همواره در طول تاریخ کشورمان بزرگ مردانی بودهاند که در عرصه های مختلف شهره خاص و عام شده اند و در بین ملت خویش نام و یادشان به نیکی و بزرگی برده می شود. گاه در عرصه علم و دانش و زمانی در پهنه مردانگی و ایثار. لیکن معدود کسانی هستند که توانسته اند همه این عرصه ها را درهم تنیده و نامی برای خود در تاریخ دست و پا کنند.
«شهید دکتر مصطفی چمران » از جمله نوادر علمی و اخلاقی تاریخ مان است که با همه استعدادها و نبوغ خاص علمی و اخلاقی، همه تعلقات مادی و علمی خود را که در بهترین دانشگاههای جهان به دست آورده بود فدای گوشه چشم رضایت کودک آواره لبنانی کرد و سرانجام چه زیبا سرود «اللهم الرزقنی توفیق الشهادة» را سرود و عاشقانه شربت نوشین شهادت چشید.
«امیر سرتیپ ابراهیم مرآتی» ازجمله یاران «شهید مصطفی چمران » است که مدت یک سال در ستاد جنگ های نامنظم، این شهید بزرگوار را همراهی کرده است. گفتگوی فارس با این امیر دوران دفاع مقدس را بخوانید.
متولد پایین محله تویسرکان هستم
امیرسرتیپ دوم نهاجا ابراهیم مرآتی فرزند فضل لله و متولد 25 شهریور ماه 1330 محله، پایین محله تویسرکان هستم. ما پنج خواهر و سه برادر هستیم و پدرم یک کاسب کار ساده و مادرم خانهدار بود.
من فرزند دوم خانواده هستم. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تویسرکان گذراندم و تنها سال دوم دبیرستان را در مدرسه ملی واقع در خیابان امیرشریفی محله دماوند تهران خواندم و بعد از پایان این سال به دلیل هزینه بالا مجدداً به تویسرکان برگشتم و دیپلم علوم طبیعی را گرفتم.
اولین دوره فارغ التحیلان علوم بودیم
به دلیل علاقه خاص به لباس نظام و مقررات آن به نظام رفتم. ابتدا در آزمون خلبانی شرکت کردم، اما به دلیل دید کم چشم پذیرفته نشدم. سپس به دانشکده افسری نیروی زمینی رفتم. پس از فارغالتحصیلی در سال 53 ما اولین دوره فارغالتحصیلان بودیم که لیسانس علوم گرفتیم.
دوره فارغالتحصیلی مصادف با درگیری حسن البکر رئیسجمهور عراق با ایران درباره اروندرود شد. از دانشکده افسری نیروی زمینی سه نیرو یعنی هوایی، دریایی و زمینی سهمیه داشتند اما آن سال به دلیل درگیری؛ تیمسار اویسی اعلام کرد فقط به نیروی زمینی سهمیه لازم از دانشکده افسری داده میشود و دیگر نیروها از طریق مراکز خودشان اقدام کنند.
بنده برای نیروی هوایی انتخاب شده بودم اما در بلاتکلیفی به سر میبردم. با تلاش تیمسار خاتم فرمانده نیروی هوایی، به مرکز آموزشهای نیروی هوایی اعزام شدم. پس از یک سال در سال 1976 میلادی برابر با 1355 هجری شمسی برای طی کردن دوره موشک «هاگ » به آمریکا رفتم و در ایالت تگزاس شهر الپاسو این دوره را گذراندم و پس از آموزش به ایران برگشتیم و جز سهمیه تهران شدم. به دلیل علاقه به نقاط گرمسیری داوطلب شدم به بوشهر و پایگاه ششم شکاری بروم.
هاگ موشک برد متوسط
موشک برد متوسط هاگ از سلاحهای پیشرفته ناتو است و هنوز مورد استفاده قرار میگیرد. البته ما به شکلی که خودمان طرحریزی کردیم به ویژه با طرحهای شهید ستاری استفاده کردیم و اکنون نیزبومیسازی شده است.
آغاز راهپیماییهای تبریز، قم
درپایگاه بوشهر جرقههای راهپیماییهای شهرهای مختلف مثل قم، تبریز آغاز شد و به ویژه مجردین اقبال بیشتری نشان میدادند.چون آنها در مهمانسراها زندگی میکردند با ارتباط با یکدیگر انجمن اسلامی تشکیل شد. درآن زمان نیروی هوایی نسبتا قوی داشتیم واگر تیمسار خاتم نیروی هوایی جانداری ایجاد کرد و امکانات زیادی گرفت این هنری نبود؛ چرا که فقط آمریکا و دیگر کشورهای غربی منتظر درخواست ازجانب ایران بودند تا سلاحهای خودشان و مستشاران خود را سرازیر کنند.
در پایگاه شکاری ششم بوشهر مستشاران امریکایی بودند که به هنگام ایجاد اختلال در سیستمهای موشک هاگ فقط قطعات را عوض میکردند و آموزش به نیروهای ایران نمیدادند و قطعات را به بهانه تعمیر به امریکا میبردند. اما الان سیستم مدرنتر و به ویژه دراختیار خودمان قرار دارد.
در زمان پیروزی انقلاب شخصی به نام شهید صادق عامل هر وقت به مرخصی درقم میرفت اعلامیههای امام را در چراغ خطر ماشین رنوی خود میگذاشت و وارد پایگاه هوایی میکرد و در بین اعضا انجمن اسلامی که در پایگاه ایجاد کرده بودیم دست به دست می شد.
اولین پایگاهی که در آن راهپیمایی شکل گرفت
پایگاه هوایی اصفهان اولین پایگاهی بودکه در آن راهپیمایی شکل گرفت. به دنبال بچههای انجمن اسلامی ،اولین راهپیمایی بالباس نیروی هوایی را درخارج از پایگاه دربوشهر انجام دادند. بدین شکل که در 7 یا 8 بهمن 57 راهپیمایی در بیرون پایگاه در شهر بوشهر برای تجدید میثاق با مردم صورت گرفت که درمیدان فرودگاه بوشهر مقابل جایگاه و تمثال امام انجام شد و مردم نقل ، شیرینی و شربت پخش کردند و ما که حدود 250 نفر بودیم رژه رفتیم، وقتی به پایگاه برگشتیم از ورودمان خودداری کردند و شایعه کردند از ما عکسبرداری شده است و 40 نفر را دستگیر کرده و فردا صبح با هواپیمای C130 به خاش بردند.
پس از دو روز رادیو و تلویزیون اعلامکرد امام قصد بازگشت به ایران دارد. یعنی اگر دو روز ورود امام دیرتر انجام میشد تبعیدیهای به خاش را اعدام میکردند و این ،خبر خوشی بود تا آنها نیز اعدام نشوند.
به هرحال اولین راهپیمایی نیروهای هوایی درداخل شهر در بوشهر انجام شد که این در کل نیروی هوایی سابقه ندارد. پس ازپیروزی انقلاب، انجمن اسلامی برای حفاظت از پایگاه گروه ضربت تشکیل داد تا جلوی آشفتگی را بگیرند.
سه روز قبل ازحمله عراق به ایران سرگرد دادپی به عنوان فرمانده پایگاه ششم هوایی بوشهرانتخاب شد و با گروه ضربت مبنی بر حفاظت از پایگاه و شهر همفکری کرد. سه روز قبل از حمله عراق دادپی ما را به جزیره خارک فرستاد. چون این بندر از پایگاه ششم پشتیبانی میشد به ما 3 نفرکه از گروه ضربت بودیم دستور دادند انبارها را کنترل کنید.
روز آخر با انفجاری جزیره تاریک شد. در همان زمان هواپیماهای عراقی منطقه را بمباران کردند و رودخانهای عظیم از نفت سرازیر شده بود و دو تا از تانک فارها منفجر شده بود. خیلی سریع بلدوزرها و ماشینهای آتشنشانی ارتش، شهرداری و نیروی دریایی خارک آتش را مهار کردند، ما سه نفر نیز با یک هواپیمای بولانزا به بوشهر برگشتیم.
20 مهر59 عازم گروه شهید چمران شدیم
پس از برگشت درخواستی به فرمانده پایگاه دادم مبنی بر اینکه میخواهم به جبهه بروم. ما 17 نفر از بچههای گروه ضربت با مینیبوس، 20 مهر 59 عازم اهواز شدیم. در برگه مأموریت ما نوشته شده بود خود را به ستاد جنگهای نامنظم شهید چمران معرفی کنید.
اردوگاه مهدیون محل اسقرار
شب هنگام به صورت تصادفی از پلیسی در اهواز مکان ستاد شهید چمران را پرسیدیم و به استانداری اهواز مکان این ستاد رفتیم. پس از صرف شام مختصر و استراحت، فردا صبح رئیس رکن سوم شهید چمران، «سرگرد سیدکاظم فرتاش» نام ما را نوشت و اردوگاهی را برای ما مشخص کردند به نام اردوگاه مهدیون.
آنجا کلاسهای درس را خوابگاه نیروهای مردمی کرده بودند. نیروها در همین اردوگاهها تجهیز میشدند و نیروهایی که نظامی بودند از دیدن دوره نظامی معاف میشدند.
پس از دو روز سرگرد فرتاش من را خواست و با عده دیگری از نیروها منطقه را برای ما مشخص کردند و گفتند: وظیفه شما حراست از سد خاکی درده عباس پشت هویزه است.
در این منطقه دردشتی توسط شهید چمران برای جلوگیری از پیشروی دشمن آب انداخته شده بود و قرار شد روزها از ده عباس با تجهیزات کامل نیروها را پشت فرسیه ببرند و از داخل آب عبور کرده تا شب عملیات بتوانند با تجهیزات عبورکنند.
روزی 4 کیلومتر تمرین نظامی می کردیم
این تمرین به مدت یک هفته ادامه داشت و روزانه 4 کیلومتر پیادهروی و عبور از آب داشتیم. پس از یک هفته من را به رکن 3 ستاد جنگهای نامنظم نزددکتر چمران بردند.
اواخر مهر 59 اولین جلسه آشنایی با دکتر چمران
شبها در ستاد جنگهای نامنظم ارکان مختلف مثل نیروی انسانی، اطلاعات، پشتیبانی و آموزش عملیات گزارشهای خود را به شهید چمران میدادند. در آن شب فرتاش من را به شهید چمران معرفی کرد و این اولین جلسه آشنایی با شهید چمران یعنی اواخر مهر سال 59 بود.
من به عنوان معاون عملیات و آموزش رکن سوم ستاد جنگهای نامنظم شهید چمران بودم و عملاً پس از دو ماه کار کردن با فرتاش و رفتن او از ستاد رسماً به تیم فرمانده ایی شهید چمران ملحق شدم.
تعدادنیروهای شهیدچمران به 3000 نفر می رسید
حجم کار بسیار سنگین بود به طوری که در بعضی مواقع تعداد نیروهای ما به 3 هزار نفر میرسید، به خصوص که بنیصدر نیز با سپاه همکاری نمیکرد و نیروهای مردمی به سمت ستاد شهید چمران میآمدند.
ستاد جنگ های نامنظم ترکیبی از همه اقشار و گروه ها بود
ستاد جنگهای نامنظم شهید چمران ابتدا با مقام معظم رهبری در دانشگاه جندیشاپور و عملیاتهایی در اوایل جنگ انجام شد.
اکثر اعضای ستاد فرماندهی جنگهای نامنظم همگی از نیروهای ارتشی بودند و نیروهای مردمی شهید چمران فصلی بودند و با شلوغ شدن و انجام عملیات حضور پیدا میکردند و شامل همه اقشار مثل کارگر، مهندس، مکانیک، کارمند و حتی استاددانشگاه بود و شامل همه تخصصها و حتی افکار و عقاید مختلف بودند و گزینشی برای آنها انجام نمیشد.
شهید چمران مبدع عملیات پارتیزانی درجنگ
ستاد جنگ های نامنظم یعنی در قالب جنگهای پارتیزانی عمل میکرد و با امکانات کمی به مقابله با دشمن با تجهیزات کامل میرود و از یک روش خاصی مثل جنگهای کلاسیک استفاده نمیکرد و هرلحظه از یک تاکتیک استفاده میکند و از قانون و مقررات خاص پیروی نمیکند و شهید چمران مبدع این نوع جنگ دردفاع مقدس بود، چرا که درمصر با جمال عبدالناصر و درلبنان با امام موسی صدر این کار را انجام داده بود.
ابتکارات شهید چمران در جنگ تحمیلی:
وقتی که شهید چمران وارد اهواز شده بودند از همان آهن پارههای موجود دردانشگاه شهر به وسیله جوشکاری درشکلهای مثلثی، ستاره و... درست میکند و با کامیون درنقاط مسطح قرار میدهد تا هنگامی که تانکها قصد حرکت داشتن این اجسام در شنیهای تانک قرار گیردو مانع پیشروی آنها شود.
حفر کانال آب و رهاکردن آن در سوسنگرد
همچنین وقتی نیروی عمدهای موجود نبود تا با هجوم عراق مقابله کند، یک کانالی به طول 15 کیلومترازبالای کارون به سمت حمیدیه که بین راه سوسنگرددراهواز است احداث کرد و چندین دستگاه پمپ قوی را روی کارون گذاشت و آب را درکانال انتقال داد تا مانع پیشروی دشمن شود و درانتهای کانال آب را دردشت هویزه، پشت سوسنگرد و مالکیه و شمال شرق سوسنگرد رها کرد و دشمن از این موانع به سادگی عبور نمیکرد.
عملیات ارتفاعات الله اکبر با فرماندهی شهید چمران
ارتفاعات اللهاکبر درشمال سوسنگرد قرار داشت و وقتی نیروهای ما قصد پیشروی داشتند دشمن ازبالای ارتفاعات آنها را مورد هدف قرارمی داد و شهیدچمران معتقد بودکه ارتفاعات اللهاکبرکلیدفتح اهواز است و اگر این ارتفاعات را نمیگرفتیم اهواز هم درخطر بود چرا که عراق با توپ شهر را میزد. با هماهنگی ارتش و سپاه قرار شدارتفاعات اللهاکبر آزاد و قدم بعدی برای فتح بستان برداشته شود.
پس از شناسایی ،لشکر 92 زرهی مأمور آتش پشتیبانی شد و نیروهای عملکننده شامل لشکر 16 و نیروهای سپاه به فرماندهی شهید «حسن باقری» بود و با هماهنگی و تعیین وظایف، نیروهای شهید چمران ازماههای قبل درکنار رودخانه کرخه و ده سبحانیه قرار داشت، نیروهای سپاه دردشت آزادگان و نیروهای ارتشی درمقابل تپههای اللهاکبر قرار داشتند. این حمله معروف به عملیات فتح کوههای اللهاکبر بود.
یکی از ویژگیهای شهید چمران این بود که تا منطقهای را نمیدید دستوری صادر نمیکرددو شب از قبل از عملیات به منطقه آمد و به پایگاه جابر حمدان رفت. شهید چمران پیشبینی کرده بودند دشت باتلاقی بین ما و عراق وجود داشت و باید نیروهای ما آذوقه خود را برای 24 ساعت در شب به آن طرف انتقال دهند و این کار به دلیل رفتن نیروهای عراقی در سنگرها و مشغول شدن به لهو لعب انجام میشد و این شناسایی توسط بچههای خوزستان که زبان عربی میدانستند انجام میگرفت و آذوقه در زیر خاک دفن شود که بعد از حمله با کبود آذوقه روبهرو نشویم و این کار توسط بچههای بوشهر از سمت جابر حمدان با حمل اسلحه و مواد غذایی انجام شدو شهیدچمران خودش درعملیات حضورداشتندو باگفتن «یا زهرا»عملیات را آغاز کردند و پس از دقایقی به این تپهها رسیدیم.
تا اینکه ماهینی یکی از مسئولین عملیات اعلام کرد، ما دربالای تپه قرار داریم و بیش از 30 نفر اسیر گرفتیم. شهید چمران نیز دردب حردان مشغول دعا و خواندن آیتالکرسی برای پیروزی رزمندگان بود.
وقتی قصد آوردن اسرا به عقب را داشتیم، سرهنگی به نام الماسی از ما خواست تا اسرا دراختیار ارتش قرار گیرد، اما من گفتم ما نیروهای چمران هستیم و باید به ستاد ببریم.
او خیلی ناراحت شد و وقتی اسیرها را ندادم به اتیکت نگاه کرد و نام اشتباهی که بر روی لباسم به نام محمد امیری را نوشته شده بود را یادداشت کردتا گزارش دهد.
چه خبر عزیز؟ تکه کلام همیشه شهید چمران
غروب همان روز دکتر به منطقه برگشت، او همیشه با تکه کلام عزیز صدا میکرد و میگفت چه خبر عزیز؟ من گزارش دادم و دستور داد شما در منطقه تپههای اللهاکبر بمانید تا فردا نیروهای جایگزینی بفرستم.
فردا صبح نیروهای سرهنگ الماسی به منطقه آمد، آن زمان شهید نیاکی به فرمانده لشکر 99 منصوب شده بود و این اولین حمله در زمان فرماندهای او بود. من با یک نفر با موتور در حال عبور بودیم و دکتر چمران با نیاکی و چند فرمانده درحال صحبت بودند و این درست یک روز بعد از عملیات فتح تپههای اللهاکبر بود.
اینها در حال نهار خوردن بودند، البته ساعت 5 بعدازظهر بود. وقتی کنار دکتر رفتم و گزارش دادم درحال بحث با فرماندهان دیگر درباره حمله به شوئیته بود و اینکه تا دشمن سازماندهی نشده به آنجا حمله کنیم و آنجا را بگیریم.
بعضی فرماندهان مخالف بودند و اظهار میداشتند نیروها خسته هستند اما شهید نیاکی موافقت کرد و فردا این عملیات انجام شد و یک شهید دادیم به نام شاهسون که از آن به بعدتپهها به نام تپههای شهیدشاهسون نامگذاری شد.
این همان کسی است که می خواست مرا بکشد
درهمان جلسه سرهنگ الماسی که با من درباره اسرا بحث کرده بود و من قاطعانه گفته بودم اگر اصرار به دادن اسرا دارید مجبور میشوم شما را با تیر بزنم چون اسم من را یادداشت کرده بود گفت:آقای دکتراین همین بود که میخواست مرا بکشد که دکتر با خنده دست برگردنم انداخت وگفت:«مرآتی ما آدمکش نیست و به وظیفهاش عمل کرده و من دستور دادم اسرا را به عقب بفرستد.»
شهادت چمران در مراسم معارفه
روز قبل در ده سیدخلف، رستمی فرمانده منطقه از افسران نیروی زمینی تیپ 55 هوابرد به شهادت رسید. احمد مقدم پور فرمانده طراح بود و بعد از شهادت رستمی فرمانده منطقه شد. مقدمپور با شهید چمران و عدهای دیگر از جمله بنده به خط رفتیم.
دشمن با دوربین متوجه شد شخصیتی در منطقه دهلاویه حضور دارد و با خمپاره 60 شلیک کرد و یک خمپاره به وسط جمع خورد که ترکشی از آن به سر دکتر برخورد کرد. قرار بود دراین محل معارفه مقدمپور انجام شود، اما خود مقدمپور نیز به شهادت رسید و چند نفر از بچهها دکتر را با پتو به عقب انتقال دادند و با آمبولانس به بیمارستان اهواز انتقال دادند اما دیگر فایده نداشت و او به شهادت رسید.
شهید چمران از قدرت سازماندهی بالایی برخوردار بود و ابتکاراتی داشت ،مثل آبی که زیر پای دشمن ریخته بود. او در انتهای جاده اهواز _آبادان ،دشمن سد خاکی در برابر آب ایجاد کرده بود تا دو مرتبه آب برمیگشت به سمت کارون. دکتر چمران طرحی ایجاد کرد ؛مبنی بر اینکه حملهای داشته باشیم تا این خاکریز را منفجر کنیم تا آب دوباره نفوذ کند به پشت این سد خاکی و دشمن از اطراف آبادان تخلیه کند و آبادان از محاصره دربیاید.
عملیات انفجار سد خاکی
ابتکار دیگر چمران این بود که؛غواصهایی را تربیت کرده بود و فردی از تکاوران نیروی دریایی این تیم غواصی 20 نفره را درکارون آموزش میداد تا اینها بتوانند با شنا کردن و حمل کپسول اکسیژن ،از زیر آب بروند و هرکدام دبه 20 کیلویی مواد منفجره را ببرند و زیر خاکریزی که ارتفاع 4 متری داشت و ماشین از روی آن میرفت قرار دهند تا از عقب از فاصله 50 تا 60 متری اینها را با طنابهای مواد منفجره آتش بزنند و سد را بشکنند.
ساخت موشک از ترکیب چند موشک بازوکا
طرح دیگر این بود که موشکهای قدیمی برای ارتش وجود داشت که با سلاحی به نام بازوکا شلیک میکردند و شبیه آرپیجی بود و ازرده خارج شده بودند. دکتر چمران موشکی از مجموع چند موشک ساخت و قدرت آن را ده برابر کرد.
همچنین «شنی» ساخته بود که در تپههای اللهاکبر که رملی بود تمرین شود تا درعملیات بستان استفاده شود و به سهولت در رمل استفاده میشد و جیپها را تبدیل به شنی کرده بود.
ساخت پل سنسوری برروی پل سوسنگرد
شهید چمران روی پل سوسنگرد پلی زده بود و سنسوری روی تختهای گذاشته بود و به تخته چند دبه مواد منفجره سوار کرده بود و یک آنتن 2 متری هم به آن وصل کرده بود و وقتی تخته روی آب حرکت میکرد و به دنبال آن آنتن هم روی آب به مانعی برخورد میکرد سنسور فعال شده و مواد منفجر می شد.
همچنین ساخت زیردریایی یک نفرهای برای شناسایی ازجمله ابتکارات دیگرشهید چمران است.
او می گفت :«همیشه برای خدا کار کنید»
شهید چمران با همه افتخارات علمی و توانایی های مدیریتی هرگز اهل سر و صدا و تظاهر نبود و هرگز اهل مصاحبه با خبرنگاران نبوده و همیشه میگفت :«برای خدا کارکنید.» درقضیه حزب جمهوری و اختلافات بین بنیصدر و شهید بهشتی ،درستادجنگهای نامنظم نیز افراد مختلف با گرایشهای گوناگون بود و بعضیها عکس بنیصدر و عدهای عکس شهید بهشتی را میزدند.
فقط عکس امام را نصب کنید
او یک شب اکثر نیروها را درنمازخانه ستاد جمع کرد و گفت ما سرباز ولایت هستیم و به بنیصدر، بهشتی و هاشمی کاری نداریم و فقط عکس امام را نصب کنید و ما فقط گوش به فرمان امام و ولایت هستیم.
شهید چمران 4 مرحله مبارزاتی داشت
شهید چمران چهار مرحله سابقه مبارزاتی داشت؛ 1ـ ایجاد انجمن اسلامی در دانشگاه امریکا؛ قطع بورسیه تحصیلی در امریکا؛ 2ـ ادامه تحصیل بدون کمک دولت؛ وپیشنهاد همکاری علمی در دانشگاه امریکا، 3_عزیمت به مصر و لبنان و 4_بازگشت به کشور و رفتن به مناطق عملیاتی .
در یک کلام شهید چمران تجسم و واقعیت عینی حضرت علی(ع)، امام حسین(ع) و ائمه اطهار بود.(فارس)
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد