
برای همین از قبل معمایی را آماده کرده بود. شب موقعی که هر چهار دوست صمیمی پسر سرگرد دور میز جمع شدند تا شام بخورند، یکی از بچهها بحث معما را پیش کشید و مشفق هم مشتاقانه سوال را طرح کرد. فرض کنید دو اتاق کنار هم قرار دارد که از هیچکدام نمیشود آن یکی را دید. در یکی از اتاقها سه کلید برق و در اتاق دیگر سه لامپ است و ما نمیدانیم کدام کلید، کدام لامپ را روشن میکند. فقط هم یکبار اجازه داریم به اتاق لامپها برویم. از کجا میتوانیم بفهمیم کدامیک از کلیدها برای کدام لامپ است؟
پسر سرگرد سوال را خوب متوجه نشد و پدر یکبار دیگر با حوصله معما را توضیح داد و گفت حالا باید بگویید مثلا کلید سمت راست، لامپ وسط را روشن میکند یا کلید وسط لامپ سمت چپ را. بچهها به فکر فرو رفتند. یکی از آنها کاغذ و خودکار خواست. نفر دوم به سقف چشم دوخت و در فکر فرورفت و نفر سوم شروع به غر زدن کرد: من هیچ وقت ریاضیام خوب نبوده است. به این سوالها هم نمیتوانم جواب بدهم.
سرگرد لبخندی زد و گفت: اصلا جواب این سوال ربطی به ریاضی ندارد. فقط باید کمی فکر کنی. یک راهنمایی هم میکنم. کارت را با اتاق کلیدها شروع کن.
پسر سرگرد جوابی داد که خودش هم بلافاصله فهمید غلط است. همسر سرگرد شام را آورد و بچهها مشغول شدند، اما بیشتر حواسشان پی معما بود. بعد از شام کارآگاه وقتی دید هنوز هیچ کس نتوانسته جواب درست را پیدا کند تصمیم گرفت یک راهنمایی دیگر هم بکند.
اول یکی از کلیدها را روشن و بعد از چند دقیقه خاموش کنید و سراغ کلید دوم بروید.
یکی از بچهها پرسید: یعنی بعد از روشن کردن کلید اول نباید به اتاق لامپها برویم؟
اینبار پسر سرگرد جواب داد: خب معلوم است نباید برویم، چون ما فقط یک بار حق داریم به آنجا برویم و فرصتمان اینطوری از دست میرود و فقط میفهمیم یکی از کلیدها برای کدام لامپ است، اما دو تای دیگر باز هم میماند. پسری که کاغذ و خودکار گرفته بود هنوز داشت چیزهایی مینوشت. حتی لامپها و کلیدها را با خطهای کجومعوجی به هم وصل کرده، اما باز هم نتیجهای نگرفته بود. کارآگاه نگاه به کاغذ او انداخت و گفت: جواب خیلی راحتتر از این حرفهاست. با این راهنمایی دیگر باید حدس بزنید. اصلا نیاز به خودکار و کاغذ نیست. فقط کمی دقت کنید. آن شب مهمانی تمام شد و معما بیجواب ماند. روز بعد کارآگاه به اداره رفته و در اتاقش سرگرم پر کردن یکسری برگههای اداری بود که تلفن همراهش زنگ خورد. شماره پسرش افتاده بود. گوشی را جواب داد.
یکی از بچهها معما را حل کرده است.
سرگرد اول کمی مکث کرد. آنقدر درگیر کار شده که ماجرای معما را پاک فراموش کرده بود، اما یکدفعه یادش افتاد و گفت: گوشی را به او بده تا ببینم جوابش درست است یا نه.
مشفق با دقت به حرفهای پسر جوان گوش داد و در حالیکه میخندید گفت: دیدی گفتم جوابش خیلی ساده است. درست تشخیص دادی. همان موقع بود که سربازی به کارآگاه خبر داد قتلی اتفاق افتاده است و او باید سریع راه بیفتد. مشفق تلفن را قطع کرد و بلند شد تا هرچه زودتر برای اعزام آماده شود.
شما خواننده محترم جواب معما را برای ما به شماره 300011224 پیامک بزنید.
پاسخ معمای شماره قبل: مهیار قاتل اصلی بود. هر سه متهم مدعی بودند از کشته شدن دوستشان خبر نداشتند، اما مهیار در بازجوییها گفت با اینکه با مقتول اختلاف مالی داشته، اما دلیلی برای ارتکاب قتل به این فجیعی نداشته است. اشاره مهیار به فجیع بودن قتل در حالیکه معلوم شده بود 28 ضربه چاقو به مقتول اصابت کرده است، نشاندهنده آگاهی او از چگونگی وقوع جنایت بود.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
«جامجم» در گفتوگو با کارشناسان به بیماری گوارشی شایع شده در کشور پرداخته است
خانواده مهدیه اسفندیاری در گفتگو با جام جم از ۱۳۸ روز زندان انفرادی خواهرشان میگویند