خراسان:برای دکتر حدادعادل و اخلاق مداری
«برای دکتر حدادعادل و اخلاق مداری»عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعی است که در آن میخوانید؛اخلاقی ترین کاندیدای دوره یازدهم ریاست جمهوری به هر دلیل و منطق و نیتی که خودش صلاح می دانسته انصراف داد. و هر تحلیل گر سیاسی و ناظری ممکن است درباره انصراف ایشان نظراتی داشته باشد اما در این مقال بی آن که قصدی بر واکاوی و تحلیل سیاسی انصراف دکتر حدادعادل داشته باشیم انصراف وی را فرصتی مغتنم می دانم برای بیان چند نکته ظریف اما روشن و بدیهی.
نکات بدیهی و روشنی که اگر ایشان انصراف نمی داد نمی توانستم آن را در این رسانه عمومی متعلق به مردم که آن را قدم گذاشته در راه اعتدال و غیرحزبی و غیرجناحی می دانند مطرح کنم چرا که نیت و هدف خدمتگزاران مردم در روزنامه خراسان تنها ترغیب و اقناع افکار عمومی برای مشارکت حداکثری در انتخابات ریاست جمهوری و خلق حماسه سیاسی و فراهم آوردن فرصت کاملاً مساوی و برابر برای طرح دیدگاه های تمامی کاندیداهای تأیید صلاحیت شده و همچنین بیان شاخص ها و ملاک های انتخاب اصلح است و نه تعیین مصداق و حمایت از هیچ یک از کاندیداها.
پس از این مقدمه حالا که دیگر شائبه هیچ حمایتی از هیچ یک از کاندیداها و خصوصاً آقای دکتر حدادعادل پس از انصراف وی وجود ندارد می توان و باید از آقای دکتر حداد علی رغم نقاط ضعفی که مثل دیگر کاندیداها دارد به چند دلیل قدردانی و سپاسگزاری کرد و مرام وی را خصوصاً در این چند روز تبلیغات ارج نهاد که این کار نه تنها ارج نهادن به حدادعادل بلکه ارج نهادن به مرام انقلابی بودن، اخلاق مداری، صداقت و هزینه کردن خود برای انقلاب و نظام و مردم است. به اعتقاد بسیاری، حدادعادل در اکثر و بلکه تمامی مواضع و اظهارات انتخاباتی خود در این چند روز به خوبی و روشنی نشان داد که به هیچ عنوان و به هیچ بهانه ای به خود اجازه نمی دهد که از آرمان ها و ارزش های والای انقلاب اسلامی و اهداف بلند این انقلاب مردمی و امام و رهبری عدول کند و تمامی حرف ها و مواضعش کمترین زاویه ای با اصول، مبانی و ارزش های انقلاب و خواست های واقعی مردم نداشت.
نکته قابل توجه دیگر در سخنان و مواضع حدادعادل این بود که حتی در مناظره ها با وجود وقت محدود بیش از آن که از خود بگوید سینه نحیف و لاغر اما پر از عشق به مردم، انقلاب، رهبری و نظام خود را جانانه سپر دفاع از انقلاب و نظام و دستاوردهای بی بدیل و فراوان آن کرد هر چند نمی توانست و نباید بر انبوه کاستی ها و مشکلاتی که گریبان کشور را گرفته چشم ببندد و در بسیاری مواقع به خوبی به مشکلات معیشتی مردم و گرانی و تورم فزاینده که امان قشرهای متوسط و کم درآمد مردم را بریده است اشاره می کرد.
نکته سوم و قابل توجه در اظهارات دکتر حدادعادل اخلاص و باور او به حرف ها و مواضع اش بود که کاملاً از لحن و بیان او قابل فهم بود.
دلسوزی و از سر درد سخن گفتن و همچنین امیدواری او به آینده از دیگر نکات قابل توجه در نوع حرف و مواضع دکتر حدادعادل بود.
ندادن وعده و وعیدهای آن چنانی و غیرقابل دسترس نیز در سخنان آقای حداد قابل توجه بود.
رعایت ادب در مناظره و شنیدن حرف های دیگران از دیگر نقاط قوت آقای حداد بود که در مناظره های تلویزیونی به چشم می آمد. نگاه داشتن حریم انصاف و همچنین حرمت افراد در کلام و مواضع آقای حداد جایگاه قابل تقدیری داشت. همچنین همان طور که خود وی در نامه انصرافش بیان کرده او یک چشمه از وفاداری به عهد را نیز در جریان ائتلاف و در نهایت انصراف از کاندیداتوری نشان داد.
البته این واقعیتی انکار ناپذیر است که ایشان لااقل در نظرسنجی هایی که تاکنون انجام شده رأی خیلی بالایی نداشت اما به هر صورت نمی توان و نباید اخلاق مداری، دلسوزی، وفای به عهد، رعایت ادب مناظره و حرمت افراد و تخریب نکردن دیگران و وعده و وعیدهای آن چنانی ندادن و خصوصاً حمایت آگاهانه و دلسوزانه از انقلاب و مردم و نظام اسلامی توسط وی را نادیده گرفت.
واضح است که ارج نهادن به این روش و منش آقای حداد تنها ارج نهادن به او نیست بلکه ارج نهادن به اخلاق مداری، دینداری، دلسوزی و روحیه انقلابی است و صد البته تمجید و قدردانی از ایشان و بر شمردن نقاط مثبت وی به هیچ عنوان نمی تواند و نباید به منزله نادیده گرفتن نقاط قوت و ارزش های دیگر کاندیداهای محترم ریاست جمهوری باشد که هر یک از آنان نیز به اندازه عمق ایمان و باور به خداوند و عشق به میهن و اعتلا و پیشرفت روز افزون وطن و سرافرازی هر چه بیشتر ملت و همچنین توانمندی و شایستگی ها، اخلاص و نقاط قوتشان دارای احترام و شایسته قدردانی هستند و هر کدامشان بر اساس آراء مردم عزیزمان حائز اکثریت آرا شوند رئیس جمهور قانونی و مورد حمایت همه مردم خواهد بود البته تا وقتی که در چارچوب قانون اساسی، منافع ملی، وحدت ملی، مصالح مردم و عزت و استقلال و امنیت ایران عزیز و تحقق آرمان های بزرگ انقلاب و مطالبات واقعی و به حق مردم حرکت کند.
کیهان:بازی تا دقیقه 90
«بازی تا دقیقه 90»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسام الدین برومند است که در آن میخوانید؛هیجان و شور و نشاط انتخابات در سراسر کشور اوج گرفته است و حتی بسیاری از رسانههای ضدانقلاب و خارجی که ماموریت دارند فضای یاس و ناامیدی را پمپاژ کنند بر این واقعیت اذعان دارند که انتخابات در ایران حداکثری خواهد بود و به تعبیر گاردین جهان به انتخابات ایران چشم دوخته است.
میان تحلیلها و گمانهزنیها پیرامون انتخابات 24 خرداد و اینکه چه کسی میتواند انتخاب و اعتماد مردم را جلب کند تنها 3 روز فاصله است.
البته این احتمال هم وجود دارد که انتخابات به دور دوم کشیده شود و آنگاه 7 روز دیگر باید به انتظار نشست و در نهایت 31 خرداد ایستگاه نهایی یازدهمین دوره ریاستجمهوری خواهد بود.
حساسیت این روزها و رسالت بزرگ مردم در تشخیص فرد اصلح و خلق حماسه سیاسی نقطهای است که دشمن از مدتها قبل آن را نشانه رفته است.
بنابراین هرچند فضای انتخاباتی کشور و شور و هیجان مردم و تلاش و تکاپوی پرحجم نامزدها نشانه آن است که دشمن در اولین هدف خود یعنی به چالش کشیدن مشارکت حداکثری ناکام بوده و طرفی نبسته است ولی نباید در میان بازار داغ تبلیغات نامزدها از یاد برد که اتاقهای فکر دشمن سناریوهای چند لایه و پیچیدهای برای انتخابات در پیش رو طراحی و تدارک کردهاند.
از نظر حریف بازی انتخابات تا دقیقه 90 ادامه دارد و برای هر مقطع آن برنامه و دسیسهای چیدهاند. از همین روی در فاصله بسیار کوتاه باقی مانده تا انتخابات نباید فکر کرد که دشمن تماشاچی خواهد بود و فقط به عرصه انتخابات مینگرد و دیگر هیچ.
سوال کلیدی این است که در شرایط کنونی نگاه دشمن به کدام نقطه درباره انتخابات ایران دوخته شده است؟ آیا سادهلوحی نیست که «بازی انتخابات» -به تعبیر مراکز مطالعاتی غربی- را تمام شده و رو به پایان فرض کنیم؟
برای واکاوی این پرسش در میدان انتخابات و رسیدن به پاسخ چند نکته قابل اعتناست که موضوع اصلی این نوشته را دربر میگیرد؛
1- رفتارشناسی دشمنان کشورمان آشکارا نشان میدهد که آنها همواره درصدد هستند تا از دالان انتخابات سیاستها و سناریوهای خود را به ایران تحمیل نمایند. چرا و چگونه؟ چون در مواجهه با ایران دچار مشکلاتی هستند و علیرغم بلوف «همه گزینهها روی میز است»! میخواهند به صورت مواجهه نرم با ایران روبرو شوند.
بنابراین اتاقهای فکر دشمن بر این مسئله متمرکز است که میدان انتخابات در ایران را به بزنگاهی پرهزینه و پرچالش تبدیل نماید.
نمونه اعلای تلاش دشمن در اینباره، انتخابات ریاستجمهوری سال 88 بود که نه چالش در مشارکت یا چالش در رقابت و کاندیداها بلکه چالش در مشروعیت و سلامت انتخابات را هدف گرفته بود.
اما علیرغم تمام برنامهریزیها و تحرکات چند لایه دشمن، این کارشکنی نتیجه معکوس داد و «قدرت نرم» ایران به سدی در برابر توطئههای دشمن تبدیل گشت.
جالب اینجاست که مراکز مطالعاتی و نزدیک به اتاقهای فکر دشمن هم این واقعیت را به بیرون درز داد و از جمله مرکز سابان وابسته به اندیشکده بروکینگز اذعان کرد که براندازی در ایران ناشدنی است.
بعد از فتنه سال 88 جمعبندی مراکز رسمی و مطالعاتی کشورهای غربی در مواجهه با ایران یک ترجیعبند مشترک داشت؛ «تغییر رژیم در ایران ممکن نیست».
2- گام بعدی دشمن این بود که «تغییر رفتار ایران» را هدف قرار بدهند. به قول سردبیر نشریه معروف فارین پالیسی مشکل آمریکا با ایران این است که جمهوری اسلامی سرپیچی میکند.
جرمی هاوند توضیح میدهد که سرپیچی ایران ناشی از استقلال این کشور است و بلافاصله میافزاید؛ برای همین است که ایران، آمریکا را عصبانی کرده و مورد غضب کاخ سفید است.
خب، با این حساب معنای «تغییر رفتار» بسیار واضح است و آن اینکه هر چه حریف گستاخ و پرمدعا میگوید، ایران مسامحه کند و در بستر مذاکره قدرتهای غربی بر استقلال و اصول خود پافشاری و اصرار نکند!
اما این خواسته- بخوانید آرزو- هم نقش بر آب شد و سوزان مالونی طی مقالهای که در وبسایت بروکینگز منتشر شد به صراحت نوشت؛ «واشنگتن آنجا که باید کم آورده است و آن ایجاد «تغییر رفتار ایران» است.»
3- دشمن باز هم متوقف نشد و تصمیم نگرفت که تنها تماشاگر مواجهه با ایران باشد. این بار «تغییر محاسبات مسئولان ارشد نظام» را هدف گرفت. چرا؟ یک استدلال ساده در این هدف بود و آن اینکه ناکامی در تغییر رفتار ایران به خاطر محاسباتی است که جمهوری اسلامی از رویارویی و مواجهه با حریف دارد. پس به زعم دشمن اگر محاسبات ایران تغییر کند، رفتار او نیز تغییر خواهد کرد. برای همین منظور در دو سال گذشته بالاترین فشارها و تحریمها علیه کشورمان اعمال شد با مختصات-به قول آمریکاییها- فلجکنندگی و گزندگی ملت ایران که از آن به عنوان «ضربه آخر» یاد کردند ولی نتیجه چه شد؟
واقعیت آن است که قادر نبودند محاسبات ایران را تغییر دهند چون آنچه که عیان شد اشتباه محاسباتی حریف بود.
آیا تحریمهای موسوم به اول ژوئیه که قرار بود ظرف 6 ماه کار را یکسره کند به نتیجه رسید؟
آیا پیشرفتها و دستاوردهای علمی و هستهای ایران متوقف شد؟
مگر در کنگره آمریکا، التهاب ویرانگر اقتصادی و ناآرامیهای اجتماعی را برای پایان سال 91 و منتهی به انتخابات 24 خرداد 92 تدارک ندیده بودند؟
و دهها سؤال و نکته در این میان گفتنی است ولی 2 نمونه روشن کننده آن است که محاسبات حریف با اشتباهات استراتژیک گره خورده است؛ یکی آنکه پس از این همه تحرکات و توطئهها علیه ایران، ماه قبل کنگره آمریکا در گزارشی رسمی- البته دیرهنگام- اذعان کرد که در تحریم ایران به نتایج تعیین شده نرسیدیم و شکست خوردیم.
دیگر آنکه واشنگتن پست به صراحت خاطرنشان کرد که تحریمها ناکارآمد بوده، ناآرامی اجتماعی ایجاد نکرده و نهایتاً اینکه ایران هیچ اثری از تسلیم نشان نمیدهد.
4- از اینجا به بعد است که دشمن در گام آخر، تشکیک در دستاوردها و پیشرفتهای جمهوری اسلامی در سالهای اخیر را هدف گرفته است.
برای همین هرچه به انتخابات نزدیکتر شدیم، این خط از سوی دشمن پیگیری و رهگیری شد که «مقاومت، رمز پیشرفت» نیست.
متاسفانه در شرایط رقابتهای انتخاباتی برخی نامزدها- خواسته یا ناخواسته- جدول دشمن را پر کردند و قرائتی از وضعیت موجود کشور ارائه کردند که با دستاوردهای بزرگ هستهای، علمی، دفاعی و نقش تعیینکننده و ممتاز جمهوری اسلامی در تحولات منطقهای همخوانی نداشت.
برخی آنچنان از «نجات اقتصادی»! دم زدند که گویا اهرم تحریمها کشور را قفل کرده است و راهحل تحریمها از مسیر وادادگی در برابر سیاستهای گستاخانه و خصمانه حریف میگذرد.
یا آنچنان واقعیتها را نادیده گرفتند که تنها راهحل موجود را «بستن با کدخدا» توصیف کردند. کدخدایی که خود در گرداب مشکلات اقتصادی گرفتار شده و در حالی که به تعبیر آن روزنامهنگار آمریکایی، ایران با اقتدار و مستقل، آمریکا را عصبانی کرده است.
عجیب است که حریف آمریکایی بر ناتوانی در برابر ایران به خاطر تغییر رفتار جمهوری اسلامی اذعان میکند و آقایان با ژست تدبیر امور، «کاهش شکاف ایران با غرب»! را پیشنهاد میدهند و یا با ژست پختگی بر طبل به اصطلاح «آشتی با دنیا»! میکوبند.
این همان خطی است که در همین چند روز باقی مانده جریانی تلاش میکند آن را به اصطلاح به یک موج در جامعه تبدیل کند و میپندارد که اینچنین آراء مردم را جلب خواهند کرد.
اما مشکل آنجاست که حریف هم فهمیده است نمیتواند ملت ایران را به سازش وادار کند. تحلیل دیروز نیویورکتایمز از مواجهه خط سازش و خط مقاومت در ایران خواندنی است؛ «ملت و دولت ایران همصدا از موضع هستهای کشورشان دفاع میکنند و حتی بیش از 10 سال گذشته بر موضوع هستهای حساسیت و تاکید دارند.»
اما دشمن وظیفهای جز دشمنی ندارد و به این نقطه چشم دوخته تا خط سازش را در انتخابات پمپاژ کند و این بازی را تا روز انتخابات ادامه خواهد داد ولی برخی آقایان باید بدانند که نتیجه این بازی را مردم رقم خواهند زد.
جمهوری اسلامی:رسانه ملی باید همیشه ملی باشد
«رسانه ملی باید همیشه ملی باشد»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی به قلم حسن خیاطی است که در آن میخوانید؛انتظاری که از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران به عنوان "رسانه ملی" و دستگاه تبلیغاتی متعلق به آحاد مردم میرود اینست که این سازمان در تمام مقاطع زمانی نقش رسانه ملی را ایفا کند و همواره درصدد انعکاس واقعیتهای موجود در جامعه به مثابه تریبونی در اختیار همه سلیقههای متفاوت فکری و اجتماعی عمل نماید.
اگر این نقش تنها در مدت زمان کوتاه تبلیغات انتخاباتها عملی گردد و پس از پایان این مدت به دست فراموشی سپرده شود، رسانه ملی به جایگاه واقعی مورد انتظار دست نخواهد یافت.
استقبال خوبی که این روزها از پخش نظرات و تفکرات سلیقههای مختلف فکری و اجتماعی مربوط به نامزدهای ریاست جمهوری در قالب برنامههای تبلیغاتی اعم از سخنرانیها، فیلمهای تبلیغاتی نامزدها و مناظرات آنان و یا نمایندگان آنان در بخشهای مختلف سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و... به عمل آمد، این نکته را مورد تأکید قرار داده است که صدا و سیما اگر بخواهد میتواند برای همیشه برجسته بودن خود در میان سایر رسانهها را به رخ بکشد.
برنامههای نسبتاً انتقادی و شفاف این روزها ثابت کردهاند که کشور از مشکلات غیرقابل انکاری رنج میبرد و پیش از این، فرصت و مجالی برای طرح این مشکلات به شکل فعلی فراهم نمیشد و مردم که به درستی انتظار انعکاس این مشکلات از رسانه ملی را دارند، شاهد برآورده شدن این انتظار نبودند.
از دلایلی که برای چرایی برجسته شدن این مجال مطرح است، اینست که متأسفانه بسته بودن فضای انتقاد در کشور طی سالهای اخیر، منجر به انباشته شدن حرفهای ناگفته گردیده و وقتی کوچکترین امکانی برای بیان مشکلات پدید میآید، این عقدههای برروی هم انباشته شده با فشار زیادی از مسیر تنگی که در برابر خود مییابند بیرون میزنند. این وضعیت نباید موجب شود مسئولان رسانه ملی به خاطر امکانی که در فرصت تبلیغات انتخاباتی در اختیار نامزدها قرار دادهاند از خود تعریف کنند، بلکه باید از خود بپرسند چرا همیشه چنین فرصتی را فراهم نمیآورند.
پخش اظهارات نامزدهای ریاست جمهوری از رسانه ملی به روشنی نشان داد جامعه مشکلات فراوانی دارد که زمینه مطرح شدن نمییابند و تردیدی وجود ندارد که در این مطرح نشدنها مسئولان رسانه ملی سهم مهمی دارند و باید در روش مدیریت خود بر این رسانه تجدیدنظر کنند.
اینکه اجازه داده نشود مشکلات جامعه مطرح شود و نسبت به عملکردها حتی راه برای انتقادات سازنده بسته باشد، نتیجه این میشود که مردم تشنه شنیدن اخبار و انتقادات میشوند و در آن صورت تشخیص درست و نادرست با مشکل مواجه میگردد. این روزها با اینکه رسانه ملی با انتقادهای متعددی از سوی نامزدها مواجه است و هنوز هم با سعه صدر و رعایت کامل عدالت عمل نکرده، توانسته مخاطبان زیادی را جذب کند، قطعاً اگر تبعیضها و نواقص موجود را هم برطرف کند، با استقبال بیشتری مواجه خواهد شد.
این واقعیت را نمیتوان انکار کرد که صدا و سیما به عنوان رسانه ملی به وظیفه خود در بوجود آوردن فضایی که همواره امکان مطرح شدن مشکلات و نظرات متفاوت به صورت شفاف وجود داشته باشد عمل نکرده است و درست به همین دلیل است که فراهم شدن چنین امکانی تنها در یک دوره زمانی کوتاه به بهانه انتخابات، عملکرد رسانه ملی را به یک پدیده عجیب تبدیل مینماید و این رسانه برای مردم جاذبه پیدا میکند.
اینکه اقبال عمومی به رسانه ملی در زمانهایی غیر از زمان انتخابات دچار مشکل است، دلیلی جز این ندارد که صدا و سیما به واسطه برخی عملکردهای یک طرفه نتوانسته اعتماد مردم را به خود جلب نماید. وقتی این رسانه به جای آنکه براساس فلسفه وجودی خود امکان برخورد سالم اندیشههای متفاوت را پدید آورد، تبدیل به تریبون افراد و گروههایی با تفکر خاص و یکطرفه بشود، طبعاً جاذبهای برای مردم نخواهد داشت و اعتماد مردم را جلب نخواهد کرد. تجربه تبلیغات انتخاباتی نامزدهای ریاست جمهوری به خوبی نشان داده است که هرگاه صدا و سیما کوچکترین قدمی به سمت مطرح نمودن اندیشههای متفاوت بردارد، بلافاصله با اقبال عمومی مواجه میشود و اعتماد مردم را به خود جلب میکند. مردم، صدا و سیما را از خود و متعلق به خود میدانند و مایل هستند این رسانه زبان گویای آنها باشد نه افراد و جناح و گروه خاص.
همه میدانند که رسانههای غربی با امکانات فراوانی که در زمینه سمعی و بصری دارند، همواره در جهت تأمین منافع نامشروع خود، آرمانهای انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران را مورد حمله قرار دادهاند و در زمان انتخابات نیز بر حجم گسترده برنامههای خود بیش از گذشته میافزایند. تجربه تا حدودی باز عمل کردن رسانه ملی در روزهای اخیر نشان داد که چنانچه رسانه ملی کمترین چرخشی در نوع نگاه خود به مسایل داشته باشد، حجم وسیعی از گرایش مردم به سمت کانالهای ماهوارهای را از بین میبرد و مردم به جای آنکه تلاش کنند واقعیتهای جامعه را از میان راست و دروغهای رسانههای معاند غربی در آورند با مشاهده بیان واقعیتهای جامعه از رسانه ملی رغبتی به آنها نشان نخواهند داد.
بنابر این، انتظار از رسانه ملی اینست که همواره و در همه زمانها همانند این روزها و حتی شفافتر از این عمل کند و به جای بستن فضای نقد و انتقاد به شفاف سازی روی آورد و اجازه بدهد نظرات آحاد جامعه اعم از سیاسیون، کارشناسان، صاحبنظران و... از همه سلیقههای سیاسی و اجتماعی جامعه در این رسانه مطرح شوند. این رویکرد بیتردید در برجستهتر شدن جایگاه رسانه ملی در افکار عمومی تاثیری مثبت و اثرگذار خواهد داشت و ضمن آنکه مانع انباشته شدن معضلات برروی هم خواهد شد به کمک مدیریت کشور برای اصلاح امور نیز خواهد شتافت.
رسالت:ماه ندید از غبار
«ماه ندید از غبار»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛یکی از روزنامههای اصلاحطلب عکس ایستاده جناب آقای روحانی نامزد محترم اصلاحطلبان در انتخابات یازدهم ریاست جمهوری را درج کرده بود و با تیتر بزرگ "سلام بر ایرانی که امروز چهرهاش غبارآلود است" توجه بنده را جلب کرد.
در زیر این تیتر از قول آقای روحانی نوشته شده بود: "آمدهام تا برای ایران اسلامی و برای نجات اقتصاد ایران و تعامل سازنده با جهان، دولت تدبیر و امید را تشکیل دهم."
آقای روحانی را از سالها پیش میشناسم. نطق حماسی و شورانگیز او در 23 تیر 78 در پاسخ به اشرار و فتنهجویان در میان حضور حماسی مردم تهران هرگز یادم نمیرود. او عضو برجسته روحانیت مبارز است. اینکه او اکنون مورد توجه اصلاحطلبان قرار گرفته و پیامهای خود را براساس تقاضاهای این قبیله طراحی میکند جالب است. نمیدانم اصلاحطلبان بویژه مجمع روحانیون مبارز از مواضع خود عقبنشینی کردهاند و به یک عضو روحانیت مبارز در رقابتهای جدی، سالم و قانونمند سال 92 رسیدهاند یا اینکه نه، آقای روحانی از مواضع پیشین خود عقبنشینی کرده و به مجمع روحانیون مبارز و نیز اصلاحطلبان پیوسته است؟ پاسخ هرچه باشد در طرح سئوالات زیر و یافتن جوابهای آن تاثیر ندارد.
اولین سئوال این است که آیا چهره منور و شفاف و آفتابی ایران و ملت بزرگوار ما غبارآلود است؟
دومین سئوال این است که آیا ایران در حال غرق شدن است و دنبال یک منجی میگردد؟
و سومین سئوال اینکه بر فرض، پاسخ دو سئوال فوق مثبت باشد، آقای روحانی با تعامل سازنده با جهان (بخوانید آمریکا) چگونه غبار از چهره ایران بر میدارد و ملت را نجات میدهد؟
در پاسخ به سئوال اول باید گفت؛ نیم قرن از قیام الهی 15 خرداد میگذرد و نهضت اسلامی امام خمینی (ره) هر روز قویتر و نیرومندتر شده است و امروز در اوج بالندگی و اقتدار است. این را ما نمیگوییم. این را مراکز راهبردی جهان که قدرت ایران را رصد میکنند میگویند. امروز امام (ره) در میان ملت ما و ملتهای جهان زنده است و طنین صدای عدالتخواهانه و حقطلبانه او هنوز در گوش ملتها میپیچد و بیداری و رهایی را به ارمغان میآورد.
امروز رهبر معظم انقلاب چون خورشیدی درخشان در سراسر سرزمینهای اسلامی میدرخشد و نام ایران و ملت ایران و پیروزیهای شگرف ملت در مبارزه با آمریکا و قدرتهای اهریمنی جهان فروزندگی خاص خود را دارد.
ملت ما از میان غبارهای جنگ داخلی، تروریسم، جنگ تحمیلی و نیز جنگ نرم دشمن عبور کرده و امنیت ملی و اقتدار خود را به رخ جهانخواران کشیده است. چطور آقای روحانی این واقعیت را انکار میکنند و با بزرگنمایی مشکلات ناشی از تهدیدها و تحریمها چهره ملت را غبارآلود نشان میدهد؟
این نصیحت سعدی علیهالرحمه را باید آقای روحانی آویزه گوش کند:
مدعی از گفتگوی، دولت معنی نیافت
راه نبرد از ظلام، ماه ندید از غبار
سعدی اگر فعل نیک از تو نیاید همی
بد نبود نام نیک،از عقبت یادگار
آقای روحانی باید غبار از چشم بشوید تا ماه مردم، انقلاب و کشور را خوب ببیند. اگر فعل نیکی در ایام انتخابات از او سر نزد حداقل کاری کند که نام نیکی از او به یادگار بماند.
تحریمهای اروپا و آمریکا اگر بر ضد هر کشوری اعمال میشد و یا یکی از همین کشورهای اروپایی مورد تحریم قرار میگرفت آقای روحانی حتما ملاحظه میکرد که مردم آن کشورها زنده زنده همدیگر را میخوردند. مگر در دو جنگ جهانی شاهد کشته شدن میلیونها انسان از طرفین نبودیم؟
مردم ایران بیاعتنا به تهدیدها و تحریمها شبانهروز در مزارع، کارخانجات و زیر سقف آزمایشگاهها و مراکز تحقیقاتی، همه توطئهها و دسیسههای غرب را نشانه گرفتهاند و با تولید ملی با آن مبارزه میکنند.
رزمندگان بیدار اسلام و ایران در منطقه و جهان دست روی ماشه دارند تا اگر گرگهای جهانی حمله را آغاز کردند درسی به آنها بدهند که در تاریخ فراموش نشود.
فرزندان نسل چهارم انقلاب در آرزوی روزی هستند که انتقام سه نسل را یکجا از آمریکا و رژیم صهیونیستی بگیرند. آنها در جنگ 33 روزه و 22 روزه و 8 روزه درسی به غارتگران جهانی دادهاند که جرات ندارند دست از پا خطا کنند. آیا با این تصویر، ایران ما ایران غبارآلود است؟ این غبار از کجا آمده است؟ اینکه اصلاحطلبان یک دهه از رای مردم محروم شدهاند و به خاطر خطاهای راهبردی و خروج از ممشای امام (ره) دلشان برای بازگشت به قدرت لک زده است را میشود یک غبار بر دلهای آنها دید؟ آقای روحانی غبار بر دلهای آنها در بیمهری به مردم و نظام را نباید به عنوان غبار بر چهره ایران ترجمه کند. اما در پاسخ به سئوال دوم؛ اگر آقای روحانی گشتی در این تهران خودمان بزنند و سری به اعماق جامعه ایرانی در شهرها و روستاها بزنند خواهند دید زندگی مردم با همه مشکلاتی که وجود دارد جریان و نشاط خاص خود را دارد. نه تهدیدها و نه تحریمها و نه حتی برخی سوء تدبیرها در مدیریت کشور نتوانسته است زندگی مردم را از روال عادی خارج کند. مشکلات کشور و تهدیدهایی که وجود دارد در اقیانوس مواج همت مردم قابل هضم است. کشور طی سه دهه گذشته روزهایی را دیده است که در آن روزها بیم شکست و ناکامی انقلاب میرفت. هفتم تیر، هشتم شهریور، ترورهای کور و جنگ تحمیلی عراق علیه ایران که حداقل 34 کشور جهان در آن با آمریکا و رژیم صهیونیستی فعال بودند باعث شکست ما نشد و ایران از آنها عبور کرد و هیچ یک از نخبگان و رهبران ایران حتی به ذهنشان خطور نمیکرد که ایران در حال غرق شدن است و دنبال منجی میگردد یا اینکه غبار بر چهره مردم نشسته است. امروز که به فضل خدا و توجهات امام عصر (عج) و همت مردم روزهای آرامی را میگذرانیم چطور ایشان یک تصویر متلاطم و با موجهای شکننده بر اراده مردم و نیز چهره غبارآلود از مردم را تصویر میکنند؟
اما در پاسخ به سئوال سوم؛
ملت ما از آغاز نهضت امام خمینی (ره) نیم قرن است که با آمریکا و رژیم صهیونیستی پنجه در پنجه انداخته است. ملت مردانه ایستاده است و از غیرت، شرف و عزت خود دفاع میکند. سئوال این است: آمریکا در طی نیم قرن کجا کوتاه آمده است که جای پایی برای تعامل باقی بگذارد؟ این عظمت و عزتی که در ایران وجود دارد و این قدرتی که در ملت ایران ظهور کرده و سینه به سینه غارتگران جهانی ایستاده ، در روی میز مذاکره و تعامل با غرب به دست نیامده است.
در پای این نهال قدرت خونهای پاک فقها، علما و صلحا ریخته شده است. در پای این نهال عظیم غیرت و شرف، خونهای مقدس جوانان، پیران، زنان و حتی کودکان معصوم ریخته شده است.
در یک کلمه قدرت ما محصول گفتمان مقاومت است نه گفتمان تعامل با غرب!
آمریکاییها و اروپاییها اگر توان غبار روبی از ایران را دارند بروند غبار از چهره خود بردارند و جنبش ضد سرمایهداری را مهار کنند. جلوی افول اندیشههای لیبرالیسم و ظهور اندیشه جهان اسلام را بگیرند. ایستادگی ما آنها را زمینگیر کرده است. آنها به کمتر از نابودی و اضمحلال ملت ایران رضایت نمیدهند. روند گفتگوهای هستهای ونیز محاصره نظامی، سیاسی و اقتصادی و گزینههای ابلهانه آنها مبنی بر حمله به ایران روی میز آنهاست. آنچه آنها را از این حمله پرهیز میدهد قدرت دیپلماسی ایران نیست بلکه آمادگی ملت ایران برای مقاومت و دست روی ماشه بودن رزمندگان ماست. این یک حقیقت و مثل آفتاب روشن است. آقای روحانی نباید این حقیقت را انکار کند.
آفرینش:تجارت مرگ، بی سروصدا!
«تجارت مرگ، بی سروصدا!»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛دخانیات از عواملی است که هر ساله تعداد بی شماری را در جهان به کام مرگ می کشد و حاصلی جز هدر رفتن منابع اقتصادی، سرمایه های ملی و ایجاد بیماریهای خطرناک را برای انسان ندارد
مصرف سیگار هرساله سبب کشتن نزدیک به 6 میلیون نفر در سراسر دنیا میشود. از این تعداد مرگ و میر حدود 600 هزار نفر را افرادی تشکیل می دهند که اصلا سیگاری نیستند و ناخواسته در معرض دود سیگار قرار می گیرند. اما دامنه مشکلات درامر دخانیات به سیگار ختم نمیشود و شرکتهای دخانی برای کسب سود بیشتر و گرایش بیشتر افراد جامعه برای مصرف دخانیات، سلایق مردم را به سمت قلیان سوق داده اند. مصرف قلیان از سیگار که دارای بیش از 4000 نوع ماده شیمیایی و بیش از 50 نوع ماده سرطانزاست، به مراتب مضرتر است. حال تصور کنید میزان مرگ و میرها ووضعیت بیماران سرطانی درچه وضعیتی قرار خواهد گرفت.
متاسفانه بیشترین مصرف سیگار و قلیان به کشورهای فقیر تعلق دارد. علت اینکه کشورهای جهان سوم مقصد اصلی تولیدات دخانی است چند دلیل دارد و متاسفانه درکشورما نیز ضعف دراین موارد باعث افزایش مصرف دخانیات و نابودی ثروت ملی گردیده است.
شرکتهای فراملیتی همواره بدون درنظرگرفتن شرایط جوامع تنها به دنبال کسب سودهای کلان اقتصادی هستند. لذا این شرکت ها به دنبال حضور گسترده و تاسیس کارخانه درکشورهای توسعه نیافته ودرحال توسعه هستند. چون اولا از مالیاتهای گستردهای که درکشورهای غربی گریبانگیرشان خواهد شد فرار می کنند، ثانیاً کشورهای فقیر ورود این شرکت ها را به منزله سرمایه گذاری خارجی و اشتغال زایی تلقی می کنند. درحالی که چندین برابر سرمایه گذاری این شرکتها باید صرف از بین رفتن سرمایه های انسانی و سلامت جامعه گردد.
اما باید واقع بین بود و اعتراف کرد که گرایش به دخانیات درتمام دنیا به میزان سطح فرهنگ و ارتقای اجتماعی، جوامع مترتب است. در زمانی نه چندان دور مصرف دخانیات در اجتماع ما برای افراد کوچکتر و حتی خانمها بسیار زشت و زننده به نظر میرسید ولی ضعف ما در رشد و آگاهی فرهنگی جامعه باعث شد تا شرکتهای دخانیات برای رسیدن به درآمد بیشتر به راهکار جدیدی که همانا تبلیغ و شیوع مصرف قلیان بود، متوسل شدند. لذا امروز مشاهده می کنیم که قلیان به جمع خانوادگی ما ورود کرده و حتی پدر خانواده در تفریحات به دست فرزند یا همسر خود قلیان می دهد!
از دیگر نقاط ضعف ما عدم فراهم سازی تفریحات سالم و ارزان برای جامعه بوده است. امروز هزینه رفتن به سینما، استخر، شهربازی، ورزش، خرید کتاب،... به حدی است که جوانان توانایی و رغبتی به آن نشان نمیدهند. این نواقص عامل دیگری شد که سرمایه گذاران دخانی با تنوع و تنظیم قیمت محصولات خود جوانان را به سمت خود جلب کنند. امروز شاهد انواع سیگارها و توتونهای قلیان با طعمهای مختلف هستیم که افراد را برای مصرف آنها ترغیب می کند. تمام خانواده ها از مضرات مصرف دخانیات توسط فرزندانشان باخبرند، اما به دلیل نبود جایگزین و تبدیل شدن فرهنگ مصرف دخانیات به یک تفریح دیگر نمی توانند جلوی آنها را بگیرند.
کاهش سن شروع استعمال دخانیات وهدف قرار دادن جوانان و نوجوانان توسط کمپانی های بزرگ تولید کننده توتون و تنباکو و تبلیغات وسیع به منظور جلب و سوق دادن جامعه به استعمال مواد دخانی زنگ خطری برای همه مسئولان کشور است.
حمایت:رویکرد دینمدارانه شاخص شناخت اصلح
«رویکرد دینمدارانه شاخص شناخت اصلح»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم سید محمد مهدی موسوی است که در آن میخوانید؛«هر جا اشکالی وجود دارد- چه در زمینه اقتصادی و چه در زمینه فرهنگی و اخلاقی- اگر کسی دقت کند، آن اشکال برمیگردد به این که یک شیوه مخالف با اسلام مورد عمل قرار گرفته و به آن جا منتهی شده است. ما هر جا موفق شدیم، ناشی از تبعیت از اسلام بود؛ هر جا ناموفق ماندیم، ناشی از سرپیچی از اسلام بود. این که امام بزرگوار این همه بر تحقق اسلام در قوانین ما، در عمل مسؤلان ما و در رفتار دولت و مسؤلان قضایی ما تاکید میکرد، برای این بود.
هر جا نابسامانی وجود دارد، ناشی از بیتوجهی به اسلام است». این جملات را مقام معظم رهبری در دی ماه سال 81 در دیدار مردم قم بیان داشتند و امروز که در واپسین روزهای ماراتن انتخاباتی قرار داریم، رویکرد و دغدغه دینمدارانه نامزدها میتواند معیاری باشد برای شناخت و انتخاب نامزد اصلح؛ آن هم در تراز انقلاب اسلامی ملت ایران. با نگاهی به اندیشههای راهبردی امام(ره) و رهبری به خوبی متوجه میشویم که ایمان و تعهد، کاردانی، لیاقت و شایستگی و امانتداری شاخصههای مهمی برای شناخت نامزد اصلح است؛ چه آنکه مسؤلیت، آن هم در قد و قواره ریاستجمهوری یک امانت بزرگ اللهی است در اختیار فرد منتخب و فرصتی گرانبها به شمار میرود برای او تا در بستری که به برکت خون شهدا در نظام مقدس جمهوری اسلامی فراهم آمده است، هر چه بهتر و صادقانهتر خدمت کند و گرهی از انبوه گرههای مردمان بزرگوار این خطه زرخیز بگشاید.
در این میان چنانچه دغدغه دینمدارانه مطرح باشد و از آن سو علم و توانایی نیز همراه شود، نتیجهاش تحقق خدمت صادقانه میشود و صد البته به فضل اللهی، منجر به نشاندن لبخند رضایت بر لبان مردم و رهبری خواهد شد.
بر اساس آنچه ما از معارف حقه اهل بیت (ع) آموختهایم کسی که واقعاً دغدغهاش دین باشد و همه کارهایش رنگ اخلاص به خود بگیرد، در پرتو تقوای اللهی، همواره به مراقبه و محاسبه نفس میپردازد و نیک میداند که حب دنیا، ریشه همه خطاها و گناهان است؛ از این رو وقتی شعار مقابله با فقر و فساد و تبعیض سر میدهد و از عدالتطلبی دم میزند، صادق است و وعده نمیدهد و ایضاً ژست نمیگیرد که احیاناً از قبل سردادن شعارهایی پر طمطراق بخواهد چهار رای بیشتر جمع کند، بلکه هدفش را واقعاً جلب رضایت خالق میداند؛ رضایتی که در پرتو خدمت صادقانه و بیمنت به خلق او کسب میشود.
وطن امروز:همه آرا در سبد نظام
«همه آرا در سبد نظام»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم حسین قدیانی است که در آن میخوانید؛عافیتنشینی ممنوع است در مرام ما... و تنزهطلبی به ما نیامده. عاقبت ما را، مردانگی امروز ما رقم میزند. زلف فردای ما، گره در خون سرخ پدرانمان خورده. ما امتداد نسل مردان بازیدرازیم. خانقاه ما، همچنان ارتفاعات اللهاکبر است. ما موضع خود را عوض نکردهایم. کنج دنج ما، بالای سنگر خاکی بصیرت است. اصلا سینه ما درد میکند برای تیر! ما مجنونترین خیبریهای بصیرتیم؛ دودمان، دودمان دشمن را بر باد میدهد و سوزمان، محرم سینه حزبالله است.
ما کی از آتش ترسیدهایم که این بار دوممان باشد؟! ما کی از عطش واهمه داشتهایم که این بار دوممان باشد؟! ما هنوز هم عاشق چهارشنبههای قبل از انتخاباتیم. ثبات رای ما، قصه امروز و دیروز نیست. رای ما مخفی نیست! ما رسما و علنا رای میدهیم و بیهیچ پروایی از رای خود دفاع میکنیم.
سالهای سال است که ما رای خود را لو دادهایم. از پرده برون افتاده راز. رای ما این است؛ «جمهوری اسلامی». دیگر کاریاش نمیشود کرد! ما قبل از حاج باقر و سعید و صدالبته اصلاحطلبان و فلانی و بهمانی، عاشق و دلداده انقلاب اسلامی هستیم. رای ما هرگز تودهنی به هیچکدام از نامزدهای دیگر نیست. رای ما به هر که باشد، تودهنی به دشمن مردمسالاری دینی است. ما کی و کجا مخفیانه از انقلاب اسلامی دفاع کردهایم، که این بار دوممان باشد؟! ما جمعه، دگربار ردصلاحیت خواهیم کرد لیبرال ـ دموکراسی غرب را.
با این ملت و این ولایت، هم اصل انتخابات و هم نتیجه انتخابات، علیه دشمن رخ خواهد داد. بیبیسی البته میتواند پای ساندیس را به میان بکشد! و صدای سگ آمریکا میتواند درآید! ما اساسا انتخابات را برای همینچیزها میخواهیم! برای سیلی زدن به دهان یاوهگویان. ما برای سیلیزدن به صورت استکبار، حتی از یک رای هم نمیگذریم! در این حماسه سیاسی، همه آرا سهیمند. در جمهوری اسلامی «آرای باطله» وجود ندارد! رای ما روحانی باشد یا جسمانی، زمینی باشد یا آسمانی، دقیقا مصادره خواهد شد به نفع نظام 300 هزار شهید. این بدیهیترین حق خون شهید بابانظر است. این بدیهیترین حق نظامی است که علیالدوام به آرای مردم تکیه دارد. اگر ارمغان ولایتفقیه برای ما، مردمسالاری دینی، مشارکت گسترده و انتخابات بوده، ما نیز آرای مختلف خود را یک کاسه کرده، در سبد نظام میگذاریم. اتوبان معرفت در جمهوری اسلامی بشدت دوطرفه است! دوم خرداد و سوم تیر، حال نظام است به ما، لیکن این هر دو را به پای محبوب ریختن، حال ماست به نظام.
اگر بساط انتخابات، ضدحال جمهوری اسلامی به لیبرال ـ دموکراسی پوشالی غرب است، هر رای ما، برگ سبزی است تحفه درویش... و باید محاسبه، بلکه مصادره شود. این مصادره را ما خود از مسؤولان نظام خواستهایم، چرا که سفره انتخابات را مدیون و ممنون جمهوری اسلامی و شهدای آن میدانیم. اوباما میتواند ابوغریب و گوانتانامو را مصادره به نفع کند، یا چه میدانم، 2500 کلاهک اتمی اسرائیل را، ما اما برگه آرای خود را خودخواسته و از خداخواسته به پای خون شهدا و نظام شهدا مینویسیم؛ به پای جمهوری اسلامی. جمهوری اسلامی نبود، «میزان» را - چونان زمان شاه - سران کاخ سفید معین میکردند، لذا به شکرانه این مردمسالاری دینی، ما از نظام میخواهیم که برگ برگ آرای ما را پای شجره طیبه 300 هزار شهید و پای اصل مترقی ولایتفقیه بگذارد. در انتخابات 24 خرداد، هر که رای دهد، دشمن بداند رای به نظام داده... و ما اعتراف میکنیم و افتخار میکنیم که رئیسجمهور، هر کدام از این 7 نامزد محترم باشد، مفهوم رعنای «مقاومت» محکم و پابرجا، سر جای خود ایستاده است.
انتخابات ریاستجمهوری، یعنی تعویض رئیس قوه مجریه و کابینه قبلی، نه تجدید نظر در اصول و آرمانها. این انتخابات، جایگزین شدن رای است، نه راه. راه، ثابت است... و از قضا، رای اصلکاری این ملت، به راه برگشتناپذیر انقلاب اسلامی است. این روزها هر که برای خود اصلحی دارد اما اصلح اصلکاری، رای رئیسجمهور نیست، بلکه راه روشن و استوار آحاد ملت است. رای قرار است و باید مکمل راه باشد، نه مخل راه. «مصادره رای به نفع راه» بدیهی ترین حق فرزندان روحالله است.
بگذریم که خیلی هم لازم به مصادره نیست!! من از «مصادره» دارم چماق بلند میکنم بر فرق دشمن، والا مصادره کدام است؟! خود به خود، رود به دریا میریزد... و خواهینخواهی، ستاره، حواری ماه است و صحابی خورشید. آری، ما رای خود را لو دادهایم، رفته!! و سوگند میخوریم دیگر کاریاش نمی شود کرد!! ما راه برگشت نداریم اما بنازم به شاهراه پیشرفت!! بنازم به شاهکار پیشروی!! هروقت دستان پینه بسته شهید کار و خدمت، اوس عبدالحسین برونسی از «همت جهادی» خسته شد، ما هم از راه حاج همت و احمد متوسلیان برمیگردیم!
پس همینی هست که هست!! اگر حرف مرد ممکن است 2 تا شود، رای مرد اما همان است که بود!!... ما به نامزدها لطف میکنیم که میگوییم، «داریم دنبال اصلح میگردیم» و الا اصلح ما، اصلح لایتغیر ما، نظام مقدس 300 هزار شهید جمهوری اسلامی است. راستی! چه کسی میگوید آرمیتا به سن رایگیری نرسیده؟! مگر آن نوجوان روستایی به سن جنگ رسیده بود که در قهقهه مستانهاش، عند ربهم یرزقون شد؟! آرمیتا! تو به چه کسی
رای میدهی؟!
تابناک:جلیلی و قالیباف صالحاند اما...
«جلیلی و قالیباف صالحاند اما...»عنوان سرمقاله روزنامه تابناک به قلم محمد قادری است که در آن میخوانید؛این روزها که به لحظه موعود تحقق حماسه سیاسی نزدیکتر میشویم، هرکسی البته از زاویهای به داستان انتخابات ریاستجمهوری مینگرد. برخی به شدت پوپولیستی و شعارمحور و برخی به شدت ماکیاولیستی و تخریبمحور رفتار میکنند. در این میان اما برخی هم گفتمانی و برنامهمحور رفتار کرده و سعی دارند در چارچوب اخلاق و تقوای سیاسی، اولا وضع موجود را به شکلی صحیح آسیبشناسی کرده و ثانیا متکی و مبتنیبر رویکرد کلان و برنامههای نامزد متبوع خود، فضا را برای انتخاب اصلح توسط مردم فراهم کنند. با این نگاه میتوان به روشنی دغدغهمند را از منفعتطلب و دلسوز را از کاسب تفکیک کرد. روی صحبتم اما با همان دغدغهمندهاست.
نکته آنکه چنانچه تاکنون آموختهایم اولا باید افراد را با حق بسنجیم نه حق را با افراد و دوم اینکه دین و دنیای خود را تباه دنیای کسی نکنیم. پس به جد معتقدم اگر اعتقادات، گفتار و رفتارمان مبتنیبر عقل و شرع نباشد حتما به خطا رفتهایم. بحث انتخابات شاید مهمترین عرصه تبلور این نگاه باشد بهویژه برای کسانی که در خط مقدمند، کسانی که تفکر، بیان و قلمشان در انتخاب مردم اثر خواهد کرد. انتخابی که در این پیچ تاریخی حساس، تکلیفمان را دوصدچندان میکند، چه، فرصت که هیچ حتی اجازه اشتباه هم نداریم. هزینه اشتباه در این گردنه سرنوشتساز شاید به قیمت به تأخیر افتادن آن لحظه موعود باشد بهویژه اینکه انتخاب درست در این برهه، راه را برای زمینهسازی حکومت مستضعفان فراهم خواهد آورد. نگاهی به اتفاقات دو سه سال اخیر منطقه و جهان، فهم این نکته را راحتتر کرده و مروری هر چند کوتاه بر آنچه در این سالها در کشورمان رخ داده قطعا اهمیت این نکته را روشنتر میسازد. پس نباید اجازه دهیم احساسات و علایقمان بر عقل و منطق پیشی گرفته و مردم را بر سر دوراهیهای باخت-باخت قرار دهیم.
از همین زاویه اگر به مساله بنگریم لزوم معرفی و انتخاب اصلح برمبنای شاخصهای حقیقی بدیهی مینماید. براین اساس باید همگان را به این نکته توجه داد که خوب بودن، پاک بودن، ساده زیست بودن، ولایتمدار بودن، ضداستکبار بودن، ظلمستیز بودن، مردمی بودن و ملاکهایی از این دست، فقط حداقلهای رئیسجمهور آینده است و لذا برای رسیدن به اصلح موجودین باید شاخصهای دیگری را نیز مدنظر قرار داد.
براین اساس نکاتی چند پیرامون دو تن از کاندیداهای محترم جریان اصولگرایی که در کنار دکتر رضایی سه ضلع اصلی انتخابات را تشکیل میدهند، به عرض میرسانم: جناب دکتر سعید جلیلی حتما فرد متدین، دلسوز، ولایتمدار و صالحی است اما به چند دلیل قطعا نمیتوان ایشان را بین نامزدهای فعلی اصلح دانست: الف) دغدغه به حق دکتر جلیلی گفتمان انقلاب اسلامی است اما به نظر میرسد فهم درستی از ابعاد مختلف این گفتمان ندارند، چرا که گفتمان انقلاب اسلامی گفتمانی جامع و اعم از مقاومت، پیشرفت، عدالتطلبی، شکوفایی اقتصادی، رفع معضلات اجتماعی و… است در حالی که ایشان تاکنون تنها بر مقاومت تاکید کرده و برنامهها و مکانیسمهای اجرایی خود را برای تحقق شکوفایی اقتصادی، رفع معضلات اجتماعی و پیشرفت همه جانبه کشور ارائه ندادهاند، ضمن اینکه تفسیر ایشان از مقاومت تفسیری تکبعدی است.
پس در دورانی که تاکید چندباره رهبر معظم انقلاب بر رفع این مسائل برای رسیدن به قله پیشرفت و عدالت است چگونه میتوان سکان اجرایی کشور را به فردی سپرد که تا پیشاز ثبتنام بارها و بارها برعدم توانایی خود برای مسئولیت اجرایی کشور تاکید کرده و از نداشتن برنامه و تیم اجرایی مناسب سخنرانده بود؟ ب) یکی از کلیدواژههای مداوم این روزهای دکتر جلیلی فرصتسازی و بهرهگیری از ظرفیتهای موجود در کشور است، این در حالی است که در دوران مدیریت ایشان در دبیرخانه شورای امنیت ملی کمترین استفاده از ظرفیتهای موجود در کشور شده و ظاهرا ایشان استفاده از چند نیروی تازه نفس را مترادف با ظرفیتسازی میپندارند در حالی که استفاده از نیروهای تازه نفس باید به تکمیل ظرفیتهای پیشین بینجامد نه آنکه آنها را حذف کند.
همین مساله در ماجرای مذاکرات هستهای به روشنی هویداست چرا که حلقه تنگ ظرفیتهای بهکارگرفته شده توسط ایشان عملا کشور را از حل این مساله باز داشته است. البته اینجا منظور از ظرفیتهای موجود، جریاناتی که عملکردشان در مذاکرات هستهای منجر به عقبنشینیهای بسیار شد، نیست. پس آیا نباید سراغ افرادی برویم که خارج از این تنگنظریها از تمام توان داخلی به شرط تعهد به نظام استفاده کرد؟ ج) در جریان فتنه آمریکایی ـ اسرائیلی سال 88 که جناب جلیلی مسئولیت دبیری شورای امنیت ملی را برعهده داشتند، فتنهای که بنا بر نظر بسیاری از کارشناسان سیاسی ـ امنیتی قابلیت جمع شدن در همان ماه اول را داشت، 8 ماه به طول انجامید. فارغ از پشتیبانی سنگین دشمن خارجی و توان عناصر مزدور داخلی، آیا این مدیریت ضعیف بحران شاهدی بر عملکرد ضعیف ایشان در حوزه تحت مدیریت خود نیست؟ د) نداشتن سابقه اجرایی مشخص در کارنامه جناب جلیلی، دیگر تردیدی است که به اصلح بودن ایشان وارد است. هـ) به سبب حضور مداوم در رسانه میتوانم ادعا کنم که تا پیشاز شروع تبلیغات، آقای دکتر جلیلی موضعگیری علیه جریان فتنه و انحراف نداشته و تنها در مدت اخیر آن هم به سبب سوالاتی که از ایشان شده موضعگیری کردهاند.
حال با توجه به مسئولیت ایشان تاکنون، این رفتار چه توجیهی میتواند داشته باشد؟ در مورد جناب دکتر قالیباف نیز باید به قدرت اجرایی و رویکرد جهادی ایشان در عمران و آبادانی تهران اذعان کرد که علاوه بر وجود برخی نواقص، اما ایشان پشتکار زیادی در این حوزه داشتهاند، اما به دلایل زیر، ایشان را نیز نمیتوان به عنوان اصلح یاد کرد: الف) از جمله مهمترین ویژگیهای رئیسجمهور نگاه و تفکر استراتژیک است که برخی رفتارها، موضعگیریها و سخنان جناب قالیباف بهویژه در مناظره آخر، نشان از نبود چنین ویژگی در ایشان است. ب) تاکید بیشاز حد جناب قالیباف بر اجرای پروژههای عمرانی و همردیف دانستن آن با حل مشکلات اقتصادی، این نگرانی را به وجود میآورد که ایشان مقوله عمران را همردیف علم اقتصاد میدانند در حالی که عمران تنها بخشی از اقتصاد است.
لذا خلط این دو مقوله از سوی ایشان نشاندهنده عدم آشنایی کافی با ظرافتهای اقتصاد بهویژه در حوزه معیشت و زندگی مردم است. همین مساله البته یکبار در دولت سازندگی رخ داده و تبعات سنگین تورمی آن همچنان در خاطره مردم هست. ج) بهرهگیری بیحساب و کتاب از پتانسیلهای شهرداری تهران در امر تبلیغات انتخاباتی که در صورت لزوم به آنها خواهیم پرداخت از دیگر مواردی است که اصلح بودن ایشان را تحتالشعاع خود قرار داده است.
تهران امروز:سخنی در ستایش وفای به عهد
«سخنی در ستایش وفای به عهد»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم محمدعلی پورمختار است که ر آن می خوانید؛به فرمایش بزرگان دین ما وفای به عهد و پیمانی که بستهایم، از نشانههای ایمان است و این موضوع در قرآن کریم هم به صراحت مورد تاکید قرار گرفته است. از این رو ما به عنوان مسلمان باید خود را مقید به وفای به عهد و پیمان بدانیم. آنچه موجب میشود
فرد مومن پیش سایر مومنین اعتبار داشته باشد، توجه به وفای به عهد و پیمان است که خود موجب استحکام روابط اجتماعی و اعتقادات شده و در نهایت سبب میشود روابط اجتماعی روابط پایدار و مبتنی بر اعتماد و اخلاق باشد.
اهمیت این موضوع در مسائل سیاسی و در عرصه سیاسی اهمیت بیشتری دارد. چرا که سیاسیون بر این موضوع تاکید دارند که اخلاق سیاسی و انسانی باید در مسائل سیاسی رعایت شود و برخی دیگر نیز عنوان میکنند که فضای سیاسی کشور وارد بیاخلاقیها شده و دیگر انسانیت و اخلاق جایگاهی در سیاست ندارد.
این مسئله سبب شده است برخی که خود را مقید به رفتارهای اخلاقی میدانند وارد عرصه سیاست نشوند.از این رو رفتار اخلاقی آقای حداد عادل با تعریفهای متفاوتی که از فضای سیاسی کشور وجود دارد قابل توجه و تقدیر است.
آقای حداد عادل با شناختی که از واقعیت امر و نتیجه نظرسنجیها و ضرورت ائتلاف بین اعضای ائتلاف پیشرفت و شرایط جامعه و وضعیت سایرکاندیداها دیدند به عهد خود وفا کرده و پیمان خود را با اعضای ائتلاف پیشرفت عملی کردند و نشان دادند باوجود سختیهایی که در مراحل مناظرهها و سفرهای استانی متحمل شدند وفای به عهد را واجبتر میدانند.
چرا که ایشان به صورت واضح و با رفتاری پسندیده در مناظرهها شرکت کردند و از اصول و عقاید طیف اصولگرایی به خوبی حمایت کردند.
اما برای حضور خود در عرصه انتخابات با توجه به تصمیماتی که از قبل در گروه ائتلاف پیشرفت اتخاذ شده بود در روزهای پایانی وفای به عهد خود را نشان دادند و از عرصه رقابت کنار رفتند و به این اصل انسانی وفادار ماندند.
باید تاکید کرد که همه اصولگرایان باید از این رفتار درس بگیرند چرا که در فضای فعلی داخلی کشور و شرایط خاصی که کشور در عرصه بینالملل با آن مواجه است اتحاد و انسجام اصولگرایان اهمیت دو چندانی پیدا کرده است. ضمن اینکه وظیفه همه اصولگرایان این است که در انتخابات آتی برای تحقق شعار حماسه سیاسی بهگونهای رفتار نکنند، که به دلیل تشتت آرا عرصه مهم انتخابات به رقیب واگذار شود.
از این رو تاکید میکنم که باید این مسئله به عنوان الگویی برای دیگران محسوب شود و دیگران هم اگر شرایط ابتدایی عهد و پیمان را محقق میبینند باید بر مدار اخلاق اسلامی حرکت کرده و برای اتحاد بین اصولگرایان و تقویت گفتمان اصولگرایی جهت پیشرفت و اجرای عدالت به عهد خود وفا کنند.
شرق:به سوی ائتلاف سرنوشتساز
«به سوی ائتلاف سرنوشتساز»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم محمدجواد حجتیکرمانی است که در آن میخوانید؛یادداشت مستدل و جامعهشناسانه آقای محسن رنانی نویسنده خوشفکر و خوشقلم – که نگارنده این سطور ندیده، به افکار و نوشتهجات ایشان علاقهمندم و بهره فراوان میبرم – مرا بر آن داشت که در آستانه انتخابات یازدهم در 24 خرداد جاری، چند کلمهای تقدیم خوانندگان ارجمند کنم. آقای رنانی در دو شماره روزنامه گرامی «شرق» با بیان اینکه مردم ما، زود، علاقهمند و زود، روگردان میشوند، از اقبال و ادبار مردم به آقایان هاشمی، خاتمی و احمدینژاد یاد کرده بودند (روزنامه شرق، 13 خرداد 92) و نتیجه گرفته بودند که در شرایط سرخوردگی مردم از دولت نهم و دهم، بار دیگر مردم به آقای هاشمی اقبال کردند چراکه امید آن داشتند که او بتواند نابسامانیهای هشتساله را، اندکی به سامان برساند. اما بعد از عدم احراز صلاحیت (!!) آقای هاشمی از سوی شورای نگهبان، حالت سرخوردگی غیرمنتظرهای بر مردم حاکم شد که بسیاری، ازجمله خود نگارنده این سطور، چندی در سردرگمی و حیرت به سر بردیم که روز 24 خرداد چه کنیم. این قلم در شماره پنج خرداد روزنامه گرامی اطلاعات ضمن انتقاد صریح از شورای نگهبان، اظهارنظر کرده بود که در انتخابات آینده شرکت خواهد کرد و حالا که آقای هاشمی را حذف کردهاند، به نزدیکترین فردی که به پندار نگارنده میتواند تا حدی خلأ حضور آقای هاشمی را پر کند، رای خواهد داد و از میان نامزدهای هشتگانه که پارهایشان را از آغاز انقلاب تاکنون میشناسم و با بعضی از آنها همکاری و همفکری داشتهام و با در نظر گرفتن مجموع شرایط سیاسی و اجتماعی و شخصی نامزدها، با شناختی که از دکترحسن روحانی داشته و دارم ایشان را «اصلح» و «انسب» اعلام کرده بودم و اکنون نیز برآنم که به ایشان رای بدهم.
اما از زمان نشر مقالهام در پنج خرداد به این سو، با توجه به آنچه در روزنامهها خواندهام و از رادیو و تلویزیون در مناظرهها و فیلمهای مستند دیده و شنیدهام، خصوصا با توجه به نوشتههای آقای رنانی که از موضعی کاملا جامعهشناسانه به انتخابات 24 خرداد، عنایت ویژه داشته است، اکنون عرض میکنم با توجه به تعدد شکننده نامزدها و معلومنبودن نتیجه آرای متشتت و پراکنده که هشت نامزد موجود، هرکدام بخشی از آن را به خود اختصاص میدهند، شرکت مردم هرچند فراگیر باشد و حتی به مرز 50میلیون برسد، اما سرشکنشدن آرا بر نامزدهای موجود، به احتمال زیاد، مرحله دوم انتخابات را با افت کمی چشمگیر شرکتکنندگان رقم خواهد زد که به هیچوجه خوشایند نیست. بهخصوص آنکه برنده نهایی آرا ممکن است با رایی بسیار کمتر از حد انتظار، کرسی ریاستجمهوری را اشغال کند. حتی با بدبینانهترین احتمال که امکان آن بعید نیست، ممکن است با تعداد آرایی پیروز شود که حتی از آرای به حدنصاب نرسیده نامزد حایز بیشترین آرای مرحله اول، کمتر باشد! (چیزی که حقیر تجربه آن را در انتخابات دوره اول مجلس شورای اسلامی کرمان دارم).
با توجه به آنچه گذشت پیشنهاد ائتلاف آقایان روحانی و عارف با پشتیبانی صریح و سریع آقایان هاشمی و خاتمی، راهکار مناسبی است که اگر با فوریت و قاطعیت انجام نشود، احتمال آنچه در بالا گذشت، فراوان است و عقلای قلم میدانند که در این فرصت کوتاه، غلبه بر ذهنیتهای منفی و داوریهای گذشته در مورد اشخاص، از قبیل آنکه مثلا آقای روحانی، اصلاحطلب نبوده و اکنون میخواهد سوار بر موج اصلاحطلبی شود یا «عارف»، اصلاحطلب دوآتشه است و بیطرفها و کسانی که (مثل این نگارنده) از نظر جناحی و اصطلاحی، نه اصولگرا هستند و نه اصلاحطلب! ... (و صحیحتر، هم اصلاحطلب هستند و هم اصولگرا) اینها نباید همه تخممرغها را در سبد اصلاحطلبان بریزند... اینگونه ذهنیتها و داوریها در شرایط فوری و اضطراری کنونی به هیچوجه به صلاح نظام و کشور و آینده بسیار خطیر و حساس مملکت نیست. از اینرو، این حقیر در این نگارش تند و سریع، اولا از آقایان هاشمی و خاتمی و هواداران این دو شخصیت کلیدی، خصوصا از مجمع روحانیون مبارز و «افراد آیندهنگر و مصلحتاندیش» هرچند عضو جمعیتها و احزابی باشند که اصولگرا معرفی شدهاند، مانند موتلفه اسلامی و امثال آن، درخواست فوری و عاجلانه دارم که به ائتلاف آقایان روحانی و عارف روی خوش نشان دهند و بار دیگر نور امید در دل علاقهمندان به نظام و رهبری و ایران اسلامی بتابانند و از تشتت آرا و پراکندگی زیانبخش اردوی نامتشکل و فراگیر «اصولگرایان اصلاحطلب» و «اصلاحطلبان اصولگرا» (که این نگارنده، یکی از آنانم) جلوگیری کنند و کاری کنند که انتخابات به دور دوم کشیده نشود و در دور اول، هرکس برنده میشود با اکثریتی چشمگیر و دشمنشکن، روی کار بیاید که بتواند با پشتوانه آرای هماهنگ اکثریت ملت، در داخل و خارج حرفی برای گفتن داشته باشد و توان آن را بیابد که بر مشکلات بسیار پیچیده داخلی و خارجی فایق آید.
این نوشته در ساعت یک بعدازظهر روز دوشنبه 20 خرداد 92 در حالی نوشته میشود که نویسنده از تصمیم آقایان هاشمی و خاتمی و هواداران آنان خبر ندارد اگر پس از چاپ این نوشته هنوز این کار صورت نگرفته باشد، من به این دو برادر بزرگوار و هواداران آنان عرض میکنم: من آنچه شرطبلاغ است با تو میگویم، تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال.
و اگر آقایان بزرگوار به این تصمیم سرنوشتساز صورت عملی داده باشند، خطاب به من هواداران هرکدام از آقایان روحانی و عارف است- و نیز به خودم- که اگر هرکدام از این دو نامزد بزرگوار به نفع دیگری کنارهگیری کردند، هواداران هم که برای هرکدام خیلی زحمت کشیدهاند، بهخاطر خدا و به همین دلیل که نامزد مورد علاقهشان به نفع دیگری کنارهگیری کرده است، از فرد معرفی شده توسط ائتلافگران با تمام قوا پشتیبانی کنند و دیگر، «اما» و «اگر» و «لِمَ» و «بِمَ» نکنند چراکه سرنوشت کشور مهمتر از آن است که این یا آن فرد مورد علاقه من و شما برنده یا بازنده شود.
یادآوری مهم: «تز» ائتلاف در مورد سایر نامزدها هم قابل اجراست اما حقیر از مشاهده مناظرات تلویزیونی و مستندهای نامزدهای محترم، امیدی به ائتلاف آنها ندارم وگرنه خود حقیر در میان دیگر نامزدهای گرامی هم کسانی را سراغ دارم که با اطمینان و ارادت به آنها رای بدهم ولی در شرایط موجود با محاسبه همه جوانب، اگر ائتلافی بین آقایان روحانی و عارف صورت گیرد، حقیر به فرد برگزیده ائتلاف رای میدهد، در غیراین صورت، رای من به آقای روحانی است.
آرمان:اجماع اصلاحطلبان و تغییر معادلات
«اجماع اصلاحطلبان و تغییر معادلات»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم اشرف بروجردی است که درآن میخوانید؛شرایط خاص اردوگاه اصولگرایان، بهترین فرصت برای اصلاحطلبان است که با توجه به اجماعی که بر سر حسن روحانی دارند، منسجمتر و همهجانبهتر تلاش کنند تا بتوانند شرایط را به سود خودشان پیش ببرند. اگر این اتفاق صورت نمیگرفت و اشتباه سال 84 بار دیگر تکرار میشد، بزرگترین آسیبی که امکان داشت به اصلاحطلبان وارد میشد و چه اصلاحطلبان و چه هر دو نامزد دچار ضرر میشدند اما خوشبختانه جریان اصلاحات از تجربه انتخابات ریاست جمهوری نهم استفاده کردند و این بار با تشتت و چندپارگی به میدان نیامدند.
همین اجماع سراسری یقینا باعث میشود تا اصولگرایان نگاهی دوباره به ائتلافشان داشته باشند. اگر یکبار دیگر به مناظرههای انتخابات یازدهم ریاست جمهوری بنگریم، متوجه خواهیم شد که اصولگرایان واقعا برنامه مدون و کارآمدی که مورد اجماع همگی آنها یا حداقل بخشی از آنها باشد، در دست ندارند.
کما آنکه در مناظرهها اختلافات خیلی جدی و اساسی بین اصولگرایان و مخصوصا ائتلاف 1+2 که نزدیکترین تفکر به هم بودند، خود را نشان داد. اگر ائتلاف سه گانه را به عنوان بخش اعظمی از جریان اصولگرایی بدانیم، این بحث به میان میآید که اشتراک اصولگرایان در کجاست؟ که بعید است در پاسخ این سوال، جوابی منطقی و قابل فهم به دست آید. همین اختلافات درونی باعث شد تا آنها برنامه چهارم توسعه را به کنار نهاده و برنامه پنجم را استفاده کنند.
البته ناگفته نماند که برنامه پنجم اصولا برنامه مدونی برای کشورداری و مدیریت نیست بلکه تنها سرفصلها و کلیگوییهایی برای سیاستگذاری است. بنابراین با این شرایط، همینکه آقای دکتر حدادعادل بدون نام بردن از کسی کنار کشیدهاند، نشان میدهد که این ائتلاف خیلی هم مورد توافق آنها نیست. چراکه معمول است که وقتی کسی در ائتلافی کنار بکشد، با این عنوان کنار می کشد که به نفع فلان کاندیدا بوده که حداقل تا کنون چنین اظهارنظری وجود نداشته است.
اگر تا پیش از اجماع کامل اصلاحطلبان، حضور دوگانه ولایتی- قالیباف در جریان انتخابات بسیار محتملتر از گزینههای دیگر به نظر میآمد اما اکنون این مساله وجود دارد که با اجماع اصلاح طلبان و مشخص شدن آقای روحانی به عنوان گزینه نهایی جریان اصلاحات، اصولگرایان هم به تکاپو خواهند افتاد تا همچنان گزینههای ائتلاف را به حداقل برسانند و از میان آقایان قالیباف و ولایتی یک نفر در میدان باقی بماند. هرچند که با توجه به بحث اختلافات درونی آنها چنین مسالهای بسیار سخت است اما یقینا اصولگرایان از زمان مشخص شدن آقای روحانی به عنوان گزینه جریان اصلاحات، روی آن فکر خواهند کرد.
مساله مهمی که در این ائتلاف وجود دارد این است که حدادعادل در جریان انتخابات رای چندانی ندارد بنابراین کنار کشیدن او کاری از پیش نمیبرد. به عبارت دیگر اینطور نیست که حدادعادل رای بالایی داشته باشد و حال که کنار رفته است، کمک بزرگی به ائتلاف شده است. با این حساب بعید است در این شرایط ائتلاف سهگانه بتواند کاری از پیش ببرد.
مردم سالاری:رفتار بزرگان را چراغ هدایت قرار دهیم
«رفتار بزرگان را چراغ هدایت قرار دهیم»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم میرزا بابامطهرینژاد است که درآن میخوانید؛ روزهای پایانی تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری یازدهم را سپری میکنیم. طرفداران تغییر، لحظات تعیین کننده سرنوشتسازی را در پیش روی دارند. اگر دکتر حسن روحانی و دکتر محمدرضا عارف ائتلاف کنند، چهار اتفاق مهم خواهد افتاد:
1-اگر نگوییم صددرصد، درصد بالایی از آرای نامزد کنار گرفته شده به نفع آن یکی که در صحنه میماند خواهد رفت و معادله نظرسنجیها را دگرگون خواهد کرد و به انتخابات دو قطبی بین اصلاحطلبان و اصولگرایان پیش خواهیم رفت و بازی چندین ساله اقتدارگرایان که شکل گرفتن رقابت بین اصولگرایان یا به قول خودشان رقابت مقدسی بود را به هم خواهد زد.
2- امکان ورود و حمایت آیتاللههاشمی رفسنجانی و حجتالاسلاموالمسلمین سیدمحمدخاتمی از نامزد منتخب ائتلاف را فراهم خواهد کرد که در آن صورت احتمال پیروزی توام دو جریان اعتدال و اصلاحطلب به یقین نزدیک تر خواهد شد.
3- اکثر نظرسنجیها از درصد قابل توجهی آرای خاکستری و آرای مخالف شرکت در انتخابات حکایت دارد. ائتلاف بین روحانی و عارف این آرا را به نفع نتیجه ائتلاف در صحنه خواهد آورد و این همان چیزی است که اصولگرایان نمیخواهند.
4- تجربه تلخ انتخابات سال 84 تکرار نخواهد شد و اصلاحطلبان نشان خواهند داد که از تاریخ درس خوبی گرفته اند و حاضر به تکرار آن نیستند.
با این وجود، چرا فرایند ائتلاف علیرغم تلاشهای متعدد، حرکتی کند دارد؟ ساز و کارهای پیشبینی شده برای این ائتلاف تاریخی توسط نامزدها پذیرفته نمیشود. دو طرف به جای تمکین به سازوکارهای عینی، موضوع را به تعیین تکلیف توسط هاشمی و خاتمی موکول میکنند، با شناختی که از هاشمی و خاتمی داریم، هیچ کدام اهل مجبور کردن نیستند و از فردگرایی پرهیز دارند و با معذوریتهای منطقی مواجهند.
نظرسنجیهای مستقل حکایت از برتری نسبی دکتر روحانی دارد و انتظار است دکتر عارف به نفع روحانی انصراف دهد، اما دکتر عارف ضمن ابراز ارادت به دکتر روحانی، به این نکته اشاره میکند که روحانی خود گفته مستقل آمده است و خود را نامزد اصلاحطلب نمیداند! و عارف خود را تنها نامزد اصلاحطلب، نه نامزد اصلاحطلبان میداند. اگر ستاد عارف به فرایند طی شده تا رسیدن به امروز توجه کند، از رفتار بزرگان پاسخ خود را دریافت خواهد کرد. اصلاحطلبان از دو سال قبل، خواستار حضور خاتمی در انتخابات بودند و هرچه جلو آمدند این تقاضا پررنگتر و منسجمتر شد، تا جایی که شعار «یا خاتمی یا هیچ کس» شکل گرفت و تمامی اصلاحطلبان که برای نامزدی اعلام آمادگی کرده بودند، گفتند اگر خاتمی ثبت نام کند، همه انصراف میدهیم، از جمله خود دکتر عارف.
اما خاتمی در مقابل سیل درخواستها و ملاقاتها، هرگز پاسخ مثبت نداد و دلایلی را بر این امر اقامه میکرد و از شش ماه مانده به ثبت نام، ایشان همه را هدایت میکرد که از آیتاللههاشمیرفسنجانی دعوت کنید و حضور ایشان را راه حل میدانست. مدتها اصلاحطلبان در تصمیمگیری با تردید مواجه بودند و برخی صحبت از عدم معرفی نامزد سخن میراندند، تا فروردین 92 که آهسته، آهسته همگی به توصیه خاتمیتمکین کردند و از آیتاللههاشمی دعوت به ثبت نام نمودند. این تلاش بدانجا منتهی شد که شورای هماهنگی جبهه اصلاحات به دیدار آیتاللههاشمی رفت و از ایشان دعوت به حضور کرد. تلاشها به نتیجه رسید و آیت اللههاشمی رفسنجانی اعلام نامزدی کردند.
عنایت داشته باشیم که آیتاللههاشمیرفسنجانی، فراجناحی است و خود را اصلاحطلب نمیداند، اما حمایت اصلاحطلبان از ایشان به نقطهای رسید که تمامی نامزدهای اصلاحطلب، اعلام کردند در صورت حضور ایشان، همگی انصراف خواهیم داد، از جمله خود آقای عارف، اعلام انصراف هم کرد، اما با توصیه بزرگان قرار شد باقی بمانند تا زمان مقتضی کنارهگیری فرا برسد.
متاسفانه، حضور آیتاللههاشمیرفسنجانی در انتخابات را از مردم دریغ کردند و برخی نامزدهای اصلاحطلب هم عدم احراز خوردند و دکتر عارف و دکتر حسن روحانی تایید صلاحیت شدند و در صحنه رقابتها حضور یافتند. تا بدین لحظه اصلاحطلبان برای اعلام حمایت یا عدم معرفی نامزد تامل کردند، همگی بر این موضع هستند که اگر ائتلاف صورت پذیرد، از نامزد باقیمانده اعلام حمایت خواهند کرد، ولی اگر ائتلاف صورت نگیرد، عده ای از احزاب به حمایت از عارف و عدهای دیگر به حمایت از حسن روحانی و عدهای هم به عدم معرفی نامزد خواهند رسید، که این همان تجربه تلخ سال 84 است. همانطور که در مورد آیتاللههاشمیرفسنجانی هیچ کس نگفت او خود را اصلاحطلب نمیداند، اما مطالبات اصلاحطلبانه در رفتار و گفتار و اندیشه ایشان راهنمای اجماع شد، و خاتمی هم در اجماع همگان به آیتاللههاشمی رفسنجانی به همین سیاق عمل کرد، انتظار است که ستاد دکتر عارف و شخص ایشان رفتار بزرگان را چراغ هدایت بدانند و از ورود به چنین مباحثی اجتناب کنند.
دکتر حسن روحانی مطالبات اصلاحطلبان را در سطح بالایی احیا کرده است و رفتار و گفتار و کردار و اندیشه اصلاحطلبانه ایشان تردیدی در جلب حمایت باقی نمیگذارد و در نظرسنجیها هم برتری نسبی خود را به اثبات رسانده است. چرا سعی داریم ظرفیت آرای قابل توجه ایشان در خارج از اصلاح طلبان را از بین ببریم؟ انتظار است با توجه به واقعیت عینی و به دور از ذهنیتهای محدود کننده، تا زمان داریم اجماع را تحقق بخشیم. همانطور که خاتمی در مورد هاشمی عمل کرد، همه اصلاحطلبان بر دکتر حسن روحانی اجماع کنیم و کارکردهای نوید بخش آن را عینیت بخشیم.
بهار:کدام دولت خوب
«کدام دولت خوب»عنوان سرمقاتله روزنامه بهار به قلم مسعود رفیعیطالقانی است که ر آن میخوانید؛در وضعیت شمارش معکوس تا برگزاری انــتخــابـات ریاستجمهوری اگر نگوییم همگان، میتوان گفت بخش وسیعی از جامعه ایران دستکم روزی یکبار خندهشان میگیرد! خندهای همراه با بهت و حیرت! بهت و حیرت از وضعیتی غیرقابل وصف که چیزی کم از بیوضعیتی! ندارد.
خنده از سر حیرت را البته همگان تجربه کردهاند. این خنده به گریستن در وقت شادی میماند! هر دو نقیض ِ وضعیت واقع هستند زیرا در وقت شادی، گریستن موجه نیست و در هنگامه حیرت و تلخی و بیم، خندیدن! اما این هر دو حالت بسیار رخ دادهاند. وضع بیوضع موجود چندان نیازی به توصیف ندارد یا دستکم ارتباطی با توصیفهایی که از آن میشود ندارد. هر جایش را بگیری، یک جای دیگرش بیرون میماند! بالاخره یک مازادی از خودش بیرون میگذارد. همانند کوشش برای بیان یک احساس است که در قالب زبان نمیگنجد و وقتی در قالب کلمه جا میگیرد باز چیزی از خودش را بیرون میگذارد.
انتخابات پیشرو نیز دستکمی از چنین وضعی ندارد. مازادی را در خودش جا داده که در هیچ کلام و کلمهای جا نمیشود و بنا بر همین حالت است که به خندههای بهتآلوده منجر میشود. هرچند قول برتولت برشت که روزگاری گفته بود «آنکه میخندد خبر بد را نشنیده است» واجد حقیقتی جهانشمول و مستمر است اما گویا چنین شمولی در وضع ما نمیگنجد زیرا در میان ما و اطراف ما همه آنها که میخندند، دست بر قضا خبر بد را درست و دقیق و موثق شنیدهاند! منظور از «ما» آن بخش از نیروهای اجتماعی تحولخواهی هستند که در پس این سالیان چیزی جز خمودگی و کسالت را تجربه نکردهاند.
با اندکی اغماض میتوان گفت در هیچ کجای جهان، سیاستی تا این اندازه درهمتنیده را نمیتوان سراغ گرفت؛ سیاستی که تا یک ماه پیش از انتخابات در آن معلوم نیست چه کسانی عزم قدرت دارند و قرار است در معرض انتخاب قرار گیرند، تا سه هفته قبل از انتخابات معلوم نیست چه کسانی صلاحیت داشتن چنین عزمی را احراز میکنند و تا یکی، دوروز قبل از انتخابات خیلی چیزهای دیگر معلوم نیست و... چنین سیاستی اگر بهتزدگی نداشته باشد، چه دارد؟ توسعه؟! چند ماهی پیشتر در یادداشتی، سیاست در ایران را به نوعی سیاست خفی تشبیه کردم زیرا در این سیاست هنوز هم که هنوز است تهدید به افشاگری، سکه رایج است و این پیش از هر چیز این نکته را اثبات میکند که این سیاست پشت و پسله دارد. هنوز هم افکار عمومی در تبوتاب تهدیدهای گاه و بیگاه محمود احمدینژاد به افشاگری در انتظار و عجباند آنچنانکه از سکوت این روزهای او هیچکس نیست که متعجب نباشد.
خنده بهتآلوده در این روزها اما مثل زهرخندهای است به وقت عسرت! برگزاری مناظرهوارههای حیرتانگیز نامزدهای ریاستجمهوری در سیمای ملی نیز بر این حیرت افزود و پیشفرضهای چند ماه منتهی به انتخابات را قابل اعتناتر کرد. به بیانی دیگر میتوان گفت کیفیت کار سیاسی نامزدهای حاضر به گونهای بود که تا این لحظه هرگز نتوانست نوعی پویش سیاسی را در جامعه ایجاد کند در حالی که مهمترین محمل بالا بردن این کیفیت، باید رسانه ملی میبود. اینها تنها نشانههایی هستند در تایید خندههای بهتآلود این روزهای ما! واقعا با چنین مناظرههایی (بخوانید مشاعره و مباحثه و گپ و گفت) بنا بود که سره از ناسره باز
شناسانده شود؟! حالا به هر وصف اینکه ما کجای این سیاست جای داریم پرسشی است که پاسخی برای آن یافت نکردهایم. اما چرا این بینصیبی ما را به گریه وا نمیدارد و بالعکس میخنداندمان؟ پاسخ روشن است: چون ما به چنین سیاستی خو کردهایم. توسعه سیاسی نوشدارویی بود که نه بعد، بلکه قبل از مرگ سهراب ِ جامعه سیاسی ایران به دستش رسید اما جامعه ما نتوانست آن را بنوشد. گفتمان محافظهکاری اجازه نداد که این نوشدارو به جامعه ما نوشانده شود.
در چنین وضعی طبیعی است که نوعی آنارشیسم مخفی، رخ نشان دهد. این آنارشیسم مخفی نه در هیات نظریهای سیاسی برپایه علوم سیاسی بلکه در قامت نوعی کنش- انفعال بروز میکند و باورش این است که دولت خوب، دولتی است که نباشد!
البته ناگفته نباید گذاشت که سیاست در ایران به نحوی پیش رفته است که چنین باوری هواداران پرشماری داشته باشد. سیر انتخابات و نحوه عمل و سخن نامزدها نیز به نوعی توانسته است این باور را تقویت کند. رندی میگفت فارغ از یکپارچگی انکارناپذیر درصد بزرگی از نامزدهای موجود در رای و عمل، حرفهایی که پیش از دو، سه انتخابات گذشته در مرحله رقابتها زده شده، نشان از آن دارند که زعمای قوم همه بر اشکالات فراوان موجود واقفند و میدانند کشور در وضع نابهنجاری بهسر میبرد اما چرا فردای آغاز دوره ریاستجمهوری، کشور از دید ایشان یک گلستان است و هر منتقدی دم بر بیاورد غیرخودی است و دشمن؟! راستی چرا به سمتی رفتهایم که چنین باوری تقویت شود که دولت خوب، دولتی است که نباشد؟ گویا کسی باور نمیکند که آرای خاکستری در ایران به چنین باوری رسیدهاند.
آیا نهادهای قدرت نباید لحظهای بر این پرسش درنگ کنند که خنده بهتآلود ما از چنین سیاستی چه دلیلی دارد؟ آیا مسئولان رسانه ملی نمیخواهند برنامهای ترتیب دهند تا کارشناسان بیطرف و صاحب نظر علوم ارتباطات و رسانه و سیاست دور یک میز بنشینند و ترویج چنین سیاست بیرمقی را به نقد و چالش کشند؟ امروز بخش بزرگی از تحولخواهان جامعه ایران را هیچکس نمیتواند برای هیچ کنشی حتی بیکنش ماندن قانع کند!
ابتکار:کلاف سر درگم چند ائتلاف
«کلاف سر درگم چند ائتلاف»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم سید علی محقق است که در آن میخوانید؛هرچقدر که به 24خرداد و روز انتخاب رئیس جمهور یازدهم نزدیک میشویم، رقابت داغ تر و حجم خبرها درباره ادامه حضور نامزدها و سرنوشت ائتلافها بیشتر و معادله چند مجهولی انتخابات اما پیچیده ترمی شود. بامداد دیروز دو خبرگزاری رسمی از احتمال بازنگری شورای نگهبان در صلاحیت حسن روحانی خبر دادند و برخی سایتهای خبری هم از رایزنی مقامهای ارشد کشوری برای کناره گیری جلیلی از انتخابات سخن گفتند.
صبح که شد هر دو خبر تکذیب و غیب! شدند و جای خود را به خبرهای جدی تر و مهم تردادند. حدادعادل به طور رسمی عطای ادامه رقابت را به لقای آن بخشید و به نفع« هیچ کس» کنار رفت، بار دیگر زمزمه کناره گیری محمدرضا عارف به نفع حسن روحانی بالا گرفت و برخی هم از بیماری قلبی علی اکبر ولایتی و لغو مراسم انتخاباتی او در روز گذشته خبر دادند.
به نظر میرسد طعنه محسن رضایی به سرنوشت ائتلاف سه نفره پیشرفت و اختلافات آنها، بیش از دو عضو دیگر بر حدادعادل گران آمد و شاید اگر آن طعنه علنی نبود، حداد از صحنه رقابت پا پس نمیکشید. عدم حمایت این کاندیدای انصرافی از نامزدهای باقیمانده نکته مهم بیانیه اعلام انصراف حداد عادل بود. حداد اگرچه عضو ائتلاف سه گانه اصولگرایان محسوب میشد، اما بارها بر نزدیکی دیدگاه خود به گفتمان انقلاب اسلامی و نامزد این جریان تاکید کرده بود و تا پیش از مناظره سوم همگان از احتمال انصراف وی به نفع سعید جلیلی و نه اعضای ائتلاف سه نفره پیشرفت سخن میگفتند. به گواهی اکثر قریب به اتفاق نظر سنجیها مقبولیت حدادعادل نزد رای دهندگان بسیار پایین بود. از این رو انصراف حداد و 4نفره شدن کاندیداهای اصولگرا چندان از پراکندگی آرای این جناح کم نخواهد کرد. رازعدم اعلام حمایت او از نامزدها را نیز میتوان در همین عدم اقبال عمومی به وی دانست. یکی از فایدههایی که میتوان برای کناره گرفتن حداد عادل متصور بود اولا باز شدن باب انصراف و فراهم شدن احتمالی فضا برای چانه زنی و فشار بیشتر برای کناره گیریهای دیگر در این جناح و تحقق ائتلاف سردر گم پیشرفت است. دیگر فایده شخصی این انصراف نیز فرار حداد از فاش شدن میزان مقبولیت او نزد افکار عمومی است.
با این حال نوع واکنشهای ولایتی، قالیباف، جلیلی و رضایی به موضوع کنار رفتن و ائتلاف نشان میدهد که احتمال ادامه انصرافها در بین کاندیداهای جریان اصولگرایی نزدیک به صفر است و اگر اتفاق خاصی نیفتد این 4نفر تا پایان روز جمعه در رقابت حاضر خواهند بود.
همزمان با کناره گیری رسمی حداد، ظهر دیروز منابع خبری از به نتیجه رسیدن جلسه دوم شورای مشورتی اصلاح طلبان برای ائتلاف خبر داده و اعلام کردند که این کمیته رای به کناره گیری عارف به سود روحانی داد. تا پایان روز اما از موافقت عارف با مصوبه کمیته خبری نشد و این زمزمه در حد حرف باقی ماند تا انتظار سراسری نیمی از رای دهندگان برای شکل گیری اجماع موعود اصلاح طلبان نیز ادامه داشته باشد.
تلاش روز افزون دوگانه هاشمی- خاتمی و دیگر بزرگان اصلاح طلب و فشار فراگیرهواداران دو جریان اعتدال و اصلاحات برای ترغیب عارف یا روحانی برای کناره گرفتن از رقابت و حداقلی شدن کاندیداها درحالی همچنان ادامه دارد که این جریان تجربه تلخ حضور همزمان مصطفی معین، مهدی کروبی و اکبر هاشمی رفسنجانی در انتخابات سوم تیر 1384 را پیش رو دارند. هشت سال پیش، هم جریان میانه رو و اعتدالی کشور و هم جناح اصلاح طلب یک بار از سوراخ تفرقه و تعدد نامزدها گَزیده شدند و قدرت را یکجا به تندروترین طیف از جناح مقابل واگذاردند.
اتفاقی که بسیاری از تحلیل گران مسائل سیاسی، شرایط کنونی اقتصاد و سیاست در کشور و به حاشیه رفتن طیف وسیعی از نیروهای اصیل و با تجربه را محصول همان تمامیت خواهی و تصلب و لجاجت طیفهای جناح حاکم آن زمان در انتخابات 84 میدانند. از این منظر شاید اکنون بهترین فرصت برای بزرگان اعتدال و اصلاحات باشد که آب رفته را پس از هشت سال سخت به جوی برگردانند.
به هر ترتیب به فاصله 4 روز تا انتخابات همه خبرهایی که روز گذشته درباره احتمال کناره گیری محمدرضا عارف و سعید جلیلی، بیماری قلبی علی اکبر ولایتی و زمزمه رد صلاحیت حسن روحانی منتشر شد همگی از جنس تلاش برای شکل گیری ائتلافهایی درون جناحی و یا مقاومت منفی و سیاسی کارانه برای جلوگیری از بروز چنین ائتلافی در جناح مقابل بود. به عبارت بهتر بزرگان هر دو جناح سیاسی فارغ از سهم خواهیهای حداکثری طیفهای دو جناح، همچنان بهترین راه توفیق خود در این انتخابات را در دو قطبی شدن این رقابت و یا کاسته شدن از تعداد قطبهای آن میبینند. در مقابل سهم خواهان و طالبان قدرت حداکثری دو جناح نیز باکی از شکست ندارند و به چیزی کمتر از حضور تمام قد خود در قدرت رضایت نمیدهند و معتقدند دیگی که برای آنان نجوشد، همان بهتر که اصلا نجوشد!
دنیای اقتصاد:دولت یازدهم و میراث بازار ارز پرتلاطم
«دولت یازدهم و میراث بازار ارز پرتلاطم»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم مینا خرم است که در آن میخوانید؛رقابتهای انتخابات ریاستجمهوری یازدهم در حالی به مرحله نهایی خود نزدیک میشود که شاید برای اولینبار در ایران، موضوعات اقتصادی مهمترین دغدغه اکثریت قاطع رایدهندگان و کاندیداهای مختلف است. ایرانیان با مشکلات معیشتی مهمی دست به گریبان هستند که خصوصا در چند سال اخیر و با تشدید تحریمها ابعاد جدیدتری یافته است.
به نظر میرسد که همه کارشناسان اقتصادی بر سر این موضوع اتفاق نظر دارند که بیکاری، تورم و نابسامانی بازار ارز از مهمترین موضوعاتی هستند که کاندیداهای مختلف باید برای آنها چارهاندیشی نموده و برنامههایی ارائه دهند. تجربه مشکلات اقتصادی در ایران بخش بزرگی از جامعه ایران را در فهم موضوعات اقتصادی تواناتر کرده و به آنها امکان درک محدودیتها در فضای منابع محدود اقتصاد را بخشیده است.
نتیجه اینکه در حال حاضر، کاندیداهای ریاستجمهوری به سختی میتوانند وعدههایی دهند که با شرایط اقتصادی داخلی و موانع خارجی امکانپذیر نباشند. مردم به سختی حرف کاندیدایی را باور میکنند که وعده «پایین آمدن قیمت دلار» یا «تولید میلیونها موقعیت شغلی» یا «رفع سریع مشکل تورم» را ارائه دهد. واقعیت اقتصاد ایران، باید همه را به این باور برساند که مشکلات اقتصادی را کالبدشکافی کرده و برای درک پیچیدگیهای آن تلاش کنند، سپس در فضایی سرشار از امید برای حل این مشکلات تلاش کنند. یکی از مهمترین این مشکلات تلاطم بازار ارز است. نرخ ارز در ایران برای سالهای طولانی تقریبا ثابت مانده و با تورم موجود در کشور افزایش نیافته بود.
بانک مرکزی مهمترین بازیگر بازار ارز در ایران است و قیمت ارز در ایران با بهرهگیری از مکانیسمهای بازار آزاد تعیین نمیشود. بانک مرکزی با بهرهگیری از درآمدهای نفتی از نرخ ارز دفاع کرده و بهرغم توصیههای کارشناسان و اقتصاددانان هرگز به افزایش قیمت دلار به صورت ملایم و طی چند سال رضایت نداده بود. پایین نگهداشتن مصنوعی قیمت دلار از دید کارشناسان اقتصادی موجب کاهش صادرات و افزایش بی رویه واردات در کشور و مصرف غیربهینه درآمدهای نفتی ایران بوده است. همواره این نگرانی درمیان برخی کارشناسان اقتصادی وجود داشت که روزی خواهد رسید که بانک مرکزی دیگر قادر به دفاع از نرخ ارز نبوده و موجب تلاطم بزرگی در بازار خواهد شد. این موضوع بالاخره با تشدید تحریمها در بهمن ماه 90 و شهریور 91 رخ داد. ایران در دو سال پایانی دوره دهم ریاستجمهوری با تحریمهای تحمیلی مواجه شد. این تحریمها که ابتدا بانک مرکزی و سیستم پولی و بانکی را نشانه گرفته بود، با تحریم خرید نفت از ایران کامل شده و به صورت هدفمند به تلاش برای تضعیف اقتصاد وابسته به نفت ایران پرداخت که اثر نهایی آن در کاهش درآمدهای نفتی و بالاخره شوک ارزی ظاهر شد.
البته افزایش نرخ ارز به افزایش 20 درصد صادرات غیر نفتی کمک کرده و تا حدودی محدودیت بانک مرکزی را در تامین ارز مورد نیاز تعدیل نموده است. اما سوالی که امروز پیشروی سیاستگذاران و خصوصا کاندیداهای ریاستجمهوری است این است که آیا بانک مرکزی در صورت تشدید تحریمها قادر خواهد بود که از نرخ ارز در ایران دفاع کند یا بازار ارز همچنان در افت و خیز به سر خواهد برد؟
وابستگی اقتصاد ایران به درآمدهای نفتی پاشنه آشیل آن در دهههای گذشته بودهاست. رهایی از این وابستگی در قالب سیاستهایی چون صندوق ذخیره ارزی یا صندوق توسعه ملی در دولتهای مختلف پیگیری شد، ولی به دلیل عدم تعهد کافی به قوانین مربوطه با شکست مواجه شد. بنابراین اقتصاد ایران همچنان به نفت وابسته است و تحریمها اگر چه به اجبار بخشی از این وابستگی را کاهش داده و با افزایش قیمت دلار به تحریک صادرات منجر شدهاست، اما با ایجاد تلاطم در بازار لطمات زیادی به بخشهای اقتصادی زدهاست. بازار ارز در ایران در حال حاضر با سه نرخ ارز مواجه است که به دلیل دسترسی گروههای خاص به ارز مرجع و مبادلهای امکان فساد و رانتجویی را افزایش داده است. بنابراین دفاع از یک نرخ ارز و مبارزه با تلاطمات ارزی یکی از اولویتهای اقتصادی دولت جدیدخواهد بود.
افت و خیزهای بازار به بنگاههای اقتصادی آسیب زده و تولید داخلی را در بخشهایی که به قطعات واسطهای خارجی نیازمندند، با مشکلات زیادی روبهرو کرده است. کاندیداهای ریاستجمهوری برای غلبه بر این مشکل چه اندیشیدهاند؟ برای رسیدن به اقتصادی مستقل از نفت چه باید کرد؟ به نظر میرسد اقتصاد ایران به دنبال کاندیدایی میگردد که بتواند همزمان با مقابله دیپلماتیک چارهجویانه
با تحریمهای غرب از سیاستهای مکمل اقتصادی نیز به گونهای استفاده کند که ثبات پایدار به بازاری که در آن نرخ ارز به عنوان شاه نرخ اقتصادی تعیین میشود، برگردد.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد