
مرگ اندیشی مقولهای است که از دیر باز مورد توجه انسانها قرار گرفته است، به طوری که نمونههای آن را میتوان در آیینهایی که برای مردگان برگزار میکنند مشاهده کرد. بشر برای رهایی از حس ابهام و سردرگمی در این باره دست به دامان افسانه و خرافات شده است تا معنایی برای این مقوله گریزناپذیر بیابد. بهعنوان نمونه مومیاییکردن بدنهای بیجان در مصر باستان، دفن کردن ظرف غذا یا جواهرات با مردگان یا کشتن مرکب متوفی و دفن آن در کنار قبر وی تا اینکه در آن دنیا پیاده نباشد، میتوان تلاشی برای معنابخشی به این مقوله پررمز و راز دانست. زمانی که مرگی روی میدهد، دردی جانکاهتر از مرگ بر جان زندگان میافتد و آنها را دچار رنجی فرسودنی میکند، از این روی آنها سعی میکنند به هر طریقی که شده برای مرگ و مردن معنایی فراهم کنند. حتی امروزه که بشر غربی سعی کرده است با کنار نهادن آموزههای دینی و قدسی از افکارش اسطورهزدایی کند، ناچار است برای مردن معنا بیافریند تا زندگیاش در معرض پوچی قرار نگیرد. فیلمهای زیادی را در سینمای هالیوود میتوان سراغ گرفت که دارای ساختار قوی دراماتیک هستند که با درونمایه مرگ به توضیح و تفسیر جهان بعد از مرگ میپردازند. فیلمهایی مانند دیگران، روح، حس ششم، چه رویاهایی میآیند و... که همگی تلاش میکنند تا حس معناداری درباره مرگ را به زندگی انسانها تزریق کنند و آنها را از درد و رنجی جانکاه که گریبانشان را میگیرند، برهانند.
زمانی که انسان به مرگ میاندیشد و پی به سرنوشت محتوم خود میبرد، مواجهه مستقیمی با خود پیدا میکند و من حقیقی خودش را آشکار میکند و به قول مولوی روان آینهوار او صفت غماز بودن پیدا میکند. مرگ چنان پر قدرت و مهیب است که آدمی در مواجهه با آن دچار تغییرات بنیادین میشود و بیجهت نیست فیلسوفان اگزیستانس مواجهه با مرگ را یکی از مهمترین عناصر فلسفههای خود قلمداد کردهاند.
در طول تاریخ زندگی انسانها، افراد زیادی را میتوان سراغ گرفت که در برخورد با این حقیقت جانشان دگرگون شده است. داستایفسکی از جمله افرادی است که مواجهه نزدیکی با مرگ داشته است. وی بعد از اینکه محکوم به اعدام میشود در واپسین لحظه خبر رهایی از مرگ او را نجات میدهد، از آن به بعد زندگی او دستخوش چنان تغییراتی میشود که حقیقت آدمی و روان پیچیده او مساله اصلی وی در شخصیتهایی که خلق میکند میشود. از جمله انسانهای دیگری که تجربهای از مواجهه با مرگ دارند، دکتر ویکتور فرانکل نویسنده کتاب با اهمیت «انسان در جستجوی معنا» است. وی در آن کتاب که بعد از جنگ جهانی دوم نوشته شده است به شرح خاطرات زندانی شدن خودش توسط نازیها میپردازد و سعی میکند روشن کند چگونه میان اجساد بیجان زندانیان توانسته است برای زندگی معنا فراهم آورد و روش معنا درمانی را کشف کند. چنین نمونههایی نشان میدهد که تا چه اندازه مرگ با معنای زندگی و زیستن که در برابرش قرار دارد قرابت و همزیستی تعادلی و تعاملی با یکدیگر دارند. تاریخ تفکر نشان میدهد انسانها قادر نیستند بسادگی از کنار مقوله مرگ بگذرند و آن را نادیده بگیرند، از اینرو تلقیهای متنوع و متضادی در این باره وجود دارد.
تلقی از مرگ
1. ویرانکنندهترین تلقی از مرگ، نیست شدن و نابودی است. کسانی که چنین تلقی از مرگ دارند به جهت اینکه ارتباط خود را از عالم قدسی قطع کردهاند و انسان را موجودی تک ساحتی در نظر میگیرند و او را در مختصات این جهان تعریف میکنند.
فیلسوف ملحدی مانند سارتر وقتی براساس شخصیتهایی که خلق میکند فلسفهاش را به جهان روزمره انسانها وارد میکند، نتیجه منطقی فلسفهاش، ناتوانی در رهایی قهرمانهای داستانهایش از دام پوچانگاری است. روکونتین شخصیت اصلی رمان تهوع در وجود خودش شک میکند و میگوید «آیا من ذرهای در خیال نیستم» و در پایان داستان وقتی خودش را پیدا میکند، میگوید «آنتوان روکونتین برای هیچکس وجود ندارد» و کسی که برای هیچکس وجود ندارد اهمیتی ندارد که باشد یا نباشد.2
کامو در داستان افسانه سیزیف مهمترین مساله فلسفی را که ارزش فکر کردن دارد، خودکشی میداند و چنین باآهنگ بیمعنایی زندگی سرنوشت بشر را تعیین میکند.
2. هدفدار بودن مرگ برای دیگران با این تفاوت که مرگ قانونی است که افراد را جایگزین همدیگر میکند و فرصت زیستن در جهان مادی را برای دیگران فراهم میآورد. با مرگ زندگی فرد پایان میپذیرد و زندگی دیگران آغاز میشود. قرآن چنین تفکری را به دهری مسلکها نسبت میدهد، آنگاه که میفرماید «وَقَالُوا مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِکُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَمَا لَهُم بِذَلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ» سوره 45/آیه 24.
3. تلقی دیگر دیدگاهی است که فرقههایی مانند بودائیان و هندوها به مرگ دارند و مرگ را پایان زندگی انسان نمیدانند، بلکه آن را بازگشت دوباره به جهان مادی و زندگی در بدن انسان یا حیوان دیگری در نظر میگیرند. آنان معتقدند چرخه بازگشت برای برخی از انسانها تا ابد ادامه دارد.
4. نگاه ادیان به مرگ نگاهی متعالی است که ارتباط محکمی با هدف خلقت آدمی دارد. دین اسلام بین جهان مادی و جهان آخرت پیوندی ناگستنی برقرار میداند، امتداد دنیا و آخرت بهگونهای است که زندگی دنیا مقدمه زندگی در آخرت است. بنابراین زندگی یک پارهخط نیست که نقطه شروعش تولد باشد و نقطه پایان آن مرگ، بلکه مرگ همواره همراه زندگی و روی دیگر آن است که با تولد متولد میشود. طبق تعلیم قرآن مردن همانند زندگی امر وجودی است3 و خداوند آن را میآفریند، از این روی مرگ نمیتواند عدم و نیستی باشد، چرا که حیات دیگری از آن زاییده میشود.4 مرگ پایان آدمی نیست، هر قدر آدمی در دنیا زندگی میکند به همان میزان دست به کار ساخت جهانی بینهایت برای ابدیت خود میزند.
وقتی زندگی آدمی با تولد آغاز میشود حرکت وی هم به سمت لحظه انتقال به جهان آخرت شروع میشود و گریز از مرگ، ناگزیر ما را به آن نزدیک میکند.5 حقیقت مرگ چون حقایق دیگر همواره در برابر خواستههای ما مقاومت میکند و اجازه عوض شدن براساس امیال ما را نمیدهد. زندگی در دنیا وسیلهای است برای نیکبختی یا سیهروزی انسانها، کسانی که آن را بهعنوان هدف انتخاب کردهاند به ماهیت دنیا توجه نکرده و خودشان را از باطن دنیا که جهان آخرت است دور ساختهاند و گرفتار فرجامی دردناک میشوند.6 پیامبر(ص) یکی از خصوصیات انسانهای زیرک و بافراست را مرگ آگاهی میداند، این افراد زیاد یاد مرگ هستند و این یاد مرگ بودن اجازه نمیدهد شیرینیهای دنیا و اعتبارهای آن اصالت پیدا کند و از این روی چنین افرادی بیشترین آمادگی را برای رفتن به جهان آخرت در خود ایجاد کردهاند.7 توجه به این نکته مهم و اساسی است که چنین تلقی از مرگ، رنج و ناامیدی به همراه نمیآورد، بلکه انگیزههای قوی برای خوب زیستن و درست عمل کردن در جهان مادی برای انسانها پدید میآورد.
با توجه به سرشت مرگ که زیستن بعد از زیستن است، چرا انسانها از مردن هراس دارند؟ چرا غالب انسانها انس با مرگ ندارند8 با اینکه مرگ لحظهای از آنها غافل نمیشود، ولی آنها از مرگ غافل میشوند؟
تعلق به دنیا و اصالت دادن به خوردن و خوابیدن9 و جلوه زرق و برق دنیا به تدریج انسانها را به جایی میکشاند که دلهایشان را زنگار فرا میگیرد10 و تبدیل به آدمهای کور و کر میشوند که حقیقت را نه میشنوند و نه میبینند11 و حتی کارشان بهجایی میرسد که ره افسانه میزنند و پرده بر حقیقت میاندازند و میخواهند نور حق را خاموش سازند.
انسانهای اسیر دنیا که نه، اسیر خود، خودساختههای ذهنشان را بر خدا ساختهها برتری میدهند و پیامبرانی را از میان خودشان بر میگزینند تا آنها را هر چه بیشتر از حقیقت دور کنند. آدمی زمانی که به تمنیات نفسانیاش گوش میسپارد و تمام تلاش خویش را برای برخورداری از مواهب مادی مصروف میدارد، دنیای خود را آباد میکند و سرای ابدی را ویران؛ برای همین ترس عمیقی سراسر وجود او را زمانی که یاد مرگ میکند دربرمیگیرد، زیرا میداند مرگ او را به جهانی ویران میبرد که با دستان خود آن را به نابودی کشانده است.12 اگر نگاه الهی در زندگی آدمی جریان پیدا کند دیگر دنیا زندانی خواهد شد13 که آرزوی ماندن در آن هدف هیچ انسان خردمندی نخواهد بود و صرفا به مزرعهای میماند که کاشتههایش به داشتههای جهان باقی بدل میشود.
پانوشتها:
1. مولوی غزل 34.
2. کامو، افسانه سیزیف، ص 17.
3. الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ سوره ملک /2
4. حمله دیگر بمیرم از بشر تا بر آرم از ملائک بال و پر. مولوی 502
5 . «ایها الناس! کلّ امری لاقَ ما یفرّ منه فی فِرارهِ و الاَجلُ مساق النفس الیه و الهرب منه موافاتُه» نهج البلاغه خطبه 147.
6 . «یعلمون ظاهرا من الحیوه الدنیا و هم عن الاخره هم غافلون» 30/7..«ما هذه الحیوه الدنیا الا لهو و لعب و ان الدار الاخره لهی الحیوان لو کانوا یعلمون» عنکبوت/64
7. سئل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: ای المومنین اکیس؟ قال: اکثرهم ذکرا للموت و اشدِّهم استعدادا لهُ» بحار جلد6 ص 126.
8 . والله لابن ابی طالب انس بالموت من الطفل بثدی امه» نهج البلاغه خطبه 5.
9. «همها علفها» نهج البلاغه، نامه 45
10. «کلّا بل ران علی قلوبهم ما کانوا بکسبونَ» سوره 83/آیه 14
11. مثل الذین کفروا کمثل الذی ینعق بما لایسمع الا دعاء و نداء صم بکم عمی فهم لایعقلون» سوره 2/آیه 171.
12. امام حسن (ع): «لانکم اخربتم آخرتکم و عمّرتم دنیاکم، و انتم تکرهون النقله من العمران الی الخراب» معانی الاخبار باب نوادر المعانی، ص 389.
13. این جهان زندان و ما زندانیان حفر کن زندان و خود را وارهان. مولوی 674 . بسته در زنجیر کی شادی کند؟! کی اسیر حبس آزادی کند؟! مولوی 32.
عباس امیری / جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد