ملیگرایی سکولار بر زبان داشت. گروهی مصدق را عضو لژ فراماسونری که به نهضت خیانت کرد، خوانده و دیگران از او قهرمان ملی ساختهاند اما فارغ از نیت خوانی مصدق، هر دو گروه شهادت میدهند که خوشبینی و خوشگمانی وی به مصالحه با آمریکا ملت ایران را - به سال- 25 سال عقب انداخت. حق با نواب صفوی بود که پیغام داد «شما پای آمریکا را به کشور باز میکنید و ملت دوباره باید فداکاری کند و شهید بدهد و سالها زجر بکشد تا آمریکا را بیرون کند». تجربه نیاندوختن از عبرتهای تاریخ عین افراط و تفریط است. به قول حافظ شاه خوبانی و منظور گدایان شدهای- قدر این مرتبه نشناختهای یعنی چه؟!
رسالت:چهار کلمه حرف حساب با خاتمی
«چهار کلمه حرف حساب با خاتمی»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛آقای سید محمد خاتمی اخیرا در دیدار اعضای ستاد بزرگداشت مرحوم آیت الله طاهری مطالبی گفته که باید با چهار کلمه حرف حساب با او در آن تامل کرد؛
کلمه اول:
خاتمی در این دیدار گفته است :" بیایید دل ها را از کینه پاک کنیم ، همه کنار یکدیگر باشیم و با فضای برادری همه بتوانیم برای کشور کار کنیم . (1) و نیز گفته است :"فضا برای دوستانی که در این مدت به خاطر تفکرشان و متفاوت بودن دیدگاه و رویکرد متفاوت شان با کسانی که حاکم بودند مورد ستم و فشار قرار گرفتند ، بازتر شود." (2)
آقای خاتمی باید به چند سئوال پاسخ دهد؛
1- دلهای چه کسانی در این مدت پر از کینه بود؟
2- چه کسانی مورد ستم و فشار قرار گرفتند؟
3- تفکر این جماعت و متفاوت بودن دیدگاه آنان چه بود؟
اگر آقای خاتمی به این سه سئوال پاسخ شفاف و منصفانه و منطقی بدهد میتوانیم امیدوار باشیم راه برای خالی شدن دلها از کینه و نیز فضای باز هموار شده است .
آقای خاتمی به پاک کردن دلها از کینه فکر نمی کند. او در حقیقت به پاک کردن صورت مسئله ای مشغول است که از طریق حقوقی و حقیقی حل نشود. صورت مسئله فتنه سال88 را با آلودگی صوتی که امروز برخی جراید تحت مدیریت اصلاح طلبان و برخی زعمای اصلاح طلب تولید می کنند نمی توان تغییر داد.
یک انتخابات 85 درصدی در سال 88 برگزار شد. منتخب ملت نزدیک به 25 میلیون رای آورد و 72 درصد آراء را به خود اختصاص داد . اما رقیب این پیروزی را بر نتابید و شروع کرد به شورش علیه جمهوریت نظام. این شورش با حمایت سرویس های امنیتی آمریکا ، اسرائیل و انگلیس و همکاری منافقین و ضد انقلاب داخلی و خارجی نه علیه دولت و شخص رقیب ، بلکه علیه انقلاب، اسلام و نظام ساماندهی شد.
شعارهای روز قدس ، روز 13 آبان ، روز 16 آذر و عاشورای سال88 شاهد این ادعاست . آقای خاتمی باید به این سئوال پاسخ دهد؛ آن دلهای پر کینه از امام ، انقلاب و نظام که در آن روزها شرارت کردند آیا می تواند از کینه خالی شود؟
22 نفر در این آشوبها شهید و شماری هم کشته شده اند . آقای خاتمی چه پاسخی برای شهدای آشوبهای سال88 و چه جوابی برای کشته های آن دارند؟ ستم به اینها را چه کسی باید پاسخگو باشد؟ پاسخگوی خون آنها کیست؟
آنها که شورش به راه انداختند ستم کردند یا کسانی که در برابر شرارت خارجی و عمال داخلی آنها از انقلاب و نظام دفاع کردند ؟
تفکر این جماعت که آقای خاتمی از آنها دفاع می کند، چیست؟
دیدگاه متفاوت آنها کدام است؟
آیا پس از 4 سال باز معتقدند دولت دهم با تقلب روی کار آمد و همه
تصمیم گیریها و تصمیم سازیها در این چهار سال مشروعیت قانونی ندارند؟
آیا معتقدند که در این 8 سال که اصلاح طلبان از حضور در دولت محروم بودند ملت به قهقرا رفته و همه پیشرفت ها و خدماتی که بویژه به مردم محروم شده ، سراب است ؟
آقای خاتمی باید در مورد این تفاوت و آن تفکر قدری با مردم سخن بگویند .
کلمه دوم:
آقای خاتمی در این دیدار گفته است :" باید به رای اکثریت احترام بگذاریم هیچ کس به فکر انتقام نباشد . معنای درست دموکراسی هم حاکمیت اکثریت است."(3)
این حرف درستی است ، اما آیا باید حرمت اکثریت را وقتی پاس بداریم که جریان آقای خاتمی پیروزشده است؟
اگر قرار است به رای اکثریت احترام بگذارید ، چرا در سال 88 این احترام را به فرد پیروز نگذاشتید ؟ او را با توپخانه دروغ ، تهمت و اهانت کوبیدید و در مقام انتقام از مردم، فرمان شورش خیابانی و نافرمانی مدنی صادر کردید؟
اگر صدور این فرمان متوقف شده است چرا آن را اعلام نمی کنید؟
البته مردم در قیام 9 دی آن فرمان شوم را متوقف کردند نه اینکه حضرات دستور آتش بس صادر کردند!
خوب حالا جریان اصولگرا به رای اکثریت احترام گذاشته است و رای میلی متری فرد پیروز را به رسمیت شناخته ، تبریک گفته و دولتی که آنها علیه آن دست به شورش زدند مقامات و پستها را دو دستی تقدیم شان کرد . حتی وقتی شورای نگهبان ، فردی را که تفکر رئیس جمهور وقت را نمایندگی می کرد رد صلاحیت کرد لام تا کام سخن نگفتند و به نظارت استصوابی هم رضایت دادند.
در این حال و هوا لازم است رهبران کودتا علیه رای ملت در مقام عذرخواهی بر آیند و اگر این کار را نمی کنند حداقل آقای خاتمی از آن همه شرارت تبری بجوید.
جریان اصلاح طلب در سال 88 انتقام خود را از مردم و نظام با شورش خیابانی گرفت و فرصت های تاریخی در سیاست داخلی و خارجی را به تاراج داد. اکنون که لباس افراطی گری را در آورده و لباس اعتدال پوشیده است ، احترام به رای اکثریت یک گام به جلو است . به شرطی که این اقدام در وقتی که فرد پیروز مورد علاقه و پسند آنها نبود همچنان محفوظ بماند.
کلمه سوم:
آقای خاتمی در این دیدار گفته است : " کسانی به مظهر انقلاب تبدیل شده اند که هیچ نسبتی با تفکر و سوابق انقلاب ندارند."(4)
قطعا آقای خاتمی برای بیرون شدن کینه از دلها این حرف را نزدند . چون دارند تخم کینه از کسانی را که به زعم او هیچ نسبتی با انقلاب ندارند اما مظهر انقلاب هستند ، می کارند.
البته ازباب شفاف گویی باید نام و نام خانوادگی این افراد ، شماره شناسنامه و شماره کارت ملی شان را بدهد تا مردم با آنها آشنا شوند اما وی در این دیدار از آقای منتظری به عنوان یکی از ارکان و تئوریسین بزرگ انقلاب اسلامی یاد کردند .
خوب است وی در دیدارهای بعدی نسبت این رکن انقلاب و تئوریسین انقلاب را با امام (ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی و بویژه نامه 6/1/68 ایشان مشخص کنند.
تجلیل از آقای منتظری در این اندازه با سوابق او که در آخرین روزهای حیات امام ، خون به دل امام و انقلابیون کرد چه معنی می دهد؟
کلمه چهارم:
آقای خاتمی در این دیدار گفتند: " امام محور و رهبر انقلاب ماست اما قرائت هایی امروز وجود دارد و آزاد است و مصونیت دارد و می تواند قرائت ما را از امام مورد تنگنا قرار دهد."(5)
قرائت امام چیست؟ نسبت قرائت آقای خاتمی با قرائت امام کدام است؟ آیا همین تجلیل از آقای منتظری تفاوت قرائت آقای خاتمی با قرائت امام (ره) را بازگو نمی کند؟
آیا تفاوت قائل شدن بین رای اکثریت ، هنگامی که حضرات پیروزند و هنگامی که عدم توفیق دارند، نوعی تفاوت با قرائت امام نیست ؟
طبقه متوسط که آقایان آن را نمایندگی می کنند رای 72 درصدی رقیب آن هم در انتخابات 85 درصدی را بر نمی تابد . نه اینکه بر نمی تابد بلکه علیه آن قیام می کند ولو نظام در لبه پرتگاه قرار گیرد.
اما قرائتی از جمهوریت وجود دارد و می گویدحتی اگر رای میلی متری باشد ، چون رای ملت حق الناس است باید به آن احترام گذاشت.
آیا الآن این قرائت از جمهوریت که همان قرائت امام از جمهوریت است، قرائت آقای خاتمی را در تنگنا قرار داده است !؟
این تنگنا چیست؟ آیا این تنگنا ، تنگنای صداقت ، شفافیت، پایبندی به نظام و انقلاب و مردم نیست؟ آقای خاتمی و دوستانشان باید از این تنگنا خارج شوند.راه خروج از تنگنا آن است که دست از کینه با برادران ایمانی خود که امام (ره) در منشور برادری ، مشروعیت آنها را امضا کرده اند ، بردارند.
راه خروج از تنگنا آن است که با نامحرمان انقلاب بویژه منافقین و ضد انقلاب ، مرز خود را مشخص کنند و در ایام بحران در کنار انقلابیون بایستند نه اینکه اگر همراهی نکردند و سکوت معنا دار در برابر شرارت ضد انقلاب کردند ، آن را به عنوان منت بر سر انقلاب و نظام مطرح کنند. ( آن طور که در نطق دفاعیه برخی وزرا بود)
امروز آقای خاتمی می گوید: " اصلاح طلبی با اعتدال سازگار است ."(6)
ما نیت خوانی نمی کنیم اما سئوال این است ؛ این سازگاری چرا در شورش های سال88 خود را نشان نداد ؟
آن روزها که امام ، انقلاب و نظام و مردم زیر بار شرارت جنگ نرم دشمن بودند چرا گفتمان اعتدال در اصلاح طلبی به داد انقلاب نرسید؟
پی نوشتها:
1و2و3و4و5و6: روزنامه اعتماد و سایت های ضد انقلاب خارج نشین
سیاست روز:یانکیها در اندیشه حمله به سوریه
«یانکیها در اندیشه حمله به سوریه»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری
بیش از دو سال مقاومت سوریه برابر هجمه گسترده ای که با تدارک آمریکا و غرب همراه بوده است، اکنون...
بیش از دو سال مقاومت سوریه برابر هجمه گسترده ای که با تدارک آمریکا و غرب همراه بوده است، اکنون گمان میرود که آستانه تحمل جنگطلبان آمریکایی به سر آمده و یانکی ها قصد حمله نظامی به خاک سوریه را دارند.
فضای رسانهای غرب اکنون در راستای اقناع افکار عمومی جهان استوار است. فضایی که پیش از حمله آمریکا به عراق حاکم بود، اکنون هم در حال شکلگیری است. رسانههای غربی در جریان حمله به عراق به خوبی توانستند فضای تبلیغاتی و رسانهای منفی را علیه عراق حاکم کنند و آنگاه با تجمع و آرایش نیروهای نظامی خود، عملیات نظامی را علیه صدام انجام دهند.
پس از آن حمله نظامی و سرنگونی صدام، اکنون بیش از ۱۰ سال از آن اقدام گذشته، اما این کشور جنگزده روی آرامش و امنیت را به خود ندیده است.
سناریوی تکراری عراق برای سوریه، برای سرنگونی بشار اسد از چند جنبه قابل تأمل است.
آمریکا اکنون با مخالفت های روسیه در این زمینه روبه روست و هنوز نتوانسته مسکو را در این زمینه با خود همراه سازد. این عدم همراهی روسیه با آمریکا در ماجرای سوریه، واشنگتن را در تردید قرار داده است که در صورت اقدام نظامی علیه دمشق، پوتین چه واکنشی از خود نشان خواهد داد. برخی اعتقاد دارند که مسکو قابل اعتماد نیست و در صورت دریافت یک پیشنهاد چرب و شیرین از مواضع خود در قبال سوریه کوتاه خواهد آمد. اما روسیه چه پیشنهاد چربی را میتواند در قبال سوریه بپذیرد؟ جایگزینی برای سوریه وجود دارد؟
سوریه اعلام کرده است که در صورت حمله نظامی به این کشور، سرزمینهای اشغالی را مورد حمله موشکی قرار خواهد داد. این اقدام جنگ خونینی را در منطقه به وجود خواهد آورد و تبعات آن گسترده خواهد شد. بیم آمریکا از همین واکنش سوریه بسیار است. حتی اگر پنتاگون اقدام به حملات موشکی و هوایی کند، باز هم سوریه با در دست داشتن موشکهای دور برد خود مناطقی از اسرائیل را مورد حمله قرار خواهد داد.
آمریکا از واکنش حزبالله لبنان نیز پیش بینی دقیق و درستی ندارد. ظرفیتهای بالای حزبالله در عملیات نظامی و کارایی آن علیه اسرائیل و آمریکا همواره خواب خوش را از چشمان آنها ربوده و به همین خاطر است که تاکنون اقدام نظامی مستقیم علیه سوریه انجام نداده است.
اما با همه این دیدگاهها و تحلیلها، آمریکا برای پایان دوران خاندان اسد در سوریه عزم خود را جزم کرده است. اگر به فشارهای رسانهای و تبلیغات گستردهای که علیه سوریه و آغاز حمله به این کشور توجهی هم نداشته باشیم، پنتاگون به این نتیجه رسیده است که باید به سوریه حمله نظامی صورت گیرد.
ارتش سوریه اکنون درگیر با نیروهای معاند و تروریستهایی است که از سوی آمریکا و برخی کشورهای عربی تغذیه میشوند، بیش از دو سال است که این جنگ ادامه دارد و اکنون زمان آن است که آمریکا اقدام نظامی خود را علیه سوریه آغاز کند.
روش حمله آمریکا به سوریه همان روشی خواهد بود که به عراق انجام شد. پایگاههای منطقهای آمریکا در ترکیه، اردن، قطر، بحرین و عربستان سعودی و ناوهای جنگی آمریکا در دریای مدیترانه یگانهایی خواهند بود که در این عملیات حضور خواهند داشت.
سیاستمداران نظامیگرای جنگطلب آمریکا، باز هم خواسته خود را به کرسی خواهند نشاند. برای آنها هیچ چیزی مهمتراز منافع مادی نیست. حتی اگر منافع آمریکا در منطقه هم به خطر بیفتد، هنگامی که تصمیمی بگیرند، آنرا عملیاتی خواهند کرد. تنها هدف آمریکا سرنگونی اسد نیست. در پس آن تأثیر بر پتانسیل حزبالله در منطقه، تضعیف حزبالله، پایان دادن به خط اول مقاومت در مقابل رژیم صهیونیستی، جلوگیری از نفوذ ایران در منطقه و سوریه، تضعیف جایگاه ایران و جلوگیری از گسترش اندیشه و ایدئولوژی جمهوری اسلامی ایران در منطقه برای کاخ سفید کافی است تا عواقب حمله به سوریه را به جان بخرد. این اهداف از تاوانی که پس از آن دامن آمریکا را خواهد گرفت برای او باارزشتر است.
اگر از واکنش روسیه هم نوشته و درباره آن سخن گفته شد، باید به گذشته بازگشت. روسیه هنگام حمله آمربکا به عراق چه واکنشی داشت؟ در قبال حمله آمریکا به لیبی چطور؟ اگر در قبال آنها واکنش درخور توجهی داشته است در قبال سوریه هم خواهد داشت!
تحولات منطقه ای درصورت حمله نظامی آمریکا به سوریه وارد مرحلهای تازه خواهد شد که اکنون نمیتوان درباره آینده آن تحلیل درستی داشت.
تهران امروز:کاسبی سیاسی ممنوع!
«کاسبی سیاسی ممنوع!»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم محمد علی پورمختار است که در آن میخوانید؛توجه به مدیریت شهری و بررسی سالهایی که قالیباف به عنوان مدیر شهر بزرگ تهران این شهر را اداره میکند، باید با دقت زیادی صورت بگیرد چرا که حجم اقدامات شهرداری و تلاش این نهاد عمومی برای توسعه شهری و رفاه حال شهروندان در حدی بوده است که باید عنوان کرد تهران را میتوان به عنوان یک ایران کوچک مورد توجه قرار داد.
این یک حقیقت است که وقتی از کلانشهر تهران عبور میکنید تغییراتی را که این شهر در هشت سال گذشته داشته است را به خوبی مشاهده میکنید. با وجود این شاهد این هستیم که در هفتههای اخیر برخی گروهها تلاش میکنند که با نادیده گرفتن این اقدامات آنچه را خود میخواهند پیش ببرند.
نکتهای که در این میان باید آن را مورد توجه قرار داد این است که این گروه مسئلهای را مورد توجه قرار داده اند که از نظر قانونی و کسانی که با قانون سر و کار دارند مرتفع شده و به عنوان مانع قانونی برای انتخاب مجدد قالیباف تلقی نمی شود که این افراد بخواهند آن را متذکر شوند. آنچه جنجال آفرینان به آن اشاره میکنند استناد به قوانین منسوخ سال 61 و اصلاحیه سال 65 این قانون است.
این در حالی است که در سال 75 قانونگذار قانون جدیدی را تحت عنوان قانون تشکیلات، نظارت و انتخاب شوراهای اسلامی و انتخاب شهرداران تدوین و ابلاغ میکند که در این قانون عدم امکان انتخاب متوالی شهردار توسط شورای شهر حذف شده است.بر اساس قانونی که به عنوان قوانین انتخاب شهردار در شورای شهر مورد استفاده قرار میگیرد ،هیچ مادهای مبنی بر اینکه فرد نمی تواند چند دوره متوالی به عنوان مدیر شهری انتخاب شود وجود ندارد.
این نکته از آن جهت مورد توجه است که شانتاژهای انجام شده دارای جهت و سمت و سو است و با پیگیری هدف و خواسته خاصی دنبال میشود و از نوع سوءتفاهم و استنباط نادرست از قوانین شکل گرفته است. از این رو با توجه به قانون ذکر شده این سوال ایجاد میشود که با توجه به اینکه قانون باید در همه شئون فصل الخطاب باشد چرا برخی از افراد بدون اینکه به درستی از مواد قانونی اطلاع داشته باشند و یا به درستی استناد و استنباط خود ایمان داشته باشند اینگونه مسائل را مطرح میکنند و با بزرگنمایی آن زحماتی را که در این سالها انجام شده را نادیده میگیرند.
باید به این موضوع توجه داشت که سابق بر این انتخاب شهردار برعهده ریاستجمهوری گذاشته شده بود از این رو به نوعی این سمت، پستی دولتی به حساب میآمد. اما پس از تشکیل شورای شهر یکی از وظایف مهمی که این شورا باید در دستور کار خود داشته باشد انتخاب فردی اصلح و کارآمد برای شهرداری است و مطالعه قوانین موجود هم نشان میدهد هیچ منع قانونی را برای انتخاب متوالی یک فرد در سمت شهرداری یک شهر نشان نمی دهد.
باید تاکید کرد که نه تنها حضور آقای قالیباف به عنوان شهردار تهران منع قانونی ندارد بلکه باید از آن حمایت هم کرد. چرا که حضور قالیباف در این سالها نشان از این دارد که وی مدیری اجرایی است و به خوبی به مسائل مدیریت شهری آگاهی دارد. شاهد این نکته این است که اختلافهای گذشته بین دولت دهم و شهرداری مانعی برای پیش برد اهداف شهرداری نبوده است و همواره تهران در مسیر پیشرفت حرکت کرده است و رفاه عمومی در آن تامین شده است.
جوان:آیا کلید همان داس است؟!
«آیا کلید همان داس است؟!»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم محمد ودود حیدری است که در آن میخوانید؛ امروز خبری در فضای رسانهای کشور منتشر گردید که نه تنها واکنشهای گوناگونی را در پی داشت بلکه با تعجب بسیاری از فرهیختگان و دانشگاهیان نیز همراه بود. در این خبر آمده بود که طی بخشنامهای در وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و طبق نظر سرپرست این وزارتخانه، تمام بورسهای تحصیلی دوره دکتری سال 92 ملغی اعلام گردیده است. ذیل این موضوع چند نکته قابل طرح میباشد:
1- باطل اعلام کردن مصوبات دوره قبل که این روزها متأسفانه در حال وقوع در سطح هیئت دولت و دیگر بخشهای دولتی است مسئلهای است که به نظر میرسد بدعتی تازه در دستگاه اجرایی کشور باشد. بدون شک تصمیمات مختلفی که در جای جای دولت و پس از کارشناسیهای متعدد تبدیل به مصوبات میشود از پشتوانههای قانونی لازم برخوردار بوده و لغو فلهای و یکشبه آنها دور از منطق و استدلال صحیح و متقن به نظر میرسد. البته نگارنده در این نوشتار تصمیم به صحه گذاشتن روی تمامی مصوبات دولتها و دستگاههای اجرایی نداشته و چه بسا مصوباتی که بدون طی روال عادی و قانونی به مرحله اجرا درآمده باشند و نیاز به اصلاح و بازنگری داشته باشند که حتماً در اینگونه موارد- که البته قاعدتاً نباید تعداد زیادی باشند- بایستی در جهت اصلاح روندهای طی شده گام برداشته شود اما خط بطلان کشیدن کلی، بدون دلیل و با نگاه جناحی و جریانی به روی مصوبات و اقدامات دورههای قبل از مواردی است که نمیتوان آنها را از مصادیق اصلاح خطاهای گذشته دانست.
2- جایگاه مسئولیتها در دولت و نیز دیگر دستگاههای اجرایی جایگاهی است که مورد احترام و از آن مهمتر مورد اعتماد توده مردم میباشد. فارغ از نگاههای حزبی و جناحی که هر یک چندصباحی ممکن است بر این جایگاهها تکیه بزنند لزوم احترام و حفظ این موقعیتها بر کسی پوشیده نیست. بدون تردید هیچ مسئولی حق ندارد با تصمیمات ناصحیح ذرهای از اعتبار این جایگاهها بکاهد، چرا که با این دست اقدامات موجبات تضعیف این شئونات فراهم میشود. احترام به مسئولان قبلی و کلیات تصمیمات آنها و روندهای اجرایی کشور در دورههای قبل از نکاتی است که اگر رعایت نشود با سلب اعتماد عمومی همراه بوده و قطعاً آفات آن گریبانگیر سیستم اداری و اجرایی کشور خواهد شد. در خصوص مورد اخیر نیز روز گذشته این مهم در مصاحبه جناب آقای دکتر زاهدی، رئیس محترم کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس که از قضا در ابتدای دولت نهم سکاندار وزارت علوم، تحقیقات و فناوری بوده و وزارت مذکور را از جناب جعفر توفیقی تحویل گرفته است، منعکس شد. ایشان در مصاحبه خویش بیان داشتند: «حقیقتاً از سرپرست وزارت علوم گلایه دارم چون هیچگاه رسم نبوده وزیر یا سرپرست وزارتخانهای که میآید تصمیمات قبلی را آن همچنین تصمیمی را زیر سؤال ببرد. تصمیمگیری به این شکل به نفع کشور نیست. ما باید همیشه به تصمیمات یکدیگر احترام بگذاریم کما اینکه بنده خودم وزارت علوم را از دکتر توفیقی تحویل گرفتم و به تمامی تصمیمات وی احترام گذاشتم.»
3- هنوز چند هفتهای بیشتر از اولین کنفرانس مطبوعاتی حجتالاسلام شیخ حسن روحانی رئیس محترم جمهوری که قبل از مراسم تنفیذ ایشان صورت پذیرفت نگذشته است که ایشان در آن برنامه ضمن تبیین مفهوم «اعتدال» و دلیل بهرهگیری از نماد «کلید» در رقابتهای انتخاباتی ریاستجمهوری یازدهم بر این نکته تأکید داشتند که با «کلید» آمدهاند و نه «داس». حال این سؤال مطرح میگردد که آیا مفهوم اقدامات اینچنینی در وزارتخانهای که متولی ارتقای سطح فرهنگی - آکادمیک و رشد علمی کشور است را میتوان شعبهای از اعتدال و یا نماد کلید دانست که قاعدتاً بایستی قفلهای موجود را باز کند و نه قفلی بر اجرایی شدن تصمیمات مثبت گذشته بزند؟ آیا مگر جز این است که در همه دولتها روال اعطای بورسیههای تحصیلی براساس ضوابط روند مشخصی را داشته و حتی چندین برابر حجم بورسیههای اخیر در طی سالهای اصلاحات بعضاً با نگاههای حزبی و جناحی در اختیار هواداران و نزدیکان جریان حاکم بر دولت قرار گرفته است؟ و اینکه آیا «کلید» همان «داس» است؟!
امید آن داریم تا با حسن نیتی که در رئیس محترم جمهوری در بیان موارد اعلامی در اولین کنفرانس مطبوعاتی سراغ داریم نسبت به اصلاح رویه مذکور در دولت و به ویژه در وزارت علوم اقدام لازم و عاجل را به عمل آورند که اگر چنین نشود در ترجمه «کلید» واژهای جز «داس» به ذهن خطور نمیکند و از مفهوم اعتدال چیزی جز «افراط و تندروی» مستفاد نخواهد گردید.
آفرینش:صنعت دارو سازی و چالشهای جامعه
«صنعت دارو سازی و چالشهای جامعه»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمید رضا عسگری است که در آن میخوانید؛"محمدبن زکریای رازی"؛ پزشک و شیمیدان ایرانی که آثار ماندگاری در زمینه پزشکی و شیمی نوشته ، بهعنوان کاشف الکل و جوهر گوگرد (اسید سولفوریک) مشهور است. به گفته بزرگان علم در غرب و شرق وی بزرگترین پزشک داروساز اسلام و قرون وسطی بود.
به پاس زحمات فراوان این دانشمند فرزانه کشورمان در علم داروسازی روز پنجم شهریورماه (27 اوت)، روز بزرگداشت زکریای رازی شیمیدان بزرگ ایرانی و روز داروسازی نامگذاری شده است. لذا فرصتی است تا اندکی به وضعیت این صنعت ارزشمند درکشورمان بپردازیم.
رشد صنعت داروسازی در ایران بعد از انقلاب به گونهای بود که در حال حاضر بیش از 90 درصد داروی مصرف داخل کشور را پوشش می دهد. اما همچنان بسیاری از داروهای حیاتی برای بیماران خاص و سرطانی از خارج کشور وارد می شود و این مسئله مشکلات فراوانی را برای بیماران به وجود آورده است.
صنعت داروسازی نیز همچون دیگر صنایع کشور ازکمبود نقدینگی رنج میبرد. این صنعت، ظاهراً به طورمستقیم در معرض تحریمهای بینالمللی قرار ندارد، اما به دلیل خودداری اکثر کشورهای غربی از معامله با بانکهای ایرانی، خریداران مواد اولیه دارویی با مشکل گشایش اعتبارهای بازرگانی، اعمال سیاستهای انقباضی از سوی نظام بانکداری و بدهیهای انباشته شده بیمارستانهای دولتی و سازمانهای بیمهگر به شرکتهای پخش دارو مواجه هستند که این امر، باعث به وجود آمدن بحران در این صنعت شده است. سختگیریهای اعمال شده نظام بانکی برای اعطای تسهیلات، وضع صنعت داروسازی را در شرایط هشدار قرار داده است و چنانچه هر چه زودتر فکری برای رفع این مشکل نشود، زمینه ایجاد یک بحران دراین بخش به علت کمبود منابع فراهم خواهد شد. آنچه که امروز از چند برابر شدن قیمت داروهای داخلی مشاهده می کنیم، حاصل همین بی توجهی ها به عرصه تولید دارو می باشد.
ایجاد وحمایت از صنایع پائین دستی (تولید مواد اولیه) ازجمله ضروریات توسعه صنعت داروسازی است. داروسازی یک صنعت استراتژیک میباشد چون به طور مستقیم با سلامت جامعه سروکاردارد. رکود دراین صنعت به منزله بی توجهی به سلامت جامعه قلمداد میشود، لذا ضروریست تا علاوه بر ایجاد تسهیلات برای این بخش، محدودیتهای برسرراه این صنعت نیز برطرف گردد.
از دیگرمعضلات این صنعت، عدم برخورداری از فن آوری روز دنیا و بهینه سازی ماشینآلات میباشد که متاسفانه به سبب سختگیریهای گمرکی و بعضاً عدم همکاری بانکها در پرداختهای ارزی به طرف خارجی این امکانات از ورود به کشور باز میمانند و یا به سبب ماندن درگمرک دچار خسارت میشوند.
ضمن اینکه افزایش قیمت تمام شده داروها، ناشی از فرسودگی خطوط تولید و پایین بودن ظرفیت تولید، نسبت به ظرفیت اسمی در برخی واحدها نیز در توجیه ناپذیری تولید موثر بودهاند. صنعت داروسازی تنها صنعتی که به لحاظ کیفی تحت نظارتهای همیشگی است و این نشان از اهمیت حوزه سلامت دارد. اما باید به این امر نیز توجه کرد که فاکتور کیفیت درکنار تخصیص بودجه و رشد تکنولوژی از ضروریات توسعه این صنعت میباشد.
اگر ما درسرمایه گذاری و بروز رسانی تکنولوژی صنعت داروسازی توجه بیشتری به خرج داده بودیم، شاید امروز بیماران سرطانی چشم به راه داروهای ترخیصی گمرک نبودند و با استرس نوسانات ارز را دنبال نمی کردند. امیدواریم تغییر نگاه مسولان به امر تولید با الویت بندی حفظ سلامت جامعه، موجب نگاه ویژه به صنعت استراتژیک داروسازی و نخبگان جوان کشورمان دراین زمینه گردد.
حمایت:پرونده سنگین آمریکا در نقض عدالت
«پرونده سنگین آمریکا در نقض عدالت»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن میخوانید؛اخیرا سرباز جوان آمریکایی برادلی مانینگ که پرده از برخی جنایات آمریکا در عراق برداشته است به 35 سال زندان محکوم شد تا ترس و ارعاب برای دیگر نیروهای نظامی آمریکا ایجاد کند که اگر در هر نقطه جهان جنایتی انجام دادند مبادا آنرا بر ملا سازند. به موازات این رای سنگین، دادگاه نظامی آمریکا برای گروهبان جنایتکار این کشور بهنام رابرت بلیس که در قندهار افغانستان دهها کودک وغیر نظامی را به طرز وحشیانه کشته و حتی برخی را سوزانده است، تقاضای مجازات حبس و نه اعدام کرد تا بدین وسیله وی از خطر مرگ رهانده شود. مقامات آمریکایی در توجیه این رای اعلام کردهاند که به هر حال غرامت مادی در حد یک میلیون دلار به خانوادههای قربانیان این جنایت پرداخت شده است، به علاوه ظاهرا زمینههای روانی در جنایتکار مزبور دیدهاند و به این دلیل از اعدام نجات یافته است. در موردی دیگر، جمعی از زندانیان کالیفرنیا در همین ایام در اعتراض به وضعیت خود در زندان دست به اعتصاب غذا زدند که در پاسخ این حرکت اعتراضی، یک دادگاه ایالت یاد شده حکم داد که مسئولان زندان میتوانند به زور به زندانیان یادشده غذا بخورانند و همچنان به محدودیتهای ارتباطات زندانیان مزبور با دنیای بیرون ادامه دهند. در قبال این رای قضایی فعالان مختلف حقوق بشر از سراسر جهان واکنش اعتراضی نشان دادند.
به موازات رویدادهای یادشده، اسنودن مامور اسبق سازمانهای امنیتی آمریکا پرده از برخی جاسوسیهای گسترده نهادهای امنیتی آمریکا از تمامی مردم جهان برداشت و مشخص کرد که برخی از کمپانیهای معروف فعال در اینترنت با دریافت پول چه خدمات خلافی به دستگاههای متجاوز آمریکا میدهند. در قبال این خبر و رویدادهای ذیربط هیچ نهاد قضایی آمریکا فعال نشد تا ببیند که حقوق مردم چگونه نقض میشود و عوامل این خلافها چه کسانی بودهاند.
این مصادیق جدید ادامه صدها و هزاران مصداق دیگری است که در گذشته توجه جهانی را به خود جلب کرده و پرسشهای متعددی را فراروی دستگاه مجری عدالت در آمریکا قرارداده است. با لحاظ نحوه رفتار مجریان عدالت در آمریکا نکات متعددی را میتوان مورد تامل قرار داد که ذیلا در یادداشت امروز به چند نکته اشاره میشود:نکته اول اینکه آمریکاییها سالهاست که تبلیغ میکنند که کاملترین مدلهای آزادیخواهی و رعایت حقوق انسانی را در سیستمهای حقوقی خود نهادینه ساختهاند.
خلاف بودن این ادعا طی سالهای گذشته با بحثهای کاپیتالاسیون مورد پیگیری آمریکا در کشورهای مختلف اثبات میشد ولی در سالهای اخیر خصوصا پس از شکلگیری گوانتانامو و ابوغریب بهراحتی برای افکار عمومی جهان روشن و اثبات شده است. رویدادهای اخیر مورد اشاره بار دیگر نشان داد که نظام قضایی آمریکا از چه اشکالات مهمی رنج میبرد و تا چه اندازه از بیطرفی و رعایت انصاف بهدور است.نکته دوم قابل توجه این است که مصادیق یادشده را اگر در سطح جهانی به صورت تطبیقی به بررسی بنشینیم، در خواهیم یافت که متأسفانه هنوز نظامهای حقوقی مختلف در مناطق متنوع جهان از این اشکال رنج میبرند که اگر شهروندان آنها نسبت به افشای جنایات و خلافهای دولتمردان خود اقدام کنند، با استناد به مقررات و حتی توجیههای خودساخته مختلف از قبیل اقدام علیه امنیت یا جاسوسی و امثال آن تلاش میکنند تا شدیدترین برخوردها را با عوامل افشاگر به عمل آورند.
بنابراین این موضوع برای فعالان عدالتخواه در سراسر جهان امروزه یک دستور کار است که باید اصلاحات لازم در قوانین کشورها به وقوع پیوندد تا اگر خلافی از سوی دولتمردان علیه حقوق انسانها به وقوع پیوست شهروندان بتوانند آن را افشا و جلوی خلافها را بگیرند.نکته سوم قابل تامل این است که اگر دقت کنیم در مییابیم که برخوردهایی شبیه آنچه دستگاه قضایی آمریکا در قبال این مصادیق به عمل آورده است امروزه اگر در هر نقطه جهان بهوقوع پیوندد با واکنش منفی افکار عمومی جهانی روبرو میشود، یعنی افکار عمومی کاری ندارد که آن کشور توسعه یافته است یا در حال توسعه بلکه وجدان جامعه جهانی به این درک مشترک رسیده است که اجرای عدالت با رعایت چه استانداردهایی معنا پیدا میکند و اگر آن استانداردها بیطرفانه و منصفانه رعایت نشوند داوری افکار عمومی منفی خواهد بود. این رشد درک و داوری افکار عمومی جهان را باید قدر دانست و آن را سرمایهای برای آینده بهتر جامعه جهانی قلمداد کرد.نکته چهارم این است که از نقش فعالان حقوقی عدالتخواه در سراسر جهان نباید غافل ماند.
این فعالان حقوقی عدالتخواه هستند که مصادیق بیعدالتی در مناطق مختلف جهان را شناسایی کردهاند و با دلایل متقن برای افکار عمومی جهانی معرفی میکنند. در میان فعالان حقوقی مزبور قطعا سهم فعالان مسلمان در حد قابل قبول نیست و باید فعالان حقوقی مسلمان بر تلاشهای خود بیفزایند تا جزو اولین گروههایی باشند که مستدل موارد بیعدالتی و نقض حقوق انسانها در فرایندهای اجرای عدالت را بر ملا سازند.
نکته پنجم اینکه با تلاشهای جهانی به خوبی میتوان ادعاهای نامربوط دولتهایی مثل آمریکا و انگلیس و فرانسه و مانند آنها را در سازمان ملل خنثی ساخت و آنان را در جایگاه متهم در بررسیهای وضعیت حقوق بشری قرار داد. برای حصول موفقیت در این حوزه باید برنامهریزی شایسته انجام داد خصوصا که در شورای حقوق بشر سازمان ملل امکان بررسی ادواری جهانی وضعیت حقوق بشر همه کشورها وجود دارد و هماینک دور دوم بررسی چهار ساله وضع رعایت حقوق بشر و اجرای عدالت در کشورهای مختلف در دستور کار نهاد یاد شده است.
نکته آخر اینکه دولتهایی مثل آمریکا از حیث نقض حقوق ملتهای دیگر دارای پروندههای سنگیناند که هنوز نسبت به جبران خسارات مربوط به آنها و اجرای عدالت هیچ اقدامی صورت نگرفته است. نمونه برجسته این موارد در خصوص کشور ما مصادیق اقداماتی مثل ساقطکردن هواپیمای ایرباس یا مشارکت در جنگ تحمیلی صدام علیه ایران یا کودتای 28 مرداد یا تقویت جریانهای تروریستی علیه کشورمان و موارد متعدد دیگر است.امید است وجدان بیدارشده جهانی روز به روز تقویت شود تا ظالمان جهان هیچ روز آرامی را پشت سر نگذرانند و بدانند که کوچکترین خلاف آنان مورد رصد جهانی قرار میگیرد و با نفرت و لعن جهانی مواجه میشود.
قانون:قانونی به نام زن، به کام مرد
«قانونی به نام زن، به کام مرد»عنوان یادداشت روز روزنامه قانون به قلم روحالله سپندارند است که در آن میخوانید؛حقوق زنان از آن دست مقولاتی است که گویی تلاش برای دستیابی به آن، هنوز نیازمند پویایی جامعه مدنی و آگاهی افراد از بنیانهای انسانی و مفاهیم مدرن است.
فارغ از مبارزاتی که در کشورهای دیگر نظیر آمریکا نزدیک به دویست سال پیش برای تحقق حقوق برابر زنان و مردان شکل گرفت، جامعه ایران نیز با انقلاب مشروطه پا به دورانی نوین گذاشت که پیشدرآمد رسیدن به جامعهای برابر و آزاد بود.
هر چند پس از انقلاب مشروطه در نخستین نظامنامه مجلس شورای ملی، زنان، خارج شدگان از دین اسلام، دیوانگان، تبعه خارجه، دزدان و قاتلین، گدایان و متکدیان و افراد کمتر از ۲۰ سال از حق رای محروم بودند، اما حالا ۵۰ سال از آن زمان میگذرد که زنان در ایران برای نخستین بار این حق را یافتند که برای تعیین سرنوشت خود، پای صندوقهای رای بروند. اتفاقی که اگر چه تمام مطالبات زنان در آن خلاصه نمیشد اما گام مهمی در مشارکت زنان در عرصههای سیاسی و اجتماعی و گذر از بسیاری باورهای ارتجاعی تلقی میشد، به این صورت که پس از انقلاب و بیش از همه در دوران اصلاحات، ضرورت حضور زنان و برخورداری از حقوق حداقلی، به یکی از بدیهیات ساختاری و به تبع آن - و به تدریج- به یکی از باورهای اجتماعی مردم بدل شد.
روزهای پایانی خرداد ماه امسال، دولت احمدینژاد لایحهای را تقدیم مجلس کرد که در مقدمه توجیهی آن آمده بود: «به منظور حمایت از زنان شاغل سرپرست خانوار یا دارای فرزند زیر هفت سال یا معلول یا دارای همسر یا فرزند مبتلا به بیماریهای صعبالعلاج و با توجه به تعدد نقش آنها در خانواده (به عنوان همسر و مادر) و به تبع آن وظایف متعدد ناشی از نقشهای یادشده، لایحه کاهش ساعت کاری زنان شاغل تقدیم مجلس میشود.»
دولت معتقد بود به دلیل اهمیت و ضرورت برقراری تعادل بین نقشهای زنان و تطبیق شرایط کار با وضعیت خانوادگی و برای ایفای وظایف مربوط و در راستای کاستن از زحمات و آلام زنان جامعه دست به تدوین این لایحه زده است.
این هفته هم کمیسیونهای اجتماعی و بهداشت مجلس این لایحه را در دستور کار خود قرار دادند و به تصویب رساندند، تا این لایحه به صحن علنی بیایدکه در صورت تصویب شدن، ساعات کاری زنان از ۴۴ ساعت به ۳۶ ساعت در هفته با حفظ حقوق و مزایا، تقلیل مییابد.
احتمالا در نگاه نخست، این قانون در صورت تصویب، از سوی بسیاری از زنان هم مطلوب تلقی خواهد شد؛ اما شاید بد نباشد، اندکی موشکافانهتر به خاستگاه تدوین چنین طرحهایی بیندیشیم. در جزئیات این لایحه، شمولیت کاهش ساعات کاری زنان به وظیفهای به نام پرستاری کردن از کودک، یا یکی از اعضای از کارافتاده خانواده ارجاع داده میشود. به این معنا که اگر چه رشد شاخصهای اجتماعی ایران، مانع از آن میشود که تصمیمگیران کشور به خود اجازه دهند، وظیفه زن را خانهداری اعلام کنند، اما به شکلی تلویحی با تصویب چنین قوانینی، وظیفه پیشینیِ مراقبت از کودکان و خانهداری را به زنان نسبت میدهند و دست بر قضا چنین رویکردی را با عناوین جذاب حمایت از زنان جامعه، عملیاتی میکنند. به این صورت است که باوری سنتی به نام وظیفه خانهداری برای زنان، در روح جامعه نهادینه میشود.
اگر چه ساز و کارهای حمایت از خانواده ضرورتا نمیتواند بر وظایف زنان تقلیل یابد اما این مهم و وظایف مردان، در قوانین کشور منظور نمیشود. نگاهی که در مورد مرخصی زایمان تا اندازهای – نه آنقدر اقناعی- توانست با مرخصی اجباری برای مردهایی که صاحب فرزند شدند، نقش و وظیفه آنها را نیز برجسته کند، در این قانون تعمدا مغفول مانده است و از این رهگذر ۸ ساعت در هفته حضور زنان در عرصههای اجتماعی را کاهش میدهد که پیامد آن، جای خالی زنان در میان وزرای دولت است که در خوشبینانهترین حالت، دلیل آن را میتوان در نبودن زنی با تجربه مدیریتی لازم برای تصدی وزارت عنوان کرد؛ که این مسئله خود ناشی از حذف زنان از ردههای مدیریتی پایینتر و به تبع آن پرورش نیافتن مدیری توانمند میان زنان برای مدیریت در سطوح بالای کشور خواهد بود. باید یادآور شد که هیچ مردی، بدون امکانهای گسترده حضور در جامعه و عرصههای سیاسی و اقتصادی نمیتوانست به صلاحیت تصدی کرسیهای مهم دست یابد.
شرق: حمله با روش تازه
«حمله با روش تازه»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم فریدون مجلسی است که در آن میخوانید؛باورکردنی نیست که آقای بشار با همه کاستیهایی که در این سالها در اداره کشور داشته و بعضا رفتارهای خصومتآمیزی که داشته، در استفاده از سلاح شیمیایی پیشقدم شده باشد. بار قبل هم کارشناس سازمان ملل اعلام کرد و در همه شبکههای جهانی پخش که بررسی آنها نشان میدهد، این امر کار بخشی از «سلفیها» بوده است.
باورکردنی نیست معارضین رسمی و نظامی که دارای تربیت سیستماتیک هستند و در ارتش آزاد سوریه فعالیت میکنند در منطقهای که تحت اشغال خودشان است، دست به چنین اقدامی بزنند. اما برای نگارنده قابلقبول است که سلفیان که «جگرخواری» و «آدمکشی»، مارک تجاری آنهاست دست به استفاده از سلاح شیمیایی برای نسلکشی بزنند. آنان با هر دو طرف مخاصمه، در حال نبرد هستند.
در این میان تاخیر عجیب آقای بشار برای امکان دسترسی به بازرسان سازمان ملل، این ابهام را پدید آورد که آیا او در حال پاکسازی منطقه است؟ این تاخیر مانند همه تاخیرهای وی در سالهای اخیر، فرصت را از وی گرفت. اخبار تاییدشده روز گذشته از قریبالوقوعشدن حمله احتمالی نظامی غرب و برخی کشورهای عربی به سوریه نیز ماجرا را وارد فاز تازهای کرده است.
اگر این حمله محتمل صورت گیرد، متفاوت از استراتژی جنگ عراق و افغانستان بوده و هدف از اجرای آن، نابودی پایگاههای نظامی ارتش و نیز قطع کمکها به سوریه خواهد بود که به تقویت جبهه معارضین، بهعنوان هدف این حمله وسیع - اما غیرزمینی - خواهد انجامید. آقای اسد بهتر است با بازنگری در سیاستهای کنونی خود اجازه دهد علویها، کردها و مسیحیها علیه سلفیون -که باعث دردسر کل منطقه هستند و عمدتا از عراق، افغانستان و پاکستان به خاک سوریه وارد شدهاند- اتحادی ملی تشکیل دهند و روند دموکراسی و مفاهمه، به جریان افتد.
مردم سالاری:پادزهر جنگ جهانی سوم
«پادزهر جنگ جهانی سوم»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم علی ودایع است که در آن میخوانید؛ در استراتژیکترین نقطه کرهزمین بلبشویی مرگبار برپاست. فضایی مسموم از باروت کینه و خون مردم خاورمیانه، اضطراب را بر سراسر جهان حاکم کرده است. در کرملین، کاخ سفید، کاخ الیزه و هر نقطهای که رهبران کشورهای مختلف مشغول حکمرانی هستند، خواب بر همه حرام شده است.
چند روزی است که روسای جمهور، دیپلماتها، ژنرالهای چند ستاره و حتی سیاستمداران احزاب مختلف در حسرت یک خواب آرام، شب را به صبح میرسانند و روزها با نگرانی وضعیت خاورمیانه را دنبال کرده و مضطرب چشم به تلفنهای خطهای سرخ دوختهاند. هیچ نقطهای آرام نیست؛ گل سرسبد بحران این روزهای خاورمیانه مصر است، کودتاچیان نبض امور را در دست دارند و با آزادی حسنی مبارک (دیکتاتور مخلوع) و ادامه حبس محمد مرسی (رئیسجمهور مخلوع)، جنگ با حامیان سرسخت اخوانی وضعیت هر روز مبهمتر میشود. در لبنان نگرانی از تکرار جنگهای داخلی بیشتر از همیشه حس میشود. در تونس زمزمه جنبش تمرد هر روز بلندتر میشود. در لیبی مشکل شبه نظامیان و فقدان اقتدار دولت مرکزی همچنان وجود دارد. در ترکیه نزاع دولت اردوغان با حامیان میراث آتاترک که در بحث اعتراضات استانبول نمود اجتماعی یافت.
در عراق با موج انفجار و خشونتهای قبیلهای هر روز دهها نفر به کام فرستاده میشوند. در افغانستان و پاکستان طالبان هر کاری بخواهد انجام میدهد.
در کشورهای حاشیه خلیجفارس همچون بحرین درگیر موج اعتراضات مردمی هستند و آنهایی هم که ظاهر آرام دارند درگیر جنگ اصلی و بزرگ خاورمیانه هستند! در سوریه یک نزاع داخلی بین موافقان و مخالفان بشاراسد که 2 سال پیش آغاز شده است امروز این کشور را به میدان جنگ قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای تبدیل کرده است. در پس پرده آشوب مرگباری که خاورمیانه را فرا گرفته است، خانواده بزرگ القاعده که با سلفیها قرابت خونی دارند یک ائتلاف شوم برای رسیدن به رویای مشترک و به قیمت قتل عام مردم جهان تشکیل دادهاند. جنگجویان سلفی از سرتاسر جهان در سوریه زیرنظر القاعده گرد هم آمدهاند، امری که ساختار سازمانی القاعده را در سرتاسر خاورمیانه و حتی کشورهای دیگر تحتالشعاع قرار خواهد داد و این امر به کابوس دردناک سرویسهای امنیتی غرب و شرق بدل شده است. در میان تصویر شومی که از خاورمیانه وجود دارد در تهران در کمال آرامش و اعتماد به نفس جمهوری اسلامی با سیاست اعتدال و گفتمانی متفاوت از دولت نهم و دهم سرگرم تغییر آرایش است.
روز یکشنبه سلطان قابوس، پادشاه آرام و صلحطلب به عنوان نخستین مهمان خارجی دولت حسن روحانی وارد تهران شد؛ سفری پر پیام برای تحلیلگران و ناظران مسائل دیپلماتیک!
ورود میانجی مورد اعتماد ایران اسلامی فیالبداهه این تصور را در ذهن ایجاد میکند که سلطان پیامهای محرمانه، احتمالا برای دولت تازه کار شیخ دیپلمات حرفهای تازهای مطرح کرده باشد که با گذر زمان نمود خواهد یافت. در میانه زمزمههای آشکار و پنهان بهبود رابطه و احتمال مذاکره مستقیم تهران- واشنگتن در روز 28 مرداد اتفاقی نادر رخ داد و آن اعتراف صریح ایالات متحده به دخالت در کودتا علیه دکتر مصدق بود. جنگ بزرگ خاورمیانه در سوریه موضوعی نیست که بتوان از کنار آن بیتفاوت عبور کرد. یک طرف این نبرد آمریکا است و در طرف دیگر ایران ایستاده است. نوع برخورد این دو کشور بیشک اوضاع سوریه را تحتالشعاع قرار خواهد داد. ظرف چند روز گذشته ادعای مبهم و شبههانگیز استفاده ارتش سوریه از تسلیحات شیمیایی احتمال حمله نظیر آنچه در جنگ بوسنی و هرزگوین روی داد برای پایان دادن به کار بشار اسد شنیده میشود. در بحبوحه زمانی که بحث حمله به سوریه مطرح است؛ اسناد دخالت آمریکا در تجهیز و مشاوره به ارتش صدامحسین در استفاده از تسلیحات شیمیایی در جریان جنگ تحمیلی با ایران افشا میشود که ثمره آن 50000 مجروح و کشته بوده است. دو افشاگری مرتبط با ایران که به فاصلهای کوتاه رخ داده است به نوعی خودزنی کاخ سفید است. ولی به راستی باراکاوباما میخواهد خود را تخریب کند یا عزم هدفی بزرگتر دارد؟!
آیا ایالات متحده آرام آرام زمینه را برای تغییر موضع 90 درجهای در مقابل جمهوری اسلامی فراهم میکند یا جمهوریخواهان و جریانات جنگ طلب نظیر تی پارتی میخواهند معادله را بر هم بزنند؟!
در کشورهایی نظیر آمریکا نوع نگاه افکار عمومی به مسائل بر نوع عملکرد کاخ سفید تاثیر جدی میگذارد. رئیسجمهوری سیهچرده کاخ سفید میخواهد نام خود را به عنوان فردی که یخ رابطه با ایران را شکسته در کتاب روسای جمهوری آمریکا ثبت کند. ظرف چند روز گذشته رسانههای جمعی نزدیک به جمهوریخواهان، هجمه شدیدی بر کاخ سفید وارد کردهاند برای حمله و دخالت در جنگ سوریه در حالی که رسانههای نزدیک به دموکراتها و مستقل سعی کردند با هجمه کمتری به موضوع بپردازند و جالب اینجاست که جامعه آمریکا به احتمال حضور آمریکا به شدت واکنش منفی نشان دادهاند.
کاخ سفید به صورت نامحسوس سعی میکند در مقابل اتهام بشاراسد با نرمش موضعگیری کند تا جایی که جانکری، دیپلمات ارشد واشنگتن شخصا با دمشق تماس میگیرد ولی بریتانیاییها با سماجت خواهان جنگ هستند. هرگونه لغزش یا حمله احتمالی غرب به سوریه میتواند جنگ جهانی سوم را ظرف چند ساعت حادث کند. رویارویی مستقیم نیروهای شرق و غرب آتشی است که دامان همه را میگیرد و نتیجه آن انفجاری است که از شرق روسیه تا غرب اروپا و حتی قلب آمریکا حس خواهد شد و در این میان جنگجویان سلفی که همانند قارچ در حال تکثیر هستند جنگهای صلیبی خود با مسیحیان و دیگر گروههای مسلمان را آغاز خواهند کرد. زهر کشنده جنگ جهانی سوم، مرگبارترین تهدیدی است که جامعه بشری را تهدید میکند و پادزهر آن تنها در دست تهران است. آمریکا با به دست آوردن دل ایرانیها تنها میتواند از مهلکه بگریزد؛ مذاکره و تعامل بشار اسد با مخالفین و نبرد با سلفیهای چندملیتی که هم از ارتش سوریه میکشند، هم از مخالفان میکشند، هم از صدام میکشند، هم از کردها میکشند میتواند آبی باشد بر آتش جنگ سوریه و بازسازی ویرانههای این کشور.
آرمان:اهمیت استقلال دانشگاه
«اهمیت استقلال دانشگاه»عنوان یادداشت روز روزنامه ارمان به قلم دکترمصطفی خانزادی است که در آن میخوانید؛این روزها درمورد وزارت علوم بحثهای فراوانی مطرح شده است و بعضی افراد نسبت به عملکرد آقای دکتر توفیقی در همین دوران کوتاه سرپرستی یا درمورد دوران حضورشان در دولت آقای خاتمی انتقاداتی مطرح میکنند که بیشتر ناشی از اختلاف دیدگاهی است که سالها بین این دو طیف سیاسی وجود داشته است.
در این سالها همواره طیفی که دانشگاه را آرام و غیرسیاسی خواسته تلاش کرده که دانشگاه محیطی باشد که دانشجو در آن درسش را بخواند و برود اما واقعیت این است که قشر دانشگاهی قشری جوان، پرتحرک و پرانرژی است و من که از نزدیک در کلاسهای درس با دانشجویان سر و کار دارم گمان میکنم نمیشود این تحرک و فعالیت را از دانشجویان گرفت و اگر با روشهایی این پویایی و سرزندگی در دانشگاه نباشد، دانشجو بینشاط میشود. اگر در این چند سال هم دانشگاه آرام بوده است، به خاطر این بوده که دانشجویان فرصت بروز نظراتشان را پیدا نکردند که این به نفع جامعه نیست.
دانشجو باید نه فقط در زمینه علمی (که البته مهمترین زمینه است و فلسفه وجودی دانشگاه نیز براساس آن است) که در زمینههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... نیز بتواند نظرات خود را در دانشگاه بیان کند. حضرت امام خمینی(ره) دانشگاه را مبدا همه تحولات نامیدند. نه فقط تحولات علمی و این نشان میدهد ارزش کار دانشجویان و اهمیت آن بر رهبر انقلاب نیز پوشیده نبوده است.
اگر در دانشگاه فقط به جنبه علمی توجه شود، جامعه به رکود میرود اما یک تفکر در دانشگاه همواره وجود دارد که شادابی و نشاط دانشجویان را یک خطر برای خود میداند. چون جماعت دانشجو اهل منطق است و هر حرف و سخنی را نمیپذیرد و درباره هر صحبتی که به او میرسد اهل تحقیق و تفحص است. این تفکر حتی نوعا دانشگاه و آموزش و پرورش را یک مصرفکننده صرف میداند و معتقد است اینها فقط عدهای معلم و دانشجو هستند که به کشور هزینه تحمیل میکنند. درصورتی که اگر به روند تحول و پیشرفت کشورهایی مثل کره و مالزی نگاه کنید میبینید که در این کشورها پیشرفت از زمانی شروع شد که پذیرفتند دانشگاه یک مصرفکننده نیست بلکه یک تولیدکننده بااهمیت است و بر این اساس دانشگاه را توسعه دادند.
درحقیقت در دانشگاه نهتنها تولید علم صورت میگیرد بلکه تولید نیروی انسانی موردنظر برای مدیریت و کارهای اساسی دیگر نیز انجام میشود. اگر نگاهی به کابینه بیندازید، میبینید که همه اعضای هیات از دانشگاه آمدهاند و دانشگاه وظیفه دارد اجراییترین افراد، سیاسیترین افراد، اقتصادیترین افراد و... را وارد جامعه کند. بسیاری دانشجویان با مسائل گوناگون در دانشگاه آشنا میشوند و بسیاری روابط اجتماعی در دانشگاه شکل میگیرد. تجربه هم نشان داده رفتار و گفتاری که در دانشگاه مطرح میشود کمترین خطرات را در پی خواهد داشت. بدیهی است که افراد یکبعدی که از دانشگاههای یک بعدی فارغالتحصیل میشوند تواناییهای کمتری خواهند داشت.
نمونه این مدیریت یکبعدی را در چند سال گذشته در کشور دیدیم که حتی اصولگرایان هم به ناکارآمدی و ضعف آن معترف بودند و کارشناسان معتقدند که جامعه با مشکلاتی مواجه شده است. بهنظر میرسد باید پذیرفت دانشجویان و اساتید فهیم هستند و خود تصمیمات بهتری درمورد سرنوشتشان میگیرند. طبیعی است که قشر جوان و آرمانخواه وقتی در برابر محدودیتهای سلیقهای قرار میگیرد، بعضا لجاجت کرده و در برابر این ممنوعیت موضع میگیرد. دانشجو باید بتواند در امور مختلف اظهارنظر کند و درمورد مسائل صنفی دانشگاه خود تصمیمگیر باشد. برای رفتار با دانشگاهیان خوب است رفتار دیگر کشورهای دنیا با دانشگاه نیز مورد بررسی قرار بگیرد. ببینیم کشورهای موفق در زمینه علم و دانشگاه چه برخوردی با دانشگاه میکنند و چه شأن و منزلتی را برای دانشگاهیان قائل هستند.
خود دانشگاهیان بهترین افراد برای دفاع از قداست محیط دانشگاه هستند. چه عیبی دارد اگر مسئولان دانشگاهها با نظر اعضای هیات علمی انتخاب شود؟ چه عیبی دارد همانطور که بسیاری از نهادهای مدیریتی مستقل از دولت هستند، دانشگاه نیز به ارگانی مستقل از دولت بدل شود؟ اینکه یک دانشگاه به سمت استقلال برود برخلاف منافع ملی نیست. اینکه انجمنهای اسلامی، بتوانند به راحتی فعالیت کنند نیز به سود جامعه دانشگاهی است. البته این صحبت به آن معنا نیست که احزاب مختلف کشور هرکدام در دانشگاه پایگاه داشته باشند و دانشگاه به محلی برای بحثهای سیاسی و مناظرات و گفتوگوهای انتخاباتی بدل شود و از هدف اصلی خود که تولید علم است دور شود.
افراد با گرایشات سیاسی گوناگون میتوانند در بیرون دانشگاه به احزاب مراجعه کنند و در آنها عضو شوند. اما در دانشگاه نیز همواره فعالیتهای سیاسی وجود خواهد داشت. با این حال بهنظر میرسد همین دو، سه تشکل بسیج دانشجویی و انجمن اسلامی و کانون فرهنگی و... بتوانند همه دانشجویان را در خود جای بدهند و نمایندگی همه طیفهای سیاسی دانشجویی را در این تشکیلات مشاهده میکنیم.
توقع این است که در دانشگاه همانطور که طرفداران اصلاحطلبان حق صحبت بدون محدودیتهای خاص را داشته باشد یکی از طرفداران آقای جلیلی نیز این حق را داشته باشد اما بهجای اینکه در این چند سال مشکلات معیشتی دانشجویان، کارمندان و استادان دانشگاه را حل کنند بعضا بهدنبال سیاستزدایی از دانشگاه بودند و میگفتند سیاسیبودن دانشجو را از هدف اصلی خود که درسخواندن است دور میکند. درحالی که دانشجو خود درک میکند درس خواندن چه تاثیری در سرنوشت زندگی خود دارد. این بحث هم فقط درمورد وزارت دکتر توفیقی یا دکتر معین نیست. این بحث در سراسر دنیا وجود دارد و مشاهده میکنید که در تجربیات دیگر کشورها نیز آزادی فضای سیاسی در دانشگاه هیچوقت موجب اغتشاش و مسائلی از این دست نشده است.
بهار:مردم چه کسانی هستند؟
«مردم چه کسانی هستند؟»عنوان سرمقاله روزنامه بهار به قلم علیرضا سرحدی است که در آن میخوانید؛وزیر راه و شهرسازی از آغاز بررسیها برای ادامه یا توقف مسکن مهر خبر داده است، این خبر در حالی مطرح میشود که طرح مسکن مهر از همان ابتدای کار، مشکلاتی داشت که همچنان پابرجاست و بارها درباره آن صحبت شده است، اما چنانچه دولت معتقد است که تصمیمات اتخاذ شده درباره طرح مسکن مهر، نادرست بوده است، باید راهحلهای جدیدی را برای این مساله پیشنهاد بدهد. البته این مشکلات فقط مربوط به بخش مسکن نیست و در سایر حوزهها نیز وضعیتی مشابه به چشم میخورد.
دست دولت فعلی به دلیل کمبود ابزارهای کار و زیرساختهایی که طی این هشت سال از بین رفته، خالی است؛ با این حال قول داده که مشکلات را برطرف خواهد کرد. باید توجه داشت که این مشکلات یکروزه و یکشبه حل نمیشوند و برای حل آنها باید برنامههایی بلندمدت را در دستور کار قرار داد. طرح مسکن مهر زمانی شکل گرفت که بحران مسکن و سرپناه، برای بسیاری از مردم آزاردهنده شده بود. اگر مسکن مهر کنار برود، باید حتما طرحی بهتر جایگزین آن شود؛ زیرا مشکل قبلی کماکان به قوت خود باقی است.
دولت جدید باید مساله را از نو تعریف کرده و سازوکارهایی جدید را برای حل آن ارائه بدهد. به نظر میرسد که دولت جدید درباره این طرح، تردید و دودلی دارد و درعینحال نمیخواهد مردم را ناامید کند. ارزیابی طرحهای دولت جدید در زمینه مسکن باید درباره پروژههای جدیدی صورت بگیرد که خود دولت میخواهد در دستور کار قرار بدهد؛ نه طرحهایی که از قبل به او تحمیل شده و درباره آنها حق انتخاب چندانی نداشته است.
دولت باید طرحهای مورد نظر خود را نه به شکل روزمره، بلکه به شکلی کلانتر و آیندهنگرتر به اجرا دربیاورد. حاشیهنشینی، مهاجرتهای بیرویه و سرریز شدن جمعیت روستاها به شهرها از مسائلی است که میتواند در حوزه مسکن بحرانساز شود. همین بحران باعث شده است که هر وزیری پیش از هر مساله دیگری روی این مشکل تمرکز کند و به فکر ایجاد مسکن برای جمعیت سرریزشده شهری بیفتد. اما مشکل اینجاست که چرا شهری مثل تهران باید 12میلیون نفر جمعیت داشته باشد. اگر به طریقی از این جمعیت کم شود، مسائلی چون بحران مسکن، آلودگی هوا، ترافیک و... به راحتی حلشدنی است.
بنابراین مسائل باید بازنگری شود و پیش از ارائه راهکارهایی برای حل بحران، عوامل زمینهساز بحران مورد بررسی قرار بگیرد. اگر قرار است مسکن مهر متوقف شود، بلافاصله باید برای ساماندهی مهاجرت پیشنهادهایی ارائه شده و اقداماتی صورت بگیرد. باتوجه به آثار مخرب اجرا شدن طرح مسکن مهر در زمینه افزایش پایه پولی و بالا رفتن نرخ تورم، آقای وزیر به نوعی تصمیمگیری درباره توقف یا از سرگیری ساخت مسکن مهر را بر عهده مردم گذاشته است.
اما این مردم چه کسانی هستند؟ آنها که دغدغه سرپناه دارند یا آنهایی که مسائل را کلانتر میبینند و تمامی جوانب و پیامدهای موضوع را بررسی میکنند. اگر قرار است مردم در اینباره اظهارنظر کنند، باید نهادهایی مردمی مثل شوراها و NGOها ایجاد شود تا گروههای مردمی در آن ساماندهی شوند.
به این ترتیب بعد از چند سال، مردم به موضوع تسلط پیدا میکنند و به جایگاهی میرسند که میتوانند درباره مشکلات اظهارنظر کرده و راهحل پیشنهاد بدهند. با وجود شرایط فعلی که بسیاری از مردم نیازمند سرپناه هستند، طبیعی است که مسکن مهر را انتخاب کنند و این نگاه، نگاه کلان به وضعیت اقتصادی کشور نیست.
بنابراین تصمیمگیری باید توسط نهادهایی صورت بگیرد که نگاه کلانتری به موضوعات دارند و مسائل را با دید کارشناسی نگاه میکنند. اما باید توجه داشت که مردم سرپناه میخواهند و تاب تورم را نیز ندارند.
ابتکار:مذاکرات شیخ اعتدال و سلطان میانهرو نقطه عطف میشود؟
«مذاکرات شیخ اعتدال و سلطان میانهرو نقطه عطف میشود؟»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم سید علی محقق است که در آن میخوانید؛عمان مانند ایران تنها کشوری است که به واسطه مالکیت برسوی دیگرتنگه استراتژیک هرمز هم بر آبهای خلیج فارس و هم بر دریای عمان اشراف و حاکمیت مرزی دارد. روزانه درصد عمدهای از نفت جهانی به مقصد کشورهای کوچک و بزرگ جهان از این تنگه عبورمیکند. مالکیت آبهای سرزمینی در مهمترین تنگه دنیا و سروکار داشتن با تردد نفتکشهایی از مبدا حساس ترین نقطه جهان و به مقصد قدرتهای بزرگ اقتصاد و سیاست در دنیا، به تنهایی کافی است تا موقعیت عمان در این نقطه حیاتی از خاورمیانه موقعیتی خاص و استراتژیک باشد. بر این اساس با توجه به ذهنیتی که از سایر کشورهای عربی حوزه خلیج فارس وجود دارد این فکر تداعی میشود که مناسبات سیاسی مسقط با جهان نزدیک و دور هم این قابلیت را دارد که هرازگاهی دچار فراز و فرود شود.
اما با این همه رفتار و رویکرد سیاسی عمان در طول چند دهه گذشته همواره همراه با میانهروی و اعتدال در دیپلماسی خارجی و سیاستهای داخلی بوده است. این اعتدال مستمر باعث شده که سلطان قابوس فارغ از تحولات جهانی و منطقهای و تغییر حکومتها همیشه مناسبات مسقط را با پایتختهای مهم منطقه و جهان در اوج نگهدارد. در این بین روابط تهران و مسقط یکی از مثالهای بارز در حفظ اعتدال در دپیلماسی است. کمتر کشوری را میتوان یافت که مانند عمان مناسباتش با تهران در طول نیم قرن گذشته از هیچکدام از وقایع جهانی و منطقه ای تاثیر نپذیرفته باشد و بالا و پایین نشده باشد.
بارها کشورهای عربی حوزه خلیج فارس و اتحادیه عرب رفتارهای خصومت آمیزی با تهران داشتهاند، اما عمان تا جایی که توانسته خود را از این مباحث دور نگهداشته است. انقلاب اسلامی سال 57 و استقرار حکومت جمهوری اسلامی به جای حکومت شاهنشاهی فهرست دوستان و دشمنان تهران را در منطقه تغییراتی اساسی داد اما مسقط یک استثنا در میان همسایگان بود وعمان بعد از 57 برای ایران چندان تفاوتی با عمان قبل از 57 نداشت. عمان بر خلاف سایر کشورهای خلیج فارس، در جریان جنگ ایران و عراق نیز سعی کرد تا از اتخاذ سیاستهای افراطی و یکسویه خودداری کرده و از اقدامات تحریک آمیز علیه ایران دوری کند. مقامهای عمانی در جریان این جنگ، همواره تاکید میکردند که قائل به گزینهای جز همزیستی مسالمت آمیز میان ایران و کشورهای خلیج فارس نیستند.
همجواری آبی و گره خوردن امنیت و منافع ملی دو کشور از طریق تنگه هرمز، قرابتهای قومی بین بخشهایی از دو کشور، همراهی و مساعدت تاریخی به واسطه ماجرای جنگ ظفار و حمایت نظامی ایران از حاکمیت عمان در سالهای دور، وساطتهای هرازگاهی برای رفع و کاهش اختلافات تهران با برخی پایتختهای غربی در سالهای نزدیک فقط بخشی از همه آن چیزی است که روابط بین دو پایتخت را از هر نظر خاص و متفاوت از سایر پایتختها کرده است.
در طول چهار دهه اخیر موقعیت جغرافیایی و سیاسی تنگه هرمز پیوندهای مستحکمی را بین دو کشور ایجاد کرده و همافزایی برای تامین امنیت تنگه هرمز، نقش مهم و استراتژیکی به ایران و عمان درسطح منطقه داده است. علاوه بر این با وجود نزدیکی زبانی و فرهنگی عمان با همسایگان جنوبی، نزدیکی جغرافیایی ایران و عمان در تنگه هرمز و نیز دوری عمان از قلمرو جغرافیایی همسایگان عرب منطقه همسوییهای دیپلماتیک دو کشور را تشدید کرده و با اهمیتهای امنیتی و منفعتی تنگه هرمز درآمیخته تا عمانیها در همه این سالها برای تداوم و تثبیت روابط حسنه با تهران ترغیب شوند.
با این همه که گفته شد بی راه نیست که اولین مهمان خارجی رئیس جمهور دولت اعتدال در ایران، حاکم معتدلترین همسایه و با ثبات ترین دوست ایران باشد. طبیعی است که چنین دوستی بر اساس منافع ملی کشورخود، همسایه شمالی و پرقدرتش را با ثبات و اعتدالگرا و همچنان دوست میخواهد.
اما آیا همه آنچه که سلطان قابوس را بلافاصله پس از استقرار دولت به تهران کشانده، همین اعلام تداوم حسن همجواری و نگهداشتن مناسبات در اوج است و دیگر هیچ؟ به نظر میرسد با در نظر گرفتن تحولات منطقه ای، استقبال جهانی از استقراردولتمردان و دپیلماتهای کارکشته و اعتدالگرا در پاستور، سوابق میانجیگرانه پادشاهی عمان بین تهران و واشنگتن و نیز شرایط زمانی خاص انجام این ملاقات باید کار ویژهای دیگر و فراتر از روابط دو جانبه را برای این سفر مهم جستجو کرد. اگرچه این کارویژه هنوز در میان خبرهای رسمی و بازخورد رسانهای مذاکرات رسمی سلطان عمان با مقامات کشورمان جایی نداشته است اما همه شواهد منطقی حکایت از آن دارد که باید این سفر را جدی گرفت. شاید این سفر و مذاکرات شیخ اعتدال و سلطان میانه رو همان نقطه عطفی باشد که بسیاری انتظارش را میکشند و صدایش در آینده در خواهد آمد...
دنیای اقتصاد:لحظه سرنوشتساز مقابله با تحریم
«لحظه سرنوشتساز مقابله با تحریم»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکترجعفر خیرخواهان است که در آن میخوانید؛با وقوع انقلاب اسلامی و سقوط یکی از متحدان اصلی آمریکا در منطقه و سپس بحران گروگانگیری، کشور آمریکا دائما سعی کرده است با وضع تحریمهای اقتصادی، دشمنی خود را با ایران نشان دهد و جلوی نفوذش را در منطقه بگیرد.آمریکا ابتدا راهبرد دوگانهای در برابر ایران پیش گرفت. هدف این بود که درهای مذاکره با ایران باز باشد و در عین حال هزینه نگهداری گروگانها برای ایران افزایش یابد. در عمل درهای مذاکره بسته ماند، اما تحریمها مرتبا افزایش یافت. آمریکا تمام داراییهای دولت ایران در موسسات آمریکایی را بلوکه کرد، واردات نفت از ایران را ممنوع و تحریم جامع تقریبا همه نوع تجارت با ایران را تصویب کرد.
در دو سال اخیر هم آمریکا به کمک متحدانش شدیدترین و جامعترین تحریمها را تاکنون وضع کرده است که همه حوزههای تجاری از نفت، بانکداری و ارزی، کشتیرانی، هواپیمایی، پتروشیمی و خودرو را شامل شده و امور آموزشی و علمی را هم دربرمیگیرد، حتی ماجرا تا آنجا پیش رفت که در سال 2012، یکی از فروشگاههای اپل در خاک آمریکا از فروش یک دستگاه آیپد به دخترخانمی که خود را ایرانی معرفی کرده بود خودداری کرد و خبر آن به رسانهها کشیده شد. در آن زمان محافلی به اعتراض برخاستند که چرا شرکتهایی مثل اپل باید جلوی فروش محصولاتی را بگیرند که باعث تقویت آزادی بیان و دسترسی به اطلاعات میشود.
میتوان از اینگونه استدلالها کمک گرفت و اقداماتی محکمهپسند و مردمپسند در مقابله با تحریمها انجام داد. در این شیوه باید گام به گام حرکت کرد و پس از موفقیت در هر گام، گامهای بعدی را متناوبا برداشت. ابتدا بهتر است از جنبه حقوق انسانی و اعلامیه حقوق بشر وارد شد. به این معنا که برخی از این تحریمها از قبیل تحریم واردات دارو خطر جدی برای زندگی انسانها بوده و در نقض آشکار اعلامیه جهانی حقوق بشر است.به عنوان مثال در ماده 25 این اعلامیه آمده است؛ «هرکس حق دارد از سطح زندگی برخوردار باشد که سلامت و رفاه او و خانوادهاش، از جمله خوراک و لباس و مسکن و رسیدگیهای پزشکی آنان را تامین کند.
همچنین حق دارد از خدمات ضروری اجتماعی در هنگام بیکاری، بیماری، درماندگی، بیوگی و پیری یا در سایر مواردی که بنا به اوضاع و احوالی بیرون از اراده او، وسایل معاش وی مختل گردد استفاده کند.» ماده 7 همین اعلامیه میگوید: «همه افراد در پیشگاه قانون یکساناند و حق دارند که بیهیچ تفاوت از پشتیبانی قانون به طور برابر استفاده کنند. هر کس حق دارد در مقابل هرگونه تبعیض که ناقض این اعلامیه باشد و در مقابل هرگونه عملی که چنین تبعیضی را تشویق کند، از حمایت یکسان قانون برخوردار گردد.»
با اینکه برخی مقامات غربی گفتهاند تحریمها مانع دسترسی مردم ایران به دارو نمیشود، اما تح ریمهای اقتصادی که علیه بانک مرکزی ایران وضع شده است مبادله ارزی و گشایش اعتبار را ناممکن کرده است که در نتیجه اجازه خرید دارو و تجهیزات پزشکی را به ایران نمیدهد. بدتر از همه اینکه برخی کشورها مثل کانادا رسما سازمانهای دارویی و تحقیقات پزشکی ایران را در لیست تحریمها جای دادهاند. آمارها حکایت از این دارد که در حال حاضر و در نتیجه تحریمهای غیرانسانی که از سوی آمریکا، کانادا و برخی کشورهای اروپایی وضع شده است جان حدود پانصد هزار بیمار ایرانی مورد تهدید مستقیم است.
در حالی که غربیها هدف از تحریمها را وارد کردن فشار بر حکومت ایران برای جلوگیری از برنامه هستهای اعلام میکنند و اینکه قصد ندارند به مردم عادی آسیب برسانند. اما واقعیت این است مسیری که تحریمها طی میکنند فشار وارد کردن بر حکومت ایران از طریق سخت کردن شرایط زندگی برای مردم و دامن زدن به نارضایتی اجتماعی است. محدودیتها بر واردات دارو و تجهیزات پزشکی که نمیتواند کاربرد دوگانه داشته باشد و منحصرا اهداف انساندوستانه دارد اثبات میکند که تحریمها آنگونه که ادعا میشود هدفگذاری نشده است. به بیان دیگر برخلاف ادعاهای مقامات آمریکایی، هدفگذاری اصلی تحریمها به سمت مردم ایران و به ویژه طبقه متوسط نشانه رفته است.
نخبگان و روشنفکران ایرانی در داخل و خارج از کشور باید از حالت انفعالی و نظارهگر بودن بیرون آیند و به غربیها اجازه ندهند هرگونه که مایل هستند دامنه تحریمها را گسترش دهند. گروههای مردمی که واقعا مدنی و مستقل بوده و هیچ ربط و دخلی به دولت و حکومت ایران نداشته باشند باید به میدان آیند. جنبش و کوشندگی این گروهها حالت سفارشی و ماموریتی از سوی مسوولان حکومتی نخواهد داشت.
حضور حدود دو میلیون ایرانی تحصیلکرده در آمریکا و به همین تعداد در اروپا پتانسیل خوبی برای اعتراضکردن به تحریمها است. آنها با اطلاعرسانی و برملا کردن آثار نامطلوب و غیرانسانی تحریمها بر مردم ایران، به وجهه و تصویر جهانی آمریکا آسیب وارد میکنند و این کشور را مجبور به تغییر رویه خواهند کرد. برای مثال آنها میتوانند نشان دهند چگونه شرکتهای گوناگون از ترس مجازات آمریکا اقدام به معامله و ارسال کمکهای بشردوستانه و دارو و مواد غذایی به ایران نمیکنند و در نتیجه هر ماه چه تعداد انسان جان خود را از دست میدهند.
در کنار ایرانیها، باید به سراغ نهادهای مردمی و مدنی کشورهای تحریمکننده رفت تا آنها نیز شروع به محکوم کردن معیارهای دوگانه دولتهای غربی کنند و به دولتهای خود فشار آورند که موانع تحمیلی در حوزه دارو را بردارند. اینک که رایدهندگان ایرانی دولتی جدید را با قامت و لباسی نو بر سرکار آوردهاند، فرصت و بهانه مناسب برای چنین تحرکآفرینیها خواهد بود.
تئودور روزولت از روسای جمهور آمریکا گفته بود: «نُه دهم خردمند بودن در این است که به موقع خرد بورزی.» پس نباید درنگ کرد و فرصت را از دست داد چون واقعا فردا دیر است. یک نکته هشدارآمیز هم در رابطه با گروههایی است که از شرایط تحریم ارتزاق میکنند. این گروهها به تدریج قدرت فراوانی یافته و با تسلط بر اوضاع و انواع ترفندها و لابیگریها و سنگاندازیها اجازه رفع تحریمها را نخواهند داد، مگر آنکه به موقع اقدام مناسب انجام شود.
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
قدر نظام راتو بهتر میدانی چون بیشترین لطف وسود رابرایت داشته.....