در دنیای مدرن، انسان برای مهاجرت یا مخیر است یا غیرمخیر و مجبور. مهاجرتهای مخیر خیلی مطلوب است؛ زیرا آدمی با دیگر مردمان ، اندیشهها، فلسفهها هنرها و موسیقیها آشنا میشود و با آنها زلف گره میزند.مهاجرت جبری خیلی دردناک است. مثل اینکه بخوابی، ولی یک دستت از خواب بیرون بماند.
من در کودکیهایم طعم مهاجرت را بسیار چشیدهام. اگرچه مفهوم آن را نمیدانستم و اگرچه مهاجرتهایم مخیر نبود، ولی به هرجا که میرفتم و در هر شهر که برای چندسالی زندگی میکردم، با نگاه خام و شیدایم با مردم آنجا زلف گره میزدم و این مهاجرتهای غیرمخیر برایم سرشار از جذابیت بود، بخصوص از نظر تاثیر شگفت گویشهای زیبا و جمالشناختی آنها.
خیلی زود هم لهجه مردمی که با آنها زندگی میکردیم، را میگرفتم. مثلا وقتی به شیراز رفته بودیم، هنوز یک ماه نگذشته بود که من دقیقا با لهجه شیرازیها صحبت میکردم.
یکی از ارزشهای مهاجرت این است که آدمی را غصهدار میکند. آدمی همیشه با حرمان به گذشتهها نگاه میکند و خاطراتش را با خودش به جاهای دیگر میبرد. درد کشیدن خیلی زیباست.
من فرشتهها را بسیار دوست دارم. دربارهشان هم زیاد خواندهام و همیشه به انسان در مسیر فرشتگیاش فکر میکنم. انسانی که بتواند مثل فرشتهها بال داشته باشد، پرواز کند، خدا را بندگی کند... فرشتهها مقیم عالم ناز هستند.
اتفاقا تازگیها اثری از بورخس خواندم که در آن تحلیلش از فرشتهها را نوشته بود و زیبا بود. عرفان خراسانی و عطار بزرگ ما و حکیم دکتر دینانی عزیزمان نیز میگویند: تنها نقصی که فرشتهها دارند، این است که درد نمیکشند. به این دلیل بسیار خوشحالم که من انسانم و با دو پا روی زمین راه میروم و میتوانم درد بکشم. انسان مهاجر درد را به خود سنجاق کرده است.
بعضی میگویند مهاجرت گم شدن دارد و این بد است، اما گم شدن شغل دل من است. من حتی در تهران، همین شهری که در آن زندگی میکنم، گم میشوم. چند روز پیش قرار بود به دفتر یکی از دوستانم در غرب تهران بروم. من در شهر خودم گم شدم و یک لحظه به خودم گفتم: اینجا کجاست؟ یا زمانی که در اراک تدریس داشتم، هر بار هنگام بازگشت راه خانه را گم میکردم. این را نزدیکانم هم میدانند. من گم شدن را دوست دارم. هر بار که سفر میروم، گم میشوم. گم شدن خیلی خوب است. باید به خاطرش خدا را شکر کرد. گم شدن شبیه تب و لرز است.
من هر وقت دچار تب و لرز میشوم، از خودم مراقبت میکنم تا اصلا تب و لرزم خوب نشود. چون حال و هوای دیگری دارد و خیلی هم بامزه است. اگر بخواهم از خوبیهای گم شدن بیش از این بگویم، حرفهایم دانشمندی میشود. آخر ما شرقیها یک نگاه عرفانی و آیینی به همه چیز حتی مسائل پیشپاافتاده داریم. حرفهای دانشمندیام را میگذارم برای زمانی که وقت زیاد است.
چکیده حرفهایم این است که یکی از تجربههای مهاجرت گم شدن است. ما دائم در حرکتیم و جهان نیز در حرکت است.
همه همدیگر را در آغوش گرفتهایم و به یکدیگر تکیه دادهایم؛ همانطور که زمین و ماه و خورشید این گونهاند. آن فیلسوف هوشمند خوب گفت که: در یک رودخانه دو بار نمیشود شنا کرد.
محمد صالحعلاء - بازیگر، مجری و شاعر
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سخنگوی کمیسیون بهداشت و درمان مجلس در گفتگو با جام جم آنلاین هشدار داد
با کورش علیانی درباره اجرا و کارشناسیاش در چند برنامه محور مقاومت گفتوگو کردیم
در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با سفیر ایران در روسیه مطرح شد