خراسان:چرا انتخابات ۹۲ حیاتی است؟
«چرا انتخابات ۹۲ حیاتی است؟»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم علی کمیلی است که در آن میخوانید؛همه انتخابات ها در جمهوری اسلامی از این حیث که این ملت، دشمنان بزرگ و درنده ای دارد مهم و حیاتی است ولی شرایط کنونی منطقه و جهان به نحوی است که انتخابات ۹۲ از اهمیت مضاعف برخوردار است. در ذیل به ابعاد این مسئله توجه شده است.
مشروعیت نظام به حضور مردم
جمهوری اسلامی، مشروعیت خویش را به تداوم «حضور مردم» در حمایت از نظام پیوند زده است و چنان چه می دانیم یکی از بروزهای این حمایت مردمی، میزان حضور در انتخابات، خصوصاً انتخابات ریاست جمهوری است. کشورهای دیگر این کار را نکرده اند و مثلاً اگر سی درصد هم در انتخابات آمریکا شرکت کنند سخن از عدم مقبولیت نظام مطرح نمی شود! از همین رو است که «حضور حداکثری مردم در انتخابات» همواره مهمترین مسئله رهبر انقلاب در انتخابات بوده و هست.
ناراضی سازی مردم و ضربه به نظام
از همین رو، دشمن با فهم این نکته و با درس گرفتن از وقایع تلخ پس از انتخابات ۸۸ به این نتیجه رسیده که تنها راه ضربه زدن به این کشور، زدن بال «جمهوریت» نظام از طریق ایجاد نارضایتی داخلی است که این مهم را با وضع تحریم های شکننده و سخت مورد توجه قرار داده است. متأسفانه شاهدیم که این اقدامات به دلیل نقایص مدیریتی و ضعف های ساختاری در اقتصادمان، تا حدی اثربخش هم بود!
شرایط کنونی و پیچ مهم تاریخی
البته یادمان نرود که این مسئله، همواره مدنظر دشمنان بوده و با ابزارهای مختلف تبلیغی و تحریم های جزئی تر و... به آن پرداخته بودند ولی سوال اینجاست که چرا این حجم از فشارها را در شرایط فعلی وارد نمودند؟ مگر چه عناصر داخلی، منطقه ای یا جهانی تغییر کرده که این چنین حاضرند در ازای ایجاد تغییر در ایران هزینه کنند؟
پاسخ به این سوال را باید در «بیداری اسلامی» که در منطقه رخ نموده جست وجو کرد. چیزی که رهبر انقلاب از آن به «پیچ تاریخی» تعبیر نمودند. اول از همه باید بدانیم که چرا این حوادث مهم است و به یک تحول تاریخی منجر خواهد شد.
یک قرن چپاول کشورهای اسلامی
چنانچه می دانیم مسلمانان، خصوصاً پس از فروپاشی عثمانی در ۱۹۱۸ که با دخالت مستقیم فرانسه و انگلیس صورت گرفت، تحت سیطره مستقیم و غیرمستقیم استعمار غربی قرار گرفتند. کشورهای شان به قطعات کوچک تجزیه شد و گماردگانی وابسته بر آن ها حاکم شدند. منابع شان به غارت رفت و با زور سرنیزه حجاب و مظاهر دینی نیز از جوامع برچیده شد! قراردادهای ننگین بر آن ها تحمیل شد و صدها اقدام ننگ بار دیگر که پدران ما شاهد آن بوده اند.
اشغال فلسطین و شوری جدید
کار به جایی رسید که یک کشور مسلمان آن هم در قلب تمدن ها و ادیان، مستقیماً اشغال شد. از آن پس «فلسطین» شوری در میان مسلمانان ایجاد کرد و جریانات مختلف با محوریت آن رشد و افول کردند. جریانات چپ عربی یا ملی گرا با جنگ ۱۹۵۶ جمال عبدالناصر و غلبه بر فرانسه، انگلیس و اسرائیل رشد کرده، تمام منطقه را گرفتند و با شکست در جنگ شش روزه ۱۹۶۷ به افول گراییدند.
کیهان:چرا نهر رودخانه باشید!
«چرا نهر رودخانه باشید!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن میخوانید؛روز دوشنبه 20/3/92- دو روز پیش- در یادداشتی با عنوان «مهندسی نامرئی» از یک «پروژه دو سویه» خبر داده و آورده بودیم یک سوی این پروژه، یکپارچگی آراء جبهه مدعیان اصلاحات و سوی دیگر آن ادامه پراکندگی در آراء اصولگرایان است. در همان یادداشت اشاره کرده بودیم که پروژه یاد شده کلید خورده و در اولین گام قرار است آقای عارف از کاندیداتوری کنار برود.
در پی انتشار یادداشت مزبور برخی از دوستان اصولگرا در تماس با نگارنده، با استناد به اظهارات قاطع آقای عارف که کنارهگیری خود را ناممکن دانسته و حتی در این باره سوگند یاد کرده بود، نسبت به درستی پروژه یاد شده ابراز تردید میکردند و پاسخ آن بود که این پروژه و مهندسی نامرئی آن جدی است و آقای عارف چارهای جز انصراف ندارد و اساساً تصمیم در این باره برعهده آقای عارف نیست که بخواهد بماند یا انصراف بدهد!... و سرانجام آقای عارف همانگونه که پیشبینی شده بود انصراف داد- بخوانید کنار گذارده شد- اما، چرا؟! پاسخ این سؤال پیچیده و دشوار نیست و میتواند تحلیل و تابلوی روشنی از میدان پیشروی رقابتهای انتخاباتی و «باید»ها و «نباید»های آن ارائه بدهد. بخوانید؛
1- مدعیان اصلاحات میدانند که علیرغم تبلیغات سیاه و دروغپردازیها و توهمپراکنیهای گسترده علیه وضعیت کنونی، از رأی «قابل رقابت» با اصولگرایان برخوردار نیستند و عکس مار کشیدنهای پیدرپی آنها با این مقصود که خود را «فرشته نجات»! معرفی کنند نیز در جلب آراء مردم تأثیر چندانی ندارد، چرا که ادعاهای آنان با سوابق و کارنامه آنها همخوانی ندارد. بنابراین طبیعی است که از هم اکنون خود را بازنده انتخابات 24 خرداد تلقی کنند.
2- حالا باید به این پرسش پاسخ داد که مدعیان اصلاحات برای خروج از بنبست مورد اشاره چه راهی پیشروی دارند؟ مگر نه اینکه اصلیترین مانع و سد پیش روی آنها، رأی متراکم و چند برابری اصولگرایان است؟ بنابراین تنها راه باقی مانده آن است که در گام اول آراء پراکنده خود را در یک سبد جمع کنند. وادار کردن آقای عارف به کنارهگیری که علیرغم اصرار ایشان به ماندن صورت پذیرفت، همین گام اول بود. و گام دوم آن که آراء اصولگرایان را پراکنده ساخته و برای خود «قابلرقابت» کنند، اما آراء انبوه اصولگرایان را چگونه میتوان در حد و اندازهای کاهش داد که برای مدعیان اصلاحات قابل رقابت باشد؟! آیا میتوانند مانع رأی دادن مردم به اصولگرایان شوند؟ بدیهی است که این راه بسته است و رویکرد مردم به اصولگرایان بارها به اثبات رسیده است، پس چگونه باید «سد» پیشروی را «کوتاه» و قابل عبور کرد؟ چاره کار و شرایط مورد نیاز برای عبور از این سد را - با عرض پوزش- نامزدهای اصولگرا برای مدعیان اصلاحات فراهم آورده و سخاوتمندانه!- بخوانید با بیتوجهی غیرقابل توجیه- در اختیار آنها قرار دادهاند و آن، تعدد و حضور چند نامزد اصولگرا در صحنه است.
تعدد نامزدهای اصولگرا باعث میشود که آراء متراکم و چندبرابری اصولگرایان به جای آن که در یک بستر واحد ریخته و رودخانهای غیرقابل عبور پیش روی مدعیان اصلاحات ایجاد کند، در چند بستر جداگانه جاری شده و به «چند نهر» قابل عبور تبدیل میشود. در این حالت آراء اصولگرایان اگرچه در مجموع «انبوه» است ولی از آنجا که به چند شاخه تبدیل شده است، میتواند برای مدعیان اصلاحات- حداقل در حد و اندازه پریدن به دور دوم- قابل رقابت باشد. آیا غیر از این است؟!
3- اکنون باید از نامزدهای محترم اصولگرا با حفظ احترام کامل آنها، پرسید، اگر حضور و ادامه گفتمان اصولگرایی که ترجمان دیگری از گفتمان امام و انقلاب و رهبری است را به حضور خود بر کرسی ریاست جمهوری ترجیح میدهید- که باید بدهید وگرنه اصولگرا نیستید- چرا و با کدام توجیه منطقی، شرعی و انقلابی صورت مسئله را از حالت «چندکاندیدایی» به تککاندیدا تغییر نمیدهید؟ آیا حضور پررأی یک نامزد اصولگرا، بر پراکندگی آراء اصولگرایان ترجیح ندارد؟!
این نکته نیز گفتنی است که مدعیان اصلاحات اگرچه ادعا میکنند برای پیروزی در انتخابات آمدهاند ولی با توجه به سوابق خود و مخصوصاً سوابق سوء و بعضاً ننگین برخی از مدافعان خود، کمترین امیدی به پیروزی ندارند. آنها، پیروزی خود را در آراء کمتر نامزد پیروز اصولگرا تعریف کردهاند تا در نهایت فاصله خود را با اصولگرایان، اندک! قلمداد کنند ولی از آنجا که برخی از افراد آلوده به وطنفروشی و خیانت را آشکارا به عنوان حامیان خود معرفی کردهاند، همین اندازه -یعنی فاصله کم با نامزد پیروز اصولگرا- هم برای آنها زیاد تلقی میشود و البته، زیادشان نیز هست.
کوتاه سخن، انتظار آن است- و انتظاری عاقلانه نیز هست- که نامزدهای اصولگرا هر چه زودتر و بدون فوت وقت و از دستدادن فرصت، دور هم بنشینند و یکی را از میان خود به عنوان نامزد همه اصولگرایان برگزینند و در نهایت پس از پیروزی- که در این صورت قطعی و بدون کمترین تردید در همان دور اول خواهد بود- دولتی با حضور مؤثر سایر نامزدهای اصولگرا تشکیل بدهند. و مطمئن باشند این اقدام خداپسندانه آنها مانند اقدام در خور تقدیر و انقلابی دکتر حداد عادل، فردای قیامت که روز «شمارین» است در کارنامه اعمال آنان به شمار خواهد آمد و در خاطر ملت خداجوی و پاکباخته این مرز و بوم نیز به صورت نقطهای درخشان باقی میماند...
بسمالله! روز آزمون است.
جمهوری اسلامی:حلال مشکلات اقتصادی کیست؟
«حلال مشکلات اقتصادی کیست؟»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛روز جمعه 24 خرداد بار دیگر مردم ایران به پای صندوقهای رأی میروند تا عالیترین مقام اجرائی کشور را انتخاب کنند.
نه تنها این انتخابات، بلکه هر انتخاباتی در کشوری همچون ایران که نظام حکومتی آن بشدت مورد تهاجم دشمنان ملتهای آزاد است، در درجه اول از جهت میزان مشارکت مردم دارای اهمیت و حساسیت زیادی است. حضور مردم در انتخابات، پشتوانه مردمی نظام حکومتی محسوب میشود که میتواند قدرت نظام را در صحنه بین الملل به رخ بکشد. این پشتوانه، تهدیدها را کاهش میدهد، طمعها را از بین میبرد و قدرت چانه زنی مسئولان دولتی در سطح بینالمللی را بالا میبرد.
به همین جهت، حضور گسترده در انتخابات ریاست جمهوری 24 خرداد، فارغ از اینکه چه کسی انتخاب میشود، فینفسه اهمیت دارد و مردم ایران که خوشبختانه نظام جمهوری اسلامی را از خود میدانند و به آن وفادار هستند با آگاهی از این واقعیت، در آن شرکت خواهند کرد و مردمی بودن این نظام را به رخ جهانیان خواهند کشید. هر چند شرکت مردم در انتخابات به معنای نادیده گرفتن مشکلات اقتصادی و سایر نارسائیها نیست، ولی با توجه به طمع دشمنان و تلاش آنان برای بهانه جوئی و بیرغبت وانمود کردن مردم نسبت به حضور در صحنه، رفتن آحاد مردم به پای صندوقهای رأی برای حراست از نظام جمهوری اسلامی اکنون یک وظیفه ملی است که به اشخاص و احزاب و جناحها مربوط نمیگردد و فواید آن مستقیماً به حساب نظام جمهوری اسلامی و استقلال ایران ریخته میشود.
قطعاً اهمیت بیشتر اصل حضور در پای صندوقها را نباید مانعی بر سر راه دقت در انتخاب فرد اصلح دانست. مردم باید با توجه به تجربههای گذشته به ویژه 8 سال اخیر، به کسی رأی بدهند که اهل تظاهر و برخورد ابزاری با شعائر دینی نباشد و صداقت را اصل اول تعامل خود با ملت قرار دهد.
این روزها شعارهای زیادی توسط نامزدهای ریاست جمهوری داده میشود که بیشتر آنها غیرعملی و یا خارج از دایره اختیارات رئیس اجرائی کشور است. اگر همین شعارها را معیاری برای سنجش میزان صداقت این افراد بدانیم، به این نتیجه خواهیم رسید که آنها از این ویژگی برخوردار نیستند و صرفاً برای رسیدن به قدرت است که شعار میدهند. درست به همین دلیل است که مردم باید در انتخاب اصلح دقت کنند و فارغ از تبلیغات پرزرق و برق نامزدها به تصمیم برسند.
واقعیتی که از نگاه مردم دور نیست و نامزدهای ریاست جمهوری نیز در ایام تبلیغات انتخاباتی بارها بر آن تأکید کردهاند، مشکلات اقتصادی زیادی است که اکنون کشور با آن مواجه است. بخشی از این مشکلات ناشی از تحریمهاست ولی بخش مهمی از آن را سوءمدیریتها پدید آورده و ناکارآمدی مسئولان عامل اصلی چنین وضعیتی است. هر چند عاملان اصلی پدید آمدن این وضعیت تلاش میکنند خود را تبرئه نمایند و گناهها را به گردن دیگران بیاندازند، اما حتی اگر به سخنان این روزهای نامزدهای ریاست جمهوری و نمایندگان و مشاوران اقتصادی آنها هم توجه شود تردیدی باقی نمیماند که علیرغم تحریمها و فشارهای خارجی این امکان وجود داشت که کشور دچار پیچ و خمهای اقتصادی موجود نشود و مسئولان با استفاده از منابع سرشار طبیعی و نیروهای باتجربه، مانع بروز چنین مشکلاتی گردند.
بدین ترتیب، تردیدی وجود ندارد که رئیسجمهور آینده باید حل مشکلات اقتصادی را در اولویت کاری خود قرار دهد و با قدرت این مشکل را از پیش پای مردم بردارد. این، وظیفه ایست که همه معتقدند بردوش رئیسجمهور آینده سنگینی میکند و با انجام صحیح آن، راه برای حل سایر مشکلات نیز هموار خواهد شد. این جمله رهبر انقلاب در مراسم سالگرد ارتحال امام خمینی که گفتند: "آرزوی همه ما اینست که منتخب ملت حلال مشکلات اقتصادی باشد" نیز بیانگر همین واقعیت است، واقعیتی که در عالیترین سطح حاکمیت مطرح شده و نشان دهنده عمق فاجعهایست که از ناحیه مشکلات اقتصادی کشور را تهدید میکند.
رئیس جمهور آینده هر کس باشد به تنهائی و با سازوکارهای موجود و تکیه بر افرادی که در سالهای اخیر مناصب اقتصادی کشور را در اختیار داشتند نمیتواند مشکلات اقتصادی موجود را حل کند. این مشکلات را فقط با بهره گیری از تجربیات مدیرانی میتوان حل کرد که در سختترین شرایط جنگ و تحریمهای اقتصادی توانستند کشور را به بهترین وجه مدیریت کنند و علاوه بر پیروزیهای نظامی در عرصه اقتصادی نیز متناسب با شرایط و امکانات با موفقیت عمل کنند و بعد از جنگ نیز کشور را به بهترین وجه بسازند و صاحب زیرساختهای قوی و ماندگار نمایند.
در سالهای اخیر، از صاحبان چنین تجربیات مهمی نه تنها استفاده نشد، بلکه به آنها اهانت شد و حتی اجازه مطرح شدن افکار و اندیشههای آنها و بازگو شدن تجربیاتشان نیز داده نشد. این وضعیت، قابل دوام نیست و ادامه همین روش است که میتواند کشور را با بحران مواجه کند. به همین دلیل، رئیسجمهور آینده باید با سعه صدر از تجربیات گذشته و مدیران با تجربهای که سالهاست کنار گذاشته شدهاند استفاده کند تا بتواند بر مشکلات اقتصادی فائق آید.
این، کاری است که با برخورداری از چنین دیدگاهی قطعاً شدنی است و مردم به کسی رأی میدهند که از چنین دیدگاهی برخوردار باشد.
رسالت:الگوی ائتلاف نهایی اصولگرایان
«الگوی ائتلاف نهایی اصولگرایان»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندری است که در آن میخوانید؛تصمیم گیری هوشمندانه دکتر حداد عادل الگوی ائتلاف نهایی اصولگرایان را استارت زد. کناره گیری حداد عادل به نفع جریان اصولگرایی و گفتمان انقلاب اسلامی حکایت از امعان نظر و دقت حداد عادل نسبت به ظرفیت های موجود در جریان اصولگرایی بخصوص در مسیر ایجاد ثبات در رقابت های سیاسی و انتخاباتی داشت. در سی و چهار سال گذشته تلاش های بسیاری برای
ریل گذاری ثبات در مسیر رقابت های سیاسی شده است. بخشی از این تلاشها بحمدالله در انتخابات اخیر به ثمر نشست. امروز پارادایم حاکم بر انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای اسلامی شهر و روستا عقلانیت و قانون است. یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری دارای ویژگی های منحصر به فردی است که آن را نسبت به انتخابات گذشته متفاوت می کند. این مختصات متمایز از گفتمان حاکم بر رقابت های انتخاباتی گرفته تا نحوه قطب بندی جریانات سیاسی، انگیزه مشارکت کنندگان و رای دهندگان برای شرکت در انتخابات و ... را تحت تاثیر قرار داده است.
یکی از تفاوت های جدی این دور از انتخابات حداقل با انتخابات گذشته روندهای زیردستی همگرایی بین اصولگرایان است که خروجی آن تا لحظه نگارش این نوشتار حداقل منجر به حضور 3 نامزد اصولگرا در انتخابات شده است. این وضعیت که شاید تا حدودی با انتخابات نهم ریاست جمهوری قابل مقایسه باشد البته دارای یک صورت واقعی و یک صورت غیر واقعی و کاذب می باشد. که در ذیل به صورت واقعی آن تحت عنوان "واگرایی همگرایانه" و صورت کاذب آن تحت عنوان "واگرایی فزاینده و پراکنده" پرداخته می شود.
واگرایی همگرایانه اصولگرایان
شکل واقعی واگرایی اصولگرایان که بین دو جریان اصولگرایان و جبهه پایداری وجود دارد دارای یک تبار تاریخی و زمینه های اجتماعی و سیاسی است.
ریشه های تاریخی این واگرایی را اگر چه برخی به اعلام موجودیت جبهه پایداری درجریان انتخابات مجلس هشتم مرتبط می سازند اما به نظر می رسد تشکیل دولت نهم با تکیه بر این اختلاف گفتمانی نقطه عزیمت واگرایی واقعی بین اصولگرایان باشد. این واگرایی اگر چه در بطن خود مولد نوعی همگرایی کلان بین اصولگرایان بوده است در مقاطع مختلف مثل انتخابات مجلس ماهیت رقابتهای سیاسی در دهه چهارم انقلاب را دستخوش تغییراتی کرده است به نحوی که قطب بندی "اصولگرا - اصول ستیز" را که در دهه دوم و سوم انقلاب بر فضای رقابت های سیاسی سایه انداخته بود تحت الشعاع قرار داده و محیط جدیدی را برای رقابت های سیاسی تدارک دیده است. این مدل را می توان نوعی "واگرایی همگرایانه" بین اصولگرایان نامید. مدلی که ضمن واگرایی در سطوح تحلیل در زیربنای خود مولد نوعی همگرایی است. البته این مدل در انتخابات اخیر با چالش هایی مواجه است.
اول اینکه نامزد مورد تایید یکی از جناحین اصولگرا یعنی آقای لنکرانی به نمایندگی از جبهه پایداری نتوانست به دور رقابت های نهایی راه یابد و سران این جناح ناگزیر به دلیل گرایش بدنه خود مجبور شدند از یک نامزد اصولگرا یعنی سعید جلیلی حمایت کنند. چالش دوم اینکه این نامزد اصولگرا یعنی جلیلی تمایل چندانی به مصادره شدن توسط این جریان ندارد و به دلیل تبار دانشگاهی خود تعلق خاطری نیز به جناح مقابل اصولگرا دارد. سوم اینکه بازی سازان در نظام سیاسی براین باورند که این جناحین اصولگرا قدرت لازم برای نمایندگی تمام سلایق و علایق موجود در کشور را ندارند و حتما باید یک قطب سوم اصلاح طلب نیز در کنار این جناح بندی در انتخابات مختلف وجود داشته باشد.
واگرایی فزاینده و پراکنده
صورت کاذب واگرایی بین اصولگرایان سردرگمی گفتمانی بین سه نامزدی است که امروز پایگاه اجتماعی اصولگرایان را نمایندگی می کنند و در جریان رقابت های سیاسی شعارهایی را مطرح می کنند که حداقل در 80 درصد مواضع دارای همپوشانی هستند. سه گانه رقابت در بین اصولگرایان و ضعف گروه های مرجع در خط دهی نهایی این مخاطره را به وجود آورده است که آرای اصولگرایان را بین این سه نامزد توزیع کند و امکان تفوق کمی نامزد واحد اصلاح طلب و حتی مستقل را ایجاد می کند. این واگرایی نه تنها کمکی به همگرایی نهایی نامزدها نکرده بلکه حتی این خطر را به وجود آورده که واگرایی ها چون زمینه اجتماعی و تاریخی ندارد با توسل به افتراقات خلق الساعه به شکل فزاینده ای توسعه یابد. این واگرایی با چالشهای جدی روبهروست. چالش اول اینکه در این سردرگمی گفتمانی امکان سرشکن شدن آرای اصولگرایان و امکان به مرحله دوم رفتن نامزد اصلاح طلب خیلی جدی می کند.
دوم اینکه این واگرایی به شکل فزاینده ای رو به توسعه است و چون دارای زمینه اجتماعی نیست نامزدهای اصولگرا با توسل به احتجاجات سیاسی خاص و حتی اسرار امنیتی کشور می کوشند خود را فراتر از سایر رقبا نشان دهند.
چالش سوم اینکه مردم از گروه های مرجع اصولگرا انتظار داشتند که زودتر از آنها به تصمیم گیری و جمع بندی برسند نه اینکه گروه های مرجع پشت سر رای دهندگان باشند.
مآلا با این تفاسیر به نظر می رسد اگر دو قطبی اصولگرایی و پایداری به رسمیت شناخته شود هرکدام از این دو جریان باید یک نامزد مشخص در انتخابات آتی معرفی کنند. این دو نامزد در کنار نامزد نهایی اصلاح طلبان که آقای روحانی است یک سه گانه رقابت به وجود می آورند که هم زمینه اجتماعی و سیاسی دارد و هم تصمیم گیری را برای رای دهندگان آسان تر می کند. در این سه گانه اگر جریانات اصولگرایی و پایداری با مخاطره تصاعد رای اصلاح طلبان روبهرو شوند امکان توافق آنها بر یک نامزد همانطور که رئوس معظم این دو جریان قبلا اعلام کرده اند، بیشتر می شود. در چنین شرایطی امکان ائتلاف نهایی و مشخص شدن نتیجه انتخابات در همان دور اول بسیار محتمل است.
سیاست روز: اصولگرایان! زمان فداکاری است
«اصولگرایان! زمان فداکاری است»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛پتانسیل نفراتی که از سوی اصولگرایان در صحنه انتخابات ریاست جمهوری وارد شدهاند به اندازه کافی بالاست.
اکنون که به روز انتخابات نزدیک میشویم حساسیت موضوع ائتلاف اصولگرایان هم بیشتر میشود. حداد عادل عضو ائتلاف پیشرفت انصراف داد تا با معرفت سیاسی خود راه را برای دیگر دوستان هم طیف خود باز کند.
اکنون نوبت به دیگر نامزدهای اصولگراست تا با زیر پا گذاشتن منیت خود این فرصت را از دست ندهند و با انصراف به نفع نامزد برتر و اصلح اصولگرایان پیروزی را برای این طیف سیاسی رقم بزنند.
آقایان ولایتی، قالیباف، محسن رضایی و جلیلی نشستی را برگزار کنند و همه داشتههای خود را روی میز بگذارند و آنگاه درصد آن را با یکدیگر مقایسه کنند سپس تصمیم قطعی و سرنوشتساز انصراف به نفع نامزدی که براساس آن داشتهها باقی میماند بگیرند و سپس در فرصت باقی مانده که البته کوتاه هم هست، به نفع او تبلیغ کنند تا پیروز میدان رقابت انتخابات ریاست جمهوری دوره یازدهم باشند.
اصلاحطلبان علیرغم همه اختلافاتی که داشتند، اقدام به این کار کردند و اکنون گرچه در ظاهر خود را حامی نامزد باقی مانده در صحنه میدانند و سعی دارند مردمی که هوادار آنهاست، به سوی نامزد مورد نظر سوق دهند اما نمیتوانند اختلافات درون گروهی خود را پنهان کنند.
فرصت خوبی است که اصولگرایان از آن به بهترین شکل استفاده کنند.
پنج نامزد اصولگرا که توان رای آوری خوبی هم دارند اگر باقی بمانند تصورش را بکنند که اگر هر کدام از آنها پنج میلیون رای داشته باشد، درست است که در سبد اصولگرایان محاسبه میشود اما رئیسجمهور اصولگرا از آن بیرون نخواهد آمد.
۲۰ میلیون رای بین این ۵ نفر تقسیم میشود و آنگاه حریف با چند میلیون رای بیشتر در دور دوم باز هم به رقابت خواهد پرداخت.
جدای از این اتفاق مهم که باید در اردوگاه اصولگرایان بیفتد و بر سر یک یا در نهایت دو نامزد به نتیجه برسند، مهمترین موضوع برگزیده شدن آن فردی با ویژگیهای لازم است. جدای از نظرسنجیهایی که انجام شده و در آن فردی که درصد بالایی دارد، باید پارامترهای دیگری برای گزینش آخر، لحاظ شود. مبادا از میان این بزرگواران که همگی آنها صلاحیتهای لازم را دارند، فردی انتخاب شود که توانایی کافی برای اداره کشور را با پرچم اصولگرایی ندارد. که اگر چنین شود، ضربه دیگری به اصولگرایان وارد خواهد شد.
دو روز به انتخابات و خلق حماسه سیاسی باقی است، باید زودتر تصمیم خود را بگیرید.
آفرینش:اهمیت سیاست خارجی در انتخابات ریاست جمهوری و دولت آینده
«اهمیت سیاست خارجی در انتخابات ریاست جمهوری و دولت آینده»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن میخوانید؛اهمیت سیاست خارجی در هر کشوری امروزه بدان اندازه اهمیت دارد که رابطه مستقیم با توان ملی، سیاسی ، اقتصادی و نظامی آن داشته و به عبارتی ادامه سیاست داخلی هر کشوری است .
به عبارت دیگر گذشته از تاثیر ابعاد گوناگون اقتصاد، سیاست و امنیت در هر کشوری سیاست خارجی یکی از مهم ترین مولفه هایی است که ممکن است در اقتصاد، فرهنگ، امنیت و سیاست داخلی تاثیر داشته باشد. معمولا در هر کشوری سیاست خارجی منافع ملی، امنیت ملی و عزت کشور تأمین می شود. سیاست خارجی باید متضمن پیشرفت کشور و جایگاهی برای تامین منافع ملی شود. همین اهمیت گسترده سیاست خارجی است که بسیاری از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری را برآن داشته تا محورها وبرنامه هایی را برای آینده سیاست خارجی کشور تنظیم و عرضه نمایند.
در این بین اگر با نگاهی ژرف به چالشهای آینده سیاست خارجی کشور در پس از انتخابات ریاست جمهوری داشته باشیم باید گفت از یک سو اکنون کشور با تغییر و تحول در نظام مدیریت جهانی و پیچیدهتر شدن چالشهای آمریکا، قدرتیابی کشورهای بزرگ آسیایی و افزایش نقش بینالمللی آنها، افزایش حضور آمریکا در محیط امنیت ملی ایران، تغییرات منطقه ای و بهار عربی در منطقه و جهان اسلام ،احتمال توسعهی حوزهی نفوذ ناتو به سوی مرزهای ایران، تشدید آثار شوکهای خارجی و پیامدهای آن بر اقتصاد و اجتماع کشور و تشدید ایران هراسی و شیعه هراسی در منطقه و جهان روبرو است.
از سوی دیگر در این شرایط فرصت هایی فراروی سیاست خارجی کشور چون موقعیت ممتاز ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیکی، اختلافات محدود سرزمینی با همسایگان، تثبیت موقعیت منطقهای و بینالمللی ایران، وجود ظرفیت هایی در مناطق جنوب غرب آسیا، شمال آفریقا، قفقاز و آسیای میانه ، ظرفیت هویت تمدنی و زبان فارسی و... است.
در این بین در واقع درک عمیق چالشها و فرصتها در سیاست خارجی و بهره گیری از ظرفیتهای بیشمار در تحقق سیاست خارجی کارآمد نیازمند فعال کردن ظرفیتهای مغفولمانده در پیشبرد و تأمین منافع ملی کشور است. در این راستا باید توجه داشت که تحقق سیاست خارجی منسجم، هوشمند، واقع بین و استوار بر عقلانیت متضمن بهره گیری از بهترین ابزارها برای تحقق منافع ملی و رفع تهدیدها بدون توجه به رویکردهای شعاری، اقدامات هیجانی و... در جهت تامین منافع ملی و عزت ملی است.
یعنی سیاست خارجی موفق سیاستی است که با کاستن از دامنه تهدیدها به ایجاد فرصت های بیشتر برای کشور و منافع ملی کشور بیانجامد و عملا با تقویت انسجام و توان داخلی به جای تخاصم پروری و دشمن تراشی در نظام بین الملل به سوی شکل دادن به ائتلاف های منطقه ای در راستای منافع گوناگون اقتصادی، سیاسی، امنیتی و نظامی کشور با هدف تامین حداکثر منافع حرکت کند. در این شرایط باید توجه داشت که این رویکرد نیاز به دیپلماسی کارآمدی است که در کناره بهره گیری از نخبگان اجرایی وفکری به دور از نگاه افراطی و تفریطی به تقویت روابط جدی با کشورها در کنار رفع تهدیدات و فشارهای تحریمی غرب و ایجاد فرصت های جدید حرکت کند.
حمایت:نگاهی بر یک رزمایش
«نگاهی بر یک رزمایش»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم قاسم غفوری است که در آن میخوانید؛اردن در روزهای اخیر میزبان مانور بزرگی موسوم به «شیر آماده» با شرکت 8000 نظامی و ناظر از 19 کشور جهان است که تا 30 خرداد ادامه خواهد داشت. این رزمایش در حالی برگزار میشود که اردن در حوزه نظامی نه تنها در منطقه بلکه در میان کشورهای عربی نیز جایگاه خاصی ندارد و بیشتر پیرو سایر کشورها است تا پیشرو. با توجه به این وضعیت این سؤال مطرح است که چرا این کشور اکنون میزبان این رزمایش شده و در واقع برگزاری این رزمایش در مقطع کنونی چرا برگزار میشود.
در پاسخ به این پرسش توجه به تحولات منطقه و اهداف آمریکا امری ضروری است.نخست این که، تحولات سوریه چنانکه غرب پیش بینی میکرد پیش نرفته و ارتش به پشتوانه حمایتهای ملت توانسته بر تروریستها پیروز شود که تحولات القصیر نمود عینی این امر است.
در همین حال غرب تلاش دارد تا زمینه را چنان فراهم سازد که در نشست ژنو 2 دست برتر را داشته باشد و طرحهای ضد سوری خود را اجرایی کند. با توجه به این اوضاع میتوان گفت که غربیها با برگزاری رزمایش گسترده در اردن که مرزهای مشترک بسیاری با سوریه دارد تلاش دارند تا چنان وانمود کنند که به دنبال اقدام نظامی علیه سوریهاند تا از یک سو روحیهای باشد برای گروههای تروریستی باهدف ادامه حضور در سوریه و از سوی دیگر با ادعای احتمال جنگ، قدرت چانه زنی خود را در نشست احتمالی ژنو بالا ببرند. دوم این که، آمریکا تلاش دارد تا از اردن به عنوان مؤلفهای برای اجرای روند سازش در منطقه استفاده کند. این طرح با مشکلی به نام مخالفتهای مردمی مواجه است.
این سناریو مطرح است که آمریکا به دنبال زمینه سازی برای کاهش اعتراضهای مردمی است که در دو حوزه اقتصادی و نظامی صورت میگیرد. برگزاری نشست اقتصادی داووس در اردن و اکنون میزبانی رزمایش نظامی با حضور 18 کشور از جمله مؤلفههای رفتاری آمریکاست.
واشنگتن تلاش دارد تا به مردم اردن چنان القا کند که همگرایی کشورشان با آمریکا منجر به ارتقای جایگاه جهانی آنها شده است تا شاید بدین وسیله از میزان اعتراضهای مردمی به غرب گرایی ملک عبدالله دوم بکاهد. به عبارتی دیگر میتوان گفت که رزمایش نظامی در حال برگزاری در اردن نه برگرفته از تصمیم دولتمردان این کشور و یا جایگاه منطقهای اردن بلکه طرحی از سوی آمریکاست که در ورای آن طرحهای آمریکا برای آینده منطقه پیگیری شود. طرحهایی که از یک سو برای آتش افروزی در منطقه با محوریت سوریه است و از سوی دیگر ابعاد جدیدی از روند سازش برای تأمین منافع صهیونیستها را پیگیری میکند.
وطن امروز:مطالبه یک شهروند
«مطالبه یک شهروند»عنوان یادداشت روز روزنامه وطن امروز است که در آن میخوانید؛من مهمترین مشکل امروزمان را در کشور «سیاستزدگی» میدانم. اگر امروز شاهد دعواهای فرسایشی هستیم، اگر امروز میشنویم که مدام تکرار میشود دچار بیاخلاقی سیاسی و بداخلاقی سیاسی هستیم، اگر سیاستورزان ما با الفاظ ناصحیح یکدیگر را خطاب میکنند، من ریشه همه این مشکلات را در سیاستزدگی میبینم. چرا ما باید به جای حل مشکلات مردم هر روز شاهد یک دعوای تازه در عرصه سیاسی کشور باشیم؟ آیا این دعواهای سیاسی، این زد و خوردهای سیاسی، ناظر به حل مشکلات مردم است یا بیشتر معطوف به این است که میگویم گروه من باشد و دیگری نباشد، من باشم و دیگران نباشند؟ اگر خدای ناکرده من در قدرت نباشم میخواهم که چرخ مملکت نچرخد.
دود همه این اختلافات همیشه به چشم مردم رفته. البته شاید بعضیها بدشان نیاید تا سر مردم را به این دعواها گرم کنند اما آیا این برای جوان امروز ما اشتغال میشود؟ این باعث میشود که پدری شرمنده فرزندش نباشد؟ این باعث تعالی اخلاقی جامعه میشود؟ من معتقدم بیاخلاقی، تنگنظری، فرسایش روح و روان مردم، اتلاف وقت و انرژی مسؤولان و بسیاری مسائل دیگر همه مولد «سیاستزدگی» است.
دولت آینده باید بساط «سیاستزدگی» را از کشور جمع کند. مردم از بگومگوهای مسؤولان و سیاسیون خسته شدهاند، مردم از حرف و شعار خسته شدهاند. من معتقدم سیاست در دولت معنایی غیر از «کار» نمیدهد.
من حتی عدم حل شدن مساله هستهای که مهمترین چالش سیاست خارجی ما است، همچنین اعمال تحریمهای ظالمانه را محصول دعواهای سیاسی در داخل میدانم. درباره مساله هستهای کشور و مذاکرات با 1+5 ممکن است کسی بگوید خارجیها چون مرا میشناسند، میتوانم مساله را حل کنم یا دیگری بگوید من با تدبیر در مذاکرات مساله را حل میکنم. من واقعا یک سوال دارم؛ آیا دشمن عاشق چشم و ابروی فلان مذاکرهکننده است؟! آیا قرار است کسی در مذاکرات با عصای حضرت موسی ظاهر شود و معجزه کند که ادعا میکنیم من میتوانم مذاکره کنم و دیگری نمیتواند؟! به نظر من اینها «سادهسازی» مساله است. با سادهسازی مشکلی حل نمیشود. حتما همه آقایان اهل تدبیرند اما سوال اساسی اینجاست که ما چگونه میتوانیم با حفظ حقوق خود مسائلمان را با قدرتهای زورگو حل و فصل کنیم؟ من پاسخ به این سوال را در یک چیز میدانم و آن در وهله اول ایجاد انسجام داخلی است. تا وقتی دعواهای سیاسی ادامه داشته باشد، مطمئن باشید دشمن حاضر به امتیازدهی به ما نخواهد بود چون به نزاع داخلی امید بسته؛ ما باید این امید دشمن را قطع کنیم. تدبیر برای پایان دادن به مناقشات سیاسی است که تدبیر در مذاکرات را نتیجهبخش میکند.
این مدل باید به سرعت در تمام کشور فراگیر شود، لذا قطعا با ایجاد همدلی و انسجام ملی، در کنار آن ایجاد ثبات و آرامش در اقتصاد و حضور باتدبیر در عرصه بینالمللی، مذاکرات را به نتیجه خواهیم رساند. آنهایی که دستی بر سیاست دارند حتما میدانند در چند مقطع مسائل هستهای تا آستانه حل و فصل پیش رفت اما هر دفعه آنچه مانع از تصمیم نهایی غرب در تعامل با ایران شد، نزاعهای سیاسی در داخل کشور بود. بنابراین وقت آن رسیده که سیاسیون یک قدم به نفع مردم عقبنشینی کنند و اینقدر دعواهای خود را به سفره مردم منتقل نکنند. این مهمترین کار دولت آینده در همه عرصههاست، لذا من بزرگترین تصمیم سیاسی دولت آینده را در برچیدن بساط سیاستزدگی از کشور میدانم.
شرق:دوربرد به جای برد
«دوربرد به جای برد»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم داوود محمدی است که در آن می خوانید؛انصراف دکترعارف از نامزدی که «با عنایت به نظر صریح جناب آقای خاتمی و تجارب انتخابات دو دوره گذشته ریاستجمهوری» اعلام رسمی شد، روزهای خرداد پرحادثه امسالرا داغتر از همیشه کرد. این کنارهگیری، در آستانه 24خرداد شوک بزرگی به اردوگاه اصولگرایان وارد کرد و از سوی دیگر، وضعیت حسن روحانی نامزد اعتدالگرا را بهبود بخشید. با وجود اهمیت و تاثیرگذاری انکارناپذیر چنین رخدادهایی، واقعبینانه باید پذیرفت که پیامد انتخاباتی تصمیم سحرگاه چهارشنبه عارف، صبح شنبه و همزمان با اعلام نتیجه رایگیری به پایان رسیده و به تاریخ خواهد پیوست.
اما نتیجه این اقدام در نگاهی عمیق از مرزهای خرداد 92 فراتر خواهد رفت. البته نتیجه نهایی انتخابات و کامیابی و ناکامی احتمالی روحانی از جمله متغیرهایی است که در تعیین جایگاه تاریخی عارف، نقش بسزایی ایفا خواهد کرد. اما این تمام ماجرا نیست. اگر پا را از تحلیل صرفا «انتخاباتی» رخداد فراتر گذارده و فرازونشیب موضعگیری اصلاحطلبان را از زاویه «فرهنگ سیاسی» بررسی کنیم، آنگاه به نتایج قابلتامل و بلندمدتتری میرسیم. ابتدا، خاتمی بهمثابه «نامزد حداکثری» اصلاحطلبان، بنا به دلایل متعدد، ترجیح داد وارد عرصه رقابت نشود.
مطابق عرفسیاسی ایران، انتظار میرفت خاتمی و اصلاحطلبان از این مرحله به بعد، «تماشاگر» رقابت سایر نامزدها باشند اما رییس پیشین دولت اصلاحات و بخش عمدهای از حامیانش - برخلاف انتقادها و حتی مرزبندیهای سابق با هاشمی - به دلیل درک عمیق از وضعیت حساس کشور و مخاطرات پیشرو، مجددا وارد صحنه شدند و اینبار، نه برای شرکت در رقابت برای کسب قدرت بلکه با هدف ترغیب هاشمی مردد که به نظر میرسید بهترین گزینه موجود برای سکانداری قوهمجریه در شرایط کنونی بود.
همت اصلاحطلبان و سایر هواداران «آیتالله» در نهایت به بار نشست و او روانه آوردگاه انتخاباتی شد و«سونامی هاشمی» بر سپهر سیاسی ایران غلبه کرد. اما ردصلاحیت غافلگیرکننده او، باز هم معادلات را برهم زد و دوباره پیشبینی عزلتنشینی انتخاباتی اصلاحطلبان در انتخابات در اذهان قوت گرفت ولی خاتمی و اصلاحطلبان با همگامی هاشمی کوشیدند از روزنههای باقیمانده نهایت استفاده را ببرند و بر این مبنا، نگاهها به سمت دو نامزد
تایید صلاحیت شده یعنی عارف اصلاحطلب و روحانی اعتدالگرا معطوف شد. رایزنی مشترک خاتمی و هاشمی با لحاظ متغیرهای گوناگون، در نهایت، به گزینه روحانی رسید و عارف نیز در «تبعیت» از اجماع اصلاحطلبان «گذشتن از حق خویش بهنفع ملت بزرگ و ایران سربلند» را «مصداق روشن اصلاحطلبی واقعی» اعلام و کنارهگیری کرد که این اقدام با سپاس خاتمی، هاشمی و روحانی همراه شد.
فراسوی این فعل و انفعالات سیاسی؛ «تعامل» و «همگرایی» بزرگانی که در خطکشیهای سیاسی هماردوگاه محسوب نمیشوند و در مواردی حتی منتقد دیگری نیز بوده و هستند و حمایت هوادارانشان از این رایزنیها و خروجی آنها؛ اتفاق نادر است که در این دوره از انتخابات جوانه زد و از نظر عملی هم تاثیرات جدی بر جای گذاشت اما سوای نگاه «کوتاهبرد» به قضیه و نتیجه انتخابات 24 خرداد؛ از منظر «دوربرد» و نگرش «کلان»، شکلگیری این رویه و تداوم آن در آینده میتواند دریچه جدیدی در «فرهنگ سیاسی» راهبران سیاسی و حامیانشان بگشاید و به نهادینهشدن «ترجیح منافع ملی بر مصالح فردی» یاری رساند. این همان اکسیر حیاتبخشی است که سیاست ایرانزمین از کمبود آن رنج میبرد. اهمیت این دستاورد چنان است که با اتکا به آن میتوان اصلاحطلبان را پیروز پیشاپیش انتخابات دانست. با لحاظ این واقعیات است که نمیتوان و نباید از اقدام راهگشای خاتمی، هاشمی و عارف و مشاورانشان در بسترسازی و تعمیق کار جمعی و فارغ از مسایل جناحی بیتفاوت گذشت و آنان را شایسته تقدیر ندانست و باید امیدوار بود هواداران نیز با درک ارزش تاریخی همگرایی کنونی، به سهم خود، یاریرسان این نوزایی سیاسی در مناسبات میان بزرگان جناحها باشند.
ابتکار: ماراتن در ایستگاه آخر
«ماراتن در ایستگاه آخر»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن می خوانید؛ماراتن رقابت نامزدهای ریاست جمهوری به ایستگاه آخر رسید. آنچه تا کنون قابل پیش بینی است اینکه ماراتن نفس گیر تا کنون نتیجه نهایی نداشته و ادامه آن به مرحله دوم کشیده میشود.
جمع بندی این مرحله این است که تکثر ایجاد شده در اردوگاه اصولگرایان مانع از رأی قاطع یک نفر از آنان بوده و در اردوگاه اصلاح طلبان نیز با سر خوردگی ناشی از رد صلاحیت آقای هاشمی دو نوع رفتار در بین نیروهای کلیدی این جبهه شاهد بودیم. گروهی معتقد بودند که نبایست به عنوان اصلاح طلبی شرکت جست و به اصطلاح، تابلوی اصلاح طلبی را نباید به حراج گذاشت. با همین ادعا هیچگونه فعل و انفعال خاصی از طرف این عده در این مدت شاهد نبودیم. گروه دیگر مدعی بودند که با همین دو نامزد موجود، امکان هماوردی وجود دارد و روزنه ای برای تداوم حیات سیاسی است. روند مناظرهها بر امید گروه دوم افزود این گروه خود دو بخش بودند.
بخشی که بر محوریت جناب حسن روحانی گرد آمده اند و او را ذیصلاح در شرایط کنونی میدانند. بخش دیگر که بر گرد جناب عارف حلقه زده بودند و معتقد بودند که او تنها نماینده اصلاح طلبان بود.
در فضای مناظرهها و برنامههای تلویزیونی این دوگانگی نیز مشهود بود. عارف تلاش داشت خود را نماد قرائت اصلاح طلبی نشان دهد و پایگاه رأی خاتمی را هدف گرفته بود ولی روحانی همچنان سعی بر ارایه تصویری اعتدال گرا و البته منتقد سر سخت وضع کنونی دارد ایشان نیز پایگاه رأی جناب هاشمی رفسنجانی را مد نظر خود دارد اما برغم بی میلی گروههای مرجع و نیروهای کلیدی در اردوگاه اصلاح طلبان،فشار بدنه اجتماعی موجب شد تا عارف با خواست آقای خاتمی انصراف دهد اگر چه انتظار هواداران اصلاح طلبان این بود که این اقدام بنام ائتلاف باشد و در صحنه سیاسی نیز با این عنوان تعبیر میشود ولی استنکاف عارف از نام بردن از روحانی در نتیجه همان زاویه ای است که در اتاقهای فکر همچنان حاکم است احزاب اصلاح طلب حاضر به توسعه معنای اصلاح طلبی نیستند و با تنگ نظری و با توهم سالهای 76 و 88 جامعه را دو قطبی تفسیر و تعبیر میکنند اما متن مردم این تقسیم بندیها را قبول ندارد بیانیه آقای خاتمی برای جبران این شکاف بود. اقبال کنونی نه در نتیجه توانمندیهای روحانی یا ویژگیهای عارف است بلکه مردم تغییر وضع موجود را طالبند هر کس را که به این خواست نزدیک تر بیابند به او روی خوش نشان میدهند.
در اردوگاه اصولگرایی وضع به گونه ای دیگر در حال رقم خوردن است برغم ائتلاف اولیه تحت عنوان 1+2 ولی هر سه ضلع ائتلاف وارد صحنه شدند و در مناظره آخر چالش آقایان ولایتی و قالیباف عمق اختلاف آنان را به نمایش گذاشت. مواضع آقای حداد در این مدت بیشترین شباهت را به آقای جلیلی و کمترین را به دو ضلع دیگر ائتلاف داشت اما او هم ترجیح داد بنام ائتلاف انصراف دهد و البته معمای اینکه پایگاه رأی او بنفع کدامین ضلع خواهد بود بی پاسخ ماند و به گمان و تحلیل واگذار شد.حال که روز آخر ماراتن دور اول است سوال مهم این است که کدامین پای فینال خواهند بود. برای پاسخ به این سوال لازم است بدانیم که مطابق بر آوردها همچنان قریب 50درصد جمعیت صاحب رأی تا این لحظه موضع نهایی خود را مشخص نکرده اند این به این معنا است که حدود 50درصد مردم هنوز با مناظرهها و برنامههای تلویزیونی و سفرهای نامزدها برای انتخاب نامزد نهایی خود قانع نشده اند این حجم جمعیت موجب شده که هر حرکتی از طرف نامزدهای کنونی میتواند هر لحظه معادله را تغییر دهد و ممکن است نتیجه را در مرحله اول نهایی نماید.
تأثیر انصراف آقای عارف هنوز به صورت میدانی قابل سنجش نیست آقای روحانی برغم اقبالی که بر ایشان درست شده ولی از نظر تشکیلات و ستادهای فراگیر در مضیقه کامل است تلاش آقای قالیباف برای رساندن سبد رأی خود به نصاب پیروزی در مرحله اول تا کنون بی نتیجه بوده و آنچه تا این لحظه محرز است اینکه ایشان شانس بالایی برای فینال نهایی دارد و سرنوشت در فینال رقم خواهد خورد. اگر روحانی رقیب نهایی قالیباف باشد به نظر میرسد شانس قالیباف برای پیروزی کمتر خواهد بود.اما اگر محسن رضایی که در این مناظرهها بسیار خوب درخشید و آمارها از رشد سبد رأی ایشان خبر میدهند رقیب قالیباف باشد آنگاه ارزیابی مشکل و پیش بینیها تابع نوع مناظرهها و جنس حرفهای است که در آن مقطع گفته میشود اما اگر آقای جلیلی رقیب دور دوم قالیباف شود شانس با قالیباف است.
آقای جلیلی از معدود نامزدهایی است که سبد آرایش هیچ ریزشی نخواهد داشت ولی حرکتهای تبلیغی هم افزایش چشمگیری را برایش به همراه نخواهد داشت. اگر آقای ولایتی پایه فینال باشد به احتمال زیاد شانس با ولایتی خواهد بود به این معنا که پایگاه رأی آقایان روحانی و ولایتی بسیار شبیه به هم و قابلیت هم پوشانی را دارند.به عبارتی روحانی با هر کدام به مرحله دوم رود امکان رأی آوریش بیشتر خواهد بود.ولایتی هم از این نظر با ایشان قابل مقایسه است. حال باید دید که در امروز و امشب و در فضای غیر رسمی تا روز جمعه چه اتفاق و کنش و واکنشهایی رخ خواهد داد ولی آنچه مهم است اینکه جمعیت بلا تکلیف 50درصد میتوانند هر معادله ای را بر هم ریزند و هر پیش بینی را به سراب تبدیل نمایند.
تابناک:اصولگرایان چه باید بکنند ؟
«اصولگرایان چه باید بکنند؟»عنوان یادداشت روز روزنامه تابناک به قلم امیر علی امیری است که در آن میخوانید؛با توجه به اجماع اصلاحطلبان حول حسن روحانی، اصولگرایان اگر خواهان پیروزی در انتخابات در همان دور نخست هستند، چارهای جز ائتلاف حول محسن رضایی ندارند. اگر چه روحانی نماینده واقعی اصلاحطلبان نیست اما آنان چون گزینه دیگری غیر از روحانی ندارند و از طرفی هم خاتمی و رفسنجانی از وی حمایت کردهاند، به سوی او متمایل شدهاند.
البته ممکن است بخشی از اصلاحطلبان ارزشی و معتدل بهدلیل سابقه مستقل و برنامههای جامع جذب محسن رضایی شوند. اجماع اصلاحطلبان حول یک چهره غیراصلاحطلب در حالی صورت میگیرد که در اردوگاه اصولگرایان سه گزینه به همراه کاندیدای مستقل یعنی محسن رضایی حضور دارند.
چنانچه اصولگرایان میخواهند در همان دور نخست انتخابات به پیروزی برسند لازم است به اجماعی حداکثری برسند چرا که در غیراین صورت آرای آنان بین کاندیدای مستقل یعنی محسن رضایی و سه کاندیدای اصولگرا یعنی قالیباف، ولایتی و جلیلی متفرق خواهد شد. جنس آرای محسن رضایی با سه کاندیدای اصولگرا متفاوت است. سه کاندیدای موجود اصولگرا عمدتا دارای آرایی سیاسی و جناحی هستند که عمدتا مبتنیبر گرایشات سیاسی آنان و قابل کنترل برای جابجایی است که میتواند به راحتی در سبد رای اصولگرایان حفظ و جابجا شود.
اما آرای محسن رضایی از نوع آرایی است که براساس انتخاب اصلح و با برنامه و توانایی و شایستگی شکل گرفته است و از استحکام بالایی برخوردار است و تغییر و تحولات ضربه به آن وارد نمیکند. لذا در صورتی که رضایی بخواهد به نفع اصولگرایان کنار برود درصد قابل توجهی از آرا به سمت اصولگرایان نخواهد رفت. این در حالی است که در صورت کنارهگیری سه نفر دیگر آرای آنان قابل کنترل و هدایت به سمت کاندیدای اجماعی و مورد حمایت هست.
در واقع در بین این چهار نفر کنارهگیری جلیلی و ولایتی باعث همافزایی آرای اصولگرایان خواهد شد. چراکه آرای آنان به سمت رقیب نخواهد رفت. چون همانگونه که گفته شد سبد آرای آنان عمدتا سیاسی و براساس گرایشات سیاسی و رقابت با اصلاحطلبان است. لذا در صورت کنارهگیری این دو، محسن رضایی و قالیباف خواهند ماند. در بین قالیباف و محسن رضایی، اولاً مقبولیت محسن رضایی برای جذب آرای دو کاندیدای دیگر بیشتر از قالیباف است.
ثانیاً در صورت کنارهگیری قالیباف انتقال آرای وی به رضایی کاملاً عملی و قابل پیشبینی است در صورتی که عکس آن صدق نمیکند ثالثاً؛ توانایی و قابلیتهای رضایی در مقایسه با کاندیدای رقیب موجب جذب آرای غیرجناحی جامعه و اقناع طیف وسیعی از صاحبان آرایی که با بررسی رای میدهند و شانس پیروزی هم برایشان مهم است، میشود.
در صورتی که این ویژگی در این حد برای قالیباف نمیتواند اتفاق بیفتد. لذا رضایی میتواند هم آرای ثابت قدم خود را داشته باشد و هم آرای دیگر کاندیداهای اصولگرایان را به خود جلب کند و این همافزایی میتواند انتخابات را یکمرحلهای کند. یعنی وحدت کاندیدا همراه با تجمیع آرا. علاوه بر این به غیر از محسن رضایی هر گزینه دیگری تنشی فراوان در چهار سال آینده ایجاد خواهد کرد.
روحانی، قالیباف و جلیلی هر کدام در بهترین حالت خواهند توانست مدیریتی جناحی بر کشور حاکم کنند این تنها محسن رضایی است که با سابقه و ایدههای مستقلانه خود خواهد توانست کشور را در چهار سال آینده بدون تنش و با اجماعی از همه دلسوزان انقلاب اسلامی مدیریت کند.
محسن رضایی با این پشتوانه استقلال فکری و عملیاتی حتی قادر خواهد بود بخشی از آرای دلسوزان جناح اصلاحطلب را که در فکر اداره کشور هستند نیز به دست آورد. به نظر میرسد اجماع اصولگرایان حول محسن رضایی که خود آرای قابل توجه و مستحکمی دارد، خواهد توانست حداکثر آرا را به سمت آنان جلب کند به نحوی که در روز جمعه پیروز انتخابات شوند و سرنوشت انتخابات را در همان روز تعیین کنند و هم به عهد و پیمان خود با مردم برای خدمت و اداره بهتر کشور و معرفی اصلح عمل کنند، چرا که مهمتر از پیروزی در انتخابات اداره مناسب چهار سال آینده کشور و مقابله با چالشهای پیشروی است که این امر با ویژگیهای فراجناحی و مقبولیت محسن رضایی در بین نخبگان هر دو جناح کشور و نیروهای مستقل منطبق است.
مردم سالاری:کباب ترکی سوخته در چهار راه استانبول
«کباب ترکی سوخته در چهار راه استانبول»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم علی ودایع است که در آن میخوانید؛ ترکیه، همسایه غربی ایران در طول یک دهه توانست تورم افسار گسیخته با گرانی و بیکاری را مهار کند. ترکها با متد کباب ترکی عزم آن کرده بودند همانند چینیها که با کالاهای ارزان جهان را تسخیر کردهاند با نمکگیر کردن کشورهای مختلف، امپراتوری عثمانی را احیا کنند.
هر چه قدرت رویایی امپراتوری عثمانی پررنگتر میشد، ترکها بیواهمهتر به آشپزی خود با ولع دستیابی به قدرت و نفوذ بیمرز ادامه دادند تا جایی که دیپلماسی ترکها در معادلات گرم جهان نیمسوز شد تا رفتهرفته حالت سوخته به خود میگیرد.
گویی همین دیروز بود که اردوغان چشم در چشم شیمون پرز، حیثیت نداشته رژیم صهیونیستی را بر باد داد یا برای دفاع از مسلمانان اویغور در چین، پکن را تحت فشار قرار داد.
اما رفتهرفته پس از آن که معادلات ترکیه در جریان بیداری اسلامی اشتباه حل شد و پس از گذشت زمان ترکها سعی بر ترمیم وجهه خود کردند، آنکارا در ماجرای جنگ سوریه با تمام وجود بزرگترین قمار دیپلماتیک خود را انجام داد تا با سلفیها وارد معامله تهاتری شود.
ورود تندروهای سلفی و تعابیر خشن از اسلام در لایههای زیرین جامعه ترکیه بستری فراهم کرد برای یک آشوب بزرگ که نتیجه آن را امروز میبینیم.
ظرف 2، 3 سال گذشته طغیان ملت در برابر دیکتاتورهای عرب تیتریک رسانههای جهان را از آن خود کرده بود و حالا تصویر میدان التحریر قاهره در میدان تقسیم استانبول ترسیم شده است. بهار عربی پس از خودسوزی محمد بوعزیزی در تونس شکل گرفت و حالا یک پارک با چند درخت سوژه شورشی با نام بهار ترکی شده است از آسیاییترین نقطه ترکیه تا غربیترین نقطه این کشور.
اردوغان اگرچه با متد اسلامگرایی مدرن توانسته یک آرامش نسبی اقتصادی بر ترکیه حاکم کند ولی رویای امپراتوری عثمانی تنها زمانی عملی میشود که همه امور در چنگ یک نفر با نام سلطان باشد.
اردوغان خواسته یا ناخواسته به نوعی دیکتاتوری فردی دچار شده است؛ کنایه این موضوع را در شعارهای معترضین ترک میتوان دید که میگویند «ما تنها اردوغان داریم».
جالب اینجاست که در قلب درگیریهای میدان تقسیم که هر لحظه ابعاد خشنتری به خود میگیرد آنکارا حاضر به چشمپوشی از احیای یک پادگان تاریخی عثمانیها در میدان تقسیم نیست.
ریشه این سماجت را در هزینه پول گزاف در سریالهایی نظیر «حریم سلطان» که عزم تطهیر خونریزیهای پادشاهان ترک را دارد میتوان جستجو کرد.
در جبهه مقابل دولت، علاوه بر دموکراسی خواهان مسلمان نگران شکلگیری اولیگارشی قدرت که به میدان آمدهاند، نیروهای لائیک و جنبشهای چپگرای مخالف اردوغان میدانداری میکنند و هر لحظه با سماجت اردوغان برای اجرای طرح تخریب میدان تقسیم، بر حجم اعتراضات افزوده میشود. البته اردوغان با توسل به ظاهرسازی اسلامی و قانونی میخواهد مشت آهنین خود را توجیه کند.
نباید از یاد برد، ارتش ترکیه که خود را پاسدار نظام لائیک ترکیه و ضمانت اجرای میراث آتاترک میداند از سال 1960 تاکنون چهار بار دست به کودتا زده است. اگر چه از سال 2002 جایگاه ارتش آتاترک به شدت تنزل یافت و به همان میزان برقدرت پلیس اردوغان افزوده شد. حال سوال اینجاست در حالی که بوی کباب ترکی سوخته آسمان ترکیه را سیاه کرده است گروه آرگنه کن در تاریکی میتواند کودتایی همانند آنچه که در 27 ماه می سال 1960 روی داده عملیاتی کند؟!
جالب اینجاست که برخی نگاهها به درگیری داخلی ترکیه تحتالشعاع نزاع آنکارا و دمشق قرار گرفته است. شکی نیست که مبارزه با دیکتاتوری در شکل و بعد آن پسندیده است ولی نباید از یاد برد دشمنی افرادی که میراثدار سکولاریسم در ترکیه هستند با منافع جمهوری اسلامی شدیدتر از آن است که برای آنها کسی در چهار راه استانبول دست تکان دهد.
دنیای اقتصاد:سیاستهای اقتصادی در کارزار انتخابات یازدهم
«سیاستهای اقتصادی در کارزار انتخابات یازدهم»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم حمید زمانزاده است که در آن میخوانید؛در حالی انتخابات ریاستجمهوری یازدهم به حساسترین مرحله خود رسیده است که اقتصاد ایران در شرایط سختی به سر میبرد. نرخ تورم از مرز 30 درصد عبور کرده است. نرخ رشد نقدینگی نیز با عبور از مرز 30 درصد، بیانگر تشدید فشارهای تورمی در ماههای آینده است. نرخ ارز پس از رکوردشکنیهای مداوم، همچنان در سطوح بالاتر از 3500 تومان قرار دارد. نرخ رشد اقتصادی با کاهش مواجه شده و برخی برآوردها از احتمال نرخ رشد نزدیک به صفر یا حتی رشد منفی حکایت میکند که بیانگر حاکمیت رکود اقتصادی است.
بیکاری و فقر در حال گسترش و در نهایت تحریمهای اقتصادی همچنان ادامه دارد. مجموعه این شرایط، مردم را تحت فشارهای اقتصادی قرار داده و وضعیت نگرانکنندهای از اقتصاد کشور را تصویر میکند. قطعا همین شرایط سخت اقتصادی است که موجب شده، در کارزار رقابتهای انتخاباتی دوره یازدهم ریاستجمهوری، موضوعات اقتصادی در صدر توجه نامزدهای انتخابات قرار گیرد و شعارها و وعدههای اقتصادی متفاوت از سوی نامزدهای اقتصادی ارائه شود.
در شرایط فعلی اقتصاد کشور، روشن است که سه موضوع مهار تورم، ایجاد رونق اقتصادی، اشتغالزایی و مهار بیکاری و در نهایت کاهش فقر و نابرابری درآمدی باید در صدر اهداف اقتصادی دولت آینده قرار گیرد؛ اما مساله مهم راست آزمایی رویکردها و سیاستهای مورد نظر نامزدها جهت دستیابی به این اهداف است که از اهمیت تعیینکنندهای در انتخاب مردم برخوردار است.
اهمیت این مساله از آنجا است که وقتی یک سیاستگذار اقتصادی به وادی عمل قدم میگذارد و نسخه یک سیاست اقتصادی جهت دستیابی به یک هدف معین را برای جامعه میپیچید، آنگاه ایده و نظریه او تاثیری تعیین کننده بر زندگی و رفاه مردم دارد. اتخاذ عملی یک سیاست اقتصادی در ابعاد ملی، میتواند به سادگی زندگی و رفاه هزارها و میلیونها انسان را دستخوش تغییر قرار دهد. اتخاذ یک سیاست اقتصادی صحیح میتواند با دستیابی به اهداف مورد نظر به رفع مشکلات مردم کمک کرده و برای آنان رفاه به عمل آورد و در مقابل اتخاذ یک سیاست اقتصادی اشتباه میتواند در دستیابی به اهداف ناکام شود و هزینههای زیادی را بر دوش مردم تحمیل کند. همین امر رسالت سنگین نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری در طراحی و اجرای سیاستهای اقتصادی را آشکار میکند. سیاستگذاری اقتصادی، وادی بسیار چالشبرانگیزی است. چالشهای بزرگ در امر سیاستگذاری اقتصادی از آنجا برمیخیزند که سیاستهای اقتصادی عموما ذاتی دوگانه دارند: ظاهرشان بر خلاف باطنشان است. سیاستهای اقتصادی که ظاهری جذاب و عامهپسند دارند در بادی امر برای عموم مردم خوشایند جلوه میکنند، عموما در باطن خود پیامدهای ناگوار و نامطلوب اقتصادی برای مردم در بر دارند.
در مقابل سیاستهای اقتصادی که ظاهری سرد، بیروح و کسلکننده دارند و در ابتدای امر برای عموم مردم ناخوشایند هستند، عموما در باطن خود پیامدهای مطلوب اقتصادی برای مردم در بر دارند. این درسی است که دستیابی به بینش اقتصادی به ارمغان میآورد.
یکی از مهمترین مشکلات سیاستگذاری اقتصادی، این است که ظاهر سیاستهای اقتصادی برای مردم ملموس و به سادگی قابل درک خواهد بود، اما باطن سیاستهای اقتصادی و پیامدهای ناشی از آن عموما برای مردم نه ملموس و نه چندان قابل درک است. مردم به سادگی متوجه این موضوع نخواهند شد که رنجهای اقتصادی که میبرند، نتیجه ناگزیر همان سیاستهای اقتصادی است که برایشان خوشایند بوده است و در مقابل منافع اقتصادی که میبرند، نتیجه همان سیاستهای اقتصادی است که برایشان چندان جذاب و خوشایند نبوده است.
کانون بحرانی برای نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری در حوزه اقتصادی، در همین دوگانگی میان ظاهر و باطن سیاستهای اقتصادی نهفته است. یک نامزد انتخاباتی به ناگزیر باید انتخاب کند. انتخاب وی، میتواند ارائه مجموعه سیاستهای اقتصادی عامهپسند و جذاب باشد که اگرچه برای کسب رای مفید است، اما میتواند پیامدهای ناگوار اقتصادی در بر داشته باشد و در نهایت هزینه شکست آن بر دوش مردم تحمیل میشود.
در نقطه مقابل وی میتواند به ارائه یک مجموعه سیاستهای اقتصادی صحیح همت گمارد که به رغم ظاهر ناخوشایند و غیرجذابشان و با وجود اینکه نمیتوانند کمک چندانی به کسب رای کنند، اما در نهایت میتوانند نتایج اقتصادی مطلوبی را به بار نشانده و به حل مشکلات مردم کمک کنند.
البته روشن است که انتخاب اولی راه اشتباه و انتخاب دومی راه صحیح است. در ابتدای همین دو راهی است که راه نامزدهای انتخاباتی از یکدیگر جدا میشود. برخی به بیراهه میروند و نسخه سیاستهای اقتصادی عوامپسندانه را که بر خلاف عقلانیت و منطق اقتصادی است و شکست آن در دستیابی به اهداف تعیین شده بر اساس بینش اقتصادی از پیش آشکار است، میپیچیند و با نظریات اقتصادی عجیب و غریب توجیه میکنند. در این راه البته موضوع این نیست که شعار، شعار عدالت،مردمگرایی، مهار تورم و بیکاری، رفاه اقتصادی، رفع فقر و محرومیت باشد و حتی شاید اراده نیز بر همین امور مبتنی باشد، بلکه موضوع این است که گرچه نیت، خواست و اراده نامزدهای انتخاباتی مهم است، اما مهمتر این است که نتایج و پیامدهای سیاستهای اقتصادی مورد نظر آنان در عرصه عمل چیست و چه سود که نتیجه چنان باشد که نسخه سیاستهای ناصحیح تحت لوای شعارهای جذاب، عامهپسند و پرطمطراق توسط نامزدها پیچیده شود و تودههای مردم را به راه اشتباه وادارد. در اینجا ذکر چند مورد میتواند، مفید باشد. برای نمونه سیاست تثبیت و پایین نگه داشتن مصنوعی نرخ ارز، اگرچه میتواند ظاهری خوشایند برای مردم داشته باشد، اما چنین سیاستی از مسیر تداوم نظام چند نرخی تنها رانتهای بزرگی برای معدودی رانت جویان خلق خواهد کرد و در نهایت هزینه آن بر دوش مردم سنگینی خواهد کرد. یا سیاست افزایش بدون پشتوانه یارانهها، اگرچه در ظاهر برای مردم خوشایند است، اما در نهایت هزینههای تورمی ناشی از آن بر خود مردم تحمیل خواهد شد و احتمالا وضع آنان را بدتر خواهد کرد.
در پایان تاکید بر این موضوع مفید است که اقتصاد و عملکرد آن منطق خاص خود را دارد که باید آن را به خوبی درک کرد و بر مبنای کار کارشناسی برای بهبود عملکرد اقتصادی تصمیم گرفت و سیاستگذاری کرد. اقتصاد صرفا آنگونه که سیاستمداران و سیاستگذاران اقتصادی میگویند و میخواهند، عمل نمیکند، بلکه سیستم اقتصادی فارغ از خواست دولتمندان، فرآیندهای حاکم بر خود را دارا میباشد که نمیتوان با صدور فرامینی که با فرآیندهای حاکم بر سیستم اقتصادی ناسازگار است، آن را تحت اختیار گرفت و به بهشت وعده داده شده، برد.
سیستم اقتصادی به شدت انتقامجو است. سیستم اقتصادی انتقامجو است به این معنا که واکنشی سخت و قاطع در برابر اعمال نسخههای سیاستی ظاهرفریب که از اساس اشتباه هستند، از خویش بروز خواهد داد و انتقام اشتباهات تاریخی را به سختی خواهد گرفت؛ به علاوه هر چه اصرار بر خطای رفته سختتر باشد، انتقام سیستم اقتصادی سختتر و هزینههای آن بزرگتر خواهد بود که البته در نهایت این هزینهها بر دوش مردم سنگینی خواهد کرد؛ بنابراین انتخاب صحیح امروز مردم در مورد رویکردها و سیاستهای نامزدهای انتخاباتی جهت دستیابی به اهدافی مانند مهار تورم، بیکاری و فقر، تعیینکننده شرایط اقتصادی سالهای آینده ما خواهد بود، همانطور که شرایط اقتصادی امروز ما، ثمره انتخاب دیروز ماست!
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد