بنابراین تعجبی ندارد که عدهای به این فکر افتاده و بگویند، بهار عربی رو به زوال و نابودی است. این افراد بر این باورند که خاورمیانه هنوز مهیای تغییر نیست و به دلیل فقدان ساختارهای دموکراتیک، قدرت مردم با بینظمی و آنارشیسم از هم میپاشد یا به ظهور مجدد دیکتاتوری میانجامد.
استدلال دیگری که این عده میآورند اینکه تنها نیروی یکپارچه و منسجمساز منطقه رویکردهای دینی است و همین مساله با مردمسالاری تطابق و سازگاری ندارد و در نتیجه اگر بهار عربی رخ نداده بود، خاورمیانه میتوانست روند بهتری داشته باشد.
اما این نگرش اگر نگوییم اشتباه در بهترین حالت شتابزده و عجولانه است. شکی وجود ندارد که انتقالهای دموکراتیک بیشتر خشونت آمیز و طولانی مدت خواهد بود. با آنکه بهار عربی در برخی کشورها پیامدهای ناگواری داشته است، اما آن طور که از گزارشها برمیآید اغلب اعراب دیگر نمیخواهند به گذشته بازگردند.
در ضمن آنهایی که میگویند بهار عربی شکست خورده است، ظاهرا زمستان طولانی قبل از آن و تاثیری را که بر زندگی مردم داشته نادیده میگیرند. مصر و کره جنوبی که سال 1960 دارای متوسط طول عمر و تولید ناخالص داخلی مشابهی بودند، اکنون در دو دنیای متفاوت به سر میبرند.
گرچه بسیاری از مصریها اکنون در شهرها زندگی میکنند و سهچهارم جمعیت این کشور باسواد است اما سرانه تولید ناخالص داخلی آن فقط یک پنجم کره جنوبی است و فقر و سوء تغذیه در دو کشور با یکدیگر قابل مقایسه نیست. دولت ناتوان و کوتاهمدت اخوانالمسلمین نیز هیچ کاری برای تغییر این وضع انجام نداد.
به دلیل همین مسائل و با در نظر گرفتن پیشرفت ناموزون بهار عربی بعضی را به این باور رسانده است که پس تنها راه حل برای این معضل برقراری یک مدرنیزاسیون اقتدارگرایانه و ظهور افرادی نظیر آگوستو پینوشه، لی کوان ییو یا دنگ شیائوپینگ است که نظم و انضباط و رشد و رونق اقتصادی را به طور همزمان و در کنار یکدیگر ایجاد کنند.
البته به ذهن عدهای نیز این فکر خطور کرده که برقراری دموکراسی صرفا منجر به حکمرانی اسلامگراهایی میشود که حکومتهایی بهتر از دیکتاتورهای سابق نخواهند داشت و دلیل این امر را هم نبود تساهل سیاسی و انجام اقداماتی مغایر با مردم سالاری عنوان میکنند.
به طور مثال محمد مرسی رئیسجمهور منتخب که چندی پیش توسط ژنرالها و به خواست میلیونها مصری از قدرت خلع شد، در بهترین شکل هیچ کاری به غیر از تمسخر قواعد دموکراسی در طول دوره کوتاه خود نکرد.
بسیاری از سکولارهای عرب و دوستانشان در غرب نیز بر این باورند که اسلامگراها به دلیل آنکه تمایل دارند حکومتشان را موهبتی الهی ببینند، هرگز دموکراسی شایسته را که الزاما شامل نظارت و کنترلهای متعدد از جمله دادگاههای مستقل، آزادی مطبوعات و قانون اساسی پلورالیستی برای حمایت از اقلیتها باشد، نخواهند پذیرفت.
اما این استدلال نیز اشتباه است، زیرا اسلامگراها در خارج از جهان عرب ـ به عنوان نمونه در اندونزی و مالزیـ نشان دادهاند که میتوانند با دموکراسی مانوس باشند.
در ترکیه نیز اعتراضات علیه شخص رجب طیب اردوغان، نخستوزیر اقتدارگرا اما منتخب بود و شباهت بیشتری با اعتراضات در برزیل داشت تا بهار عربی. امروز ترکیه با تمام اشتباهاتش به مراتب دموکراتیکتر از زمانی است که ارتش در پشت پرده پنهان شده بود.
بنابراین مشکل تنها اسلامگراهای عرب باید باشد؛ کسانی که با دههها سرکوب تربیت شدهاند و جنبشهای آنان غالبا با دشواری به حیات خود ادامه داده است. هسته اصلی این جنبشها اقلیتی مطرح به شمار میروند و از اینرو باید درروند امور جذب شده و آنها را نباید نادیده گرفت.
به همین دلیل کودتای مصر بسیار غمبار و تراژیک بود. اگر اخوانالمسلمین در قدرت باقی میماند آنها میتوانستند به جای سوءظن و بدگمانی نسبت به سیاستهای مردمسالارانه، تساهل و عملگرایی بیشتری برای اداره یک کشور داشته باشند.
شاید نگاهی به تاریخ و بازاندیشی در انتقال از کمونیسم در اروپا مثال خوبی برای ما باشد. اروپا سهسال پس از سقوط دیوار برلین مورد تهاجم سازمانهای مافیایی قرار گرفته بود.
سیاستمداران تندرو در لهستان، اسلواکی و کشورهای بالتیک آوازه و شهرتی کسب کرده بودند، کشورهای بالکان در شرف اضمحلال و سقوط قرار داشتند وگرجستان در حال جنگ و خونریزی بود.
با آنکه اکنون نیز بیشتر کشورهای بلوک شوروی سابق تحت رژیمهای سرکوبگر زندگی میکنند، اما تعداد کمی از مردم خواهان بازگشت به وضع سابق هستند.
بهار عربی در بهترین شکلش به نوعی بیداری عربی توصیف شده است که تلویحا به آن معناست که انقلاب واقعی بیشتر در ذهن اتفاق میافتد تا در خیابان. اینترنت، رسانههای ارتباط جمعی، ماهواره و عطش آموزش بین کشورهای عرب خاورمیانه به حدی است که دیگر با دیکتاتوریهای منسوخ و از پا درآمده سابق همنوایی ندارد.
اکنون مصریها و دیگران در حال فراگیری این نکته هستند که دموکراسی فقط مساله انتخابات یا امکان بسیج میلیونها معترض در خیابانها که به اغتشاش و بینظمیهای خونین منجر میشود، نیست. گذر به مردمسالاری واقعی ممکن است دهها سال طول بکشد اما باید از آن استقبال کرد.
منبع: اکونومیست - مترجم: ایرج جودت
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد